«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ مرداد ۲۱, سه‌شنبه

نه! این بار انشاء الله گربه نیست ...


تصویر سربازی عراقی است که از سوی ددمنشان داعش سر بریده می شود. آیا پیش از سر بریدن، جرعه ای آب به وی داده اند یا آن را نیز از وی دریغ کرده اند؟ آه ... مگر مرغ و خروس یا گوسپند است؟ ولی به آن ها پیش از سر بریدن، جرعه ای آب می دهند! چرا تو در اندیشه ی آب خوردنش هستی؟ دارند سرش را می برند و آن یکی با چکمه روی ساق پایش ایستاده است ... از بودن خودت هم بیزار می شوی؛ همه چیز در یک آن فرو می ریزد؛ تهی می شوی؛ گویی ته خط زندگی است ...

نمی دانم چرا؟ ولی احساسی نیرومند برتر از منطق می گوید:
دانسته و آگاهانه این گروه خوب ساز و برگ یافته و خوب پشتیبانی  و مدیریت شده از سوی نیروهای امپریالیستی را بیش از آن بزرگ می کنند که براستی هست. یکی هم کاربرد چنین شیوه هایی است که از دیدگاه روانی، نیروهای رودرروی شان را پیشاپیش سست و نااستوار کنند؛ وگرنه، چنین حجم گسترده ی تبلیغاتی با متمرکز شدن روی روش های کشتار سده های میانی در حاکمیت های خود کامه ی خاوری، مغول ها، تاتارها و آنچه تازیان بیابانگرد عربستان در ایران اسلام آورده از خود به یادگار نهادند، باید انگیزه ی نیرومندی در پس پرده داشته باشد. آماج رسانه های امپریالیستی ، ترساندن همه، زهر چشم گرفتن و در مورد حاکمیت تبهکار، نابخرد و سزاوار سرنگونی جمهوری اسلامی، کشاندن پای شان به کارزاری تازه است.   

کسی که تصویر را درج کرده، زیر برنام  «کنار زدن تیرگی‌هایی که برای اسلام به وجود آمده» نوشته است:
«همه می دانیم بهترین کاری که القاعده، داعش و ... برای دشمنان اسلام انجام داده اند، همین ترسیم اسلام بی مغز به جهان بود. بسیاری می کوشند یا می‌پندارند، اسلام تنها با مسلمانان در صلح است و از دیدگاه اسلام، هر غیرمسلمانی باید کشته شود (دقیقاً دیدگاه هم اکنون داعش) ... بدتر از آن می گویند، همه ی این‌ها به خاطر دین است؛ حتی درگیری اسرائیلی‌ها و مسلمان‌ها، درگیری وهابی‌ها با شیعه‌ها به خاطر دین است و ... جهان به صلح نمی‌رسد، مگر با زدودن دین (خدا) ... شاید مهم‌ترین کاری که ما باید امروز انجام دهیم، نشر اندیشه های اسلام ناب است؛ نشر اندیشه ی اهل بیت و ... باشد.»

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

چکش هایی است که به سرم کوبیده می شود و یادمانده ها و تصویرهای کشته شدگان با بولدوزر دفن شده در خاوران، بدار آویختن های زندانیان سیاسی کهنسال، نوجوانان و جوانان، همه با هم در شتابی سرسام آور به مغزم یورش می برند و از هم پیشی می گیرند. رفیق قهرمان، رحمان هاتفی با آن چهره ی دوست داشتنی و فروتنش، برای شاید صدمین یا هزارمین بار در ذهنم نقش می بندد که سرگرم جویدن رگ های خود با دندان است؛ شدت شکنجه ها ی دژخیمان به اندازه ای بوده که شاید با خود اندیشیده است:
این بهترین راه است! ... نباید مرا بشکنند ...

سپس دوباره نگاهم روی چند عبارتی از نوشته، دوخته می شود:
اسلام بی مغز ... نشر اندیشه های اسلام ناب ... نشر اندیشه ی اهل بیت و ...

اکنون دیگر صدای چکش در شقیقه هاست و سر و چهره ای که گرمای آزاردهنده ای یافته است ...

کاری که باید امروز انجام دهیم ... پس آنچه در این سی و پنج سال به انجام رسیده، اسلام بی مغز بوده است؟ همین را می خواهد بگوید؟ نه! بازهم به جلو فرار کرده است ... خود را گول می زنند؟! «اسلام بامغز» کجاست؟! ده ها هزار آخوند کوچک و بزرگ، چیزی از آن یاد نگرفته اند؟ یا شاید نتوانسته اند در این سی و پنج سال، پرده ای از «اسلام ناب» را به نمایش بگذارند؟! نه! بیگمان خود را گول می زنند و دلداری می دهند ... می دانند که دیگر مردم را نمی توانند بفریبند. آن ها آنچه را که می بایستی ببینند به چشم جان دیده اند ... نه! انشاء الله این بار گربه نیست ...

ب. الف. بزرگمهر    ۲۱ امرداد ماه ۱۳۹۳  

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!