«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

تحلیلگرانی که وارونه بر اُلاغِ واقعیت سوارند!


گزارش زیر را وزارت اطلاعات جمهوری تبهکار اسلامی ایران منتشر کرده است. عنوان گزارش: «کوشش آمریکا برای تبدیل نارضایتی‌های اقتصادی به نا‌امنی و بی‌نتیجه گذاشتن مذاكرات هسته‌یی» بخوبی درونمایه ی نادرست و خطرناک آن برای آینده ی ایران را بازمی تاباند.

از پیشگفتار و بخش هایی که به پیشنیه ی یکی از افسران اطلاعاتی کم و بیش دون پایه ی ایالات متحد به نام «جیلیان برنز» که با بزرگنمایی بیجا (و شاید دانسته و آگاهانه؟!) از وی یاد شده، بگذریم، بخشی با عنوان «برنامه كاری جیلیان برنز در راستای راهبرد بی‌ثبات‌سازی آمریكا علیه جمهوری اسلامی ایران» که به باور برخی از به اصطلاح «تحلیلگران در تهران»، «۷ محور اساسی» سناریوی «دفتر اطلاعات ملی آمریكا» را در میان نهاده، چشمگیر است؛ چشمگیر، نه از آن رو که چنین تحلیل دست و پاشکسته و نادرستی از سوی "تحلیلگرانی" که روشن نیست چه کسانی هستند، کم ترین روشنگری درباره ی اوضاع و شیوه های درست و علمی برخورد با سیاست های زیرکانه ی امپریالیست ها دربر داشته باشد که بازتاب دهنده ی شیوه ی نگرش بخشی از حاکمیت، و از دیدِ من، بخش عمده و تصمیم گیرنده ی آن در شرایطی است که بی ثباتی اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی کشورمان، شرایط بس خطرناکی پدید آورده که اندک دگرگونی های منفی و برهم خوردن تراز نیروها به سود امپریالیست ها به سرکردگی یانکی ها و لایه های اجتماعی همپیمان آن در ایران می تواند، زمینه ساز دگرگونی های منفی و هم اکنون پیش بینی ناپذیر دیگری به زیان یکپارچگی سرزمینی ایران شده، یگانگی خلق های میهن مان را از هم بگسلد.

در اینجا، هفت محور یاد شده را زیر عنون «بند»، یک به یک، بگونه ای فشرده و گذرا بررسی نموده ام. برجسته نمایی ها، همه جا از اینجانب است.

در «بند یکم» با عنوان: «كاهش درآمد و افزایش هزینه‏‌های ایران»، از آن میان آمده است:
«این سناریو در صدد آن بوده است كه تا انتهای تابستان به زعم خود درآمد ایران از محل فروش نفت را حداقل و هزینه‏‌های جاری كشور را حداكثر كند. تحلیل جامعه اطلاعاتی آمریكا اكنون این است كه این سناریو آنگونه كه پیش‌بینی شده بود، قابل تحقق نیست ...
... مشكلی كه در این جا وجود دارد این است كه كاهش قیمت نفت تا این سطح مستلزم سرازیر شدن ذخیره استراتژیك آمریكا به بازار و هم‏چنین رسیدن تولید در كشورهایی مانند عربستان سعودی به سقف است كه خود باعث ایجاد خلاء ظرفیت مازاد در بازار، القای حس ناامنی به آن و در نتیجه وارد شدن شوك به بازار خواهد شد. ضمن این‏كه تحلیل‏گران در تهران تاكید می‏كنند تمام در آمد ایران ناشی از صادرات نفت نیست و هم اكنون بخش بزرگی از بودجه ایران با صادرات غیر نفتی تامین می‏شود كه این صادرات همچنان طبق روال طبیعی ادامه دارد.»

آیا درآمدهای ایران از فروش نفت، کاهش نیافته است؟ پاسخ مثبت است؛ زیرا همزمان با افزایش استخراج و فروش نفت ایران که بخش عمده ای از آن به دلیل تحریم های گرانبار شده و تبانی با دزدان برسرِ کار در ایران، به صورت غیرقانونی و به بهای بسیار کم تری به حراج گذاشته می شود١، درآمد نسبی ایران از مهم ترین فرآورده ی کشور بیگمان با کاهش همراه بوده است. بخش عمده ای از این کاهش درآمد، بی گمان بر دوش ناکارآمدی و تبانی های یادشده و بخش کوچک تر آن پیامد سیاست تحریم های امپریالیستی است. باید به این نکته نیز باریک شد که بخش عمده ای از درآمدهای غیرقانونی نفت نیز به بودجه ی عمومی افزوده نشده و سرراست به جیب چپاولگران سرازیر می شود. به این ترتیب، روشن است که آگاهی «تحلیلگران در تهران» درباره ی «تحلیل جامعه اطلاعاتی آمریكا» که گویا «سناریو آنگونه كه پیش‌بینی شده ... قابل تحقق نیست» از هیچگونه پایه ی استواری برخوردار نیست.

