«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

شریک ناخواسته

یک یادداشت کوتاه درباره این نوشتار

نوشتار «شریک ناخواسته»، گرچه همه نشانه های شیوه مرسوم روزنامه نگاری باختر زمین، با همه اما و اگرها، به میخ و به نعل زدن ها و نسبیت گرایی (Relativism) های "ضروری" ـ برای آنکه به اربابان دنیای سرمایه برنخورد ـ را داراست، دربرگیرنده نکته های جالبی درباره رشد اقتصاد چین و روابط این کشور با «جهان سرمایه» و بویژه «ایالات متحده» است. توجه به این نکته ها می تواند کمک سودمندی به همه کسانی باشد که نمی خواهند در سطح پدیده ها بلغزند و شاخص هایی چون رشد اقتصادی بالا و مانند آنها را ملاک پیشرفت اقتصادی در مسیر سوسیالیسم پندارند. در واقع، این جُستار در بنیاد خود به جداسازی دو جنبه فن آورانه و اقتصادی ـ اجتماعی تولید خواسته های مادی بازمی گردد که بیرون از چارچوب این یادداشت است. در این باره، زنده یاد ف. م. جوانشیر، دانشمند انقلابی توده ای در درسنامه «اقتصاد سیاسی» خود که فشرده ای از آموزش های کتاب «سرمایه» مارکس است، چنین آورده است:
«در موقع تعیین موضوع علم اقتصاد سیاسی، باید به این نكته توجه داشت كه تولید خواسته های مادی دو جنبه دارد: یكی مسائل فنی و تكنولوژیك و دیگری مسائل اقتصادی و اجتماعی. بعبارت دیگر تولید از دو جنبه قابل بررسی است: یكی از نظر مناسبات میان انسان ها و طبیعت و دیگری از نظر مناسبات میان خود انسانها در روند تولید. وقتی می پرسیم این كفش چگونه تولید شده است؟ به این پرسش می توان پاسخ دوگانه داد. یكی پاسخ دانشمندان علوم طبیعی و مهندسین و استادكاران چرم سازی و كفاش در این باره كه چه عملیات فیزیكی و شیمیایی لازم است روی پوست حیوانات انجام گیرد تا این پوست بدل به چرم شود و سپس دركارگاه یا كارخانه كفاشی چه عملیات فنی باید انجام گیرد و این عملیات فنی چگونه سازمان داده شود تا كفش موردنظر دوخته شده و حاضر برای پوشیدن باشد. و دیگری پاسخ دانشمندان اجتماعی در این باره كه چه مناسباتی میان شبانی كه از گوسفندان و گاوان نگاهداری میكرد با صاحب این حیوانات برقرار بوده، چه رابطه ای بین دباغ با شاگردش، یا صاحب كارخانه چرم سازی با كارگرانش و غیره و غیره وجود داشته است.

در هم آمیختن این دو جانب جداگانه تولید و حتی درهم آمیختن سازماندهی امور فنی كارخانه و كارگاه و امور حسابداری بازار و نظایر اینها با مناسبات تولیدی میان انسان ها جایز نیست. علم اقتصاد سیاسی علمی است اجتماعی و مناسبات میان انسان ها را بررسی می كند و نه مناسبات میان انسان ها و طبیعت را كه موضوع علوم و فنون گوناگون طبیعی و فنی است.

دانشمندان بورژوا این جوانب را بهم می آمیزند. كلاسیك های اقتصاد سیاسی بورژوائی نظیر آدام اسمیت و داوید ریكاردو، این كار را نادانسته می كردند. اما امروز آمیختن انواع مطالبی كه ربطی به علم اقتصاد سیاسی ندارد با این علم، از شگردهای حساب شده دانشمند نمایان بورژواست تا بدین وسیله مناسبات اجتماعی را پرده پوشی كنند.»

