«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ اسفند ۲۸, جمعه

آنجا آدم با وجدانی آسوده تر نماز می خواند ...

«سرمایه‌داران ایرانی بزودی بر سر آپارتمان‌ها و ویلاهای گرانبهای لندن، همچشمی با همتایان عرب خود را می آغازند. این پیش‌بینی را «بنگاه داد و ستد ملکی راکستون» در پایتخت انگلیس انجام داده است.»۱

پس از چندی، یکی از آن سرمایه داران رو به «آقا بیشعور نظام»:
آقا به سر مبارک تان قسم! آنجا آدم با وجدانی آسوده تر نماز می خواند. هوایش همیشه مه آلود یا بارانی است. کسی به دیگری کاری ندارد و حتا خدا هم زبانم لال، گویی این شهر و مردمانش را فراموش کرده است. اگر به دیده منّت بگذارید، یکی از آقازاده ها را نماینده بفرمایید ...

بر بنیاد آزمون های گذشته از رفتار «آقا بیشعور نظام»، چنین می انگارم که پس از یکی دو غر و لند کوتاه و مخالف خوانی «نه آقا! مزاج ما با باران و مه، چندان سازگار نیست ...» با این اندیشه ی خودگولزنک که «چه توفیری می کند؟ زمین خداست؛ هر جایش که نماز بخوانی، اشکال شرعی ندارد ...» و ابراز نگرانی از احتمال نصب پوسترهای برهنه ی زنان در راهروها و پاسخ های چرب و نرم آن آقا که «خیال مبارک جمع باشد ...»، سرانجام به خرید یکی از آن آپارتمان ها، خشنود می شود و با خود می اندیشد:
اشکالی هم ندارد. اهل و عیال هم با کعبه ی روحانیون آشنا می شوند ... آسوده تر هم برای خرید و این ها ...۲ بیرون می روند ...

سال ها پس از آن، چنانکه جان به جان آفرین نسپارده باشد، در پاسخ به آدم کنجکاو و موی دماغی که در این باره ابراز شگفتی می کند و می پرسد:
«آقا! شما کجا اینجا کجا؟» چیزی همراه با غر و لند در این مایه خواهند فرمود:
ما گفتیم که هوای مه آلود اینجا با مزاج مان سازگار نیست. آنقدر اصرار کردند تا ما هم پذیرفتیم و گفتیم: امتحان می کنیم! ضرری هم نخواهیم کرد ...

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ اسپند ماه ۱۳۹۴

۱ ـ برگرفته از گزارش «دورخیز میلیاردرهای ایرانی برای املاک لوکس لندن»، «رادیو فردا»، ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۴

۲ ـ «و این ها ...» از تکیه کلام های «آقا بیشعور نظام»، هر جا که کم می آورند!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!