«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ اسفند ۱۶, یکشنبه

برخی یادآوری ها به مناسبت اعلامیه ی کمیته مرکزی حزب توده ایران درباره ی انتخابات اسپند ۹۴

به بهانه ی پیشگفتار

اعلامیه کمیته مرکزی حزب توده ایران با برنام «انتخابات اسفند ۹۴ تبلور روشن انزجار عمیق مردم از رژیم ولایت فقیه!»۱، پیرامون برگماری هایی که بگونه ای ریشخندآمیز در کشورمان، نام «انتخابات» بر آن نهاده اند از سویه های گوناگونی چشمگیر و شایان درنگ است. متن این اعلامیه در دنباله ی این یادداشت آمده است.

گرچه، این اعلامیه را هر اندازه خوش بین نیز که باشی، هنوز نمی توان به آرش بهبود کمابیش همه سویه و یکپارچه ی سیاست های تاکنون سردرگم آن حزب بدرازای بیش از سه دهه بشمار آورد، درونمایه ی آن از پیشرفت نسبی در سیاست گذاری های سازگار با واقعیت و جبران گذشته از آن میان، شیوه ی برخوردی همواره آمیخته با دودلیِ «آسته برو، آسته بیا که گربه شاخت نزنه» و رویهمرفته نادانشورانه به جُستار «انتخابات» در رژیم تبهکار اسلام پیشگان گواهی می دهد؛ افزون بر آنکه نشانه های روشنِ جدایی هرچه بیش ترِ سیاست حزب توده ایران از جریان چپ نما، هوچی و مزدورِ «راه توده ـ پیک نت» را دربردارد. گامی به پیش که امیدوارم با گام های استواری دیگر به بهبود بازهم بیش تر سیاست های دوربردی و راهبردی آن حزب انجامیده، جایگاهی درخور در رهبری پیکار و دستیابی به دادگری اجتماعی به سود طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان میهن مان به آن بخشد. چنان جایگاهی با آنکه برای بسیاری و از آن میان برخی دست اندرکاران «سوسیال دمکرات» جاخوش کرده درون رهبری این حزب پندارآمیز و باورنکردنی بدیده می آید از دورنمایی واقع بینانه برخوردار است و زمینه ی آن نیز بر بستر کار سترگِ نیروهای پیشرو با گرایش چپ و کمونیستی از دوردست تاکنون و طبقه کارگری فداکار و همواره آماده برای رزم تا پای جان در بزنگاه های تاریخی، هموار شده است؛ گرچه با این همه، چنان آماج هایی، تنها و تنها از دوش حزب کمونیستی استوار، رزمنده و پیگیر بر بنیاد شیوه برخورد لنینی برمی آید؛ هیچ حزب دیگری، حتا چنانچه دانشِ سوسیالیسم در پهنه ی تئوریک را نیز خوب فراگرفته باشد و این هنوز به آرش «سوسیالیسم دانشورانه» به عنوان دانشی کاربردی نیست، نخواهد توانست کارگران و زحمتکشان را به پیروزی رهنمون شود. چنان حزبی باید به یاریِ پیشروترین و فداکارترین نمایندگان طبقه کارگر چنان با کُلّ طبقه کارگر درآمیخته باشد که پیشبردِ کنش های رستایی (صنفی) و سیاسی، بی هیچ ایستی درازمدت فراهم شده و خود، جانانه پای در کارزارِ نبرد طبقاتی نهاده باشد. رسیدن به چنان آماجی، نیازمند برنامه ریزی باریک بینانه بر بنیاد سیاست دوربردی روشن و سیاست های راهبردی نیک اندیشیده و درست پیش بینی شده بگونه ای است که دستِکم این جُستار که کدام کارها هم اکنون، کدام کارها در آینده ی نزدیک یا دورتر باید به انجام برسند (الاَهم فی الاَهم)، روشن شده باشد. بگمانم، دریافت آن چندان پیچیده نباشد که دستیابی به آن آماج ها از نزدیک ترین شان گرفته تا دورترین ها بدون هستی کارگران آگاه، پیشرو و فداکار در ترازهای گوناگون بدنه ی حزب، بویژه جایگاه های رهبری و راهبردی آن، شدنی نیست و دستیابی به این، خود یکی از نخستین آماج ها برای حزبی است که خواستار در پیش گرفتن و پیشبرد کار به شیوه ی لنینی باشد؛ گرچه، پیش از همه ی این ها باید حزب و بویژه رهبری آن را از موریانه های «سوسیال دمکرات» و بگونه ای کلی تر از هر کسی که بود و نبودش چندان تفاوتی نمی کند و از همین رو، تنها باری است بر دوش، یکسره پالود! به باور من، انجام چنین کاری، نخستین و درنگ ناپذیرترین آماج در چنان حزبی است:
هرچه سبکبارتر، بهتر!

