«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ دی ۱۱, دوشنبه

تو به کجا آویزانی بیشرف؟

می بینی «آقا بیشعور» عوضی؟! پرنده ی خوش نقش و نگاری است که تا اندازه ای به تو و همپالکی هایت می ماند. دستاری آبی رنگ که مانند دَمکُنی چشم آزار نیست، بر سر دارد و پرهای دور و بر منقار و چانه اش هم با ریش صاحب مرده ی تو که از خیزش بزرگ مردم ایران خفقان گرفته ای، پهلو می زند. تنها با یک چنگالش به شاخه ی درختی آویزان شده که میوه هایش را دوست دارد؛ ولی آن را زیر پا له و لورده و پایمال نکرده و نمی کند؛ گونه ای نرمش قهرمانانه و نیز پاس و سپاس از طبیعت پیرامون خویش؛ و همگی غریزی بی هیچ نیاز به وردخوانی و پند و اندرز حکیمانه یا بلغور کردن آیه ای از خرچنگ قورباغه های قوم یأجوج و مأجوج!

تو به کجا آویزانی؟ به هیچ جا بند نیستی. مدت زمانی که به سرت زده بود تا «تعامل با شیطان بزرگ» را خود بجای سایرین که زندان شان کردی، رهبری و کارگردانی کنی، «برادر بَرَک حسین» برایت آب و دانه ای ریخت؛ ولی به بهای بسیار سنگین نابودی اقتصاد ایران و پایمال نمودن بزرگ ترین دستاوردهای فنی ـ دانشورانه ای که به بهایی سنگین بدست آمده بود. هنگام رفتنش و پیش از روی کار آمدن لات بی سر و پای «یانکی» هم که دیدی چه گلی به گوشه ی جمالت زد و آن قول و قرارهای بسیار ناچیز را نیز زیر پا نهاد. تصویرش را بیگمان دیده ای که پشت میزی سرگرم دستینه نمودن قانون پیگیری تحریم های ایران بود. اکنون حتا همان نیز در کار نیست که با چشم فروبستن بر این همه درد و رنج مردمی که کارشان به فروش جگرگوشه های دلبندشان کشیده، دهان گل و گشاد و هرزه ات را بگشایی و از برتری های اسلام ناب و جنده خانه ای به درازا و پهنای ایران در آینده یاوه بسرایی. می بینی؟! اینک حتا دستت به تخم لات بی سر و پای «یانکی» نیز نمی رسد که از آن آویزان شوی و دوباره جانی بگیری؛ و این سو، مردمی که سرنگونی رژیم پلیدت را فریاد می کشند و مرگت را خواستارند! مرگ بر تو که سزاوار چوبه دار یا تیربارانی! بیشرف! بیشرف!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۱ دی ماه ۱۳۹۶

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!