«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

نه! ما به خواست آن خدا گردن نخواهیم نهاد!

روزانه شماری آفتابه دزد نگونبخت در حالی که دست های شان از پشت بسته است با «ریسمان گره دار الهی» به آن جهان رهسپار می شوند؛ این، پاداَفره گناهان و بزهکاری های شان در «جهان فانی» است؛ ولی آنگونه که می گویند، هنوز پایان کار نیست؛ زیرا در «جهان باقی» هم گویا رهسپار دوزخ می شوند تا هر روز در آتش سوزاننده ی آن بسوزند و از نو زنده شوند. بدبخت ها نمی دانستند که به شَوَندِ نداری، گرسنگی یا به هر درد بی درمان دیگری، نمی بایستی از دیوار همسایه برای دزدی بالا بروند یا قرصی نان از جایی بدزدند و یا کارهای ناشایست دیگری از آن ها سر بزند که سزاوار چنان «عقوبت» های سنگین «اللهُ قاصم الجبارین» شده، در آتش دوزخ فرود آیند. اگر می دانستند، سرشان را بر زمین می نهادند تا سرانجام بی هیچ گناهی، جان به جان آفرین سپرده، شاید «اللهُ ارحم الراحمین»، گوشه ای دور از آن درخت سدر در بهشت که ویژه ی نخبگان این جهان است به آن ها نیز ارزانی دارد.

کلان دزد به هر شَوَندی روشن یا ناروشن، بگونه ای کلاهبردارانه خوشبخت است؛ بویژه، چنانچه اسلام پناه یا اسلام پیشه نیز باشد؛ او هم با «ریسمان الهی» سر و کار دارد؛ ولی ریسمان وی، نه تنها هیچگونه گرهی ندارد که گره گشای بسیاری دشواری ها نیز هست؛ تنها همین بس که آن را بیابد و با دو دست در آن آویزد تا گره بخش بزرگی از دشواری ها خودبخود گشوده شده، بخت با وی یار شود:
«واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا ...»* چنان ریسمانی برای رهسپار شدن به «جهان باقی» ساخته نشده است؛ برای همین «جهان فانی» خودمان است و هرچه به جاهای بالاتر آن دست یابی، بهتر می توانی تاب بازی کنی؛ از روی دشواری های زمینی به آسودگی بپری؛ با هر تاب، پول و پله از اینجا به آنجا جابجا کنی و بزبان مارگزیده ی خوشایند خودشان: «الی ماشاء الله» هزاران کار دیگر!

چرا چنین است؟!

در پاسخ می شنوی:
خواست خداست و باید بر آن گردن نهی!

اندکی که در آن باریک شوی از خود می پرسی:
کدام خدا چنین چیزی خواسته که گروه بزرگی از آدمیان در بدبختی بسر برند و گروهی اندک، بیکاره و شکمباره در ناز و نوازش؟!

آه! روشن می شود که با دو خدا سر و کار داریم:
خدای بهره کشان و ستمگران که با زر و سیم و سرمایه خویشاوند است و خدای بهره دهان و ستمدیدگان که چون خود آن ها آه در بساط ندارد و بر تختی ساده بر عَرش آسمان به خواب رفته است!

نه! ما به خواست آن خدا گردن نخواهیم نهاد!

ب. الف. بزرگمهر    نهم اردی بهشت ماه ۱۳۹۵   

* «همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید ...»؛ آماج من از بازگویی بخشی از یک آیه قرآنی به رخ کشیدنِ بهره برداری های نابجا و از همه رنگی است که کلاهبرداران و دزدان خزیده به زیر پوستین اسلام (یا هر کیش و آیین دیگری!) از باورهای پاک و بی آلایش توده های سترگ مردم می کنند و از آن ها برای دستیابی به آماج های گوناگون و نابکارانه خویش سود می برند. در این زمینه، همین بس که اندکی باریک بینانه به عملکرد "رهبر" نادان و نابکار رژیمی که آن را دیگر حتا «جمهوری اسلامی» نیز نمی توان نامید، بیفکنیم تا ببینیم چگونه چون پارسا و ساده زیستی دروغین، همراه قافله و شریک دزدان اسلام پیشه، سال ها سرِ توده های مردم ایران را شیره مالید!  

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!