«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ شهریور ۳, سه‌شنبه

همداستانی بر سر برنامه ای کمینه و گرد آمدن در یک پیشانی پیشرو، نیازی درنگ ناپذیر!

نوشته ی زیر، برگردان یکی از واپسین بندهای گزارشی کوتاه در یکی از روزنامه های انگلیس است: 
«از هنگام آغاز به کار روحانی"میانه رو"، رژیم [جمهوری اسلامی] به کاری دست یازیده که «سازمان بخشش جهانی»۱ Amnesty) به تازگی آن را «یک ولگردی قانون شکنانه ی سرسام آور» خوانده است؛ حلق آویز نمودن و تیرباران کمابیش ۲۰۰۰ قربانی، بیش از هر گاه دیگری در ۲۵ سال [گذشته]، بالاترین سرانه ی نیست و نابود کردن۲ به نسبت شمار آدمیان هر کشور در جهان را به نمایش می نهد (نیازی به یادآوری نیست که بریدن دست و پا، بیش ترین شمار زندانیان در میانِ برخی از ناآدموارترین۳ زندان های جهان را دربرمی گیرد.)»۴

آمار یادشده، همچنانکه در ماه های گذشته، گواه افزایش بی پیشینه ی به دار آویختن های پی در پی جوانان و بریدن دست و پای شماری آفتابه دزد نگونبخت در گوشه و کنار کشور بوده ایم، کارنامه ی "درخشان" آخوند آبزیرکاه امنیتی در زمینه ی «پاسداری از حقوق آدمی» و ناهمتایی ۱۸۰ درجه ای میان گفتار و کردار وی از هنگام برگماریش در جایگاهِ «کارپردازی خیمه و خرگاه رژیم» تاکنون را به نمایش می نهد:
گفتارهایی آسمانی ریسمانی که به هنگام پای نهادن در روی زمین، پشتک وارو زده، چیزی دیگر از آب درمی آیند!

بروشنی پیداست که رژیم تبهکار با تن دادن به ننگ قراردادی فراقانونی (و هنوز در بخشی پوشیده از دید مردم) و دستیابی به پایوری و پشتوانه ی نااستوار و همچنان پادرهوای کشورهای امپریالیستی به سرکردگی «یانکی» ها، برای فرونشاندن خشم و برانگیختگی توده های مردم از اوضاع بس نابسامان و توانفرسای اقتصادی ـ اجتماعی به رویارویی با توده های مردم و خلق های ایران برخاسته است؛ افزایش شمار نیست و نابود کردن ایرانیان به هر بزهِکاری کوچک یا به بهانه هایی شگرف در مورد زندانیان سیاسی که نمونه ای از آن را در پرونده سازی بی همتا برای بانو نرگس محمدی گواه بوده ایم، تنها گوشه هایی از این رویارویی دامن گستر و پاسخ ددمنشانه ی رژیم به آن را بازمی تاباند؛ پاسخی که آشکارا نشانه های بن بست و راه پس و پیش نداشتن را یکبارِ دیگر۵ به نمایش می نهد.

بر بنیاد آزمون های تاریخی، چه در ایران و چه در دیگر کشورهای جهان، چنین رویکردی از سوی هر رژیمی، نشانه ای آشکار از بحران فراگیر۶ و ناتوانی بهره کشان فرمانروا در مهار بهره دهانی است که تاب و توان بهره دهی را از دست داده و هنگامی که «به مرگ گرفته اند تا بُکُشند»، دیگر جایی برای بازهم بیش تر زیر بار زور رفتن ندارند! چنین اوضاعی در کشورمان و یا هرجای دیگر جهان، نیازمند نیروی چپی کارآمد و خوب ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» است که بتواند از زمینه ی عینی پدید آمده، به سود توده های مردم بهره جسته، آن ها را در چند گام سنجیده به برپایی رژیم و حاکمیتی از آنِ خود رهنمون شود. دشواری بزرگ، درست در همینجاست که بویژه از شش سال پیش به این سو، بیمایگی و ناتوانی چشمگیر نیروهای چپ ایران در یک ارزیابی کلّی را به نمایش نهاده است.

روند پیموده شده در این شش سال، همراه با گواهی های بیشمار و از آن میان، گریزِ حجم گسترده ای از سرمایه به بیرون مرزهای ایران از یکسو و از هم پاشی درونی رژیمی ناسازگار با نیازهای جامعه و ایلخانی که هرچه بیش تر نیازمند پشتوانه ای برونی می شود از سوی دیگر، نشاندهنده ی نیاز فزاینده و ناگزیر جامعه ایران به از میان برداشتن «روبنا»یی پوشالی و از درون پوسیده است که با «پایه»۷ در ناهمتایی بیمانندی درگیر شده و به شَوَند گشوده نشدن گرهِ کار و سمت و سو نیافتنِ جنبش اجتماعی که با دستکاری های زیرکانه ی نیروهای مزدور امپریالیستی از آن میان در جامه ی «چپ سوسیال دمکرات» نیز همراه است، چون آواری بر سرِ توده های مردم ایران فرود می آید و از درون نیز جامعه را می فرساید و به نابودی می کشاند.

