«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۷ دی ۲۳, یکشنبه

آیا در بیرونِ کشور هنوز نیروی چپ به آن آرش که من و شما می شناسیم، بر جای مانده است؟

به بهانه ی پیشگفتار

در زیر، چند ای ـ میل رفت و برگشت شده با دوستی نازنین را درج می کنم. می خواستم بر بنیاد آن و برخی فاکت های ریز و درشت دیگر، نوشتاری جداگانه بنویسم که نشد و می پندارم، همین چند ای ـ میل بویژه گفته های آن دوست که از نزدیک دستی بر آتش دارد تا اندازه ای هم شده، سودمند و هشدار دهنده باشد؛ بویژه از آن رو که نبرد فداکارانه ی کارگران ایران، نه تنها در جنوب کشور که در جاهای دیگر، افزون بر پیشبرد پیکار بر ضد رژیم ددمنش اسلام پیشه و همزمان نیروی سهمناک امپریالیستی پشتوانه ی آن، دست های تهی گروه پراکنده و رویهمرفته بزرگی از نیروهای "چپ" با گرایش سوسیال دمکراسی یا آغشته به ویروس آن و بی بُتِّگی و بی کرداری شان را رو کرد؛ گروه هایی که با همه ی این نارسایی ها و کاستی ها وکژدیسگی ها بر چسباندن خود به جنبش کارگری ایران پا می فشارند و از آن بدتر، برخی خود را حزب، سازمان، سخنگو و نماینده ی آن کارگران در همایش های سالنی در اینجا و آنجای کشورهای باخترزمین جا می زنند! رسانه های بیمایه شان، هنگامی که درباره ی جُستارها و پدیده هایی چون آنچه در ای ـ میل های زیر از آن ها سخن به میان آمده، چیزی می نویسند، نقش و کارآیی سازمان یا حزب خود را نادیده گرفته، در آن باره هیچ نمی گویند. آن ها همگی چشم براه برقراری این یا آن گونه دمکراسی بورژوایی در کشورمان هستند که راه را برای تشریف فرما شدن به خاستگاه شان و پیگیری پرچانگی های روشنفکرانه فراهم کند؛ آن ها از سیاست های نادرست و وضعیت کنونی سخت انتقادآمیز خود، هیچ نمی گویند؛ بجای آن، اگر حتا انتقادی نیز به میان آورند، درباره ی گذشته ای به تاریخ سپرده شده است؛ آن هم نه انتقادی راست و درست و پرمایه که انتقادی آبکی، سفسطه آمیز، وارونه و باید بیفزایم، آبزیرکاهانه چون این یکی:
«یکی از خطاهای بزرگ نیروهای سیاسی مترقی و از ‌جمله حزب ما در برههٔ زمانی  انقلاب ۱۳۵۷ کم‌بها دادن به ضرورت دفاع قاطع از مبانی آزادی‌های دموکراتیک و تثبیت آن در ساختار حکومت به‌منظور پیش‌بُرد مبارزه در حیطه‌های عدالت اجتماعی و دفاع از حق حاکمیت ملی بود.» (برگرفته از نوشتار «نقش و اهمیت نیروهای چپ، در برپایی «اتحادهای تاکتیکی» در مبارزه برای دموکراسی، عدالت اجتماعی، و دفاع از حق حاکمیت ملی»، نامۀ مردم، شمارۀ ۱۰۶۸، ۱۷ دی ماه ۱۳۹۷)

کنار آن، تنها به همین بسنده نمودم که یادداشت کوتاه زیر را بنویسم:
«نه جانم! بزرگ ترین خطا کم بها دادن به کار میان کارگران و زحمتکشان از یکسو و انباشتن سازمان های حزب با روشنفکران لایه های میان به بالای اجتماعی بود که هم اکنون نیز در رهبری آن، دست بالا دارند.»

