«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

آن باشگاه و این هم مسوول روابط عمومی اش!


پرسش و پاسخی است کم و بیش با نمک و خنده دار میان پرسشگری از «خوار و بار فروشی اینترنتی اخبار روز» با مسوول روابط عمومی باشگاهی سیاسی به نام «سازمان فدائیان خلق (اکثریت)» که به بهانه ی دیدار دوستان، هر از گاهی، گردهمایی هایی به نام کنگره نیز برگزار می کند.

جُستار گفتگو، «بیانیه ی مشترک ۵ حزب و سازمان اپوزیسیون پیرامون تحریم انتخابات» و عنوان آن «جای خالی یک امضاء ...»* است که از دید من امضاهای دیگری در زیر آن می توانست پشتوانه ی بازهم نیرومندتری برای پیشبرد و گسترش بیش تر همکاری میان دامنه ای از نیروهای چپ و ملی گرای کشورمان پیرامون برخی آماج های مشخص فراهم نماید. در این باره، می خواستم نوشتاری جداگانه آماده کنم که بخت آن را نیافتم.

آقای «مسوول روابط عمومی» در پاسخ به نخستین پرسش پرسشگر که «چرا سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت این اعلامیه را امضاء نکرده است؟» می گوید:
«دلیل این که چرا سازمان اعلامیه ی مورد نظر را امضاء نکرده، این است که اعلامیه ی مذکور موضع تحریم "انتخابات" پیش رو را برگزیده است؛ در حالی که نظر شورای مرکزی سازمان اعلام عدم شرکت سازمان در انتخابات بوده است.»*

هرچه با خود می اندیشم که تحریم انتخابات با شرکت نکردن در آن چه تفاوت عمده ای دارد به جایی نمی رسم و دنباله ی پاسخ وی به این پرسش نیز نه تنها روشنگر نیست که جُستار را بیش تر گنگ و سردرگم می نماید:
«... "تحریم انتخابات" مستلزم وجود چنان رابطه ی فعالی است که به موجب آن دعوت نیروی سیاسی به تحریم، در مردم نیز بازتاب عملی و واقعی نسبی می یابد. در حالت دوم، نیروی سیاسی مفروض به اعلام عدم شرکت خود در انتخابات اکتفا می کند و دست بالا دیگر نیروهای سیاسی را به موضع مشابه دعوت می کند.»* و سپس برای کندنِ سوراخِ گریز می افزاید:
«با این حال باید تصریح کنم که توضیح فوق یک توضیح "ابتدا به ساکن" است؛ یعنی تا آنجا معتبر است که شما صرفاً به مقایسه ی موضع اخذشده در اعلامیه و موضع سازمان دست می زنید.»* ... و من یاد قورباعه های «ابتدا به ساکن» یخ زده ای می افتم که دوران کودکی، آن ها را در زمستان هایی که دمای هوا به زیر صفر می رفت، از پای درختان و زیر شاخ و برگ ها گرد می آوردم و پشت هره ی پنجره های اتاق ها در سوی حیاط خانه زیر نور آفتاب تازه برآمده، می چیدم تا آرام آرام جان بگیرند و زنده شوند. مردک زبان باز نیز کم و بیش چنین کاری نموده و آماده می شود که اگر "قورباغه" ها جان گرفتند و از جای خود جنبیدند، موضع فرصت طلبانه ی دیگری بگیرد؛ این موضع را در بخش دیگری از همین پاسخ، روشن تر به نمایش گذاشته است. با این همه، پرسشی بنیادین از چنین زبان بازی برمی خیزد که اگر بجای پرسشگر بودم، بیگمان می پرسیدم:
آیا نیروی مدعی سیاست را که تنها به اعلام شرکت نکردن خود در انتخابات بسنده می کند، می توان نیرویی سیاسی بشمار آورد؟

دُم خروس موضعگیری آن باشگاه سیاسی در پاسخ به پرسش دیگری بیش تر آشکار می شود؛ آنجا که پرسشگر می پرسد:
«تا آنجا که ما اطلاع داریم سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت و امضاء کنندگان اعلامیه مشترک درارزیابی از اوضاع سیاسی کشور، غیردمکراتیک بودن انتخابات و هدف حکومت از تسویه گسترده کاندیدا های ریاست جمهوری اختلاف نظر اساسی ندارند، آیا راه حلی برای کنار آمدن باهم و اتخاذ یک موضع مشترک نبود؟»* و «لقلقه زبان» از آن میان پاسخ می دهد:
«... چه در دیدار نخستینی که بین چند تن از رفقای مسئول سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران ـ که تدوین کننده ی متن اولیه ی اعلامیه برای برآمد مشترک بودند ـ و دو تن از مسئولان سازمان انجام شد، و چه در آخرین گفتگوی میان من و رفیق مسئول روابط عمومی سازمان نامبرده، طرفین بر این نکته که قطعاً راه حلی برای "کنار آمدن و برآمد مشترک وجود دارد" توافق داشتند. عدم حصول این توافق ابداً ناشی از رسیدن به بن بست در جستجوی راه حلهای ممکن برای تفاهم نبود. واقعیت این است که در مجموعه اشتغالات هریک از سازمانها امکانی برای نشستی مشترک و جستجوی مذکور فراهم نشد. 
این را هم باید اضافه کنم که پس از انتشار مواضع جداگانه هر یک از سازمانهائی که اعلامیه را امضاء کرده اند و نیز سازمان ما، با توجه به اشتراکات بسیار میان این مواضع، ما بر این نظر بودیم که صدور یک اعلامیه ی مشترک می تواند تا چند روز قبل از انتخابات هم واقع شود. به نظر می رسد که سازمان های امضاءکننده اعلامیه ارزیابی دیگری از لحظه ی مناسب برای برآمد مشترک داشته اند.»* 