اینجانب، پیش تر در نوشتاری با عنوان «چند نکته درباره چین»، به برخی نکته های عمده درباره اقتصاد و سياست چين، اشاره نموده و از اظهارنظرهای شتابزده، بویژه برپایه رشد اقتصادی بالای این کشور انتقاد نموده بودم:
ـ سياست انترناسيوناليستی مهم ترين مشخصه يک کشور سوسياليستی و يا حتا با سمتگيری سوسياليستی است و کشور چين بويژه از اين جهت، چه در گذشته و چه اکنون کارنامه خوبی ندارد؛
ـ رشد موازی و نيرومند سرمايه داری در کنار و درون سامانه سوسياليستی نمی تواند در مقياس تاريخی برای مدتی دراز ادامه يابد و به آشفتگی اقتصادی و ازهم پاشی اقتصاد خلقی می انجامد؛
ـ دوره بسيار بلند سامانه خاوندی (ارباب ـ رعيتی) در اين کشور و تاثير آن بر اقتصاد و فرهنگ اين کشور همچنان وجود دارد؛
ـ رشد بالای اقتصادی بخودی خود، نشانه پيشرفت در راه سوسياليسم نيست.
(http://www.sedayemardom.net/maghalat/articles_detail_siasi.php?aid=94)

به نظرم، سیاست اقتصادی ـ اجتماعی دولت چین و بازتاب های آن در سیاست خارجی این کشور، همچنان مانند گذشته، سیاستی برپایه ملی گرایی (ناسیونالیسم) است. در نوشته برگردان شده از اشپیگل، نکته های برجسته ای از چنین سیاستی دیده می شود. این سیاست، به انگیزه هایی عینی و ذهنی، با سیاست «جهان گرایی پرولتری» (اینجانب ترکیب «کارگرهمبستگی» را ترجیح می دهم.)، آنگونه که به عنوان نمونه اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی تا پیش از تسلط باند وابسته به باختر گورباچف ـ یلتسین ـ یاکوولف، دنبال می نمود یا در دوران کنونی، کوبای انقلابی، با همه دشواری های خود پیگیرانه آن را بکار می بندد، فرسنگ ها فاصله دارد. این سیاست، به دلایل و انگیزه هایی روشن اقتصادی که در چارچوب این یادداشت نمی گنجد، حتا به کشورهای در حال رشد دیگر که شاید بیش از چین به سرمایه گذاری خارجی نیازمند بوده و هستند، زیان های جدی وارد کرده است. این ها، همراه با ده ها دلیل و نشانه دیگر، نه تنها نمودار سیاستی برپایه «کارگرهمبستگی» نیست که درست یادآور سیاست «سوسیال دمکراسی» خائن اروپای باختری از «انترناسیونال دوم» به این سوست.

یکی از رهبران «سوسیال دمکراسی» در یکی از کشورهای اروپای باختری، هنگامی پیشتر (در حدود سه دهه گذشته) در پاسخ به برخی اعتراض های توده های حزبی در زمینه چرایی همکاری با حزب های بورژوایی کشور خود برعلیه دیگر کشورها، سخن پرآوازه نرون امپراتور سنگدل روم باستان را تکرار نموده بود که: «پول بو نمی دهد!» (pecunia Non olet). دولتمردان چینی نیز به نظرم، گرچه آن را بر زبان نیاورده اند، چنین می اندیشند. سیاست خارجی این کشور را نمی توان حتا در چارچوب اندیشهء «رقابت اقتصادی میان دو سامانه سوسیالیستی و سرمایه داری» جای داد. چنین انگاره ای، همانگونه که نکته های عمده ای از نوشتار اشپیگل نشان می دهد، ساده لوحی محض است. از همین رو سخن هیلاری کلینتون که: «ما یا هر دو  با هم رشد می کنیم یا  با هم مضمحل می شویم» معنای ژرفی می یابد.

وضعیت موجود، با وجود آنکه برخی نشانه های ظاهری تااندازه ای خلاف نظر اینجانب را نشان می دهند، با آن شرایطی که بر اثر آن سامانه امپریالیستی به ارابه کشورهای سوسیالیستی بسته شده و دندان تیز سرمایه داری کشیده شده، زمین تا آسمان تفاوت می کند. واقعیت های سرسخت چیز دیگری می گویند.