به هر رو، نمی توانم خرسندی خود را از چنین پیشرفتی، پنهان نمایم؛ بی آنکه آن را بزرگ تر از آنچه هست، بنمایانم و از اینکه خود نیز در این زمینه نفشی درخور داشته ام، خرسندم.

***

در پی به برخی نکته های در میان نهاده شده در اعلامیه که نیازمند درنگ بیش تری است، اشاره خواهم نمود.

در اعلامیه از آن میان به «شرکت حدود ۶۰ درصد  از واجدان رأی» در نمایش ریشخندآمیز برگماری زیر برنام «انتخابات» اشاره شده است. تازه ترین آمار وزارت کشور رژیم اسلام پیشگان نیز آن را ۶۲ درصد اعلام نموده است. به باور من و بر بنیاد کاری نیمچه آماری که هنوز نیازمند کار بیش تری است، درصد رای دهندگان نمی تواند دستِ بالا از ۴۰ درصد کل دارندگان حق رای بیش تر باشد؛ نمودها و نشانه های بسیاری گواه دستکاری های بیشمار در همه ی روندهای این نمایش خوار شمارنده ی مردم ایران از آغاز تا پایان آن و از آن میان، دستکاری در رای گیری و نادرست بودن همه ی آمارهای رسمی است. به چند مورد از آن نمودها و نشانه ها در نوشتار «برگماری هایی دستچین شده و خوارشمارنده ی مردم ایران زیر نامی ریشخندآمیز»۲ اشاره نموده ام.

درباره ی ردّ صلاحیت های گسترده، در اعلامیه چنین آمده است:
«... ردّ صلاحیت هزاران نامزد حامی اصلاحات و دگراندیش از سوی شورای نگهبان در هفته‌های اخیر به‌روشنی نشان داد که حاکمیت نه اعتقادی به انتخابات و تأمین حقوق مردم دارد و نه اجازه خواهد داد که از درون چنین روندی جنبش دوّم خرداد دوباره‌ای تولد یابد.»۳

پرسشی که بی درنگ پیش می آید، جنین است:
چنانچه به گفته ی اعلامیه، آن «هزاران نامزد حامی اصلاحات و دگراندیش» از سوی «شورای نگهبان
تاریک اندیشی و واپسگرایی» ردّ صلاحیت نشده بودند، آیا جنبشی چون «جنبش دوّم خرداد» پدید می آمد؟ و اگر بینگاریم که چنان جنبشی نیز سر می گرفت، آیا از درونمایه ای به سود توده های مردم ایران، دربرگیرنده ی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان شهر و روستا برخوردار می بود؟! یا آنکه در نبود حزب رزمنده ای استوار بر بنیاد خارایین «سوسیالیسم دانشورانه»، بیدرنگ ماهیتی راستگرایانه می یافت؟

می پندارم، پاسخ به آن پرسش ها با آزمون های پشت سر نهاده شده و آنچه هم اکنون جلوی دیدگان همه است، چندان دشوار نباشد؛ پاسخی که دوپهلو سخن گفتن، پوچی و زبان بازی نهفته در آن را روشن می کند و در اینجا به آن نمی پردازم. افزون بر آن، نشانه های بسیاری در دست است که «ردّ صلاحیت ها» بخشی از سیاه بازی رژیم تبهکار برای کشاندن لایه های میانگین اجتماعی به پای صندوق های رای گیری بوده است؛ نمایشی که نمونه هایی از آن در گفتگوهای درازمدت با «شیطان بزرگ»، بارها و بارها به اجرا درآمد و همدستی و هماهنگی همه ی نهادهای رژیم تبهکار و از آن میان، بویژه مخالف خوانی های دروغین برای بالا بردن نرخ بهره ی تن دادن به ننگ و رسوایی رژیم ورشکسته را آشکار نمود. در اعلامیه یادشده در این باره، چنین آمده است:
«بدیهی است که نتیجهٔ چنین نمایشی نمی‌تواند انتخاب نمایندگان راستین مردم و تشکیل مجلسی باشد که بتوان آن را ”خانهٔ نمایندگان ملّت“ نامید. در این انتخابات، آنچه متأسفانه از معدود چهره‌های اصلاح‌طلبی که اجازهٔ شرکت در انتخابات یافتند دیده و شنیده نمی‌شد، برنامهٔ سیاسی ـ اجتماعی مشخص برای نجات کشور از وضعیت بحرانی کنونی و حرکت به سمت آزادی و عدالت بود.»۴

