«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

جاده صاف کن های یانکی ها در جمهوری اسلامی، «فاتح خرمشهر» را تیرباران کردند!


رفیق قهرمان سرهنگ بیژن کبیری ـ فاتح خرمشهر

تاریخ تیرباران ۷ اسفند ۱۳۶۲

رفیق سرهنگ بیژن کبیری، سال ۱۳۱۶ در تهران چشم به زندگی‌ گشود.  پس از پایان دوره ی آموزش متوسطه به دانشکده افسری راه یافت.

دوره نو جوانی و آغاز جوانیش همزمان بود با اوج گیری جنبش انقلابی کشور برای ملی‌ شدن نفت. در همین سالها بود که حزب توده ایران را شناخت و به هواداری از آن پرداخت. عشق پر شور به زحمتکشان و پشتیبانی از حقوق تنگدستان، همواره بخش جدایی ناپذیری از زندگی‌ او بود. این عشق همراه  با سازماندهی‌ و آفرینندگی نظامی در محیط کارش از او چهره‌ای برجسته ساخته بود. وی نیروی هنجارشکاف (خارق‌العاده) نظامی خود را هنگامی‌ نشان داد  که نیروهای دشمن بخش مهمی‌ از جنوب و باختر کشور را به چنگ آورده بودند.

وی نقش بزرگی‌ در فرماندهی عملیات شکستن محاصره آبادان و بازپس گرفتن خرمشهر داشت.  بی‌ دلیل نیست که مردم جنوب و آن نیروهایی که در جنگ شرکت داشتند از او به عنوان فاتح خرمشهر یاد می‌‌کنند. یاد حماسه آفرینی‌های او در بازپس گرفتن خرمشهر که نیروهای دشمن را دنبال می‌کرد و آنها را به پشت مرزهای کشور راند، از خاطره‌ها زدودنی نیست. وی در کشف توطئه‌های گوناگون علیه انقلاب، نقش برجسته‌ای داشت و توانست ضربه های خردکننده‌ای بر ضدانقلاب درونی فرود آورد.

پیش از دستگیری، ری شهری (وزیر اطلاعات) که کینه شدید ضد کمونیستی داشت به او گفت:
«چرا شما همیشه توطئه‌های غرب را افشا می‌‌کنید؟ من می‌‌ترسم روزی شما را به اتهام جاسوسی برای شوروی محاکمه‌ کنم.» رفیق کبیری پاسخ دندان شکنی به او داد:
«اگر چنین اتفاقی‌ بیفتد، حتما بدانید که محاکمه‌ کننده ی من عامل یا جاده صاف کن آمریکاست.»

پس از دستگیری، در جریان محاکمه‌ در بیدادگاه جمهوری اسلامی، افزون بر اتهامات سیاساخته ی "جاسوسی" و "خیانت" به او و حزبش، مارک ضدیت به باورهای مردم نیز زده شد. وی پاسخ داد:
«من در رابطه با مسائل عدالت اجتماعی، طرفدار این حزب شده بودم؛ نه به خاطره ضدیت با مذهب. هیچ وقت نیز به این صورت به مساله فکر نکردم که مارکسیسم و اسلام اختلاف ریشه‌ای دارند …» یکی‌ از "جرم" های رفیق کبیری، پیگیری فعالیت در زندان‌ها برای تشکیلات بود که در کیفرخواست دادستان بر آن تاکید شده بود.

رفیق سرهنگ کبیری در آگاه ساختن افسران و درجه داران ارتش و کشاندن آنها به پیکار انقلابی، کوشش بی‌ پایانی داشت. عشق او به زحمتکشان، آمیخته با خلق و خوی مهربان و رفتار متین او شخصیت انقلابی اش را آشکارتر می‌‌نمود. او به درستکاری شهره بود؛ با حیف و میل بودجه به هر شکل و عنوانی مخالفت می‌‌کرد. وی با آنکه از مقام و موقعیتی ممتاز برخوردار بود، همواره از نظر مالی در شرایط  ناهنجاری بسر می‌برد. در واپسین دقایق زندگی‌ در وصیتنامه‌اش نوشت:
«من حتی فاقد منزل مسکونی بودم.» رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی این افسر پیکارجوی توده‌‌ای را پس از یک محاکمه‌ فرمایشی، در سحرگاه هفتم اسفند ماه ۶۲ همراه با دیگر یارانش به جوخه ی تیرباران سپرد؛ در حالیکه خطاب به همسرش نوشته بود:
«من برای همیشه می‌‌روم. ولی می‌خواهم بدانی که من نه جاسوس بودم و نه … (متن وصیتنامه در اینجا به شدت خط خورده  است.)

برگرفته از کتاب «شهیدان توده‌ای از ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۷»

این یادمان از سوی اینجانب تا اندازه ای ویرایش و پارسی نویسی شده است. عنوان نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!