تبلیغ چین، به عنوان کشوری سوسیالیستی یا در مسیر سوسیالیسم، با روندهای دوگانه و بسیار پیچیده اقتصادی ـ اجتماعی که در این کشور جریان دارد، کاری نادرست، نابخردانه و گول زننده است. نباید خود را فریفت. افزون براین ها، نشانه های بسیار زیادی از تباهی اجتماعی، حتا درون حزب کمونیست این کشور، دیده می شود که باید به آنها هشیارانه برخورد نمود. نباید فراموش نمود که رشد موازی و نيرومند سرمايه داری در کنار و درون سامانه سوسياليستی نمی تواند در مقياس تاريخی برای مدتی دراز ادامه يابد و به آشفتگی اقتصادی و ازهم پاشی اقتصاد خلقی می انجامد. همزمان باید امیدوار بود که ـ این البته با خوش خیالی یکی نیست ـ کمونیست های راستین چین بتوانند، بهنگام، روندهای نادرست اقتصادی ـ اجتماعی را که پایه های سامانه خلقی ـ دمکراتیک (هنوز با سوسیالیسم فاصله دارد!) این کشور را مورد تهدید جدی قرار داده اند، درست نمایند و این کشور با فرهنگ دیرینه و پهناور را به سوی سوسیالیسم راستین رهنمون شوند.

برجسته نمایی ها در همه جای نوشتار اشپیگل از اینجانب است.

ب. الف. بزرگمهر ٢٤ آبان ماه ١٣٨٨

***
شریک ناخواسته
اشپیگل٢٠٠٩٫١١٫٩

برگردان: رضا نافعی

اوباما، رئیس جمهور آمریکا راهی چین است. او در سفر خود به چین با رقیبی روبرو خواهد شد که خود را برنده بحران اقتصادی می داند. در حالی که، آمریکا ،بر عکس چین، تضعیف شده و بیش از پیش نیازمند حسن نیت رقیب آسیائی و رشد یافته خود گشته است.

اعلام شده که تولد یک معجزه واقعی، یک ماشین معجزه گر جشن گرفته می شود، ماشینی که قادر است در هر ثانیه یک بیلیارد محاسبه انجام دهد. ماشینی که توسط دانشمندان دانشگاه دفاع ملی در شانگهای ساخته شده است.

اعلام این خبر، یک هفته قبل از سفر باراک اوباما به چین که چند روز دیگر صورت می گیرد، ارزش نمادین دارد: چین با ساختن این ماشین بنام ” تیانه” ( جاده شیری) آنطور که خود ادعا می کند، نخستین کشوری است که رقیب ابر قدرت آمریکا می شود.

در حال حاضر چین سخت به خود می بالد. این قدرت جدید جهانی، اکنون خود را برنده بحران اقتصادی می داند، اقتصاد چین در سومین سه ماهۀ سال به رشد در خور توجه ٩ در صد دست یافته است، در حالی که اقتصاد کشور های غربی به زحمت بسوی بازیابی سلامت گام بر می دارند. و در حالی که آمریکائی ها سرشان به کار خوشان گرم است، چین در حال توسعۀ نفوذ خود در آسیا و آفریقاست که دارای منابع فراوان مواد اولیه است. رهبران سرخ چین، از جمله برای آن که به یک میلیارد و سیصد میلیون جمعیت خود نشان دهند که آنها را به کجا رسانده اند، پیوسته با جسارت بیشتری آمریکا را به چالش می طلبند.

“کسو کیلیانگ” ژنرال نیروی هوائی چین در روزنامۀ ارگان ارتش آزادیبخش اعلام کرد که چین در آینده میدان دفاع از خود را تا اعماق فضا گسترش خواهد داد. جمهوری خلق چین تا اواسط قرن ٢١ تبدیل به قدرت جهانی خواهد شد و از آن پس نیروی هوائی چین باید پاسخگوی تهدید های بسیاری باشد.

سی سال پس از آنکه هر دو قدرت بزرگ با یکدیگر روابط دیپلماتیک برقرار کردند، توازن دو جانبه بسود چین تغییر می کند. چینی ها انتظار دارند وقتی اوباما پای به خاک کشورشان نهاد، بمراتب بیش از رئیس جمهور پیشین کوتاه بیآید و تواضع به خرج بدهد- و پرزیدنت اوباما در موقعیتی نیست که بتواند به انتظار میزبان خود پاسخ مثبت ندهد.

