«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ مرداد ۱۵, پنجشنبه

خود و دیگران را نفریبیم! ـ بازانتشار

گفتگوی زیر، دنباله ی گفتگوی کوتاه دیگری در «گوگل پلاس» است که زیر عنوان «آزموده را آزمودن، خطاست!»* پیش از این درج شده بود. 

نوشته اند:
«همین ها ... دارند از خاتمی حمایت می کنند. همین خانواده آقای قدیانی؛ همین آقای تاجزاده و همین خانواده ی زندانی های سیاسی و خود زندانی های سیاسی.
خاتمی رو بازی نمی کنه و قرار نیست کسی در عالم سیاست رو بازی کنه
تمام کسانی که از استان ها نامه حمایت از خاتمی را امضا کردند، روسای ستاد یا از بلندپایگان ستاد میرحسین موسوی در استان خودشان بودند. نمایندگان تمامی احزاب چون مشارکت و مجاهدین هم امضا کردند. حتی به جای دبیرکل زندانی مشارکت همسر او نامه را امضا کرده است؛ تنها مانده بدنه» 

از «گوگل پلاس»

می نویسم:
...
می دانم که برخی از این نیروها همچنان به «کفتر پرِ قیچی نظام» دل بسته اند. دلیل آن، از دید من، افق کوتاه سیاسی ـ اجتماعی چنین نیروهایی و از آن میان آدم دلیری چون آقای قدیانی است. شاید همچنان از برداشتن گامی دیگر در شکاندن و زدودن مرزهای خودی و ناخودی ساختگی که از همان نخستین روزهای انقلاب از سوی نیروهای راست و فراراست اجتماعی به آن ها گرانبار شد و مرزی ساختگی میان «اسلام» و نیروهای انقلابی چپ کشید، می ترسند (؟)؛ نیروهایی از عمده بازرگانان و دلالان بازار، موتلفه و دیگر کسانی که بسیار با شتاب به پوستین "اسلام" درآمدند و هم اکنون بخش عمده ای از حاکمیت ضدانقلابی جمهوری اسلامی را در دست دارند. شاید، همچنان سردرگم و در برزخ یافتن راهی هستند که هنوز آن را نیافته اند. به چند و چون آن ها که در چارچوب یک یادداشت در «گوگل پلاس» نمی گنجد، نپرداخته و نخواسته ام که بپردازم؛ ولی به هر رو، یک چیز روشن است:
تفاوت بزرگی میان کسانی چون آقای قدیانی که دلیرانه گام بر می دارند و جستجوگر حق و حقیقت هستند و به این ترتیب از امکان یافتن نیروهای خودی و همپیمانان راستین خود که همانا نیروهای انقلابی چپ هستند، برخوردارند با کسانی چون هاشمی و خاتمی که محافظه کارانه و نیرنگبازانه در پی حفظ رژیم تبهکار جمهوری اسلامی به هر بهایی هستند، وجود دارد. اگر این ها در چارچوب منافع طبقاتی و شخصی گاه بسیار نامشروع خود، آمادگی زیر پا نهادن منافع توده های مردم را دارند و برای حفظ آن منافع، شرف و حیثیت خود را نیز فدا می کنند ـ تاکنون چندین بار آن را بروشنی نشان داده اند! ـ آن دیگری ها که من بسیاری از آن ها را در رده ی «دمکرات های انقلابی مسلمان» بشمار می آورم ـ و در اینجا منظورم آقای قدیانی یا شخص دیگری بویژه نیست! ـ همواره در پی به ثمر رساندن عدالت اجتماعی به سود نیروهای کار و زحمت با دیدگاه ها و افق های اندیشگی بسته تر و گاه نازا بوده و هستند. در روند انقلابی پیروزمند به سود نیروهای کار و زحمت و برقراری عدالت اجتماعی، چنین نیروهایی، گاه با همه ی کوته بینی ها و تردیدهایشان، یار و مددکار و همپیمان نیروهای انقلابی چپ هستند. با آنکه از شمار چنین نیروهایی در روند ضدانقلابی پیموده شده در سال های کنونی و بویژه پس از دستبرد فراقانونی به اصل ٤٤ قانون اساسی در چارچوب نخستین آن که به شکست فرجامین انقلاب بهمن ۵۷ انجامید، بسیار کاسته شده و بسیاری از این نیروها یا در جبهه های جنگ با صددام جان خود را از دست دادند یا در رخدادهای رانندگی، سرنگونی هواپیما و مرگ آنی در پی ایست قلبی و ... از میان برده شده اند؛ ولی همچنان هستند و نمی توانند نباشند. سخنم بر سر این هاست و نه چارچوب های فلان یا بهمان حرکت سیاسی که این نیروها به دلیل های پیشگفته، دچار ندانمکاری های گاه سنگینی شده و می شوند.