آیا چنان چشمی از آن «معدود چهره‌های اصلاح‌طلبی ...» داشتید که «برنامهٔ سیاسی ـ اجتماعی مشخص برای نجات کشور از وضعیت بحرانی کنونی ...» بنویسند که افسوس می خورید؟! آیا چنان چشمداشتی، بیجا نیست؟ و اگر بینگاریم که چنان برنامه ای مشخص هم در سر داشتند و آن را می نوشتند، حرکت به سوی کدام گونه آزادی و عدالت را دربرمی داشت؟

از زبان توده ی مردم:
آخر، ناسلامتی شما ادعاهای مارکسیستی و حزب طبقه کارگر بودن دارید! درنمی یابید که «حرکت به سمت آزادی و عدالت»، هنگامی که هم «آزادی» و هم «عدالت» از گوشه چشم۵ طبقات و لایه های گوناگون اجتماعی، تعریف های جداگانه و گاه ناهمتا با یکدیگر دارد، یاوه ای بیش نیست؟!

آیا بهتر نیست همواره بگونه ای روشن و باریک، بنویسید: آزادی و دادگری اجتماعی به سود طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن؟

از این ها که بگذریم، نبود برنامه ی روشن سیاسی و اجتماعی نزد هیچیک از نامزدهای از صافی های گوناگون ردشده به همراه گروه بزرگی از "مستقل"ها که سپس خواهید دید، هرکدام سر در آخور این یا آن گروهبندی دارند، خود نشانه ای آشکار از پوشالی بودن آن "گزینش" های ریشخندآمیز زیر نام «انتخابات» و به همراه آن، همه ی فرنام های پوچ و بی هیچگونه آرش از «اصولگرا» گرفته تا «اصلاح طلب» و آمیزه هایی خنده دار چون «اصولگرای اصلاح طلب معتدل و مستقل» است

در جایی دیگر از «اعلامیه»، بدرستی چنین آمده است:
«گذاشتن چهره‌های جنایتکاری همچون محمد ری‌شهری و دری نجف‌آبادی، و مرتجعانی همچون امامی کاشانی و مدافعان سرکوب خونین سال ۸۸ در ”لیست امید“ نیروهای اصلاح‌طلب و تبلیغ برای انتخاب این افراد لکّه تاریکی در کارنامهٔ کسانی است که خود را مدافع حقوق مردم معرفی می‌کنند.»۶

بیگمان، نویسندگان اعلامیه که دستینه ی «کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران» نیز در پای آن نهاده شده، نیک می دانند که ساخت و پرداخت آن «لیست امید» به کارگردانی دو آخوند تبهکار و خودفروخته، «کفتر پر قیچی نظام»: «محمد خاتمی» و «اُم الفساد والمفسدین»: «اکبر نوقی بهرمانی» در همان «دایرهٔ اصلاح‌طلبی ... گسترده شده ... که بسیاری از اصولگرایان هم در آن می‌گنجند»۷ و «با هدف تأمین ادامهٔ حیات حکومتی که مسبّب اصلی وضعیت فاجعه‌بار کنونی در میهن ماست»۸ ، انجام پذیرفته است. به این ترتیب، سخن از «لکّه تاریکی در کارنامه»، بیش تر به یک شوخی می ماند و یادآور داستان آن بازرگان به سِپَر (سفر) رفته و زن زیبارویش: «زهره پلنگی» است.۹

اعلامیه بدرستی می افزاید:
«هم پیام شرکت‌کنندگان در این انتخابات و هم پیام میلیون‌ها ایرانی‌ای که در این انتخابات شرکت نکردند، اعلام صریح و قاطع انزجار عمیق از رهبری حاکمیت رژیم ولایت فقیه و نهادهای سرکوبگر است. مردم کشور ما در انتخابات اسفند سال ۹۴ بار دیگر اعلام کردند که با این‌گونه شیوهٔ حکومت‌مَداری سر سازگاری ندارند و خواهان طرد نظام سیاسی‌ای هستند که در آن حق انتخاب آزادانهٔ مردم با ارعاب و سرکوب و ”نظارت استصوابی“ پایمال می‌‌شود.»۱۰

با همه ی درستی آنچه در بالا از آن یاد شد، باز هم این پرسش برجای می ماند که اگر ـ بر بنیاد انگاره ای نشدنی (فرض محال) ـ گزینش هایی بسان آنچه در کشورهای امپریالیستی باخترزمین و برخی دیگر از کشورها در چارچوب «دمکراسی بورژوایی» انجام می پذیرد، در کشورمان که انقلابی توده ای را پشت سر نهاده به اجرا درمی آمد، آیا توده های مردم (و نه «مردم» که واژه ای دربرگیرنده و بی هیچ آرش طبقاتی است!) از «حق انتخاب آزادانه» برخوردار می شدند؟