این را نیز بیفزایم که این، تنها مشت نمونه ی خروار است و من مدت هاست که اینگونه نوشتارها را نمی خوانم یا اگر بخوانم و آن ها را نگهدارم، گاهی به همین کناره نویسی ها برای خودم بسنده می کنم.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ دی ماه ۱۳۹۷

***

ای ـ میلی دریافتی از دوستی نازنین

آقای بزرگمهر گرامی، درود برشما. آرزوی سلامتی برای تان دارم. عازم ... و ... هستم تا شاید درحد خودم بتوانم ازخطر انحرافی که عمدتا ازسوی نیروهای به اصطلاح چپ، خیزش این کارگران بی پناه را تهدید می کند، تاتیری ولو اندک بگذارم. پرسش من از شما این است:
آیا در خارج از کشور هنوز نیروی چپ به آن معنایی که من و شما می شناسیم، باقی مانده است یا کماکان نیروهای چپ این روزگار همین کسانی هستند که نگاه به قدرت دارند و پیوسته از کارگران می خواهند که به سر کار برگشته و مشکلات ج. ا. را درک کنند و به فریاد مرگ بر آمریکا دلخوش باشند که آینده از آن آنان است !همین رفتار باعث محبوبیت روز افزون رضا پهلوی نیز شده است ...

باوربفرمایید هیچیک از حرف هایم نه شوخی است و نه جوک؛ عین حقیقت است. چپ ما همانگونه رهنمود میدهد که مهاجرانی و محسن سازگارا. دلال های مظلمه را نزد کارگران می فرستند که:
رفتار مدنی داشته باشید به جای اعتراض، تومار تهیه کنید و به امام جمعه بدهید تا رسیدگی کند!
تومار تهیه کنید و از حسن روحانی شکایت کنید که ما را فریب داده و به وعده هایش عمل نکرده و تومار را به قوه قضاییه بدهید!

آقای بزرگمهر حالم بد است و به شدت نگران آینده کشورم هستم. اعصاب و رگ و پی من کشیده تر از کشیده ترین کشکشان عصبی ست و زخمه ها می آزاردم و می ترسم کوک تند ساز ناکوکی که منم، دررفته و اوتارِ تحمل یاره شود. جوان تر که بودم، شکیباتر بودم و جا خالی دادن را نیز بلد بودم؛ هرجا فشاری بود، فورا سیم ساز را شل و زخمه را خنثی می کردم.

می بخشید طولانی شد همیشه به یادتان هستم ولی از خردادماه مشغول شیمی درمانی بودم و درگیر تهیه د ارو و چنین چیزهایی و فرصتی نبود تا با شما حال و احوالی کنم.

۳۰ آذر ماه ۱۳۹۷

***

پاسخم به وی:

... گرامی! از ای ـ میل شما بسیار سپاسگزارم ...

می پندارم حال و روز هیچکدام مان، رویهمرفته چندان خوب نیست. نمی دانم چه بگویم؛ جز آرزوی تندرستی تان و شکیبایی باز هم بیش تر در شرایطی که بسیاری از روندها دست ما نیست و روندهای جهانی بس نیرومندتری که هر روز نیرومندتر نیز می شوند، در دستکاری روندهای اقتصادی ـ اجتماعی این یا آن کشور، نشانه گذارند؛ چه برسد به کشوری که در آن، ولایتی پوشالی و پرهرج و مرج فرمانروا بوده و همچنان هست.

این جریان های پنهان شده زیر پوستین چپ را بسیار خوب می شناسم؛ گرچه از چند و چون باریک برخوردشان به پرخاش های گسترده ی کارگران و سایر زحمتکشان پیرامون شان در اینجا و آنجا به شوند دوری، چیزی نمی دانم. با همه ی سخنان شما در این باره همداستانم و چنانچه خوانده باشید، در نوشته هایم نیز بازتاب یافته اند. نوشته ی شما کمک بجا و بهنگامی است و چنانچه با من همداستان باشید، می خواهم همین نوشته و پرسش های کوبنده ی آن را ... دستمایه ی نوشتاری تازه کنم. خواهش می کنم برایم بنویسید که آیا همداستانید یا نه. در اینجا، همین بس که بگویم، «چپ راستین» و ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» تا آنجا که من می بینم و نوشته های شان را می خوانم، بسیار اندک و شاید انگشت شمار باشد. این "چپ" که من بهترین های شان را بگونه ای دربرگیرنده «نیروهای با گرایش چپ» می نامم یا کاریکاتوری از جریان تاریخی «سوسبال دمکراسی اروپایی» را بازمی تابانند یا چپ های خشک مغز، تندرو و نازایی هستند که سخنان تند و آتشین بر زبان می رانند و در کردار آب به آسیاب امپریالیست ها و در نمونه هایی حتا رژیم فرمانروا بر ایران می ریزند. پیامد آن که نزدیک به چهار دهه و شاید بیش تر نیز بدرازا انجامیده از آن میان به عنوان نمونه ای دردناک، همان است که یادآور شده اید. روشن است که چنین چپی آبی برای توده های مردم ایران گرم نکرده و نخواهد کرد. رفتار آن ها که در اینجا نیازی به یادآوری نام های شان نیز نمی بینم از گردهمایی در این یا آن جشنواره ی تابستانی و پاییزی و ... و کشک بادنجان و اینا (بگفته ی آن مردک دَبَنگ!) لُنباندن با رفقایی از گونه ی خودشان و همایش هایی بی سرانجام در اینجا و آنجا و از همه بدتر، خود را از زبان دیگری ـ که چندین بار به وی نان وام (قرض) داده و چشم براه پس گرفتن آنند ـ «سخنگوی صادق جنبش»(!) جا زدن، فراتر نمی رود. روشن تر بگویم:
چنین چپی نه تنها آبی برای توده های مردم در هیچ جای جهان گرم نمی کند که خود نیز بندی افزوده بر پای کارگران و زحمتکشان است که آن ها را از رفتن بازمی دارد.