آنطور که مشاوران اوباما در هفته های پیش، به تلویح و اشاره گفته اند خواست های اوباما از چینی ها محدود خواهد بود. رؤیای جهان عاری از اتم فعلا باید در حد رؤیا بماند. طرح پذیرفتن تعهد برای حفظ محیط زیست نیز، اگر اصلا مطرح گردد، در گوشی بیان خواهد شد. اصرار برای بالا بردن ارزش یوآن – پول چین- هم باید فقط در سطح کارشناسان طرح شود. کمتر زمانی بوده که ابرقدرت تا این حد ملایم باشد.

اوباما سیاست خارجی خود را بعنوان عصر نوین همیاری توصیف کرده است. نیاز فوری که او برای موفقیت خود به این گروه رهبران دارد بیش از نیازی است که آنها باو دارند. دوسوم از ذخائر ارزی چین به دلار است. هر تغییر ناگهانی در این نسبت می تواند ثبات دلار آمریکا را به خطر اندازد. صادرات ارزان چین به آمریکا به حفظ سطح بالای زندگی مردم آمریکا کمک می کند و از خطر تورم می کاهد.

انچه بیش از هر چیز سبب شور و شعف در واشنگتن شد برنامه ای بود که چین پس از پیدایش بحران، برای پیشگیری از سقوط اقتصادی به اجرا گذاشت. اگر این روش متهورانه چینی ها نبود احتمالا اقتصاد جهانی فروپاشیده بود. برنامه اقتصادی چین برابر بود با سیزده درصد از تولید ناخالص ملی، یعنی دو برابر آنچه که آمریکا به میان آورد و تقریبا پنج برابر مقداری که آلمان عرضه کرد. موفقیت سیاست چینی ها برای رونق گروه های کارشناسان اقتصادیِ پیرامون اوباما را باعجاب واداشت. از دیدگاه اوباما، بحثی که در چین، در بارۀ کاستن از سرمایه گذاری های دولتی و کاستن از پول در جریان آغاز شده، بحثی است بی موقع. او قصد دارد در دیدار خود از چین آنها را تشویق کند که کماکان نقش لوکوموتیو اقتصاد جهانی را ادامه دهند.

از دیدگاه آمریکا، اروپائی ها که تاکنون کنار دست راننده نشسته بودند باید به صندلی عقب نقل مکان کنند. قبل از او باما، جورج بوش با رد کردن پیشنهاد خانم مرکل، صدر اعظم آلمان، مبنی بر برقراری کنفرانس ٨ کشور بزرگ، با دعوت بیست کشور برای شرکت در کنفرانس جهانی اقتصاد، سبب بالا رفتن اعتبار چین شد.

اوباما این خط مشی جدید را ادامه خواهد داد. از دیدگاه آمریکا اگر اصلا چیزی شبیه حکومت جهانی وجود داشته باشد، آن نه سازمان ملل است و نه کشورهای فرانسه، ایتالیا، آلمان، ژاپن، انگلستان، کانادا، روسیه و آمریکا که میل دارند خود را هشت کشور بزرگ بنامند. بنظر اوباما ارگان واقعی، برای اثر بخشی، کنفرانس کشور های بیستگانه است.

چین در کنار آمریکا مهمترین عضو کشور های بیستگانه است و رفتار محبت آمیز آمریکا با چین متناسب با این نقش است. نخست هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، به قصد شرفیابی به آسیا سفر کرد و در تعریف و تمجید از مناسبات دو کشور چنین گفت:”در هیچ جای جهان چنین امکانات مناسبی که بر اثر همکاری میان دو کشور ما بوجود آمده، یافت نمی شود”.

اوباما همین نظر را دارد و در تابستان گفت: “مناسبات میان پکن و واشنگتن مهر خود را برپیشانی قرن بیست و یکم می کوبد.”
در حوزۀ پیرامون پرزیدنت، نیمه شوخی و نیمه جدی سخن از کشورهای دوگانه گفته می شود، از دو کشور بزرگ جهان. “تیموتی گایتنر” وزیر دارائی و هیلاری کلینتون وزیر خارجه، در همین اواخر، در مقاله ای برای “واشنگتن پست” نوشتند : “مسائلی که بتوان بدون آمریکا و چین حل کرد اندک هستند”.