برای برخی که در چارچوب آموزه هایی کوته بینانه و برخوردی رویهمرفته سیاه ـ سپید به جُستارها و چالش های اجتماعی می نگرند و به داوری می نشینند ـ و تفاوتی هم نمی کند چه پرچمی راست یا دروغ بر بالای سر خویش برافراشته اند ـ ممکن است این پرسش پیش آید که شاید نویسنده ی این یادداشت به جُستار آزادی بگونه ای کلی و گزینش های همگانی بگونه ای ویژه، برخوردی بیشینه خواهانه (حداکثرطلبانه) ۱۱ دارد. چنین نیست و من، نقش «دمکراسی بورژوایی» و «حق [بسیار محدود] انتخاب آزادانه» بر بنیاد آن را نادیده نمی گیرم و آن را بی ارزش و بیهوده نمی دانم؛ برخورد من به این جُستارها و مانش نهفته در آن ها، برخوردی تاریخی و طبقاتی است. درباره ی کشور خودمان، چنانچه انقلاب بهمن ۵۷ در پهنه ی اقتصادی ـ اجتماعی، گام های کامیابانه ای به سود توده های کار و زحمت برداشته بود، روند رهبری شورایی از پایین ترین ترازهای اجتماعی گرفته تا بالاترین ترازهای سیاسی، نیروی هرچه بیش تری می گرفت و بسته به شتاب اصلاحات انقلابی به سود توده ها و خلق های کشور، دیر یا زود همه جا پا می گرفت و جا می افتاد؛ همچنانکه در آغاز انقلاب بهمن نیز جُستار شوراها نه تنها در شهر و روستا که در کارگاه و کارخانه و دیگر بنیان های اجتماعیِ نیرو گرفته از توده های مردم و خلق های ایران زمین بگونه ای کمابیش برجسته به میان آمد و حتا با آیه هایی از قرآن نیز آذین شد.۱۲ چنین روندی با روندهای پیموده شده یا در حال پیمایش در بسیاری «کشورهای پیرامونی» جهان سرمایه داری که در آن ها جنبش ها و انقلاب های نیرومندی چون انقلاب مشروطیت، جنبش ملی و استقلال جویانه ی سال های ۱۳۲۰ ـ ۱۳۳۲ و انقلابی چون انقلاب بهمن ۱۳۵۷ هرگز رخ نداده از جداگانگی (تفاوت) بنیادین برخوردار است. «دمکراسی بورژوایی» با همه ی دل انگیزی آن برای لایه های میانگین به بالای اجتماعی، نه تنها به نیاز توده های مردم ایران و خواست های برآورده نشده ی آن انقلاب سترگ توده ای، پاسخی درخور نمی دهد که آن را کژدیسه نموده و آنچه برجای مانده را به دامن کلان سرمایه داری جهانی انداخته و می اندازد. چنین روندی از مدت ها پیش تاکنون جلوی دیدگان همه ی ماست و خودِ اینجانب از سال ها پیش در این باره، بارها نوشتارهایی گواهمند نگاشته و آن را به نیروهای سیاسی چپ و بیش از همه به حزب توده ایران یادآور شده ام.

کاریای (کاریا = وظیفه) ما به عنوان نیروی چپ، چنانچه نیروی چپی راستین باشیم، تبلیغ و ترویج این یا آن گونه «دمکراسی بورژوایی» در گزینش «سگ زرد یا شغال» و مشتی بوزینه ی بله قربانگوی مفتخوار، هر چند سال یکبار نیست؛ کاریای ما قربانی کردن توده های مردم در پیشگاه کلان سرمایه داری جهانی و نوکران و مزدوران ایرانی آن در کالبد «دمکراسی بورژوایی»، چه در رژیم تبهکار جمهوری اسلامی و چه هر رژیم دیگری که پس از آن بر سر کار آید نیز نیست؛ کاریای ما آنگونه که بر زبان برخی جوانان و روشنفکرانی خوب خورده خوابیده که هیچگاه غمِ نان نداشته و از خوشی گاه بیمار می شوند، افتاده و آن را طوطی وار بلغور می کنند، «تمرین دمکراسی» نیز نیست!

