«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۷ تیر ۵, سه‌شنبه

سیاست تبهکارانه ای سمت و سو یافته بسود کلان سرمایه داری بازرگانیِ سوداگرِ

بنیاد ماجرا اینچنین است:
«بگفته ی سخنگوی دولت: محمدباقر نوبخت، شماری از واردکنندگان که برای واردات کالا، دلار ۴۲۰۰ تومانی دریافت کرده بودند به هنگام عرضه ی کالای خود، آن را بر بنیادِ دلار بازارِ آزاد، گران ‌تر بفروش رساندند» (برگرفته از رسانه ها)؛ گرچه در هر زمینه ی اقتصادی ـ اجتماعی و پیامدهای سیاسی آن که باریک شویم، تنها و تنها بهره مندی و سود لایه ی بسیار نازکِ انگلِ اجتماعی: «کلان سرمایه داری بازرگانیِ سوداگرِ»* و ریزه خواران خُمس و زِکات بگیرشان در ایرانِ کژدم گزیده، بدیده گرفته شده است. نموداری سخت ناگوار از این پدیده ی دیرپا که شیره ی جان ایران و ایرانی را مکیده، قرارداد فروش آب شیرین کارون به کویت در حالی است که مردم آبادان و پیرامون آن به شَوَندِ شوریِ بیش از اندازه ی آب لوله کشی، ناچار به خرید آب شیرین شده و به کارخانجات و بویژه صنعت نفت آن منطقه نیز به همان شَوَند، آسیب های فراوان زده است.

چنانچه پند و اندرز و سخن سرایی های بیمایه ی کسانی چون «آقا بیشعور نظام» را کنار بنهیم و از گوشه چشمِ برخورد طبقاتی که یگانه برخورد دانشورانه به جُستارها و چالش های اقتصادی ـ اجتماعی است به روند کنونی و ریشه های آن باریک شویم، شیوه برخوردِ آن لایه ی انگل اجتماعی، منطقی تر و گواهمندتر از آن است که می پنداریم؛ زیرا هستی آن، تنها بر بنیاد داد و ستد کالا و خدمات با بیشینه سود و گردشِ سرمایه ی در دورپیمایی ساده و بازه های زمانی کوتاه با کم ترین دردِسر استوار شده و به مکیدن خوراک آماده ای چون خون از سوی برخی شش پایان می ماند؛ و کدام کالاها بهتر از نفت و گاز و بویژه نیروی کار بسیار ارزان شده ای که حتا از توان بازسازی زیستِ فرآورندگان آن: طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن، برخوردار نیست؟ آیا چنین پیامدی که مرگ طبقه کارگر، از میان رفتن اقتصادِ ملی و بومی و بسیاری پیامدهای ناگوار و تلخِ دیگر از گریزِ دانش آموختگان و ویژه کاران از ایران گرفته تا خودکشی نوجوانان و جوانان و روسپیگری گسترده ی زنان را دربردارد، برای «شش پا» از کم ترین برجستگی برخوردار است که گوشی شنوا برای پند و اندرز یا چشمی بینا، دستِکم برای گریستن، داشته باشد؟ بیگمان، نه! «شش پا» چنان دچار کوته بینی طبقاتی است که از توان دیدنِ زیستِ کوتاه بُرد خود نیز برخوردار نیست. او تنها خوراک آماده و بی دردسری یافته که بخشی از آن را بِگوارد و بخشی دیگر را به «شش پایان» مَکنده ی دیگری چون خود بسپارد؛ روندی که اگر بهنگام جلوی آن گرفته نشود ـ و هم اکنون باید گفت تا اندازه ای دیر نیز شده است! ـ توش و توانی برای نیروی کار بمرگ گرفته شده برجای نمی نهد و خود نیز بهمراه آن می میرد؛ زیرا چنانچه دیگر نیروی کاری برجای نماند یا آنچنان سست و بی پایه شود که بتوان نیروی آن را به هیچ گرفت، «شش پایان» و «هشت پایان» و دیگر جَک و جانوران درشت تر و نیرومندترِ نامور به «جامعه جهانی»، همه ی آن ها را نیز خواهند خورد تا بی هیچ سرِ خری نفت و گاز و سایر چیزهای بیجان را نوشِ جان کنند.

ب. الف. بزرگمهر   پنجم تیر ماه ۱۳۹۷

* بخش سترگی از بورژوازی وابسته (کُمپرادور) چنبره زده بر اقتصاد بیجان ایران

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!