«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ مهر ۱۶, جمعه

وقتی دو بیت از تو سرودن مرا بس است ...

وقتی دو بیت از تو سرودن مرا بس است
دیگر عزیز دل، بنویسم رمان که چه؟!

آبی سفید چشم، لب سرخ، موی زرد
دیوانه ام رَوَم پی رنگین کمان؟ که چه؟!

من باغبان پیر که در فکر هیزم است
شادم ولی دچار غمی توأمان که چه؟!

وقتی خیالت از خود تو مهربان تر است
از دوری ات گلایه کنم همچنان که چه؟!

همراهی تو یک دو سه گامی مرا بس است
از این اضافه تر بشوی مهربان که چه؟!

در ذهن من که چشم تو را ثبت کرده است
آبی چرا شود صفت آسمان؟ که چه؟!

حالا بخند شعر مجسم! ولی مپرس:
شب گریه چیست؟ شاعر بی آب و نان که چه؟!

از «گوگل پلاس» (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از اینجانب که امیدوارم  با اندیشه ی سراینده ناسازگار نباشد. ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!