دلیل این که اروپا اهمیت خود را از دست داده اینست که آسیا برنده شده است. در پژوهشی که اخیرا از سوی ” فکر انبار” مطالعات اروپائی در عرصه سیاست خارجی منتشر شد می خوانیم که اروپائی ها تصور می کنند که داشتن ارزش ها و تاریخ مشترک برای حفظ جای آنها در کنار آمریکا کافیست. آنها خود را شریک طبیعی آمریکا می دانند. ولی این تصور اشتباه است.  سیاست آمریکا در درجه اول مبتنی بر علائق آمریکاست. علاقه  به چین دردرجه اول یک علاقه اقتصادی است. جمهوری توده ای چین که ٦٠ سال پیش تاسیس شد و آمریکا سی سال با آن رسما هیچ رابطه ای نداشت  برای زندگی مرفه امروز آمریکا اهمیت مرکزی دارد. جمهوری توده ای چین که بیش از یک چهارم از  کل قرضه ملی آمریکا در دست چینی هاست که ذخیرۀ ارزی آنها به دو بیلیون دلار افزایش یافته است. در عین حال چین مهمترین کشور صادر کننده کالا به آمریکاست. امروز آنچه “شیوۀ زندگی آمریکائی” نامیده می شود، ساخت چین است. زیرا مهمترین بخش های تولید آمریکا – از میز و صندلی گرفته تا تلویزیون و حتی صنایع کامپیوتری به چین منتقل شده است.

این قدرت نوین اقتصادی حتی برای صنایع اتومبیل سازی در حال احتضار آمریکا نیز مورد استفاده قرار می گیرد: چندی پیش جنرال موتورز  کارخانه و امتیاز تولید «مارک هامر» را  به یک موسسه چینی فروخت که قبلا در غرب  کسی نام آنرا هم نشنیده بود.

این موسسه “سیچوآن تنگزهنک هِوی اینداستریال ماشینری” نام دارد که بر سر در آن نوشته اند: بگذار جهان از ما بیاموزد!
البته  با وجود وابستگی متقابل دو کشور به یکدیگر و مشارکت تازه آنها با هم، هر دوقدرت کماکان برای هم، همان هستند که بودند: رقیب!

از لحاظ ایدئولوژی نیز امریکائی ها خیلی وقت است که در موضع دفاعی قرار گرفته اند. آنها دهها سال به تبلیغ مدل خود، اقتصاد افسار گسیختۀ بازار آزاد و یگانه موتور اقتصاد و رفاه در سراسر جهان پرداختند. و حالا سرمایه داری آمریکا در برابر دشوار ترین آزمون قرار گرفته است.

جمهوری چین توده ای امروز ، با اعتماد به نفس تازه ، به توانِ  اقتصادِ متکی بر قدرت خود می نازد. اقتصاد چین امروز حتی در مراکز دولتی و بانکی غرب نیز هوادارانی پیدا کرده است.

چین پیوسته بر نفوذ سیاسی خود نیز می افزاید. آفریقا سپاسگزار چین توده ای است که بزرگترین خریدار عمدۀ  مواد خام آنست، کشورهای عربی تولید کننده نفت هم با شور و شعف در پی زنده کردن راه های کهن بازرگانی با این قدرت جهانی در شرق دور هستند و حتی کشورهای آمریکای لاتین در حال تغییر جبهه هستند: امروز برای برزیل نیز که بزرگترین قدرت اقتصادی امریکای لاتین است چین مهم ترین طرف مبادلات اقتصادی است. در بسیاری از پایتخت های جهان یک قول و قرار و  دست دادن با چینی ها مهم تر از گفتگو های راهبردی (استراتژیک) با واشنگتن است.

آمریکا هنوز هم ثروتمند ترین و از لحاظ نظامی قدرتمند ترین کشور جهان است، البته با کمک چین. هر دو کشور بنوعی سرنوشت خود را به یکدیگر پیوند زده اند. هیلاری کلینتون وزیر خارجه امریکا می گوید :” ما یا هر دو  با هم رشد می کنیم یا  با هم مضمحل می شویم”.

