«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

برخورد طبقاتی، تنها شیوه ی علمی در ارزیابی و گره گشایی چالش های اجتماعی!


کسی زیر عنوان «راز جام زهر» چنین نوشته است:
«حضرت آیت الله خامنه ای امروز در دیدار خبرگان:
امام بزرگوار، در مقابل واقعيّتها چشم خود را نبست، امّا كوتاه هم نيامد، راهبرد را فراموش نكرد. ببينيد وضعيّت امام را، زندگى امام را، شعارهاى امام را؛ امام بزرگوار همان كسى است كه در مورد مسئله رژيم صهيونيستى از هيچ كس تقيّه نكرد؛ اينكه رژيم صهيونيستى يك غدّه‌ى سرطانى است و بايد از بين برود، اين حرف امام است. در قبال شرارتهاى قدرت مستكبر و مداخله‌گر آمريكا هيچ تقيّه‌اى و ملاحظه‌اى نكرد؛ اينكه آمريكا شيطان بزرگ است، اين حرف امام است. اينكه حمله‌ى جوانان مسلمان و دانشجويان مسلمان به سفارت آمريكا و تصرّف ابزارها و مدارك جاسوسى آنها را امام انقلاب دوّمى دانست كه شايد از انقلاب اوّل مهم‌تر است، اين حرف امام است؛ اينها حرفهاى امام است، اينها روشهاى امام است. در قضيّه‌ى جنگ، اينكه فرمود: جنگ تا رفع فتنه، اين حرف امام است؛ ديگران ميگفتند جنگ جنگ تا پيروزى، امام فرمود جنگ تا رفع فتنه. اين ايستادگي ها بود كه پايه‌ى اين نظام را مستحكم كرد.

هاشمی رفسنجانی:
وقتی امام از من خواستند فرمانده جنگ بشوم من رفتم خدمتشان و گفتم که من نظرم این است که ما یک پیروزی مهمی در داخل خاک عراق به دست بیاوریم و آنجا را گروگان بگیریم و جنگ تمام بشود و ما بگوییم تا حقوق ما را نپرداخته اند ما همینجا می مانیم. همین را هم رفتم در جبهه گفتم. در قرارگاه قبل از عملیات خیبر گفتم به فرماندهان که اگر یک پیروزی مشعشع بدست بیاورید من جنگ را تمام می کنم. به آنها برخورد و گفتند همه می گویند جنگ جنگ تا پیروزی و آقای هاشمی میگوید جنگ جنگ تا یک پیروزی. من گفتم بله این نظر من هست البته امام هم باید تایید کنند.»

از «گوگل پلاس»

برایش نوشتم:
«آنوقت همین مردک پلید در خاطرات پر از دروغش و در برخی گفتارها کوشیده تا کشانده شدن جنگ به خاک عراق را به گردن خمینی بیندازد. مرده هم که حرف نمی زند و شوربختانه هیچ مرده ای هم تاکنون از ”جهان باقی“ به ”جهان فانی“ برنگشته که حرف های خود را تایید یا تکذیب کند. کسی که بیش از همه بر ادامه ی جنگ در خاک عراق پافشاری کرد همین آدم بیشرف بود. البته دلیل هم داشت؛ سوداگران و دلالان، سودهای بازهم بیش تری از ادامه ی جنگ بردند؛ خون مردم بیش تر در شیشه شد و آزادی های اجتماعی به بهانه ی جنگ بیش تر سرکوب شد تا آقایان و آقازادگان ثروت های افسانه ای به جیب بزنند؛ ثروت هایی آنچنان سترگ که در بسیاری کشورهای دیگر تلمبار شده یا به صورت ملک و املاک درآمده و هر کدام شان هم دستِکم ملیت یک کشور اروپایی یا کانادا و ایالات متحد را در جیب دارند. خوب هم می دانند که مانند شاه گوربگور شده هنگامش برسد، رفتنی هستند. بقیه زرزرها نیز برای مصرف داخلی و خررنگ کنی مشتی مردمی است که هنوز دست شان نیامده که با چه حاکمیت نابکاری سر و کار دارند.»

کسی دیگر چنین واکنشی از خود نشان می دهد:
«خوب واقعا تقصیر خمینی بود دیگه. مرتیکه الاغ توهمی شده بود. فکر کرد واقعا امامی، چیزی شده. بعدش هم می خواست بوسیله جنگ اغتشاشات داخل رو بخوابونه. ”این جنگ برای ما یک نعمت است“ خیلی معروفه. تنها جمله راست خمینی بوده. نه یکی دیگه هم هست: ”این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته“ البته اسلام شیعه. تازه هم جهت اطلاع دوستانی که نمی دونن. ما تو جنگ باختیم. الان برای چی ادعای خسارت نمی کنیم. برای اینکه انگشت ..ن عراق کردیم؛ رفتیم خط لوله هاشون ترکوندیم؛ رفتیم اونجا راجع به دین فتوا دادن، در واقع ”انقلاب رو صادر کردن“ صدام هم رفت مدارک رو سازمان ملل نشون داد؛ بعدش هم گفت ما جنگ رو تو خاک ایران می کنیم.»

