«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

هنگامی که آدم به خودش مدال می دهد ...


... از آن گروه کسانی است که گفته ی پرآوازه ی ماکیاولی را آویزه ی گوش خود نموده به هر ابزاری برای رسیدن به آماج های خود، دست می یازند. از بهره ی هوشی چندانی برخوردار نیست؛ از نوشته های بیمایه اش که بی هیچ نوآوری است و بیش تر به نوک زدن های مرغی در باغچه ی خانه و پرنمودن چینه دانی آکنده از چیزهای گوناگون می ماند، می توان این ها را بخوبی دریافت؛ خود وی، خوشبختانه یا بدبختانه، این ها را نمی داند و نمی خواهد نیز بداند؛ بیخود نیست که بر سردر پرستشگاه دلفی نوشته اند:
خودت را بشناس!   

خرسند است که وی را به کارِ گل گرفته اند؛ در جهانی کوچک، او نیز اکنون سری در میان سرهاست؛ شاید هم خود را با همه ی نادانی اش سر و گردنی بالاتر از دیگران می بیند که برخی شان کم و بیش به همان نادانی، پرمدعایی و گستاخی وی هستند؛ پروانه هایی بال و پرنیافته در پیله های خود ...

باز هم نوشته ای بیرون داده است. از عنوان آن خنده ام می گیرد؛ به خودش مدال داده و کار خواننده را آسان نموده است! با چنان عنوانی، خواننده پیشاپیش باید بداند که با نقدی کارآ روبروست که هیچ شوخی بردار نیست و نویسنده با پشتوانه ی نگاهی خوش بینانه آن را نوشته است!

چکار باید نمود؟ پهلوانان میان میدان، هم اکنون این ها هستند و روشن نیست در تا کی بر این پاشنه خواهد چرخید ...  

ب. الف. بزرگمهر    ١٣ آذرماه ١٣٩١

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!