واپسین پرسشِ پرسشگر، نشاندهنده ی آن است که وی این پاسخ ها را پاسخ هایی درخور و روشنگر نیافته است:
«اعلامیه اخیر شورای مرکزی سازمان شما در باره انتخابات با این عنوان منتشر شده: ”انتخابات، مهندسی شده، فرمایشی و به سود ولایت فقیه است، ما شرکت نمی کنیم!“ با توجه به این موضع، این توضیحات قانع کننده است که شما نتوانید با آن پنج تشکل دیگر به تفاهم برسید؟ بر این نظر هستید که نباید مردم را علیه ”انتخابات فرمایشی“ بسیج کرد؟»* و پاسخ «مسوول روابط عمومی باشگاه» بازهم گیج کننده و ناروشن است:
«... چند و چون مناسبات فعلی میان نیروهای اپوزیسیون و مردم، مناسباتی برای بسیج در جهت عدم شرکت در انتخابات نیست ... چنان که پیشتر اشاره کردم، فرصتی برای این که این موضوعات بین ما و دیگران به بحث گذاشته شود، فراهم نشد. پس می خواهم بگویم که این نکته که آیا امروز باید مردم را علیه انتخابات فرمایشی بسیج کرد یا خیر، یک گمانه زنی در مورد دلیل عدم امضای اعلامیه مورد نظر است و نه یک دلیل متقن.»* (برجسته نمایی ها از ب. الف. بزرگمهر)

می بینید؟! "قورباغه" هنوز خوب گرم نشده و همچنان با چشم های وزغ زده و گستاخش، زُل زُل نگاه می کند.

ب. الف. بزرگمهر ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۲  
  
* «جای خالی یک امضاء ...»، ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۲، «خوار و بارفروشی اخبار روز»

پی نوشت:

«پرسش و پاسخ» را که می خوانم، خاطره ای از چندین سال پیش در هلند برایم زنده می شود که در یکی از گردهمایی های آن "سازمان" شرکت نموده بودم. آقای «مسوول روابط عمومی» کنونی که من تا آن روز چشمم به جمالش روشن نشده بود نیز پشت میکروفن رفت و با گویشی ویژه ی مردمان استان پارس ( به گمانم کازرون) که دانسته و آگاهانه آن را با چگالی بیش از اندازه ای به نمایش می گذاشت، چیزهایی سرهم کرد و بافت که می پندارم، هیچکس در آن سالن آن ها را درنیافت؛ جمله هایی دراز با میان جمله هایی که سر و ته آن ها با هم جفت و جور نمی شدند و حتا به نظرم رسید که خودش هم از آنچه می گوید، دریافت درستی ندارد. از خانم کناریم که عضو همین سازمان بود، می پرسم:
«خانم! من که سر درنیاوردم وی چه می گوید؛ شما چیزی دریافتید؟!» با خنده ای کشدار پاسخ می دهد:
«نه! من هم چیزی نفهمیدم؛ کسی از حرف هایش سر در نمی آورد.» ... و من، هم از آن خنده ی کشدار و هم بویژه بخش دوم پاسخش، خنده ام می گیرد و آهسته، بگونه ای که نگاهم به نگاه سخنران نیفتد و ترکش خنده به آبروریزی نیانجامد، سرم را به زیر می اندازم و تنها شانه هایم است که نمی توانم از تکان خوردنشان جلوگیری کنم.

اکنون، خوشبختانه کم تر جمله های دراز به هم بافته است یا شاید آن ها را قیچی و ویرایش نموده اند؛ ولی، درونمایه ی گفتار همان است که پیش تر بود:
لقلقه زبانی هایی بیمایه، چندپهلو و گمراه کننده!

بیش تر وقت ها برای موردهایی اینچنین که از آن ها سر در نمی آورم، به ناچار دست به دامن «نخود آش» می شوم و پیامدهای آن را به جان می خرم؛ برایش نوشته را می خوانم؛ برافروخته می شود و پس از نثار چند ناسزای آبدار به آن باشگاه و مسوول روابط عمومی اش، می گوید:
«مگر ..خُلی وقتت را با این مزخرفات پر می کنی؟! بنشین، چیزهایی که مهم تر هست را بنویس و کار کن. نمی بینی خود سوال کننده هم، آخر سر، هاج و واج مانده؟! ... تو از کجا می دانی؟ شاید همه ی این حرف های بی سر و ته، فقط برای این است که متن آن اعلامیه را دیگران پیشدستی کرده و نوشته اند و سر این ها بی کلاه مانده! مگر نمی شناسی شان؟ یک مُشت ...» (با اندک ویرایش و پیرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

با خود می اندیشم:
... عجب خری هستی تو؟! سخنگوی چنان باشگاهی باید هم اینگونه سخن بگوید! آن باشگاه و این هم مسوول روابط عمومی اش؛ در و تخته به هم خوب جفت شده اند!

ب. الف. بزرگمهر  ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!