«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

به سبز جاودان من*


وطن، وطن!

نظر فکن به من که من

به هر کجا، غریب وار

که زیر آسمان دیگری غنوده‌ام،

همیشه با تو بوده ام؛

همیشه با تو بوده ام.

اگر که حال پرسی‌ ام،

تو نیک می‌‌شناسی‌ ام.

من از درون قصه‌ها و غصه‌ها بر آمدم؛

حکایت هزار شاه با گدا،

حدیث عشق نا تمام آن شبان

به دختر سیاه چشم کدخدا،

ز پشت دود کشت‌های سوخته

درون کومهٔ سیاه،

ز پیش شعله‌های کوره‌ها و کارگاه.

تنم ز رنج، عطر و بو گرفته است؛

رخم به سیلی‌ زمانه خو گرفته است؛

اگر چه در نگاه اعتنای کس نبوده ام،

یکی‌ ز چهره‌های بیشمار توده ام.

چه غمگنانه سالها

که بالها

زدم به روی بحر بی‌ کناره ات

که در خروش آمدی؛

به جنب و جوش آمدی؛

به اوج رفت موج‌های تو

که یاد باد اوج‌های تو!

در آن میان که جز خطر نبود،

مرا به تخته پاره‌ها نظر نبود.

نبودم از کسان که رنگ و آب، دل ربودشان؛

به گودهای هول،

بسی‌ صدف گشوده ام؛

گهر ز کام مرگ در ربوده ام.

بدان امید تا که تو

دهان و دست را رها کنی،‌

دری ز عشق، بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی،‌

به بند مانده ام؛

شکنجه دیده ام؛

سپیده، هر سپیده جان سپرده ام؛

هزار تهمت و دروغ و ناروا شنوده ام.

اگر تو پوششی پلید یافتی،

ستایش من از پلید پیرهن نبود؛

نه جامه، جان پاک انقلاب را ستوده ام.

کنون اگر ز خنجری میان کتف خسته ام،

اگر که ایستاده ام

و یا ز پا فتاده ام،

برای تو، به راه تو شکسته ام؛

اگر میان سنگ‌های آسیا

چو دانه‌های سوده ام،

ولی‌ هنوز گندمم،

غذا و قوت مردمم؛

همانم، آن یگانه‌ای که بوده ام.

سپاه عشق در پی است؛

شرار و شور کار ساز با وی است؛

دریچه‌های قلب باز کن؛

سرود شب شکاف آن ز چار سوی این جهان

کنون به گوش می‌‌رسد؛

من این سرود نا شنیده را

به خون خود سروده ام.

نبود و بود برزگر چه باک،

اگر بر آید از زمین

هر آنچ او به سالیان

فشانده یا نشانده است.

وطن! وطن!

تو سبز جاودان بمان که من،

پرنده‌ای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو

به دور دست مه گرفته پر گشوده ام.

بهمن ۱۳۶۲ سیاوش کسرایی

* نشانه گذاری ها را در برخی جاها تغییر داده ام. به نظرم، اینگونه بهتر است.

برگرفته از تارنگاشت حزب توده ایران:

http://tudehpartyiran.org/detail.asp?id=731

۱ نظر:

ناشناس گفت...

با درود به سياوش كسرائي به خاطر سروده زيبا. و اما مطلبي در باب روز

بهره گيري از ابزار دين و باورهاي مذهبي . گشت هاي ارشاد و تعدي به عرض و ناموس مردم . تجاوز به حريم مسكوني به بهانه جمع آوري ديش ماهواره . عمل كرد خشونت بار انصار حزب الله ازجمله در كوي دانشگاه . و اعمال شكنجه در زندانها .

سانسور راديو تلويزيون . توقيف مطبوعات . فيلتر كردن سايت هاي اينترنتي . شستشوي مغزي كودكان و نوجوانان با مربيان امورپرورشي .

ايجاد سد گزينش در امر استخدام . اختصاص سهميه بسيج در دانشگاه . تبعيض جنسي و ديني . كشيدن ديوار بلند خودي و غيرخودي بين آحاد ملت .

اين تدابير و صدها تلاش تنگ نظرانه و كوته بينانه ديگر همه و همه اكنون به بار نشسته . اما با نتيجه معكوس .

آنچه را كه نظام اسلامي پنهان مي داشت از پرده برون افتاده . و آن واقعيتي است كه مخالفت مردمي با حكومت وجود دارد آنهم در سطحي وسيع و گسترده . و پتانسيل آن چندان زياد است كه گلوي نظام را مي فشارد . به گونه اي كه نه مي تواند ناديده بگيرد و نه مي تواند سركوب كند .

عصيان توده ها برخوردار است از عقده هاي كهنه و بغض هاي فروخورده . در طي 30 سال خود كامگي و زورگوئي . ظلم و اجحاف . دروغ و تزوير . به كارگيري الفاظ منافق . ملحد . مرتد . مفسد في الارض و غيره عليه رقيب .

اينك مخالفين تا درون سنگر مستحكم حاكميت يعني نماز جمعه و صفوف بهم پيوسته آن نفوذ كرده اند . و اين هنوز اول آفتاب جهان افروز است . باش تا صبح دولتت بدمد .

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!