«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۱ آبان ۱۵, یکشنبه

آرنگِ درست، سرنگونی رژیمی پوشالی است

شایان درنگ آن چند الف بچه ی همایشی نمایشیِ گرداننده ی مرده ریگی بر جای مانده از سازمانی سیاسی که زمانی دورتر (۱۳۲۰ ـ ۱۳۲۷) می رفت تا به سازمانی خوب ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» («مارکسیسم ـ لنینیسم») فراروید؛ ولی با انباشت فزاینده ی روشنفکران ماجراجو، باندباز و کوته بینی چون نورالدین کیانوری و بخت جویانی فرومایه چون احسان طبری که تنها در اندیشه ی بالا کشیدن خویش به جایگاه های رهبری با هر ترفندی و سپس بدست آوردن دل میزبانان خود در «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» آب رفته بودند، توش و توان بدست آمده را از دست داد و گام بگام به مرده ریگ کنونی دگردیسید. (ویدئوی پیوست)

آرنگِ درست، سرنگونی رژیمی پوشالی است؛ نه «مرگ بر دیکتاتور»! کدام دیکتاتور؟ آن پشمعلیِ جان ننه اش: «عظیم الشأن» که بگوزی بند است؟! آیا وی را می توان با خودکامه* ای چون محمد رضا شاه گوربگور شده سنجید و با پنداشتی ناروا که هر دو را از یک ژاد (جنس) می بیند، در ترازی یکسان نهاد؟ آیا می توان رژیم ایلخانی ناکانونمند (نامتمرکز) از دیدگاه تاریخی که از همان نخستِ روی کار آمدن، همه ی زمینه های واماندگی و درجا زدن را در خود داشت با رژیم خودکامه ی کانونمند پادشاهی که بخش بزرگی از تاریخ ایران را دربرمی گیرد، یکسان انگاشت؟ چنانچه سخن بر سرِ نادانی و دریافتِ نارسای جُستاری است که پیش از این نیز چندین بار در نوشتارهایم به آن اشاره نموده و گاه دانسته به رُخ تان نیز کشیده ام، در دورهمی های تان بنشینید و کمی به مغزهای وامانده تان فشار بیاورید تا آن را دریابید؛ دریافت آن چندان سخت نیست. با آنکه می دانم، سخن تنها بر سر نادانی و دریافتی کژ و کوله نیست و این را ناچارم اشاره کنم. به هر رو، آنچه در ویدئوی پیوست گواهید، تنها پیامد دستکاری های هازمانی (اجتماعی) امپریالیست ها برهبری «یانکی» ها نیست؛ پیامد سیاست های بسیار نادرست و ناروای در پیش گرفته شده بدرازای بیش از چهل سال شما نیز هست:
پیشبرد سیاستی دستوری از سوی حزب "برادر" که با کاشتن نورالدین کیانوری بجای رفیقِ زنده یاد ایرج اسکندری، آدمی تیزبین، کارآمد و در سنجشی نسبی با همگی آن دیگران، چیره تر بر «سوسیالیسم دانشورانه» که از مَنِشی والا نیز برخوردار بود، آغازید و در پشتک وارویی به پیروی از سیاست های «سوسیال دمکراتیک» از گونه ی انگلیسی آن کشیده شد.

برای آن ها که سری برای درست اندیشی دارند، امیدوارم به آنچه در اینجا کوتاه و اشاره وار آورده ام، باریک شده، شَوَندِ چنان سردرگمی بزرگی که نمونه و بازتابی از آن در رویارو نهادن «‌مرگ بر آمریکا» با ‌»مرگ بر دیکتاتور» در ویدئوی پیوست است را بپویند. آن چند الف بچه ی همایشی نمایشیِ که بتازگی «لنینیسم» را یافته و با آن چهره های بیزاری برانگیز خود را سرخ نگاه می دارند، حتا از توان دریافتِ جداگانگی میان «دیکتاتوری» با «خاورخودکامگی دیرینه پا» برخوردار نیستند. «زردها بیخود قرمز نشده اند»**

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ آبان ماه ۱۴۰۱

* کاربرد واژه ی از ریشه لاتینی «دیکتاتور» و سامانه ی «دیکتاتوری» نیز در کشوری چون ایران با «خاورخودکامگی دیرینه پا» (نامور به «استبداد شرقی») از ریشه نادرست است؛ زیرا «دیکتاتوری» به هر رو از ساختار برخوردار است؛ ولی هستی خودکامه و خودکامگانی بدرازای تاریخ نیازمند ساختار نیست؛ یک تن در آن بالا فرمان می راند که در برابر وی از بلندپایه ترین دست اندرکاران دَم و دستگاه دیوانسالاری اش گرفته تا دون پایه ترین آدمِ کوچه و بازار از کم ترین نیرو نیز برخوردار نیستند و بزبانی توده ای: کوچک ترین حقی برای نُطُق کشیدن ندارند.

** از یکی از سروده های زنده یاد نیمایوشیج، گنجانده شده در دو پیوند زیر:

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/03/blog-post_702.html

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/06/blog-post_15.html

***

دانش آموزان یکی از آموزشگاه های تهران در پاسخ به آرنگ «‌مرگ بر آمریکا»، می گویند: ‌»مرگ بر دیکتاتور»

برگرفته از «تلگرام» ۱۴ آبان ماه ۱۴۰۱

ویدئوی پیوست: آرنگِ درست، سرنگونی رژیمی پوشالی است



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!