کاریای ما به عنوان نیروی چپ، تبلیغ و ترویج دمکراسی و خودگردانی از گونه ی سوسیالیستی آن به سود توده های کار و زحمت است؛ آنگونه که نمونه هایی رویهمرفته کامیاب از آن را در کردستان عراق و سوریه گواه بوده ایم؛ کوبانی قهرمان که از سوی دست پروردگان اسلام پیشه و دوزخی امپریالیست ها در منطقه: «داعش» با همدستی رژیم های پلید ترکیه، عربستان و دستیاری رژیم اسلام پیشگان تبهکار فرمانروا بر میهن مان به پشتوانه ی نیروهای نظامی «یانکی» به خاک و خون کشیده شد، ولی با این همه روی پای خویش ایستاد و پشتیبانی سترگ و خیره کننده توده های مردم جهان را بدست آورد، تنها یکی از دوازده یا شاید بیش تر از چنان منطقه های خودگردانی است که همه نیروهای اهریمنی سرمایه در منطقه و جهان را بسیار ترسانده است؛ بویژه، «یانکی» ها با آزمون تاریخی ناگواری که از استوار شدن و پای گرفتن گام بگام کوبای انقلابی و نشانه گذاری های پسین آن در همه ی منطقه ی آمریکای لاتین و سراسر جهان، پشت سر نهاده اند، کوبای دیگری در هیچ جایی از جهان نمی خواهند.

توده های مردم ایران، نیازمند «تمرین دمکراسی بورژوایی» در دوره ی دبستانی نیستند تا پس از آن، شاید «دمکراسی» از گونه ای دیگر در دوره ی دبیرستانی را فرا گیرند! چنان تمرین دبستانی، همانگونه که جلوی دیدگان همه ی ما در این بیش از سه دهه رخ داده و نیروهای با گرایش چپ ایران و پیش و بیش از همه: حزب توده ایران در آن نقشی ناروا، ناشایست و مردم گولزنک داشته، تنها و تنها به گیج و گول شدن توده های مردم در دریافت دمکراسی مورد نیازشان و خو گرفتن به نمایش آبکی گونه ای دمکراسی دلخواه کلان سرمایه داران جهان می انجامد و بس! بهترین نمونه ی اینگونه "دمکراسی" که توده های مردم در آن از کم ترین نقش برخوردارند، هم اکنون در کشور «یانکی» ها پیش روی ماست:
آیا جداگانگی شایان درنگی میان آن ماچه سگ فروشنده ی جنگ ابزار با آن مردک هوچی وِروِره جادو می بینید؟! یکی از دیگری کم دانش تر؛ یکی از دیگری نیرنگبازتر و هر دو عروسکان خوش رقصِ خیمه شب بازی کلان سرمایه داران نفت و جنگ ابزار در پشت پرده!۱۳

در جایی دیگر از اعلامیه، گفته شده است:
«شعارهای حرکت به سوی سازش و وِفاق و همدلی جناح‌ها که این روزها می‌شنویم نه‌فقط با خواست‌های مردم همخوانی ندارد، بلکه در تضاد با آرمان‌های اصلی جنبش اصلاحات در راستای تحقق مردم‌سالاری در ایران است. درس نگرفتن از تاریخ و تکرار شعارها و سیاست‌هایی همچون ”اعتمادسازی“ با حاکمیت ارتجاع، که از جمله چشم اسفندیار جنبش اصلاحات در دو دورهٔ ریاست‌جمهوری آقای خاتمی و ششمین مجلس شورای اسلامی بود، نتیجه‌اش همان است که ما امروز شاهد آنیم: ادامهٔ حاکمیت رژیم استبدادی ولایت فقیه!»۱۴