خوب! برای تان سفر خوب و پرباری آرزومندم؛ دست تان را ... می فشارم.

با مهر   بهزاد

۳۰ آذر ماه ۱۳۹۷

***

ای ـ میل دوم:

دوست گرامی بهزاد که گوشی همیشه شنوا برای شنیدن دردها دارید؛ درود بر شما. ایمیل شما تکلیف  بسیاری چیزها را برایم روشن می کند و زبانم را کوتاه در قبال آنچه از دوستان معترض ... که دست از جان شسته و از چپ بریده اند، می شنوم . آنها می گویند:
چند دهه است مدعیان حمایت از کارگر به مصداق انتخاب بین بد و بدتر و با هزار نیرنگ ما را به به پای صندوق های رای رهسپار کرده اند؛ ولی امروز دیگر نوبت ماست که همه آقایان را به زباله دان تاریخ روانه کنیم ...

امروزحجت الاسلام قرائتی ـ رئیس ستاد اقامه نماز ـ فرمودند :
«مردم دیگر هیچ احترام و اعتمادی به ما ندارند. بزودی پرده ها کنار می روند و مردم می فهمند که چقدر دستهای ما خالی ست!»

درست می گوید؛ دست همه خالی ست. در برنامه ای در تلوبزیون دیدگاه از یکی از چپ های به قول جوانان امروز خفن می پرسند: برنامه شما برای آینده چیست؟

بادی به عبغب انداخته و فرمودند:
یک عده از مسوولین دوره شاه در پروسه انقلاب، مفت در رفته و به خارج فرار کرده اند؛ ما باید همه آنها را دستگیر و پاسخگو کنیم !

می بینی بهزاد عزیز؟ می بینی چه برنامه های پرو پیمانی دارند؟ در دیماه پارسال، چند تا از همین ها حتی به رقابت با مریم خانم بنر ریاست جمهوری خود را نیز چاپ کرده بودند؛ و درست درهمین جاست که فرزند شاه که حتما با مشورت و آگاهانه، مدعی تاج و تخت و هیچ مقامی ظاهرا نیست، محبوب نسل های سه دهه اخیر می شود و هنگامی که دوستانه از آنها می پرسم که اگر بعدها بر تخت نشست، چی؟ می گویند: حداقلش این است که برای یکبار هم که شده، بد و بدتر را به میل خودمان انتخاب کرده ایم؛ ضمن اینکه مبارزه با پهلوی راحت تر است یا با آدمخوارهای سپاه و ...؟

باور کنید در اینگونه موارد زبانم بند می آید؛ کم می آورم. همه چیز در حال نابودی ست ...
در مورد ایمیل من ... هر آنچه خواستید بکنید. من هم دیگر دست از جان شسته ام. باید کاری کرد ...

*** 

... گرامی و ارژمند!

