«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

یادداشتی پیرامون یک نوشتار ارزنده!


نوشتار «از اعتصاب کارگران پتروشیمی تبریز و ماهشهر چه می‌توان آموخت؟» را که جمعی از فعالین کارگری تبریز نوشته و در بولتنی کارگری درج نموده اند، نوشتاری پربار و سودمند بویژه برای کارگران یافتم و آن را در تارنوشتم درج نمودم.* نمی توانم خرسندی خودم را از خواندن این نوشتار خوب که بی گفتگو بوسیله ی کارگرانی آگاه یا کسانی که از نزدیک با دشواری ها و چالش های زندگی این طبقه آشنا هستند، پنهان کنم. در بخشی از این نوشتار چنین آمده است:
«وقتی در شرایط کنونی که سرکوب به عریان‌ترین شکل خود در جامعه جریان دارد، اعتراضاتی از این دست به وقوع می‌پیوندد و حتا رژیم را مجبور به عقب‌نشینی می‌نماید، یک نشانه‌ی این موضوع است که طبقه‌ی کارگر گامی به پیش رفته است. این‌که کارگرانی حاضر نیستند به عنوان اعتصاب شکن وارد شوند، موضوع مهمی بوده و نشانه‌ی آگاهی کارگران است که نباید به آسانی از کنار آن رد شد. این که کارگران به مبارزه با شرکت‌های پیمانی برمی‌خیزند، نشانه‌ی درجه‌ی آگاهی کارگران است ... این وضعیت نشان می‌دهد که طبقه‌ی کارگر به لحاظ بلوغ سیاسی این آماد‌گی را دارد که با عمیق‌تر شدن بحران سیاسی، به نحوی شایسته وارد مبارزه شده و رسالت و نقش بی همتای خود را ایفا کند.»

امیدوارم این نوشتار مورد توجه دقیق همه ی کوشندگان کارگری و کنشگران اجتماعی با گرایش چپ قرار گیرد و حزب ها و سازمان های مدعی طبقه ی کارگر را به کوشش هرچه بیشتر برای برقراری پیوندهای نزدیک تر با کارگران میهن مان و پیگیری سیاستی روشن به سود همه ی فرآورندگان ثروت های مادی و معنوی جامعه وادارد.

دست این جمع از فعالین کارگری تبریز درد نکند. چشم همه ی ما را روشن کردند! 

دست شان را از هر سو باید گرفت و یاریشان نمود.

ب. الف. بزرگمهر ۲۷ فروردین ماه ۱۳۹۰

* از اعتصاب کارگران پتروشیمی تبریز و ماهشهر چه می‌توان آموخت؟
http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2011/04/blog-post_16.html


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!