از «گوگل پلاس»

می نویسم:
من با گفته ی شما و شیوه ی برخوردتان، موافق نیستم. به چند دلیل:
الف. برخی مسائل هنوز روشن نیست که بتوان اظهارنظرهایی اینچنین کرد که «انگشت ..ن عراق کردیم؛ رفتیم خط لوله هاشون ترکوندیم؛ رفتیم اونجا راجع به دین فتوا دادن ...»؛
ب. درباره ی اینکه کدام سو جنگ را آغازید، نمی توان از جزئیات به کل ماجرا رسید. برعکس، کل موضوع را آن هم نه تنها در چارچوب ایران و عراق که در چارچوب منطقه ای و جهانی باید نگریست؛ آنگاه جزئیات ماجرا هم روشن می شود. در کشور ما انقلاب بزرگ ضدامپریالیستی روی داده بود و یکی از جزیره های ثبات آمریکا و انگلیس و ... از میان رفته بود. در نتیجه تراز نیروها در منطقه ی نفتخیز خاورمیانه به زیان کشورهای بزرگ امپریالیستی به هم خورده بود. طبیعی بود که آن ها دنبال بهانه می گشتند که ایران را در جنگی درگیر کنند. این کار را با کمک نوکر سرسپرده شان «صددام» و پشتیبانی همه جانبه از وی انجام دادند. در این باره اسناد بسیار و چشم پوشی ناپذیری هست! این امکان که نیروهای تندرو و فراراست جمهوری اسلامی در آن هنگام تحریکاتی درون عراق انجام داده بودند هم هست؛ ولی هیچ جنگی در جهان به این آسانی و تنها به دلیل اینگونه تحریکات روی نمی دهد. برای آغاز جنگ انگیزه های نیرومندتری ضروری است. جنگ را نیروهای امپریالیستی با دست «صددام» آغاز کردند؛ نه ایران. از سویی دیگر نیز که بنگری، منطقی به نظر نمی آید کشوری که تازه در آن انقلاب شده و شیرازه ی بسیاری چیزها و از آن میان نیروهای نظامی ازهم پاشیده، بخواهد آغازگر جنگ باشد؛
پ. از یک آدم مذهبی، آن هم یک رهبر دینی، انتظار داری برای باور و عقیده ی خودش تبلیغ نکند؟! اگر گفته:
«این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته»، نظرش را گفته و باید محترمانه با آن برخورد نمود؛
ت. هرچیزی را نباید و نمی توان با مساله ای سیاسی آمیخت. آنگاه می شود: آمیختن دوغ و دوشاب با یکدیگر. به این ترتیب، آمیختن اظهارنظری مذهبی با امری سیاسی تنها مساله را پیچیده تر نموده و گره بیش تری می دهد؛
ث. آن هنگام که خمینی گفت: «جنگ برای ما نعمت است» شاید بیش تر از این جهت گفت که ترس گروه هایی از مردم را کاهش دهد و البته این نکته که جریان های آنارشیستی (بطور عمده، برخاسته از لایه های خرده بورژوازی) به حاکمیت رسیده به آن دلیل  که از دورنما و افق سیاسی برخوردار نبودند، می تواند زمینه ای برای چنین اندیشه ای باشد؛ منظورم در اینجا شخص و بویژه شخص خمینی نیست! اینکه پس از آن، جنگ برای سوداگران و سرمایه داران بزرگ بازار نعمتی شد برای چاپیدن بیش تر مردم و انباشت سودهای سرسام آور افسانه ای، بحث دیگری است که تنها به شخص خمینی مربوط نیست و می توانست بگونه ای دیگر باشد؛ یعنی چنانچه تراز نیروهای سیاسی و درجه ی سازماندهی مردم در سازمان های صنفی ـ سیاسی خود به اندازه ای بود که چنان امکانی به  زالوهای اجتماعی نمی داد، اوضاع شکل دیگری به خود می گرفت؛ و
ج. به این ترتیب، بجای آنکه همه را فله ای با هم در یک جوال گرد آوریم و بکوبیم، بهتر است گرایش های طبقات و لایه های اجتماعی گوناگون را در هر لحظه یا دوره ی تاریخی درنظر گرفت و برپایه ی آن به تجزیه و تحلیل اوضاع پرداخت. به این شیوه برخورد می گویند: برخورد طبقاتی که از دید من درست ترین شیوه ی برخورد به چالش های اجتماعی است!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ شهریور ماه ۱۳۹۲
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!