«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ دی ۱۴, شنبه

خاک می خوریم؛ اما خاک نمی دهیم!

درود به ستارخان و مردم قهرمان آذربایجان!

«من هیچ وقت گریه نمی کردم؛ چون اگر اشک می ریختم، آذربایجان شکست میخورد. ایران زمین می خورد؛ اما تو [دوران] مشروطه، دو بار، آن هم در یک روز، اشک ریختم. حدود ۹ ماه بود، تحت فشار بودیم؛ بدون غذا، بدون لباس! ازقرارگاه آمدم بیرون؛ چشمم به یک زن افتاد با یک بچه در بغلش. دیدم که بچه از بغل مادرش آمد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته ی علف؛ علف را از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها را خوردن. با خودم گفتم:
الان مادر آن بچه به من فحش می دهد و می گوید، لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته !
اما، مادر کودک آمد طرفش و بچه اش را بغل کرد و گفت:
عیبی ندارد فرزندم ... خاک می خوریم؛ اما خاک نمی دهیم!

آنجا بود که اشکم سرازیر شد.»

ستارخان (سردار ملی ایران)

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ عنوان را از متن برگزیده ام. زیرعنوان از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!