«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ آبان ۲۱, پنجشنبه

کوچک شمردن مردم قهرمان آذربایجان، ریشه در رژیم تبهکار اسلام پیشگان دارد!

هنوز گواهی های باریکی در دست ندارم؛ ولی نمودها و نشانه هایی چند، گواه بر آن است که کوچک شمردن مردم آذربایجان در یک برنامه ی تلویزیونی، کاری الله بختکی یا یک ندانمکاری ساده از سوی فلان کارگردان یک برنامه تلویزیونی نبوده و از دست اندرکاران رژیم تبهکار فرمانروا بر ایران سرچشمه می گیرد.۱ آماج چنین تبهکاری، همانگونه که هم اکنون گوشه هایی از آن، اینجا و آنجا به نمایش درآمده، نخست و پیش از هر چیز دیگر، دستگیری مخالفین رو به گسترش رژیم پلید اسلام پیشگان در برخی منطقه هایی است که بحران اجتماعی ـ اقتصادی اوج بیش تری یافته و بیم شورش های توده ای و گسترش بی درنگ آن به سایر جاها، رژیم پلید را به واکنشی پیشدستانه همراه با ارزیابی نیرو و شناسایی چگونگی و تراز سازماندهی مخالفین واداشته است. پر بیراه نخواهد بود که بگویم، چنین برنامه ای با کمک مشاورین امنیتی ـ اطلاعاتی امپریالیستی و مارخوردگانی افعی شده از درون خود دستگاه های امنیتی رژیم انجام شده باشد.

در پیوند با آماج یادشده در بالا، کژدیسه نمودن پشتیبانی افکار عمومی از اعتصاب ها و همایش های پرخاشجویانه و رو به گسترش کارگری و نیز اعتراضات صنفی ـ سیاسی دیگر زحمتکشان میهن مان چون آموزگاران و پرستاران و جلوگیری از روند همبستگی و یگانگی توده های مردم و خلق های ایران زمین به جُستارهایی پراکندگی افکن میان توده های مردم و خلق های میهن مان و همزمان با آن، بزرگنمایی برخی رویدادهای نه چندان نشانگذار، چون گردهمایی تنی چند و از آن میان «مادر اکوان دیو» همراه یکی دو کرّه اش در جلوی فلان زندان با عنوان «اعتراض حق ماست»، آماج دیگر چنین کار برنامه ریزی شده ای است. بویژه آنکه از چنین نمونه هایی که بگونه ای زیرکانه با همکاری و دستیاری بُرخوردگانی از سوی خود رژیم تبهکار سازمان داده می شود، سودی دوسویه بدست می آید:
هم رژیم اسلام پیشگان، بی هیچ زیانی چشمگیر، گونه ای دمکراسی کمابیش سنجش پذیر با دمکراسی بورژوایی به نمایش می نهد و هم کشورهای امپریالیستی که با پشتیبانی مشروط از چنین رژیم خوار و سرشکسته ای کشورمان را می چاپند و لخت می کنند با رسانه ای نمودن گسترده ی چنین اعتراض های کم زیانی از فشار توده های مردم و نیروهای اجتماعی در کشورهای باخترزمین بر گرده ی خویش می کاهند و به زبان عُبید زاکانی به آن ها می گویند:
ببینید چگونه گربه عابد شده و کم تر موش می گیرد! روند پیشرفت دمکراسی زمان می برد؛ ما به آن ها کمک می کنیم تا دمکراسی را فراگیرند ...

همه ی این ها در شزایطی رخ می دهد که در دوره ی روی کار آمدن آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده، شمار به دار آویخته شدن جوانان و زنان و حتا کودکان بگونه ای بی پیشینه افزایش یافته و رژیم وامانده و سزاوار سرنگونی در کردار، راه سرکوب و تیرباران و به دار آویختن مردم به هر بهانه ی کوچک و بزرگی را در پیش گرفته است؛ و چه اسفناک که در چنین شرایطی، "چپ" به سوسیال دمکراسی گراییده، راه سازش با بورژوا لیبرال های درون و پیرامون رژیم و بدتر از آن، همکاری سرراست با دولت نامور به «زهدان اجاره ای» را در پیش گرفته است!     

