«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ دی ۱۵, جمعه

رژیمی که با سرفه ی آدمی پیزری به لرزه بیفتد، رژیمی پوشالی و سزاوار سرنگونی است

به نوبه ی خود مشنگی است چون دیگر مشنگ های تبهکار فرمانروا بر ایران؛ هم سردار است؛ هم سرلشکر و هم پاسدار؛ برنام هایی پوچ در رژیمی پوچ. نمی دانم از آن گروه "سرداران" گریخته از پیشانی جنگ با «صددام» است که شماری از آن ها در دم و دستگاه تبهکار دزدان اسلام پیشه با برنام هایی در همین مایه جولان می دهند یا نه. متن گفتگویش با «خبرگزاری صدا و سیما» که «سیما»ی آن، زمانی دورتر از سوی مردم «پشم و شیشه» نام گرفته بود، بیش از هر جیز دیگر، نشانه های گستاخی را دربر دارد؛ گستاخی آمیخته با نادانی که گاه به خریّتی دانسته و آگاهانه برای پاک کردن آنچه «صورت مساله» خوانده می شود نیز سر می زند. از میان همه ی آن نشانه ها در اینجا تنها به دو نکته اشاره می کنم که نخستین آن، چنانچه از روی نادانی باشد که بگمانم چنین نیست، باورنکردنی است. گفته است:
«اگر انصاف داشته باشیم، می بینیم رشد طبقه متوسط در کشور ما قابل توجه است و آمار جهانی نشان می دهد، بخشی از طبقه محروم وارد طبقه متوسط شده اند؛ اما سبک توسعه و تبلیغات و شیوه مصرف در کشور ما به سمتی است که نگاه بیشتر مردم به قشر مرفه است و برای همین، نیازها هیچگاه تمام شدنی نیست.»*

نیک که در این گفته ها باریک شویم، آمیزه ای شگرف از نادانی، کژاندیشی، دروغ، وارونه نمایی روندها و نیز پدرسوختگی کسی که خود را دانسته به خریّت می زند، چشم را می آزارد و بگمانم بی نیاز از هرگونه بررسی و موشکافی است. کسی که برنام «سردار سرلشکر پاسدار» را یدک می کشد و فرمانده کل سپاه پاسدارانِ پدیده ای به نامِ «انقلاب اسلامی» است که بیش از هر چیز دیگر، زنی به زانو درآمده در زیر چادر را به پندار می آورد که نابکاری سرگرمِ گاییدن وی از پشت است؛ پدیده ای که نمودهای آن، بیش از هر جای دیگری در ایران، در آن شهر سپندینه با مهمانانِ پول و پله دارِ گرد آمده از گوشه و کنار «بلاد اسلامی»، هر ایرانی میهن پرستی را آزرده می کند. بیهوده نبود که شماری از جوانان آن شهر در برابر یکی از چنان روسپی خانه های اسلامیِ زیر سرپرستی «آستان امام هشتم شیعیان»، شعار می دادند: «عرب برو گم شو»!

دومین نکته در گفته های زیر نهفته است:
«فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پاسخ به سوالی پیرامون ادعای برخی مسوولان استان خراسان رضوی مبنی بر دخالت جریان منسوب به یکی از مسوولین سابق در آغاز این تجمع و اعتراض در مشهد و برخی مناطق دیگر که در ادامه از دست رها شد و به اغتشاش و فتنه رسید، گفت:
این موضوع با فراخوان یکی از سایت هایی صورت گرفت که وابسته به شخصی است که این روزها زبان به مخالفت خوانی نسبت به اصل و ارزش های نظام گشوده است.»*

بر بنیاد همین گفته ها که نیازمند صغرا کبرا چیدن بیش تر هم نیست، می توان چنین نتیجه گرفت:
رژیمی که با سرفه ی آدمی پیزری به لرزه بیفتد، رژیمی پوشالی و بدردنخور برای هر کشوری در جهان است و باید رژیمی شایسته جایگزین آن نمود. این را نیز بیفزایم که اگر چنین نبود، این مشنگ و دیگر مشنگ های تبهکار فرمانروا بر ایران نمی توانستند از یکسو پول ها و سرمایه های گزاف و کهکشانی از ایران بار بزنند و در بانک های اروپایی و کانادایی و سوییسی و انگلیسی و آمریکایی و جاهای دیگر واریز کنند و از سوی دیگر، نمایش سیاه بازی برای توده های مردم ایران را با ناسزاهای ضد استکباری و مرگ بر این و آن پی گیرند.

خوب! شما را نمی دانم؛ ولی خودم به عنوان آدمی که بویژه در دوره ی جوانی با گروه های گوناگون اجتماعی و از آن میان در دوره ای کوتاه با لات و پات ها نیز نشست و برخاست داشته ام، می توانم برافروختگی لات بی سر و پای «یانکی» که کنگره و دیگر دستگاه های دیوانسالاری آنجا نیز تا اندازه ای هم شده، دستش را در حنا نهاده و خوشبختانه نمی تواند به هر کار ناشایست دلبخواهی دست بزند را دریابم:
مادر..ده ها، دله دزدی های تان از آنجا را بار می زنید و به بانک های ما می سپارید. ناسزاهای تان دیگر برای چیست؟ دستم به آن آخوندِ چُسی برسد ...  

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ دی ماه ۱۳۹۶

* گفته های «سردار سرلشکر پاسدار، محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» در گفتگو با «خبرگزاری صدا و سیما»، برگرفته از گزارش «شکست خط فتنه ۹۶ را اعلام می کنم»، «قطره»  ۱۳ دی ماه ۱۳۹۶

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!