«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اسفند ۱۵, جمعه

زردی من از تو، سرخی تو از من! ـ بازانتشار


«چارشنبه سوری» (چهارشنبه‌سوری) یکی از کهن ترین جشن‌های ایرانی است که در شب آخرین چهارشنبه ی سال (سه‌شنبه شب) برگزار می‌شود. ایرانیان و دیگر باشندگان پهنه ی آریانا (افغانستان، تاجیکستان، قرقیزستان و ...) از روزگار کهن تا به امروز با پریدن از روی آتش، سرودخوانی و برپایی جشن و شادمانی در این فرخنده آیین کهن به پیشواز نوروز رفته و همچنان می روند. جشن «سور» که از گذشته ی بسیار دور در ایران برقرار بوده، جشنی ملی و مردمی است؛ این جشن، در دوره ی تاریخی نزدیک تر به امروز، «چارشنبه سوری» نام گرفت و زیر فشار تازیان، تنها به واپسین چهارشنبه ی سال محدود شد.

در «تاریخ بخارا» آمده‌است:
”چون امیر سدید منصوربن نوح به ملک نشست، هنوز سال تمام نشده بود که در شب سوری چنان که عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند... “

این آتش را در شب سوری که هم‌زمان با روزهای بهیژک یا پنچه ی دزدیده بود برای گریزاندن سرما و فراخوانی گرما، آن هم بیشتر بر روی بام ها می‌افروختند که هم شگون داشته و هم به باور نیاکانمان، تنوره ی آتش و دود بر بام ها، فروهر درگذشتگان را به خانه‌های خود رهنمون می‌کرده‌ است. به دیگر سخن، این آتش افروزی بر بام خانه‌ها، فرجامین گام از آیین‌های گاهنبار پنجه یا ده روز پایان سال است. این ده روز را ده روز فروردیان یا فروردیگان می‌گویند که دربرگیرنده ی پنجه کوچک (پنج روز نخست ـ اشتاد روز تا اناران ـ از ماه اسپند در گاهشماری زرتشتی، برابر با بیست و پنجم اسپند ماه بنا به گاه شمار رسمی کشور) و پنجه بزرگ (پنجه ی دزدیه، پنج روز پایان سال) است.

چند روز پیش از نوروز مردمانی به نام آتش‌افروزان که پیام‌آور این جشن اهورایی بودند به شهرها و روستاها می‌رفتند تا مردم را برای این آیین آماده کنند. آتش افروزان، زنان و مردانی بسیار هنرمند بودند که با برگزاری نمایشهای خیابانی، دست‌افشانی‌ها، سرودها و آوازهای شورانگیز به سرگرم کردن و خشنود ساختن مردمان می‌پرداختند؛ آنها از هفت روز پیش از نوروز تا دو هفته پس از نوروز با پدید آمدن تاریکی شامگاه، در تمامی جایهای شهر و ده آتش می‌افروختند و آن را تا برآمدن خورشید روشن نگاه می‌داشتند. این آتش، نماد و نشانه ی نیروی مهر و نور و دوستی بود. آماج آتش‌افروزان، برگرداندن نیروی فزاینده و نیک به مردمان برای چیره شدن بر غم و افسردگی بود. همین آماج، مهم ترین دلیل برپایی جشن سده در میانه زمستان هم بوده و هست.

آیین آتش‌افروزی پیش از نوروز به گونه‌های دیگر در نزد مردمان دیگر کشورها نیز دیده می‌شود! آریاییان قفقاز هنوز در این شب، هفت توده آتش می‌افروزند و از روی آن می‌جهند. بنا به آیینی کهن در سوئد، شبی که «والبوری» خوانده می‌شود را به عنوان آغاز بهار می‌شمارند و در آن آتشی بزرگ افروخته و پیرامون آن به جشن و شادی می‌پردازند. همچنین نمونه دوردستی از آتش‌افروزی نوروزی را در نزد مردم روستاهای جنوب کشور رومانی گزارش کرده‌اند.

در شاهنامه ی فردوسی، اشاره‌ هایی درباره ی بزم چهارشنبه‌ ای در نزدیکی نوروز هست که نشاندهنده ی کهن بودن این جشن است. مراسم سنّتی هماوند با این جشن ملّی از دیرباز در فرهنگ سنّتی مردمان ایران زنده نگاه داشته شده ‌است.

آمیخته واژه ی «چارشنبه‌سوری» از دو واژه ی «چارشنبه» (یا همان چهارشنبه)، نام یکی از روزهای هفته و «سوری» ساخته شده است؛ «سوری» در زبان کُردی که یکی از زبان های باستانی ایران باختری بشمار می رود به آرشِ سرخ است. در این شب، آتش بزرگی تا بامداد و برآمدن خورشید، روشن نگه داشته می‌شود.

