«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ دی ۱۶, دوشنبه

سروده ای تاریخی درباره ی «رابین هود» دلاور و بخشنده!


بیایید ای فرزانگان،
یکچند به آنچه که در این محفل می گذرد
گوش فرادارید.
چرا که من،
داستان رابین هود دلاور را باز می گویم.
دلاوری که هیچ کمانداری چون او،
تیر بر هدف نتوانستی زد.

آنگاه که دشمن خانه ی هود را به آتش کشید،
او ترس را واپس نشاند
و با گروهی از کمانداران دلاور
به جنگل «شروود» زد.

در افسانه ها آمده است که صد مرد
ندای او را پاسخ گفتند.
صد مردی که سیصد مرد کارکشته
هماوردشان نیارستندی شد.

از یاران هود، جان کوچولو
آن یاغی دلاور آزاد
اگر عزم نبرد کردی،
سه همنبرد را برتافتی.

توانگران،
حتا اگر جامه ی رزم پوشیدندی،
از دهشت کمانداران پرهیبت
جرات آمد و شد در جاده ها را نداشتندی.

کشیشان ردا به دوش که عمری را به خودبزرگ بینی سر کرده بودند،
مورد نفرت رابین هود بودند؛
اما رابین هود،
چنان نجیب، چنان جوانمرد بودی که
اگر وامانده ای بر او بگذشتی
از تیمار او دریغ نورزیدی؛
که بر آن ها کرم کردی،
نیازهای شان را برآوردی.

تنگدستان،
دست برای دعای او بلند کردندی،
و آرزوی کامگاریش را به دل عزیز داشتندی.

او
بیوگان و یتیمان را دست می گرفت،
و گرسنگان را
به خوراک مهمان می داشت.
بر کشاورز و رنجبر ستم روا نداشتی
از آنکه می دانستی
که زندگی هرگز،
بر کام شان شیرین نبوده است.

برگرفته از کتاب «تاریخ سده های میانه»، آ. و. آگیبالووا و گ. م. دنسکوی، برگردان رحیم رییس نیا، چاپ دوم، سال ۱۳۵۷، انتشارات پیام (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!