«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ آبان ۱۶, سه‌شنبه

اگر تاکنون بیم جانش نمی رفت، زین پس می رود!

سعد حریری، روز شنبه ی گذشته در ریاض با اشاره به چنگ اندازی های رژیم پوشالی دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر ایران در چالش های منطقه و با بر زبان راندن اینکه گویا جانش در خطر است، کناره گیری خویش از نخست وزیری لبنان را بر زبان آورد۱ و با چنین کاری، آنهم نه در لبنان که زیر سایه رژیم پلید خاندان سعودی در عربستان، برنامه ریزی نه چندان خوب۲ سازمان داده شده ای برهبری «یانکی» ها با همکاری اسراییل، شیخک ها و خرسک های شاخاب پارس و خود رژیم سعودی و بگمان بسیار ترکیه، برای پیگیری و پیشبرد جنگ های هنوز پایان نیافته در سوریه و عراق بسوی ایران زمین را کلید زد و پس از سال ها زمینه ی یورش به نیروهای ملی لبنان را بار دیگر فراهم نمود. در اینجا به چند و چون این برنامه ریزی که بخشی از نوشتار نیمه کاره و بر زمین مانده ام در هماوندی با همه پرسی «اقلیم کردستان» را دربرمی گیرد (یا شاید بهتر است بگویم: دربرمی گرفت!) و هم اکنون با چنین رخداد پیش بینی نشده ای، بیش از پیش رنگ واقعیت بخود می گیرد، نمی پردازم. در کنار این روند هنوز گسترش نیافته، آنچه بیش از هر چیز دیگر چشمم را گرفت، این نکته بود که اگر تاکنون، نگرانی و بیمِ جان «الاغ بجه» ی لای حریر بزرگ شده در میان نبود و سازمان های امنیتی لبنان و برخی دیگر جاها نیز در آن باره چیزی نشنیده و ناسرراست، نادرست بودن سخنان وی را یادآور شدند، زین پس بیم جانش می رود.

بگمانم برای بسیاری نکته ای بس روشن باشد که جان هزاران، میلیون ها و حتا میلیاردها تن از آدمیان برای امپریالیست ها و از آن میان، امپریالیست های «یانکی»، آنگاه که سیاستی تبهکارانه در اینجا و آنجای جهان را پی می گیرند ـ و کمابیش همواره چنین بوده و همچنان هست ـ از کم ترین ارزش برخوردار است؛ چه برسد به جان یک «الاغ بچه» ی نازک نارنجی! نمونه ای از چنین رویکرد امپریالیستی را در ماجرای ساخته و پرداخته ی یورش به برج های دوقلوی نیویورک که جان کم و بیش سه هزار تن را گرفت و زمینه ساز یورش به افغانستان و عراق شد، گواه بوده ایم و بگمانم باید چشم براه چنین ماجراهای ساخته و پرداخته ای که سناریوی آن ها رویهمرفته از سناریوی «یازده سپتامبر» برگرفته و رونویسی شده، باشیم؛ از آن میان، نمونه های هم اکنون پندارآمیز زیر:
ـ خوراندن زهر به الاغ بچه ی یاد شده و گناه را بر گردن «حزب الله» لبنان افکندن؛
ـ یورش موشکی به کونِ فلان خرسک عربِ کرانه ی شاخاب پارس؛ درست در زمانی که روی یکی از آن آبریزگاه های زرّین سرگرم ریسیدن است و انداختن گناه به گردن دزدان اسلام پیشه ی ننگِ ایران و ایرانی! گرچه به شَوَند در میان بودن پول فراوان در این مورد جداگانه (استثنایی)، آگاه شدن بهنگام یا نابهنگام خرسک، تنها نابودی آبریزگاه زرّین و نیایش و سپاسگزاری خرسک به درگاه الله را در پی خواهد داشت:
بحمدلله نه کون مان و نه پیرامون آن، هیچ آسیبی ندید؛ آبریزگاه بر باد رفت که رفت؛ فدای کون مان! بحمدلله که پول فراوان در کیسه داریم و باز هم برای نشان دان بی ارزش بودن این جهان فانی، آبریزگاه زرین دیگری خواهیم ساخت و بکوری چشم دشمنان، آن را با الماس های درشت نیز آذین خواهیم بخشید تا کون شان بسوزد؛
ـ یورش موشکی از درون سرزمین چنگ اندازی شده در جنوب کره و جایی بسیار نزدیک به مرز برسمیت شناخته نشده ی آن با «جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره» به ساختمانی دولتی و تا آنجا که با لات بی سر و پای «یانکی» هماوند است و کینه اش را فروخواهد نشاند: ساختمان «کنگره» و چه بسا درست در همان هنگام که «روباهی که یک سگ را نمی تواند بگرداند»، سرگرم پرچانگی پشت بلندگوست؛ با یک تیر، دو نشان! و گناهکار شناختن «مرد موشکی» از زبان ملانیا گزیده ی لات بی سر و پای «یانکی»!