آیا کاسه ی داغ تر از آش شده، «آرمان های اصلی» شان را که گویا زیر پا نهاده اند، به آن ها گوشزد می کنند؟! پیش تر نوشته بودند و آن را بالاتر یادآور شدم:
«... آنچه متأسفانه از معدود چهره‌های اصلاح‌طلبی که اجازهٔ شرکت در انتخابات یافتند دیده و شنیده نمی‌شد، برنامهٔ سیاسی ـ اجتماعی مشخص برای نجات کشور از وضعیت بحرانی کنونی و حرکت به سمت آزادی و عدالت بود.» اینک، چگونه و بر بنیاد کدام فاکت ها و کارکردهای اجتماعی یا سیاسی «آرمان‌های اصلی جنبش اصلاحات» را که گویا «در راستای تحقق مردم‌سالاری در ایران» بوده، بازشناخته اند؟! از این همه صنعتگری در سخن، مات می مانی که چه بگویی! آیا بازشناخت شان از آن «آرمان های اصلی» بر بنیاد گفته های این یا آن "اصلاح طلب"در آن هنگامی است که روی برآمد موج خروشان توده های مردم سوار شده و بجای کاری درخور برای بهبود اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی کشور خویش، در این یا آن همایش منطقه ای و جهانی از آن میان در «چتم هاوس»، درباره ی «گفتگوی تمدن ها» داد سخن می دادند؟ و مگر کار جهان به سخنوری و پند و اندرز دادن است که این ها نیز که گویا «مارکسیسم ـ لنینیسم» را بنیاد کار خویش نهاده اند، پا در جای پای اسلام پیشگانِ پند و اندرزگو نهاده، آرمان های بنیادین شان را که نه خودشان و نه کسی دیگر بدرستی آن ها را نمی داند، گوشزد می کنند؟! آیا با بر زبان راندن «چشم اسفندیار جنبش اصلاحات در دو دورهٔ ریاست‌جمهوری آقای خاتمی ...» و پیامد آن: «ادامهٔ حاکمیت رژیم استبدادی ولایت فقیه!»، نخواسته اند همه ی کاسه کوزه ها را به سر «کفتر پر قیچی نظام» خرد کرده از سیاست بسیار نادرستی که خود نیز در آن دست داشته و همچنان دارند، دوری جویند؟!

می بینید چگونه «سوسیالیسم دانشورانه» («مارکسیسم ـ لنینیسم») را از زمین پر داده و جایی پرشکوه میان زمین و آسمان، دور از دسترس توده ی مردم می آویزند؟! هنری که «سوسیال دمکرات های» خوب دیپلماسی آموخته آن را نیز نیک فراگرفته اند. ردِ پای آن ها بروشنی در این اعلامیه نیز دیده می شود و بیرون انداختن شان نه تنها از رهبری حزب توده ایران که از بدنه ی آن، کاریایی هر روز درنگ ناپذیرتر از پیش؛ بدون انجام چنین کاری، در همچنان روی پاشنه ی پیشین خواهد چرخید و از بهبودی بنیادین نشانی نخواهد بود.

حزب توده ایران، نیازمند نوسازی در رهبری و بدنه ی آن و همزمان سمتگیری پیگیر برای کارِ درون ایران است؛ هم اکنون، طبقه کارگر ایران با همه ی پراکندگی های دامنگیرش از شماری کارگران آگاه، سازمانده و فداکار برخوردار است؛ جای بسیاری از آن ها در حزب های کارگری و کمونیستی راستین و بویژه رهبری چنان حزب هایی تهی است! باید به کارکرد همه ی کسانی که با رفیق بازی، دیپلماسی یا در سایه نشستن و از دور فرمان دادن، تنها کوشیده اند تا جایگاه ناچیز خویش را پاس دارند، رسیدگی نمود و کارنامه شان را زیر بغل شان نهاد و روانه ی خانه های شان نمود! وقت تنگ است ...

ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ اسپند ماه ۱۳۹۴   

پی نوشت:

۱ ـ اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران: انتخابات اسفند ۹۴ تبلور روشن انزجار عمیق مردم از رژیم ولایت فقیه!، ۹ اسفندماه ۱۳۹۴

۲ ـ «برگماری هایی دستچین شده و خوارشمارنده ی مردم ایران زیر نامی ریشخندآمیز»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۳ اسپند ماه ۱۳۹۴

۳ و ۴ ـ اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران: انتخابات اسفند ۹۴ تبلور روشن انزجار عمیق مردم از رژیم ولایت فقیه!، ۹ اسفندماه ۱۳۹۴

۵ ـ پارسی نویسی:
«گوشه چشم» را می توان بجای «زاویه» و به همان آرش بکار برد؛ مانند:
«از گوشه چشمِ فلسفی ...» یا
«از کدام گوشه چشم به این جُستار می نگرید؟»

«گوشه چشم» با اندک چشم پوشی، همترازِ واژه ی «دیدگاه» نیز هست.

۶ ـ اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران: انتخابات اسفند ۹۴ تبلور روشن انزجار عمیق مردم از رژیم ولایت فقیه!، ۹ اسفندماه ۱۳۹۴

۷ و ۸ ـ همانجا

۹ ـ بازرگانی زنی خوش صورت، «زهره» نام داشت. عزم سفری كرد. از بهر او جامه ای سپید بساخت و كاسه ای نیل به خادم داد كه هر گاه از این زن حركتی ناشایست در وجود آید، یك انگشت نیل بر جامة او زن تا چون باز آیم، اگر تو حاضر نباشی مرا حال معلوم شود. پس از مدتی خواجه به خادم نبشت
كه:
چیزی نكند «زهره» كه ننگی باشد
بر جامه ی او ز نیل رنگی باشد

