«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ بهمن ۲۴, شنبه

سپارش به آخوند پفیوز امنیتی؟!

با «سلام به جناب روحانی» یا همانا «آخوند امنیتی» نوشته است:
«... با کلید تدبیر آمدی و رییس مردم (جمهور)! که  نه؛  رییس رعایا گشتید . برای حقوق اولیه طبیعی و مسلمی مانند؛ داشتن شغل و سرپناه و نان قول آینده بهتر می دهید و رعایای بی نوا بالاجبار روی قول شما حساب می کنند؛ چون ظاهرا چاره دیگری ندارند. اما انتخاب نیز حق اولیه و مسلم مردم است؛ مرد باشید و از این حق مسلم دفاع کنید و در حافظه تاریخی ایرانیان ماندگار شوید.  به قول زنده یاد ژاله اصفهانی:
زندگی صحنۀ يکتای هنرمندی ماست.
هر کسی نغمۀ خود خواند و از صحنه رود.
صحنه پيوسته به جاست.
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد»

از «گوگل پلاس»؛ دانسته از ویرایش آن خودداری ورزیده ام! برجسته نمایی های متن از آنِ من است : ب. الف. بزرگمهر

با خود می اندیشم:
سپارش به آخوند پفیوز امنیتی؟ آنهم از سوی کسی که خود را چپ می پندارد؟! ... آیا آدم نادانی است؟ نه! هرچه هست، نادان نیست یا دستِکم در این اندازه نادان نیست ... یک جای کار می لنگد ... آیا از آن دسته چپ نماهایی چون آن «هموطن دلسوز» است که چپ و راست برای این آخوند یا شاید دیگرانی چون وی نامه های فدایت شوم، نوشته و می نویسند؟ یا شاید از هواداران آن گروه چپ نمای وابسته به رفسنجانی («راه توده» ـ «پیک نت») است؟ ... مگر تفاوتی هم می کند؟! ... این ها به کنار؛ چرا سروده ی زیبای ژاله را اینچنین بیجا بکار برده است؟! آخوند و هنرمندی؟! آخوند و نغمه خوانی؟! ...

اگر جای آن آخوند بیشرم بودم با پوزخندی بر لب و زمزمه ای زیر لبی به وی پاسخ می دادم:
نه جانم! ما این ریش و پشم را در حجره های حوزه علمیه به هم زده و سپس حنا بسته ایم. در آن حجره ها هم که می دانی به خاطر تنگی جا گاهی دوتا دو تا رویهم ناچار به نماز خواندن می شدیم. وظیفه ی ما گشودن گره دشواری ها با شیطان بزرگ بود که بحمدلله تا اندازه ای گشوده شد و بیضه ی اسلام را که به خطر افتاده بود به هر بهایی شده، پاس داشتیم؛ دیگر وظیفه ی ویژه ای بر دوش ما نهاده نشده که از «حق مسلم» کسی پشتیبانی کنیم. کارهای ما هم خواه ناخواه در حافظه ی تاریخی ایرانیان، ماندگار خواهد شد و مردم این نغمه [«عنکر الاصوات»] را تا نسل های پی در پی به یاد خواهند سپرد. در این زمینه، بویژه جای نگرانی نیست؛ ولی، خوب! شما همینگونه کار را پیش ببرید؛ مردم، هرچه بیش تر نغمه های ما را بشنوند، بیش تر به آن خو خواهند گرفت و بیش تر درمی یابند که «چاره دیگری ندارند»! آفرین پسر!

ب. الف. بزرگمهر     ۲۴ بهمن ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!