از این که بگذریم، این پرسش برجای می ماند که چرا تنها شهرهای آذربایجان و آذربایجانی ها زبان به اعتراض گشوده اند؟! آیا چنان کوچک شمردنی، خوار شمردن همه ی مردم ایران نیست؟ از دید من، همه ی سازمان های صنفی ـ سیاسی و هر آدم آگاه و آزاده ای در هر کجای ایران و جهان باید این تبهکاری را محکوم نموده، پشت دست رژیم اسلام پیشه و ناتوان در گره گشایی دشواری های توانفرسای مردم را داغ نمایند.

از دید من، برای پایداری ایران و گسسته نشدن پیوند خلق های آن که خواست امپریالیست ها و مزدوران شان در بالاترین رده های رژیم سزاوار سرنگونی فرمانروا بر کشورمان است، هم اکنون و در آینده، باید بخش سترگی از نیرو را پیرامون دو جُستارِ برجسته، کانون و سازمان داد:
الف. پشتیبانی همه سویه از جنبش کارگری ایران به عنوان استوارترین سنگر نبرد طبقاتی با اهریمن سرمایه؛ و
ب. پشتیبانی از حقوق پایمال شده خلق های ایران در کالبد خودمختاری اداری ـ فرهنگی سرزمین مادری برای همه ی خلق های ایران زمین.۲ 

ب. الف. بزرگمهر   ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

۱ ـ به آن نمودها و نشانه ها در اینجا به این شَوَند اشاره نمی کنم که بیش از آنکه برای آگاهی مردم سودمند باشد، برای برنامه ریزان چنین کارهای پلیدی سودمند خواهد بود.

۲ ـ از دید یک کمونیست و کسی که بر بنیاد «سوسیالیسم دانشورانه» به جُستار «حقوق خلق ها و ملیت ها» می نگرد، چنان حق و حقوقی، خواست این یا آن خلق و ملت در جداسری را نیز دربرمی گیرد؛ این نکته را نیز باید بدیده گرفت و تاریخ جهان گویای آن است که هیچ خلقی در شرایط هستی پیوندهای تاریخی دیرینه و از آن مهم تر، همپیوندی اقتصادی ـ اجتماعی ریشه دار با دیگر خلق ها و ملت ها در چارچوب یک کشور، هیچگاه خواهان جداسری نبوده و نخواهد بود. جداسری در شرایط ویژه ای که آن همپیوندی اقتصادی ـ اجتماعی از یکدیگر می گسلد و همه چیز وامی گراید، ناگزیر بوده و بیرون از اراده ی این یا آن، سرانجام رخ خواهد داد. درست، همین سویه از جُستار است که با همسو شدن هرچه بیش تر رژیم تبهکار اسلام پیشگان با کشورهای امپریالیستی و گسترش هماوندی های نولیبرالیسم بورژوازی، نیرومندی هرچه بیش تر بورژوازی در کالبدهای جداگانه ی خلقی و ملی را در پی داشته و به جداسری، رنگی ملی گرایانه (ناسیونالیستی) که به هیچ رو آن را با میهن دوستی و میهن پرستی یکی نباید گرفت، می بخشد؛ چنین جداسری که بی هیچ گمان و گفتگو، بی درنگ از سوی کشورهای امپریالیستی پشتیبانی خواهد شد، تنها به سود بورژوازی محلی نوپا و در فرجام کار به زیان توده های مردم خواهد بود و گونه ای حاکمیت پوشالی وابسته، بر بنیاد رویش و گسترش سرمایه داری وابسته (کمپرادور) را پدید خواهد آورد.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!