مراسم «چارشنبه سوری» با افروختن پشته هایی از آتش از هنگام فرو رفتن خورشید در آسمان آغاز و تا پاسی از نیمه شب و در ایران باستان تا برآمدن خورشید در بامداد روز چهارشنبه پی گرفته شده و می شود. کودک و پیر و جوان، مرد و زن با پریدن از روی پشته های آتش می‌خوانند:
«زردی من از تو، سرخی تو از من!» بر زبان راندن آن، نشانگر آرزو و خواست پاکیزه شدن کالبدو روان از بیماری ها، دشواری ها و پلشتی های سال گذشته و آمادگی برای سال نو است. واژه ی «سوری» به گمان بسیار، اشاره به سرخی آتش دارد و خود جشن نیز بسی کهن تر از دورانی است که آیین زرتشتی بر ایران فرمانروا بوده است. به گفته ی یکی از پژوهشگران ایرانی:
«در هیچیک از متن های برجای مانده ی پیش از اسلام، اشاره‌ای به جشن چهارشنبه سوری نشده است. در اوستا، کتیبه‌های ایلامی، هخامنشی، اشکانی و ساسانی و نیز در متن های پهلوی و حتا در روایت‌های تاریخ نگاران یونانی درباره ی ایران نیز درباره ی جشن چارشنبه ‌سوری سخنی گفته نشده است. متن های دوران پس از اسلام نیز در این باره کم و بیش خاموش بوده‌اند؛ حتا در آثار پژوهشگر باریک بینی همچون ابوریحان بیرونی نیز در باره آن توضیحی داده نشده است؛ ولی برخی اشاره‌ها در شماری از متن های کهن، نشاندهنده ی این است که گویا چارشنبه‌سوری نه تنها برگزار می‌شده که از آن به عنوان ”خوی کهن“  نام برده می‌شده است.
...
در داستان بهرام چوبینه با «پَـرموده» پسر ساوه‌شاه [شاهنامه فردوسی] آمده است، هنگامی که هر دو سپاه آماده ی رزم بودند، ستاره‌بینی بهرام را چنین پند می‌دهد:
ستاره‌ شمر گفت بهرام را
که در ”چارشنبه“ مزن کام را
اگر زین بپیچی گزند آیدت
همه کار ناسودمند آیدت
یکی باغ بُـد در میان سپاه
از این روی و زان روی بُـد رزم‌گاه
بشد ”چارشنبه“ هم از بامداد
بدان باغ که امروز باشیم شاد
ببردند پر مایه گستردنی
می و رود و رامشگر و خوردنی
. . .
ز جیحون همی آتش افروختند
زمین و هوا را همی سوختند

(شاهنامه فردوسی، تصحیح رستم علی‌یف، انستیتوی خاورشناسی آکادمی علوم اتحاد شوروی، جلد هشتم، مسکو، ۱۹۷۰، ص ۳۷۷ تا ۳۷۹؛ بیت آخر به نقل از نسخه دستنویس موزه بریتانیا.)

... برخلاف باوری که روز چارشنبه را شوم و نافرجام می‌پنداشتند و این باور در آثار جاحظ و حتا منوچهری دامغانی نیز راه یافته، ایرانیان نه تنها این روز که هیچ روز و زمان دیگری را شوم نمی‌پنداشتند و بویژه چهارشنبه را گاهِ کام و جشن بشمار می آوردند.» (برگرفته از نوشتار «چارشنبه‌ سوری در دو متن کهن»، رضا مرادی غیاث آبادی،  ۱۸ شهریور ۱۳۸۵ با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

در این یادداشت، افزون بر پژوهش یاد شده در متن از نوشته ی نه چندان دقیق «ویکی پدیای پارسی» درباره ی «چارشنبه سوری» نیز سود برده ام. در جایی از متن نوشته ی «ویکی پدیای پارسی»، آمده است:
«... چهارشنبه نزد اعراب ”یوم الارباع“ خوانده می‌شد و از روزهای شوم و نحس بشمار می‌رفت و بر این باور بودند که روزهای نحس و شوم را باید با عیش و شادمانی گذراند تا شیاطین و اجنه فرصت رخنه در وجود آدمیان را نیابند. بدین ترتیب، ایرانیان آخرین جشن آتش خود را به آخرین چهارشنبه سال انداختند و در آن به شادمانی و پایکوبی پرداختند تا هم جشن ملی خود را حفظ کنند و هم بهانه بدست دیگران ندهند و بدین ترتیب جشن سوری از حادثه روزگار مصون ماند و برای ایرانیان تا به امروز باقی ماند.» از دید من، این نوشته مانند بسیاری دیگر از نوشتارهای «ویکی پدیای پارسی» درباره ی ایران کهن و کنونی، چندان درست نیست. در مورد یادشده، این نکته که روز چهارشنبه نزد تازیان شبه جزیره عربستان (و نه همه ی عرب ها!) روزی بدشگون شمرده می شد و حتا در به اصطلاح گفته ها و پریشانگویی های برگرفته شده از امامان شیعه نیز بازتاب آن دیده می شود، کم تر جای بدگمانی است؛ ولی میان چنین پیشینه ای نزد بادیه نشینان تازی و فشار خرد کننده ای که تازیان پیروزمند جنگ با ایرانیان به درازای نزدیک به دو سده به میهن مان وارد آورده و کوشش نمودند تا هرگونه نشانه ها و نمودهای سرفرازی ایران و ایرانیان و از آن میان «سرو کاشمر» را نابود نمایند، کم ترین هماوندی دیده نمی شود؛ جریان های بزرگ تاریخی را نمی توان پیامد این یا آن خوی خوب یا بد بشمار آورد و آن را در کالبدی تنگ و نابجا از دید تاریخی گنجاند. چنین کاری مانند آن است که انگیزه ی آغاز و پیگیری «نخستین جنگ جهانی» میان گروهبندی های کشورهای اروپایی را تنها به کشته شدن جانشین پادشاه اتریش محدود نماییم. بسیاری از ما می دانیم که این رویداد، تنها بهانه ای برای آغاز جنگی بزرگ بود که همه ی زمینه های انفجاری آن از پیش آماده شده بود و تنها نیازمند فتیله ای برای انفجار بود. چنین شیوه ای، برخورد نادرستی به جُستارهای تاریخی است. 