بیگمان سناریوهای دیگری نیز هست که همگی آن ها ساده و حتا پیش پا افتاده هستند. چه باک! اگر بگفته ی «گوبلز» که شاگردان دزد اسلام پیشه اش در ایران، بیش از هر دزد بی پدر مادری در جهان، سخن وی را سبز کرده اند: دروغ هر چه بزرگ تر باشد، باوراندن آن به توده های مردم آسان تر است، سناریوهای «بُز بگیری» و «مردم خر کنی» نیز هر چه ساده تر و پیش پا افتاده تر باشند از کارآیی بیش تر برخوردار بوده و پاک کردن ردِ پا و گند و گه کاری های برجای مانده از آن، ساده تر خواهد بود. تو بیا نشان بده، زهر را شما به وی خورانده اید! هیچ سودی دربر ندارد؛ زیرا خود «الاغ بچه» گفته بود که بیم جانش را دارد و خواهند گفت:
بیچاره! خدا به دلش برات کرده بود که خواهد مُرد!

بگو، موشک را مزدوران یا نظامیان خودتان از این سوی مرز پرتاب کرده اند! آن ها نشان خواهند داد که کمی هم شده و به عنوان نمونه چند ده متر آنسوی مرز بوده و «مرد موشکی» دستور پرتاب آن را داده است!

بگو چرا موشک به کون آن خرسک برخورد نکرد و تنها به آبریزگاهش آسیب رساند! خواهند گفت:
این را دیگر تنها الله می داند و بس! الله، بندگانش را هرچه بیکاره تر، شکمباره تر، زنباره تر، غلامباره تر۳ و از همه برجسته تر: نادان تر، بیش تر دوست دارد. باید از خودش بپرسی!

خوب! پس از این همه پرسش و پاسخ هایی یکی از دیگری گواهمندتر، باز هم روی آن را داری که پرسشی دیگر در میان نهی؟! بنازم به این رو!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۶ آبان ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ با بدیده گرفتن آنچه «میشل .ون»، رییس جمهور لبنان گفته بود:
تا هنگامیکه سعد حریری به لبنان بازنگردد و شَوَند کناره گیری اش را بازگو نکند از پذیرش آن سر باز می زند (کمابیش نزدیک به درونمایه ی گفته های وی)، ماجرا سمت و سوهای دیگری نیز می یابد:
از یکسو، نشانه هایی از آنچه ما ایرانیان و پارسی زبان ها آن را «ناز قاطری» می نامیم، دربردارد و بگمان بسیار، «الاغ بچه» به پشتوانه ی «یانکی» ها و شیخک ها و خرسک های مزدور آن، بازگشتی پیروزمندانه با آماج سرکوب «حزب الله» و سایر نیروهای نه چندان زیر فرمان وی را در سر می پروراند و از سوی دیگر، نمودهایی از دست داشتنِ «میشل .ون» در بازی پلید آغاز شده، گرچه نه چندان پررنگ، چشم را می آزارد.    

۲ ـ با آنکه در طرح و نقشه و گزینه های جابجا شونده ی راهبردی («تاکتیکی») چنین برنامه های اهریمنی، گروه های کمابیش بزرگی از ویژه کاران رشته های گوناگون در دَم و دستگاه دیوانسالاری آن کشورها و بویژه امپریالیست های «یانکی» دست دارند و به این ترتیب، چندان جداگانگی بزرگی میان اینکه لات بی سر و پای «یانکی» بر سر کار باشد یا «بَرَک حسین اوباما» ی باهوش که ... آقایان اسلام پیشه گذاشت و رفت، طرح ها و نقشه های به انجام رسیده در دوره ی هشت ساله ی آن سیاه باهوش، باپشتکار و بگمان بسیار، شایسته ترین گماشته ی امپریالیست ها از آغاز پیدایش سامانه ی سرمایه داری تاکنون را در یک ارزیابی کلی، بسیار باریک تر و با زمینه سازی های همه سویه تر و گول زننده برای شمار بسیاری از آدم ها و از آن میان، تحلیلگران سیاسی برآورد می کنم. نمونه ی آن که از دیدگاه تاریخی، برای امپریالیست ها یکی از بزرگ ترین کامیابی ها و برای مردم ایران، یکی از زیانبارترین و مایه شرمساری همیشگی بشمار می رود، پیمان نامور به «برجام» است. این دستاورد، برای امپریالیست های «یانکی» آنچنان بزرگ بود که از آن الگویی برای کاربرد در جاهای دیگر ساختند؛ نکته ای که نخستین بار بر زبان «بَرَک حسین اوباما» آمد و به آن بالید و سپس از سوی دیگران و بتازگی، آن زنک کون گنده ی آلمانی: «اَنگل مرکل»، بازگو شد.

۳ ـ غلامباره در گویش پارسی سده های میانی به آرش مردِ همجنسباز و بچه باز است.


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!