«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ بهمن ۱۸, یکشنبه

«ژنو ـ چای» بود؛ به «گُلستانِ لوزان» نیز آراسته شد! ـ بازانتشار

برای سرنگونی رژیم پوسیده و سرسپرده ی جمهوری اسلامی، همسو و یگانه شویم!


قرارداد بسته شده میان خودفروختگان و مزدوران رژیم ضد خلقی، ضد ایرانی و سرسپرده ی جمهوری اسلامی با کشورهای امپریالیستی و ریزه خواران چینی و روسی شان، یادآور قراردادهای استعمارگرانه دو سه سده ی گذشته تا پیش از پیدایش نخستین کشور زحمتکشان جهان: اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی است. چنین قراردادی ننگین از ایران، کشوری به چنگ بیگانگان درآمده به نمایش می نهد. 

قرارداد بسته شده، نه تنها از این سویه که بر بنیاد «قانون اساسی»، هنوز به تصویب مجلس فرمایشی رژیم نیز نرسیده که از بسیاری سویه های دیگر ـ که در نوشتاری جداگانه به آن ها خواهم پرداخت ـ غیرقانونی، پایمال کننده ی دستاوردهای دانشورانه و فن آورانه ایران و گشایشگر چنگ اندازی های بازهم بیش تر کشورهای امپریالیستی به تار و پود هستی کشورمان است؛ قراردادی غیرقانونی که از سوی رژیمی سرسپرده به امپریالیست ها دستینه شده و از هیچگونه اعتباری برخوردار نیست. پافشاری ها و درخواست های جانکاهانه ی مزدوران و خودفروختگان درگیر در گفتگوهای به اصطلاح هسته ای که برای چندمین بار، خواستار پنهان نگاه داشته شدن گواهی ها و پیوست های مورد توافق در این گفتگوهای ننگین شده و بر حجم «بسته شفاهی» افزوده اند، نشانه ای روشن و گواهی بر غیرقانونی بودن چنین قراردادی است؛ قراردادی که هنوز نمایندگان دست نشانده و فرمایشی رژیم نیز از بخش سترگی از آن آگاهی ندارند!

پایمال شدن دستاوردهای ملی ایران و قرار و مدارهای دیگری که تنها گوشه هایی سر و دم بریده از هریک از آن ها در اینجا و آنجای یادداشت های منتشرشده، چشم را می آزارد، گویای آن است که میهن مان در کردار به چنگ اهریمنان امپریالیستی گرفتار شده و رژیمی که بر سرِ کار است، رژیمی دست نشانده، همتراز رژیم هایی پوشالی چون افغانستان، عراق، لیبی و مانند آنهاست. نیک می دانم که چنین سخنی برای برخی چندان گوارا نیست یا برخی دیگر با ناباوری آن را گزافه می پندارند؛ ولی آنچه می گویم بر بنیاد منطقی دانشورانه استوار است و ناچارم به عنوان هشداری شایان درنگ و نه برای خودنمایی های کودکانه یادآور شوم که چون پیش بینی های دیگری که همگی تاکنون درست از آب درآمده اند، دیری نخواهد پایید که این گفته نیز درستی خود را از هرباره نشان خواهد داد.

اگر تاکنون، دلیل هایی برای بایستگی سرنگونی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی، آن هم جسته گریخته و پراکنده یادآور شده ام، اکنون پا را از این نیز فراتر می گذارم و می گویم:
هر حزب یا سازمان سیاسی و هر آدمی که از این پس، در گفتار خویش جز سرنگونی رژیم ضدانقلابی و سرسپرده به امپریالیست ها شعاری دیگر سر دهد، خواه ناخواه، در کردار، یاور، همکار یا همدست نیروهای اهریمنی سرمایه و رژیم سرسپرده خواهد بود. 