پیش از این، در هماوندی با برجسته ترین جُستاری که در این دوره بیش از پیش خود می نمایاند، روند کنونی را همانند سیبی رسیده انگاشته بودم که چنانچه بهنگام از شاخه چیده نشود، بر زمین افتاده پایمال خواهد شد یا همانجا روی شاخه خواهد گندید:    
«زمانه ی دیگری از مدتی پیش فرا رسیده و به مرحله بالندگی و پختگی خود نزدیک می شود. چپ ها و همه ی نیروی پیشروی جهان، باید بتوانند با یافتن گزینه های درخور اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی سوسیالیستی یا با سمتگیری سوسیالیستی، به هنگام، "سیبی" را که می رسد، از درخت بچینند؛ وگرنه بر "زمین" افتاده یا بر روی شاخه خواهد گندید. در هر دو صورت، آدمی و فرهنگ آن از سطح کره ی زمین ناپدید خواهد شد. سامانه ی امپریالیستی را دیگر توان دسترسی و دستیابی به این "سیب" نیست.»۸ اینک، نشانه های لِنجیدگی و گندیدگی آن سیب که کرم ها نیز از درون، سرگرم پوکاندن آنند را با روشنی بیش تری می توان دید.

باید تا باز هم بیش تر دیر نشده، همه ی نیروهای میهن پرست ایران۹ با هم اندیشی، بی پرچانگی های روشنفکرانه، بر سر برنامه ای کمینه (حداقل) برای سرنگونیِ رژیم ایران بربادده، همداستان شده، در یک پیشانی گرد آیند و گزینه ای راهگشا پیش روی توده های مردم ایران بنهند؛ راهی جز این در پیش نیست و کم ترین دودلی بخود راه نمی دهم که بگویم:
چنانچه توده های مردم ایران با چنین گزینه ای روبرو شوند به پشتیبانی از آن برخواهند خاست.

اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی واگرایانه ی امروز ایران، آبستن گسست خلق ها و جنگ های برادرکشی است؛ و چندان نیازی به یادآوری نخواهد بود که کشورهای امپریالیستی و رژیم های مزدورشان در منطقه چون ترکیه، عربستان و حتا افغانستان و عراق و دیگران نیز در چنان اوضاعی، تماشاچی کنار گود نخواهند بود.

تاریخ و توده های مردم ایران، نیروهایی که بجای کار و کردار اجتماعیِ سزاوار و بهنگام به پرچانگی های روشنفکرانه و یارگیری های رویهمرفته کودکانه (واژه ای بهتر از این نیز هست!) سرگرم بوده و به هر بهانه ای، کارِ امروز و فردای خویش را بدست فراموشی سپرده اند، نخواهند بخشید!

ب. الف. بزرگمهر    سوم شهریور ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

۱ ـ همانا  سازمان نامور به «عفو بین المللی»

۲ ـ پارسی نویسی:
بجای واژه ی از ریشه ی عربی: «اعدام» می توان از آمیخته واژه ی «نیست و نابود کردن» سود جست.

۳ ـ پارسی نویسی:
بجای واژه ی «انسانی» می توان واژه ی «آدموار» و بجای «غیر انسانی»، «ناآدموار» بکار برد. مانند:
«رفتار ناآدموار» بجای «رفتار غیرانسانی»

۴ ـ برگرفته از «دیلی‌تلگراف»، ۳۱ امرداد ماه ۱۳۹۴ (۲۲ آگوست ۲۰۱۵)

(برگردان نوشته به پارسی و افزوده های درون [ ] از ب. الف. بزرگمهر)

۵ ـ «یکبار دیگر» از این سویه که پندارهای خام رژیم تبهکار در زمینه ی بازی «خورد و برد» با امپریالیست ها و ریزه خوارانش، رویهمرفته پوچ از آب درآمد و پایوری بدست آمده از سوی آن ها، مشروط و تنها به بهای نوکری و سرسپردگی فزاینده در زمینه ی سیاسی و گشودن راه چپاول و باژگیری های اقتصادی گسترده به بهای بیکاری و تنگدستی توانفرسای توده های مردم ایران و از میان رفتن ناوابستگی ایران است. این واپسین شعار از شعارهای سه گانه ی انقلاب بهمن ۵۷ ایران، پس از «آزادی» و «دادگری اجتماعی به سود نیروهای کار و زحمت» (به زبان مارگزیده ی آن ها: «مُستضعفین»!) است که پایمال می شود.