خادم باز نبشت كه:
گر زآمدن خواجه درنگی باشد
چون بازآمد، «زهره» پلنگی باشد

جاودانه عُبید زاکانی

۱۰ ـ اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران: انتخابات اسفند ۹۴ تبلور روشن انزجار عمیق مردم از رژیم ولایت فقیه!، ۹ اسفندماه ۱۳۹۴

۱۱ ـ پارسی نویسی:
بجای آمیخته واژه های «حداکثرطلبی» از ریشه ی عربی و «ماکزیمالیستی» (maximalism) از ریشه ی لاتینی می توان از آمیخته واژه ی «بیشینه خواهی» سود برد.

۱۲ ـ «و شاورهم فی الامر»، «وَ اَمرُهُم شُوری بَینَهُم» و ...

۱۳ ـ «همچشمان میلیاردر آمریکایی [دونالد ترامپ] گفته‌اند که او نامزد درستی برای همچشمی با هیلاری کلینتون نیست. زیرا وی پیش از این از کارزار [انتخاباتی] بانو کلینتون، پشتیبانی مالی کرده است. ترامپ می‌گوید که این کار را برای پول کرده‌ و افزوده است:
”کسی که هیلاری کلینتون نمی‌خواهد با او رو در رو شود، دونالد ترامپ است”»
برگرفته از گزارش «حملات شدید رقبای ترامپ به او در مناظره جمهوری‌خواهان»، «رادیو فردا»، ۱۴ اسپند ماه ۱۳۹۴ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر )

۱۴ ـ اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران: انتخابات اسفند ۹۴ تبلور روشن انزجار عمیق مردم از رژیم ولایت فقیه!، ۹ اسفندماه ۱۳۹۴

***


انتخابات دهمین دورۀ مجلس شورای اسلامی و پنجمین دورهٔ مجلس خبرگان رهبری رژیم با شرکت حدود ۶۰ درصد  از واجدان رأی به پایان رسید. رسانه‌های گروهی وابسته به حکومت استبدادی و نهادهای امنیتی شرکت ۶۰ درصدی مردم در انتخابات را «لبیک» گفتن به فراخوان خامنه ای و «بیعت» دوبارهٔ آنها با «نظام اسلامی» اعلام کردند، و رسانه‌های طرفدار اصلاحات هم از پیروزی نیروهای اصلاح‌طلب در انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری خبر دادند.

این نوع برگزاری انتخابات در سال ۹۴ پدیده تازه‌ای در میهن ما نیست. این انتخابات نیز همچون دیگر نمایش‌های انتخاباتی در دههٔ اخیر، در روندی سازمان‌یافته و مهندسی‌شده از سوی حاکمیت ارتجاع برگزار شد که در آن مردم فقط می‌توانستند به کسانی رأی بدهند که از فیلتر شورای نگهبان و نهادهای امنیتی سپاه عبور کرده‌اند. ردّ صلاحیت هزاران نامزد حامی اصلاحات و دگراندیش از سوی شورای نگهبان در هفته‌های اخیر به‌روشنی نشان داد که حاکمیت نه اعتقادی به انتخابات و تأمین حقوق مردم دارد و نه اجازه خواهد داد که از درون چنین روندی جنبش دوّم خرداد دوباره‌ای تولد یابد.

بدیهی است که نتیجهٔ چنین نمایشی نمی‌تواند انتخاب نمایندگان راستین مردم و تشکیل مجلسی باشد که بتوان آن را «خانهٔ نمایندگان ملّت» نامید. در این انتخابات، آنچه متأسفانه از معدود چهره‌های اصلاح‌طلبی که اجازهٔ شرکت در انتخابات یافتند دیده و شنیده نمی‌شد، برنامهٔ سیاسی-اجتماعی مشخص برای نجات کشور از وضعیت بحرانی کنونی و حرکت به سمت آزادی و عدالت بود.

راه‌یافتگان به مجلس در تهران و برخی از شهرهای کشور به طور عمده از شخصیت‌های مُنتسب به نیروهای حامی دولت "امید و اعتدال" آقای روحانی و جناحی از اصولگرایان "معتدل" تحت رهبری علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی دورهٔ نهم هستند.  علی شکوری‌راد، دبیرکل حزب «اتحاد ملت ایران»، امروز در مصاحبه با روزنامهٔ شرق مدعی شده است که گویا دایرهٔ اصلاح‌طلبی این‌قدر گسترده شده است که بسیاری از اصولگرایان هم در آن می‌گنجند.