همراه با آنچه گفته شد، توجه به این نکته نیز شایسته و بایسته است که این نیروها مانند پرده های آکوردئونی که به این دسته یا آن دسته ی آکوردئون نزدیک تر یا دورترند، به همان نسبتی که به یکی از دو طبقه ی بنیادین جامعه ی سرمایه داری: طبقه ی کارگر یا طبقه ی سرمایه دار دورتر یا نزدیک ترند، دارای موضعی انقلابی تر یا ضد انقلابی ترند. این نیروها که دربرگیرنده ی لایه های گسترده ی میانی جامعه اند، از افق و دورنمای مستقل سیاسی و اجتماعی برخوردار نیستند و نمی توانند باشند. دشواری کار نیز در همینجاست و افزون بر آن، هستی گرانبار و دیرپای خاورخودکامگی در میهن مان، داوری درباره ی این یا آن آدم را بازهم دشوارتر می کند؛ تنها سنگ محکی که برجای می ماند، عملکرد سیاسی ـ اجتماعی آن هاست و از همین روست که «آزموده را آزمودن، خطاست».

نکته ی دیگری را هم مایلم یادآور شوم که امیدوارم در آن باره هم خود بیندیشید و هم پژوهش کنید. نوشته اید:
«خاتمی رو بازی نمی کنه و قرار نیست کسی در عالم سیاست رو بازی کنه»!

در این باره که آن آقا مانند بسیاری دیگر از سردمداران رژیم وامانده ی جمهوری اسلامی رو بازی نمی کند، با شما همداستانم. بخش از دشواری این رژیم نیز همین برخورد پیش پاافتاده به سیاست به عنوان ابزار نیرنگبازی، پشتک وارو زدن در برابر هماوردان، گزافه گویی درباره ی خود و مانند این هاست. در این باره، یادآوری پاسخ رهبر دروغگو و نیرنگباز کنونی جمهوری اسلامی به هنگام دوره ی ریاست جمهوری اش سال ها پیش از این به نماینده ی حزب توده ایران، نمونه وار است. وی رو به آن نماینده گفته بود:
ما می دانیم که پشتیبانی شما از جمهوری اسلامی، تاکتیک است (نقل به مضمون).

همین گفته که نمونه ی شیوه ی برخورد کوته بینانه و ضدعلمی دیگر سردمداران (رویم نمی شود آن ها را سیاستمدار بنامم!) رژیم به امر سیاست و هماوندی های دیپلماسی نیز هست، بارها و بارها شکست آن ها را در پهنه ی بین المللی که شکست ملت ایران نیز بوده و هست، در پی داشته است.

برخلاف پندار شما در جهانِ سیاست، رو بازی می کنند! خالی بندی و بازی آبزیرکاهانه در این پهنه، تنها نقش و پیامدی منفی دارد. نمونه ی مشخص و «تیپیک» آن را در کشور خودمان تجربه کرده و می کنیم که ریشخند جامعه ی ایران و نیز ریشخند جهانیان را که شوربختانه دامن ملت ایران را نیز می گیرد، در پی داشته است. در روابط دیپلماسی و سیاسی، بر بنیاد نیرویی که پشت سر داری، می توانی گام برداری و نه بیش از آن! چرچیل به عنوان یکی از سیاستمداران شناخته شده ی جهان، سیاستمداری را بگونه ای بسیار زیبا مانند بازی کودکان که در آن از نیرنگبازی اثری نیست، دانسته است.

اجازه بدهید که گفتگو در این باره را در همینجا به پایان ببرم. پس از آن آموزش و کارِ پرثمر است که باید در پی چنین گفتگوهایی از سوی همه ی ما پی گرفته شود.

با آرزوی سالی خوب برای شما و دوستان دیگر این گفتگو! 
ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ اسفند ۱۳۹۱
 http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/03/blog-post_1875.html

* «آزموده را آزمودن، خطاست!»، ب. الف. بزرگمهر    ٢٦ اسپند ماه ١٣٩١

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!