هرچه چین تولید می کند آمریکا مصرف می کند. این قانون اساسی جهانی شدن است، دست کم تا حالا. این نظام دهها سال باین صورت و بدون مشکل جریان داشته است. با تشویق بورس های گوناگون و رونق بازار بساز و بفروش امریکائی ها هر سال بیشتر لباس، اسباب بازی، آی پُد، تلویزیون های صفحه مسطح خریدند که بیشتر آنها ساخت چین بود. ولی از اواسط سال ٢٠٠٨  این بده  و بستان در بزرگترین بازار چین دچار اختلال شد. مصرف کنندگان امریکائی  که تا آنزمان تضمین کننده رونق بازار جهانی بودند ناگهان صفت پسندیده ای را کشف کردند که تا آنزمان برایشان ناشناس بود، صفتی بنام : صرفه جوئی.

ضربتی سخت به کارخانه جهانی چین وارد آمد: چین تقریبا تمام اقتصاد خود را منحصر به امریکا کرده بود. در دوگوآن، که کارخانه های تولید ارزان یکی پس از دیگری ردیف شده بودند، ناگهان سراسر یک محله تعطیل شد. ” لی زاهم یوآن  ” صاحب یک کارخانه تولید ابزار فلزی گفت ما یک سوم از سفارشات خود را از دست دادیم. او ٤٠ در صد از کارگران خود را اخراج کرد….او به توصیه کارشناسان پکن در تلاش یافتن بازار های تازه در آسیا، خاور نزدیک و آفریقاست.
از آغاز بحران فقط در ” گوانگ دونگ ” دهها هزار کارخانه ورشکست شدند، در سراسر چین، رسما تا ٢٥ میلیون کارگران فصلی کارخود را از دست دادند. ولی از آنوقت تا کنون، باید رشد تولید در”گوانگ دونگ “  بار دیگر آغاز شده باشد و اقتصاد در سراسر چین ، هماهنگ با میزانی که حزب تعیین کرده، یعنی ٨ در صد رسیده باشد. به اعتقاد کمونیست های چین برای تضمین ثبات رژیم، رشد اقتصاد باید حد اقل ٨ در صد باشد. دلیلش هم برنامه عظیم رونق اقتصادی است. با کمک این برنامه چینی ها کشور را تبدیل به یک کارگاه ساختمانی کرده اند. مثلا در گوانگ دونگ به توسعه فرودگاه پرداخته و مشغول تاسیس یک نیروگاه اتمی هستند. در عین حال با دادن یارانه مردم را تشویق به خرید تلویزیون و یخچال می کنند و با بکار بستن شیوه های مشابهی ممکن است امسال بر آمریکا که بزرگترین بازار فروش اتومبیل است، سبقت بگیرند.

عملا بنا بدستور از بالا، بانک های دولتی  اعتبارات تازه باز می کنند و در سال جاری ١٥٠ در صد بیش از سال ٢٠٠٨. بسیاری از صاحبان کارخانه ها از این اعتبارات برای خرید خانه و زمین استفاده می کنند یا به بورس بازی روی می آورند. آغاز سال جاری ارزش سهام در بورس شانگهای ٧٠ در صد ترقی کرده است. ” لیو مینگ کانگ” ،   رئیس کل نظارت بر بانک ها به هم وطنانش هشدار می دهد که دست به مخاطرات مالی نزنند و از پیدایش بادکنک های اقتصادی در بازار بساز و بفروش بهراسند.

کارزار جمعی برای پیکار با بحران در درجه اول بسود کارخانه های بزرگ دولتی است. ولی هنوز راه درازی در پیش است تا یک میلیارد و سیصد میلیون مردم صرفه جوی چین به سطحی از رفاه برسند که بتوانند جای مصرف کنندگان تولیدات کارخانه جهانی را بگیرند. از اینرو دولت سخت در تقویت صادرات کوشاست. فقط در ماه سپتامبر ١٥ در صد از صادرات چین نسبت به سال ماقبل کاسته شد.