۶ ـ دانسته از کاربرد «بحران انقلابی» در اینجا خودداری ورزیده ام؛ زیرا در شرایطی که از آن میان، بخشی نه چندان کوچک از نیروهای با گرایش چپ، آشکارا به دامن گونه هایی از سوسیال دمکراسی و از آن بدتر لیبرال دمکراسی درغلتیده اند و بخش های کوچک و پراکنده ی دیگری از آن، بیش از پیش به هرج و مرج جویی (آنارشیسم) روی آورده و حتا اگر شعار سرنگونی رژیم را سرمی دهند از چگونگی آن کم تر چیزی می دانند، بحران اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی پدید آمده به فروپاشی ایران زمین که زمینه های آن نیز بویژه از سوی رژیم تبهکار اسلام پیشگان از هرباره فراهم شده، خواهد انجامید. بدون تئوری انقلابی، انقلاب اجتماعی به فرجامی نیکو نخواهد رسید.   

۷ ـ «پایه» و «روبنا»

واژه ی «پایه» را در اینجا به مانش دانشورانه و فلسفی آن در برابر واژه ی «روبنا» بکار برده ام. در این باره، بازگویی بخشی کوتاه از «درس ۵۵» کتاب ارزنده ی «ماتریالیسم تاریخی»، نوشته ی رفیقِ زنده یاد: هوشنگ ناظمی (نامور به امیر نیک آیین) را سودمند می دانم و خواندن و بازخوانی آن را نیز سپارش می کنم: 
با بررسی تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی «پایه و روبنا» و آموختن دو مانش (مقوله) ی «پایه» و «روبنا» که از سوی کارل مارکس و فردریک انگلس بازشناخته و تدوین شد، ما می توانیم گره این جُستار را بگشاییم که چگونه شیوه ی فرآوری (تولید) و هماوندی های (مناسبات) تولیدی، همه ی هماوندی های دیگر اجتماعی دربردارنده ی سیاسی و حقوقی و اخلاقی و غیره را تعیین می کند و چگونه این هماوندی ها به نوبه ی خود در فرگشت (تکامل) پایه اقتصادی جامعه، مهر و نشان خود را می نهد.

پایه: مارکسیسم در میان انبوه هماوندی های اجتماعی جامعه، هماوندی های مادی فرآورنده (تولیدی) را بنیادین و تعیین کننده می داند.

پایه و زیربنای اجتماعی در هر مرحله مشخص فرگشت تاریخی عبارت است از مجموعه ی این هماوندی های فرآوری که شالوده ی مادی اجتماع، ساختمان اقتصادی جامعه را بنیاد می نهد. بنابراین از سویه ی درونمایه (مضمون) میان مانش (مفهوم) یا تعریف «پایه» و «زیربنا» با مانش و تعریف «هماوندی های فرآوری» («مناسبات تولیدی») تفاوتی نیست؛ ولی هنگامی که این مجموعه را بسانِ قطبی در برابر قطب نیروهای فرآورنده (مولد)، درون مانش (مقوله) «شیوه ی فرآوری» می گذاریم، آن را «هماوندی های فرآوری» می خوانیم؛ هنگامی که نقش و جای همان مجموعه یعنی «هماوندی های فرآوری» را در زندگی اجتماعی نشان می دهیم و خاطر نشان می کنیم که بر روی این شالوده است که همه ی دیگر هماوندی های اجتماعی بنا می شود، آن را «پایه» می نامیم. (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

برگرفته از پی نوشتِ نوشتار «برادر! آخر اینگونه که پیش چشم مردم، سکه ی یک پول سیاه می شویم ...»، ب. الف. بزرگمهر ، ۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۳ 

۸ ـ «دورویی در سیاست امپریالیست ها، نشانه ی بن بست است!»، ب. الف. بزرگمهر،  ۲۹ اسپند ماه ۱۳۸۹

۹ ـ از دیدِ من، چنان پیشانی نیروهای میهن پرستی، بی هیچ گمان و گفتگو دربرگیرنده ی «پادشاهی خواهان» آزمون پس داده و بدپیشینه، سازمان دوزخی، مزدور و زنهارخواهِ «مجاهدین خلق» و دامنه ای از گروهک های چپ نمای آنارشیستی ـ تروتسکیستی که همگی سر در آخور امپریالیست ها دارند، نمی تواند باشد؛ هر پیشانی با همدستی و همیاری گروه های نامبرده، پیشاپیش محکوم به شکست خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!