«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

پاسخ به یک پیام!


دوست ناشناسی برایم ای ـ میل زیر را فرستاده اند:
«دوست گرامی:
با سلام و درود به جناب عالی،البته همه چيز را همگان دانند و همگان میدانند که سايت عدالت مصرانه ،لجوجانه وبطرز مشکوکی از دولت کودتا گران تجاوزکار،آدمکشان،دزدان،غارتگران و باند حجتیه موتلفه وابسته به محافل امپریاليستی حمایت میکند.
اينکه جنابعالي مقالاتشان راکه سرپوشي بر حرکات ضد مردمیشان است چاپ میفرمایید برای ما که در ایران هر لحظه منتطر تعقیب و دستگیري وشکنجه و مرگ هستیم شک برانگیز است.
اگر غير از اینست و دليلی منطقی دارید لطفا در سایتتان چاپ بفرمایيد تا همگان روشن شوند.».

در پاسخ به این دوست ناشناس نکته های زیر را یادآوری می کنم:
ـ در بالای وبلاگ نوشته شده که «درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!»؛
ـ گفتار درست را از دهان یا خامه هرکسی بیرون می آید، باید پذیرفت؛ حتا اگر دشمن شما باشد. بی جهت نگفته اند: دشمن دانا به از دوست نادان. واقعیت، چه در مفهوم کلی و عمومی آن و چه در عرصه معین و جُستاری مشخص، دارای ضلع ها و زاویه های گوناگون است. هیچ کسی نمی تواند مدعی آن شود که واقعیت را تمام و کمال می بیند. چنین کاری، حتا اگر واقعیت را ایستا پنداریم، امری نشدنی است؛ چه رسد به آنکه واقعیت پویا و همواره دارای گرایش هایی مشخص است که همواره در حال دگرگونی اند. حتا هنگامی که به تحلیل یک جُستار از دیدگاه دیالکتیک ماتریالیستی (دیدگاه علمی) می پردازیم، بازهم نمی توانیم مدعی شناخت همه جانبه آن باشیم؛ زیرا، به هررو، از زاویه مشخصی به آن نگریسته ایم. منظورم نسبیت گرایی مطلق نیست؛
ـ من با خط مشی آن نشریه همداستان نیستم و آنها را در گذشته ای کمی دورتر، در بسیاری موردها، به شکلی دوستانه از روش های فرقه گرایانه و ضد حزبی برحذر داشته ام؛ ولی این تنها یک سوی جُستار است. در آن سوی دیگر بسی سستی ها و کاستی هاست که به انگیزه های روشن نمی توان آنها را به شکلی گسترده درمیان گذاشت. به واقعیت های روزمره در کشورمان نگاه کنید؛ بی تردید بسیاری از آنها را خواهید یافت. 
در آخرین یادداشتم به نام «یادآوری هایی شاید سودمند»، بویژه روی سخنم با آنها بوده است، ضمن آنکه، اگر چیزی را از دیدگاه اینجانب، درست گفته اند، آن را تایید کرده ام. به جمله های زیر در نوشته یاد شده توجه کنید:
«درست در شرایطی که اصل ٤٤ قانون اساسی به شکل نخستین آن زیرپا نهاده شده و جناح های گوناگون حاکمیت، هر یک با انگیزه‌ها و شیوه‌های درخور با منافع طبقاتی خود رو به همکاری هرچه بیشتر با امپریالیست ها نهاده و هست و نیست خود را با منافع آن‌ها گره می زنند، سرکوب نهادهای کارگری، مدنی و اجتماعی شتاب بازهم بیشتری می یابد. در شرایطی که مجموعه حاکمیت جمهوری اسلامی، به بن‌بست اجتماعی ـ اقتصادی و نیز سیاسی دچار شده، جستجوی «دمکرات های انقلابی» درون چنین حاکمیتی، کوششی بیهوده و در بهترین حالت، خودفریبی است.»؛
ـ  هنر آن است که اگر چنان سرپوشی که در ای ـ میل تان نوشته اید، براستی وجود داشته باشید، آن را با مبارزه نظری ـ ایدئولوژیک بتوانید بردارید و درونمایه آن را نشان دهید. آیا راه بهتری سراغ دارید؟
ـ از لنین نقل شده است که از یک حزب تراز نوی پرولتری، نه تنها از درون که از بیرون نیز می توان و باید انتقاد کرد و آن حزب باید از چنان استواری در اندیشه، رفتار و کردار خود برخوردار باشد که چنین انتقادهایی را نه تنها تاب بیاورد که به آنها توجه جدی نماید. آیا در این باره هیچگونه کاستی نمی بینید؟
ـ باید به نظرم شکیبایی بیشتری داشت و بویژه به واقعیت های گذشته و روز توجه بیشتری نمود.

امیدوارم پاسخم تا اندازه ای برایتان قانع کننده باشد و از اینکه چنین موردی را گوشزد کرده اید، سپاسگزارم.

با مهر و سپاس 
ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!