به عنوان عضوی از نیروهای با گرایش چپ ایران و آدمی که دیدگاه هایش را بسیار نزدیک و سازگار با سوسیالیسم دانشورانه می پندارد ـ و در این زمینه، «پراتیک» سنگِ ترازِ درستی یا نادرستی «تئوری» است! ـ همه ی نیروهای ملی و میهن پرست ایران را فرامی خوانم تا آنچه در توان دارند برای نزدیکی با یکدیگر در چارچوب برنامه ای همگرایانه با آماج سرنگونی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی بکار گیرند. این را نیز یادآور می شوم که از کودتای خزنده ی بازویی* از رژیم فرومایه بر ضد بازوی دیگر آن در سال ۱۳۸۸، سرنگونی این رژیم ملوک الطوایفی و از درون پوسیده در دستورِ کارِ «تاریخ» قرار گرفته و هر روز دیر شدنش، بلاهای بزرگ تری برای کشورمان به ارمغان خواهد آورد. قرارداد دستینه شده از سوی مزدوران و خودفروختگان ایرانی و ایرانی تبار، افزون بر نمونه های گذشته، نمودی دیگر از پیمودن سراشیبی و پیگیری روندی است که به نابودی ایران و گسستن پیوندهای تاریخی خلق های آن می انجامد.

دستورِ کار یادشده نیز آنگونه که شاید برخی «ولی فقیهان» لم داده بر تشکِ رهبری این حزب یا آن سازمان با گرایش چپ می پندارند و در کردار جز روزمرگی، محافظه کاری، فرصت جویی و ترس از برداشتن گام درست سیاسی، هنری از خود به یادگار ننهاده اند، ساخته و پرداخته ی خِرَدگرایی بی پشتوانه یا نابخردی کسانی چون من نیست؛ این دستورِ کاری تاریخی است که چنانچه در دوره و روند مشخصی به فرجام نرسد به ضد خود دگردیسه شده و بخت آن از دست می رود؛ از دست رفتن چنین بختی که با هستی و یکپارچگی ایران زمین و پیوندهای تاریخی خلق های آن گره خورده، نیازمند تعبیر و تفسیرهای پس از این یا آن رخداد نیست. چنین وظیفه ای را باید به تفسیرگران شنگول منگول و «ننه قَجَر»های خودفروخته ی چپ و راست سپرد! وظیفه ی حزب یا سازمان سیاسی کنشگر و کوشای چپ، چنان تعبیر و تفسیرها یا به رخ کشیدن های ریشخندآمیزی چون بازدید «رفیق دیپلمات» از فلان موزه در کنار رفیق پرفُسفر «چی چی اُفسکی» و رفیق «فیس و افاده ی بیکردار» نیست! یک حزب سیاسی راستین چپ، دستکم باید بتواند دو گام جلوتر را پیش بینی نماید؛ سیاست های دوربردی و راهبردی درستی داشته باشد و کاری درخور برای توده های کار و زحمت به انجام رساند؛ نه آنکه لنگ لنگان در پی رویدادها گام بردارد و بدتر از آن، زیر صورتک «حزب طبقه کارگر»، سیاست لیبرال دمکراسی را همچنان پی بگیرد و چشم براه رخدادی از آنگونه که درعراق پیش آمد، باشد؛ وگرنه، چه تفاوت چشمگیری، میان چنین حزب ها یا سازمان های سیاسی و رهبران شان با آن "رهبر" دَبَنگِ آسمانی ریسمانی است که همگی به درد لای جِرز می خورند؟

سرنگون باد رژیم ضدانقلابی و سرسپرده ی جمهوری اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۴ فروردین ماه ۱۳۹۴ 

http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_3.html 

پارسی نویسی: 

* واژه ی «بازو» را بجای واژه ی از ریشه عربی و غلط انداز «جَناح»، بکار برده ام. واژه هایی چون «پهلو» و «بال» را نیز می توان بجای آن بکار برد؛ گرچه در اینجا از دیدِ من، کاربرد واژه ی «بازو» درست تر است.   ب. الف. بزرگمهر 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!