سیاستِ محوری «اعتمادسازی» با حاکمیت نه‌فقط دردی را از انبوه دردها و محرومیت‌های مردم ما درمان نخواهد کرد، بلکه تلاشی است در راه آشتی دادن جناح‌های مختلف حاکمیت با هدف تأمین ادامهٔ حیات حکومتی که مسبّب اصلی وضعیت فاجعه‌بار کنونی در میهن ماست.

گذاشتن چهره‌های جنایتکاری همچون محمد ری‌شهری و دری نجف‌آبادی، و مرتجعانی همچون امامی کاشانی و مدافعان سرکوب خونین سال ۸۸ در «لیست امید» نیروهای اصلاح‌طلب و تبلیغ برای انتخاب این افراد لکّه تاریکی در کارنامهٔ کسانی است که خود را مدافع حقوق مردم معرفی می‌کنند.

هم پیام شرکت‌کنندگان در این انتخابات و هم پیام میلیون‌ها ایرانی‌ای که در این انتخابات شرکت نکردند، اعلام صریح و قاطع انزجار عمیق از رهبری حاکمیت رژیم ولایت فقیه و نهادهای سرکوبگر است. مردم کشور ما در انتخابات اسفند سال ۹۴ بار دیگر اعلام کردند که با این‌گونه شیوهٔ حکومت‌مَداری سر سازگاری ندارند و خواهان طرد نظام سیاسی‌ای هستند که در آن حق انتخاب آزادانهٔ مردم با ارعاب و سرکوب و «نظارت استصوابی» پایمال می‌‌شود.

شعارهای حرکت به سوی سازش و وِفاق و همدلی جناح‌ها که این روزها می‌شنویم نه‌فقط با خواست‌های مردم همخوانی ندارد، بلکه در تضاد با آرمان‌های اصلی جنبش اصلاحات در راستای تحقق مردم‌سالاری در ایران است. درس نگرفتن از تاریخ و تکرار شعارها و سیاست‌هایی همچون «اعتمادسازی» با حاکمیت ارتجاع، که از جمله چشم اسفندیار جنبش اصلاحات در دو دورهٔ ریاست‌جمهوری آقای خاتمی و ششمین مجلس شورای اسلامی بود، نتیجه‌اش همان است که ما امروز شاهد آنیم: ادامهٔ حاکمیت رژیم استبدادی ولایت فقیه!

نتیجهٔ مهندسی «انتخابات» خرداد سال ۹۲ و رأی دادن اصلاح‌طلبان به روحانی، که می‌دانستند از نیروهای اصلاح‌طلب نیست، عقب‌گردِ باز هم بیشتر از خواست‌های جنبش در انتخابات اسفند ۹۴ و تشویق مردم به رأی دادن به چهره‌هایی همچون ری‌شهری، دری نجف‌آبادی، و امامی کاشانی است.
می گویند آزموده را آزمودن خطاست. کسانی همچون هاشمی رفسنجانی، که امروز به عنوان نمایندهٔ اوّل تهران به مجلس خبرگان رهبری راه یافت، نه‌فقط ناجی میهن ما از چنگال ارتجاع نبوده و نخواهند بود، بلکه خود از معماران اصلی حاکمیت قرون وسطایی کنونی‌اند که مردم این‌چنین قاطعانه انزجار خود را از آنها اعلام کردند.

انتخابات اسفند ۹۴ به پایان رسید ولی پیکار مردم جان به لب رسیده بر ضد ظلم و جور حاکمان کنونی همچنان ادامه دارد. مبارزه بر ضدِ دیکتاتوری و روندِ گذار به حکومتی متّکی بر خواست‌ها و آرای مردم ‌مهارشدنی و متوقف‌شدنی نیست. شرایط بسیار سخت اقتصادی کشور ما اهمیتِ ارتباط ارگانیک میان مبارزه برای تغییرهای سیاسی به سودِ آزادی و تغییرهای اقتصادی به سودِ عدالت اجتماعی را پیوسته برجسته‌تر می‌کند.

انتخابات اسفند ۹۴ بار دیگر به‌روشنی نشان داد که مردم ما خواهان آشتی با مستبدان حاکم نیستند. دیگر دوران توجیهِ دیکتاتوریِ ولایی بر بستر گفتمانی روشنفکرمآبانه به سر آمده است. آیندهٔ کشور ما به مبارزهٔ سازمان‌یافته و هماهنگ مردم و نیروهای مردمی و مترقی بر محور برنامه‌ای مشخص برای طرد استبداد و استقرار آزادی‌ها و حقوق دموکراتیک بستگی دارد.

کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران       ۹ اسفندماه ۱۳۹۴


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!