به عنوان نمونه ای دیگر و به روزتر، هم اکنون نیز کوشش گسترده ای از سوی اسلام پناهان دزد و تبهکار فرمانروای ایران انجام می شود که هرگونه نشانه ای از هویت ملی ایران و ایرانیان را از شاهنامه ی فردوسی و آثار باستانی پیش از اسلام گرفته تا جشن ها و سرودهای ملی از میان برداشته، زیر پا نهاده و بزدایند؛ ناهمداستانی آن ها با برگزاری جشن «چارشنبه  سوری» از اینجا سرچشمه نمی گیرد که گویا به گفته ی آن ها، چنین جشنی، ریشه در پریشانگویی های مذهبی (خرافات) گذشتگان دارد؛ اگر در ماهیتِ کار چنین بود، آنگاه می بایستی با دین اسلام و مذهب شیعه که سرتا پا آغشته به پریشانگویی مذهبی است و حتا هستی «امام دوازدهم» آن برپایه ی پژوهش های برخی «نشانه های خدا» (آیت الله ها) از میان خودشان مورد پرسش است، ناهمداستان می بودند و آن را به کناری می افکندند؛ ولی، می بینید که چنین کاری نمی کنند! چون تیشه به ریشه ی خود می زنند و بزرگ ترین ناندانی یی که پیش تر تنها محدود به روضه خوانی های سر مزارها یا برخی نشست ها یا راهپیمایی مذهبی بود تا چند ریالی از سوی بگونه ای عمده، بازاریان و کسبه یا همانا «حبیبان خدا و خرما» کف دست شان نهاده شود و اکنون گستره ی کشور بزرگ، توانگر و نفتخیزی چون ایران را یافته، از دست خواهند داد. آن ها حتا آمادگی نگهداری این ناندانی به بهای تیره روزی و تنگدستی توده ی مردم ایران که اکنون جلوی دیدگان همه ی ماست و حتا نابودی و تکه تکه شدن ایران را به شرط آنکه دستِکم جایی برای گذران انگلوارشان داشته باشند، دارند. بخش از این آمادگی را هم اکنون در کردار بخوبی به نمایش نهاده اند؛ بخش دیگر آن را نیز چنانچه اوضاع ایران و جهان بازهم ناگوارتر شود، با گستاخی و بیشرمی بازهم بیش تر نشان خواهند داد؛ زیرا برای سازش با بزرگ ترین بهره کشان جهان و تضمین بقای خود، نیازمند خرنمودن هرچه بیش تر توده ی ناآگاه به منافع طبقاتی خویش هستند. چنین پدیده ای از سوی امپریالیست ها نیز بسیار پسندیده و درخور است و همه ی کوشش خود را برای مهار آن بکار برده و می برند. بهره برداری آن ها به درازای بیش از سه دهه از جریان اسلام گرای تندرویی به نام «طالبان» بهترین نمونه ی کاشت و برداشت از چنین پدیده ای را برایشان به ارمغان آورده است. آن ها نیک می دانند که استواری چنین پدیده ای در بخش عمده ای از جهان، دربرگیرنده ی کشورهای اسلامی که کم و بیش همگی از سویه های گوناگون اجتماعی ـ اقتصادی، فرهنگی و سیاسی واپسمانده تری کشورهای جهان را دربر می گیرند، سودهای سرشاری در کیسه ی آن ها خواهد ریخت. پایه و بنیاد بازی به اصطلاح «برد ـ برد» که رژیم تبهکار فرمانروا بر کشورمان با خوش بینی به فرجام آن می نگرد نیز در همین جاست.

امیدوارم در سال نویی که در پیش است با کوششی بازهم بیش تر از پیش، بتوانیم بختکی را که بر سرزمین باستانی مان سایه افکنده به دوزخ رهسپار کنیم و این خاک کهنسال را از خطر تکه تکه شدن و نابودی برهانیم!

با آرزوی سالی خوب و خوش برای همه و ایرانی سرفراز و بهروز

با مهر ب. الف. بزرگمهر    ٢٩ اسپند ماه ١٣٩١ 

http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/03/blog-post_3381.html


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!