«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه

آقای شاکری چه آماج هایی را دنبال می کند؟

یادداشت زیر در پاسخ به نوشته آقای خسرو شاکری با عنوان:«روشنـفـکران» کـُمـْپـْرادوُر در آغوش دشمنان مردم زحمتکش ايران و جهان، نوشته شده و برای تارنگاشت روشنگری فرستاده شد.

آقای شاکری!

شما چندی پیش در نوشتاری به نام «اندر پايه گذارى حزب توده به دست ادارهء اطلاعاتِ ارتش شوروى» در همین گاهنامه (روشنگری) که دلبستگی ویژه ای به توده ای ستیزی دارد، افزون بر ادعایی که آذین بخش عنوان نوشتارتان بود، تهمت ها و نسبت های ناجوانمردانه ای به حزب توده ایران زده اید؛ به حزبی چنین تهمت های ناروایی را وارد کرده اید که با وجود هر اشتباه کوچک و بزرگی نیز که اینجا و آنجا در تاریخ خود انجام داده، در مبارزه برای زندگی بهتر برای کارگران و زحمتکشان، در مبارزه ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی و بالا بردن آگاهی جامعه ایرانی، بیشترین کوشش ها را نموده است. من آن نوشته شما را بدرستی با هدف سردرگم نمودن نسل جوان ایرانی که به ناگزیر به چپ گرایش خواهد یافت، ارزیابی کردم.

این بار در نوشته ای به ظاهر افشاگرانه، از جمله چنین نوشته اید:
«چه ما در تجربه حزب توده ديديم که چه تعدادي از عناصر تندروِ آن حزب، از رده هاي بالاي سازماني، هنگامي که دست يابي به قدرت از طريق توفيق شوروي در ايران ميسر نمي نمود، بار و بنديل بسته و به کاروان شاه پيوستند، و برخي از آنان به وزارت هم رسيدند. همين تجربه را نيز در افرادی چون کوروش لاشايی و پرويز نيکخواه مشاهده کرديم. اگر شوروي در ايران توفيق يافته بود، دستياران توده اي نزديک به اسدالله علم، يا برخي از روزنامه نگاران توده ای، که در دشنامگويي به مصدق در روزنامه هاي حزب توده گوي رقابت را از مزدوران اينتليجنس سرويس و سيا ربوده بودند، مسلماً به چائوچسکوها و بـِرييا هاي ديگري بدل مي شدند. تصور اين امر براي برخي، که هنوز در بند احساسات، فارغ از منش و تفکر خردمندانه، هستند ميسر نيست که، اگر« چپ،» روسي يا چيني، به قدرت رسيده بود، بعضي از دوستانشان، که بخاطر جاه ستاني هاي فردي به پيوندهاي اخلاقي و ارزش هاي انساني اونيوِرسِل پشت پا زده اند، ، نه تنها با مردم عادي، که حتي با رفقاي خود همان مي کردند که استالين، باقراُف ها و بِرييا ها با مارکسيست های روسی و اروپايی و حتی رفقاي لنين کردند.»

«میلانی» ها، «سازگارا»ها، «لاشايی» ها، «نيکخواه» ها، برخی از مائویست ها و حتا پشت کردگان و خیانتکاران به حزب توده ایران و آرمان های عدالت جویانه و نیز بسیاری دیگر از فرمایگانی که به خدمت شاه و امپریالیست ها در آمده اند و در دوران اخیر شماری از رهبران سازمان های چریکی پیشین را نیز دربرمی گیرد، چه ارتباطی با حزب توده ایران دارند که نوک پیکان حمله شما در هر دو نوشتارتان به سوی آن نشانه رفته است؟!

پیش از این درباره توده ای ستیزان ـ از هرگونه آن که باشند ـ نوشته بودم:
« ... کسانی که به این کار دست می یازند، یا آدم هایی بسیار نادان یا ... پادوهای امپریالیست ها هستند که خاک بر چشم حقیقت می پاشند.».

در نوشتار پیشین، نوشته بودید:
«نويسندهء اين سطور ازين بخت استثنايي، اما محدود، برخوردار شد كه در سال هاى ١۹۹٢ و ١٩٩٣ به بايگانى هاى بين الملل كمونيست در مسكو دست يابد».

برایتان، در همین جا نوشته بودم:
«باید از ایشان پرسید: چگونه و به وسیله چه کسانی "اين بخت استثنايي" نصیب شان شده است؟ و چرا به جای این ترهات، آن مدارک ادعایی را منتشر نمی کنند تا درستی یا نادرستی آن ها سنگ محک بخورد؟».

آیا فرصت نداشته اید که آن مدرک ها را جمع و جور کنید و در همین گاهنامه، برای روشنگری درج نمایید؟ آیا پاسخی برای پرسش های بالا دارید؟

شما را نمی توان آدمی نادان پنداشت. براستی، برای دستیابی به کدام آماج ها می نویسید و چرا، اینگونه خوانندگان را گمراه می کنید؟

ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!