چین برای آن که بهای تولیدات خود نظیر کفش و تی شرت و کامپیوتر  را
مصنوعا پائین نگاه دارد، از ماه ژوئیه سال ٢٠٠٨ دوباره می کوشد تا ارزش یوآن – واحد پول چین – عملا وابسته به بهای دلار باشد. با این روش بانک مرکزی  چین پیوسته مقادیر عظیمی بر میزان ذخائر ارزی خود می افزاید، زیرا اگر بانک مرکزی بخواهد این بهای مصنوعی را حفظ کند باید مقادیر معتنابهی دلار از بازار جذب کند.


چین با سیاست تشویق صادرات خود، نه تنها فقدان توازن را بیشتر می کند، بلکه خطر پیدایش چالش های جدی با آمریکا را نیز می پذیرد. البته در حال حاضر که واشنگتن سخت به حسن روابط با چین علاقمند است  رسما چین را بعنوان تحریف کنندۀ ارزش ارز ها بر سکوی اتهام نمی نشاند.

اما برخورد میان این دو قدرت که سرنوشتشان بهم گره خورده به سهولت ممکن است. در ماه سپتامبر جهان شاهد نمونه ای از آن بود. حتی اوبامای ملاحظه کار برای حمایت از تولید کنندگان آمریکائی، مقرر کرد که بر  واردات لاستیک اتومبیل از چین  35 درصد گمرک  مجازاتی بسته شود.

چینی ها هم بلافاصله تهدید کردند که همین کار را با گوشت مرغ و قطعات یدکی اتومبیل وارداتی از آمریکا خواهند کرد. در همین اواخر چینی ها هم  برای واردات الیاف مصنوعی از امریکا و اروپا گمرک مجازاتی تعیین کردند و امریکا هم بر تولیدات فولاد چین گمرک مجازاتی بست.

اوباما و مهماندارش هوجین تائو، رهبر چین و دبیر کل حزب کمونیست نمی خواهند این خورده کاری ها بر  دیدارشان سایه افکند. آمریکا امیدوار است که چین به سازش هائی تن در دهد، از جمله برای حفظ محیط زیست. از سوی دیگر چین هم برای آنکه به وابستگی خود به بازار آمریکا پایان بخشد به سال ها وقت نیاز دارد.

گرچه “زهو کسیائوچوآن” مدیر عامل بانک مرکزی چین، در بهار سال جاری، با جسارت خواستار آن شد که در دراز مدت جای دلار با یک ارز قرار دادی، بعنوان ارز بین المللی عوض شود، ولی تا وقتی که ” یوآن ” بطور آزاد قابل تبدیل نیست، چین راهی ندارند جز سرمایه گذاری در دلار.

در عین حال  افکار عمومی به هر دو طرف فشار می آورد که در مسائل بازرگانی  قدرت نشان دهند. مکمل های سخاوتمندانه دولت  آمریکا برای  نجات  موسسات نیمه جان وال استریت تبدیل به  حفظ توازن بر لب پرتگاه شده است. این واقعیت که  بانکدارانی که مسئول ایجاد بحران بودند نجات داده شدند، در حالیکه میلیون ها آمریکائی کار، خانه و پس اندازهای روز پیری خود را ازدست دادند، سبب تلخکامی بیشتر شد. کمک هائی که قرار است  از برنامه ٧٨٧ میلیاردی  اوباما برای مقابله با بحران، به پروژه هائی برای رشد تولید تخصیص داده شوند به کندی و قطره ای به جریان می افتند.

کار دیگری که می تواند سبب عصبانیت بیشتر گردد به بازار رفتن چینی ها برای خرید است: چینی ها می خواهند  در ابعاد وسیع آن موسسات آمریکای را که دارای تکنیک های بسیار پیشرفته هستند خریداری کنند و برای آن که همه چیز به خوبی صورت پذیرد  وزارت اقتصاد چین یک کاتالوگ راهنما، برای سرمایه گذاران چینی در آمریکا، در اینترنت منتشر کرد.