از نوشته ی بسیار آگاهانه ات، بسیار بسیار خرسندم و بیگمان، هرگاه که سرگیجه های فزاینده در این روزها و درد شانه و گردن کاهش یابند، بر بنیاد این دو ای ـ میل، نوشته ای خواهم نگاشت که امیدوارم سبزِ سبز از کار در آید. از دیروز که نوشته ی گرانقدرت را خواندم، چیزهایی در مغزم به چرخش درآمده اند که بگاه خود راهی به بیرون خواهند یافت. سپاس از همداستانی ات ... تنها یک نکته برجای می ماند که شاید بگونه ای یادآوری برای شما نیز هست؛ نکته ای که پیش تر آن را با کهنه رفیقی دیگر ... در میان نهاده بودم. این نکته را به این شوند می گویم که در سنجش نسبی با دیگر روشنفکران برخاسته از لایه های میانی و میان به بالای جامعه که پهنه ی کردار اجتماعی شان بگونه ای طبیعی از چارچوب همین لایه ها بیرون نمی رود و هر آنچه از آن ها می شنوند را بجای دیدگاه های همه ی مردم ایران می نهند و داوری می کنند، من از دوره ی نوجوانی و کار تابستانی در چاپخانه و سپس کارگری در جاهای دیگر و سرانجام چون زمین شناسی که افزون بر کار اکتشافی در معدن نیز کار کرده و از اوضاع کارگران تا اندازه ای آگاه بوده و با آن ها نشست و برخاست داشته ام، می دانم که آن ها به شیوه ای دیگر از بیش تر روشنفکران به رویدادها می نگرند. نکته ای که در ای ـ میل پیشین شما بود که گواریدن آن برایم سخت است و ندایی درونی به من می گوید که توده های مردم ایران، نه رژیم پادشاهی و نه بویژه «نیم پهلوی» حرامزاده و مزدور را برنخواهند تابید. بجز این، شوندهای دانشورانه  از دید من، گواه آن است که چنان رژیمی دیگر در ایران بر سر کار نخواهد آمد. اینکه امپریالیست ها به یاری مزدوران شان از آن میان، درون همین رژیم کنونی و بویژه دولت «زهدان اجاره ای» آن می کوشند تا وی را نیز به میدان بفرستند با اطمینان خاطر می توانم بگویم که برای شان، تنها «سناریویی کناری» (جنبی) است و نه بیش از آن. بنابراین، چنین می انگارم که برای آن به اندازه بسنده نیرو نیز بکار می برده و سناریو سر هم می کنند. نمونه ای برای تان می گویم:
دی ماه سال گذشته، کمابیش همه ی ویدئوهای پرخاش های مردم در اینجا و آنجای ایران را در «یوتیوب» دیده و شنیدم که بسیاری از آن ها فرآورده های رسانه های مزدوران شناخته شده یا ناشناخته ی امپریالیستی ـ سیهونیستی و گاه دستکاری شده بودند. در برخی از آن ها شعارهایی با بزرگداشت «رضا قلدر» که سپس به یاری انگلیس شاه ایران شد و بسیار دزدید، شنیده می شود که با فیلم های راهپیمایی هیچگونه هماهنگی ندارند. یک نمونه ی آن صدای زنی جوان است که آهسته و نزدیک به زمزمه می گوید: «رضا شاه، روحت شاد!» و سپس مردمی که هیچکدام شان را درست نمی بینی همان را دم می گیرند. اگر نگویم صد در صد؛ ولی چیزی نزدیک به آن اطمینان دارم که آن صداها در استودیو پر شده بودند و پژواک صدا نیز گواه آن بود ... تنها موردی که بگمانم درست بود و سویه ای تاریخی نیز داشت، سر دادن شعارهایی اینچنین در جلوی مسجد گوهرشاد مشهد بود. اگر به برخی از گفتگوهای رسانه ای «نیم پهلوی» نیز بنگرید، خواهید دید که با همه ی پشتیبانی های گوناگون رسانه ای و ... که از وی می شود، چیزی برای گفتن ندارد. آن سخنان که از زبان روشنفکران بگمان بسیار نیرومند لایه های میانی جامعه ایران آوردید، بگمانم آنچنان دربرگیرنده نیستند؛ گرچه، این سناریوی کناری را نیز بگمانم باید رسوا نمود و به همین روشنفکران گفت و با منطق نشان داد که تنها برای پراکندگی بیش تر میان رزمندگان راستین و نیز سواری بهتر از رژیم موش های اسلام پیشه از سوی امپریالیست ها بکار گرفته می شود.
...
با همه ی اوضاع ناگوار کنونی، برایت شادکامی، شکیبایی و مغزی سرد آرزومندم؛ می دانم که قلبی گرم داری ...

با مهر  بهزاد  یکم دی ماه ۱۳۹۷

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!