«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ مرداد ۱۹, شنبه

من مانند شما بدبین نیستم ...

بیگمان، گفته هایم برای شما پرسش برانگیز است۱ و می خواهید بپرسید:
این نامه ی سراپا زیبا کجا، آن چهار موشک بتازگی شلیک شده کجا؟!

من مانند شما بدبین نیستم؛ ولی، اگر بخواهیم بدبینانه به جُستار بنگریم، این کارها را از روی دست خودِ من آموخته است. شما بذهن تان هم نمی رسد؛ من همان هنگام که با ستایش از وزیر امور بیرونی پیشین سخن می گفتم و وی را دل انگیز می خواندم،۲ در اندیشه ی بیرون کردنش بودم؛ زیرا مرا کودن خوانده بود و به خواست هایم جامه ی کردار نمی پوشاند. برای من، خودی و ناخودی و نخودی در میان نیست. با بیگانگان هم همین رفتار را دارم. هر بار با «مستر مافیوز روسی» خوش و بش می کنم، ناخودآگاه این اندیشه در ذهنم نیرو می گیرد که هنگامِ بارباروسایی۳ دیگر، این بار از آسمان و برق آساتر از آنچه آدولف۴ به انجام رساند، کِی فرا خواهد رسید. شما روزنامه نگاران، بچه های مامانی و نازنینی هستید؛ من همه ی شما را دوست دارم؛ ولی در جهان سیاست، خوب می دانم که در همه جا با مشتی گردن کُلُفت و چاقوکش شیک پوش و آراسته سر و کار دارم که برای دستیابی به آماج های خود، دست شان برسد، قیمه قیمه ات می کنند؛ من مانند آن ها چه خودی های شان، چون آن وزیر امور بیرونی دل انگیز و دیگرانی که بیرون شان کرده ام و چه ناخودی ها به دیپلماسی آشنا نیستم؛ ولی با این یکی ها هر هنگام که روبرو می شوم و سرگرم خوش و بش هستم، دستم نیز ناخودآگاه روی «بیسکویت اتمی»۵ در جیبم می لغزد. «کیم چون کون» هم چون خود من، آدم باهوشی است و همه چیز را زود فرامی گیرد. من هیچ خرده ای به او نمی گیرم که هم موشک می پراند و هم نامه ی زیبا می نویسد. مگر ما خودمان آنجا با نوکران مان بغل گوش آن ها رزمایش راه نینداخته ایم؟ مگر ما دست شان را با تحریم در پوست گردو ننهاده ایم؟ خوب! همزمان گفتگو هم می کنیم و بهنگام خود نیز خواهیم دید!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ اَمرداد ماه ۱۳۹۸

پی نوشت:

۱ ـ «نامه ی بسیار سازنده ای است. می پندارم که دیدار دیگری خواهیم داشت. او براستی نامه ی سه برگی زیبایی نوشته؛ از آغاز تا پایانش! براستی نامه ی بسیار زیبایی است.» از گفته های لات بی سر و پای «یانکی» در گفت‌وگو با خبرنگاران، «کاخ روسیاه» نامور به «سپید»، ۱۸ اَمرداد ماه ۱۳۹۸

آقای ترامپ با پافشاری بر اینکه وی هیچگاه هوادار این رزمایش‌ها نبوده و حتا از کره جنوبی [آماج سخن، مزدوران گوش بفرمانِ تمرگیده در رژیم پوشالی دست نشانده در بخش چنگ اندازی شده از سرزمین کره است] خواسته است که هزینه ی این رزمایش‌ها را به آمریکا [بخوان: «یانکی» ها] بپردازد، افزود: ... ولی با برگزاری این رزمایش، همداستان شدم، «چون آزمایش بزرگی است و برای کره جنوبی بسیار برجسته بود!»

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۱۸ اَمرداد ماه ۱۳۹۸ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ لات بی سر و پا اندکی کم تر از دو یا سه ماه پیش از بیرون راندن «رکس تیلرسون»، در جمله ای ستایش آمیز، چیزی در مایه «وزیر دل انگیز ما ...» یا مانند آن بر زبان رانده بود که بر آن پایه، اندکی پس از آن، یادداشت کوتاه زیر را نگاشتم:
«ناچار شدم با یک تیپا از وی قدردانی کنم!»، ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ اسپند ماه ۱۳۹۶

۳ ـ یورش برق آسای نزدیک به چهار میلیون نیروی نظامی بسیار خوب ساز و برگ یافته زیر رهبری «آلمان نازی» به «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در تابستان ۱۹۴۱با زیر پا نهادن تبهکارانه ی قرارداد بسته شده با نخستین کشور کارگران و زحمتکشان جهان، بی هیچ فراخوان جنگی از پیش و کشت و کشتار و نابودی همه سویه ای که دامنه و درنده خویی آن، در تاریخ آدمی دیده نشده است!

برگرفته از پی نوشت یادداشت «شما چشم دیدن فروش پفک نمکی و چیپس و اینا را هم ندارید؟!»، ب. الف. بزرگمهر   ۲۱ بهمن ماه ۱۳۹۷


۴ ـ آدولف هیتلر، پیشوای آلمان نازی

۵ ـ «بیسکویت اتمی»، کارتی دربردارنده ی شماری «کُد»، همیشه و در همه جا همراه رییس جمهور «یانکی» هاست که چنانچه هر آن، ناگزیر به فرمان شلیک جنگ ابزارهای هسته ای باشد از آن برای شناساندن خود به نیروهای فرماندهی ارتش سود می برد. ناگفته نگذارم که لات بی سر و پای «یانکی»، در همان آغاز ریاست جمهوری اش، آن هنگام که نابودیِ جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره را سر داده بود، در نوشته ای کوتاه در «توئیتر» به داشتن «کلید هسته ای» در جیب برای ترساندن مردم سرزمین کره و جهان اشاره نموده بود. داشتن «بیسکویت اتمی» یا بگفته ی وی «کلید هسته ای» در جیب، برای این مردکِ پفیوز بدنهاد، همان نقش چاقوی ضامن دار برای لات های سرشناس دوره ی پایانی قاجار و آغاز پادشاهی رضا قُلدر را بازی می کند که در همان آن که با لاتی دیگر، خوش و بش های چاکریم، نوکریم دارد، دستش روی ضامن چاقو در جیب می لغزد و آماده ی سفره کردن شکم وی است.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!