در این کاتالوگ، بوروکرات های سرخ، بیش از صد صفحه را به رعایت آداب معاشرت در آمریکای سرمایه داری، اختصاص داده اند: خانم ها باید دامن بپوشند و با شلوار جین به ادارات مراجعه نکنند. خریداران چینی، بویژه باید بدانند که با اعتراض اتحادیه های آمریکائی روبرو خواهند شد. آنها باید گام به گام پیش بروند و بویژه باید مرتب به دفاتر نمایندگان کنگره مراجعه کنند و همچنین با روزنامه نگاران روابط  حسنه برقرار کنند. و هنگام خوردن سوپ “هورت” نکشند!

البته تمام آنچه را که موجب موفقیت می گردد نمی توان با صدور بخشنامه از بالا مشخص ساخت. جمهوری توده ای چین هنوز نه صاحبکاران نابغه ای چون هنری فورد  و استیو جاب به جامعه عرضه کرده و نه به بازار های جهانی. جائی که به خلاقیت نیاز باشد هنوز غرب و در راس آن آمریکا از چین جلوتر است.

در عین حال  به هیچ وجه مسلم نیست که راه ترقی بی وقفه  چین، آنطور که اکنون بنظر می رسد، همچنان ادامه یابد. فهرست شکست های ممکن طولانی است. به نظر کارشناسان اقتصاد روند پیشرفت های جاری در چین “بادکنک” ی است که ممکن است بزودی بترکد. چالش های قومی با  اویگورها و تبتی ها ممکن است تشدید گردد و شورش های اجتماعی آن کشور را بلرزه در آورند.

در چنگ دو، که ١٨٠٠ کیلومتر با شانگ های فاصله دارد، از این احتمالات خبری نیست. همه جا ساختمانه های رفیع برای ادرات و دفاتر جدید در دست ساختمان است و پیوسته خیابان های تازه و متروهای جدید در حال احداث هستند. این جا زادگاه سیچوان تنگ زونگ، صاحب تازۀ اتوموبیل “هامر” است، مارک های معروف جهان مانند  موتورولا  و  ساپ، اینجا دست به تولید انواع تازه ای زده اند.”اینتل ” محل تولیدات خود را از شانگ های به این شهر یازده میلیونی  منتقل کرده، از جمله برای این که در این شهر دستمزدها پنجاه در صد کمترند.

قرار است چنگدو سیلیکن والی بعدی گردد. هم اکنون در این شهر، ٨٠ هزار نفر مشغول کار در صنایع  نرم افزرای هستند. قرار است این رقم در سه سال آینده بیش از دو برابر گردد.

کسولی مینگ از طبقه نهم یک ساختمان مدرن شیشه ای چشم به  پارک فن آوری عالی این شهر دوخته است. پارکی که وسعت آن 87 کیلومتر مربع است.  او یکی از مدیران این پارک و یکی از کادرهای موثر اقتصاد است که در چین دهها هزار نمونه دارد: قلب او برای چین و برای حزب می طپد ولی او با سهولت تمام بر اصطلاحات بین المللی سرمایه گذارن غربی نیز تسلط دارد که دائم با او در تماس هستند.

از هنگام پیدایش بحران جهانی اقتصاد کار “کسو لی مینگ” هم افزایش یافته است. وظیفه او آنست که سریع تر و بیشتر از گذشته  فن آوری عالی در جمهوری توده ای چین مستقر سازد. و او می داند با چه استدلال هائی روسای موسسات غربی را متقاعد کند که به جای سرمایه گذاری در وطن خود، در “چنگدو” سرمایه گذاری کنند.

آلودگی هوا؟
در اینمورد ما مشغول کار جدی هستیم.

بیمارستانی به سبک غرب؟
طرح آن تهیه شده است.

سرمایه اولیه؟
بانکهای دولتی ما با کارشناسی  و انعطاف حرفه ای اعتبارات را بررسی می کنند.

راههای ارتباطی؟
ما ظرف بیست و چهار ساعت هر جنسی را بهرجای جهان که بخواهید تحویل می دهیم. ناگفته نماند که ما در حال احداث یک باند بزرگ تر برای فرود آمدن هواپیما هستیم.

او می گوید باختر چین بازاری است برای آینده که هیچکس نمی تواند آنرا نادیده بگیرد: “بحران جهانی بزرگترین شانس ماست”.

برگرفته از تارنگاشت «آینده ما»
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!