آیا «وارد شدن شوك به بازار» همواره به زیان امپریالیست ها و در اینجا بگونه ای مشخص، بنگاه های سترگ (کارتل ها و تراست ها) نفتی بوده و هست؟! واقعیت تاریخی تاکنون، واژگون آن را نشان می دهد. این بنگاه های غول پیکر که انحصار خرید و فروش و بازار نفت را در بخش های عمده ای از جهان در دست دارند از بحران های سیاسی و اقتصادی، سودهای سرسام آور و ناروایی برده و می برند.

درست است که «تمام در آمد ایران ناشی از صادرات نفت نیست»؛ ولی سرتاپا نادرست است که «بخش بزرگی از بودجه ایران با صادرات غیر نفتی تامین می‏شود»٢ حقیقت آن است که بخش عمده ای از درآمدهای غیرنفتی نیز سرراست به جیب بازرگانان عمده که به «سلطان» این یا آن فرآورده آوازه یافته اند، سرازیر شده و می شود و برای چنین درآمدهای هنگفتی به این دلیل های ساده که دولت از یکسو سامانه ی درستی برای برآورد درآمد راستین «حبیبان خدا» ندارد و از سوی دیگر در بلبشوی اقتصادی فرمانروا در کشورمان زد و بندهای گوناگونی از بالا تا پایین دستگاه دیوانسالاری گسترده ی جمهوری اسلامی میان آنها و دیوانسالاران برقرار بوده و هست، حتا مالیات بر درآمد چندانی نیز به بودجه ی عمومی واریز نمی شود. یکی از دلیل های عمده ای که سرمایه های بزرگی در کشورمان همواره در بخش های غیر مولّد و بگونه ای عمده مستغلّات و زمین سرمایه گذاری می شود نیز همین است؛ بخش دیگری از چنین درآمدهایی نیز، هم به منظور فرار از مالیات و هم برای روز مبادا و امکانات سرمایه گذاری های چشمگیرتر در اینجا و آنجای جهان روزانه از کشور به بیرون فرار می کند. بنابراین، ادعای غیرمستقیم و نهفته در واپسین بخش این بند که گویا چنین درآمدهایی نشانه ی ناوابستگی به اقتصاد امپریالیستی است و می تواند در برابر تحریم های اقتصادی کمکی به اقتصاد ورشکسته ی ملّی ایران نماید، بسی پوچ و بیمایه است. 

در «بند دوم» با عنوان «آغاز نارضایتی‏‌های نقطه‌ای»، آمده است:
«محور دوم طراحی شده از سوی آمریكایی‏‌ها آن است كه حداقل در برخی نقاط و به طور كاملاً محدود نارضایتی‏‌های اقتصادی تبدیل به ناامنی شود. به همین منظور به برخی از رابط‏ های جریان فتنه مأموریت داده شده است كه روی موضوع بحران‏‌های كارگری و ناامید كننده نشان دادن وضع معیشت مردم در رسانه‏‌های خود به طور جدی تمركز كنند.»

گرچه، وارونگی در کاربرد منطق، کم و بیش در بندهای دیگر "تحلیل" «تحلیلگران در تهران» نیز دیده می شود، در این بند با برجستگی بیش تر و به اندازه ای نزدیک به ١٨٠ درجه می رسد. بر پایه ی چنین "منطق"ی، ریشه ی درونی بحران اقتصادی ـ اجتماعی نادیده گرفته شده، «بحران های کارگری»، تیره روزی و نومیدی مردم، جُستارهایی زاییده و طراحی شده از سوی «جریان های فتنه» قلمداد می شود. به این ترتیب، با وارونه کردن «صورت مساله»، امکان فرارویی نارضایتی های اقتصادی به شورش های کور و هر جنبش اجتماعی بر دوش «جریان های فتنه» افکنده می شود و با «محور دوم طراحی شده از سوی آمریكایی‏‌ها» هماوند و هماهنگ خواهد بود! ناگفته نماند که درونمایه ی چنین "منطق"ی، هماوندی و همانندی بسیاری با منطق «جنگ های پیشگیرانه ی امپریالیستی» و تروریست و آدمکش وانمودن و قلمداد کردن هرگونه جنبش ملی در هرجای جهان برعلیه سربازان اشغالگر یانکی داشته و چنین به نظر می رسد که رونوشتی از آن است. "منطق"ی که بر پایه ی آن و به عنوان نمونه، هر پیکارگر و میهن پرست افغانی که به روی سربازان بیگانه آتش می گشاید، تروریست و طالبان قلمداد می شود!

در «بند سوم»، زیر عنوان «به انفعال كشاندن دستگاه اجرایی»، از آن میان، چنین گفته می شود:
«بخش بعدی این سناریو این است كه برخی مدیران میانی و حتی عالی رتبه به وضعیتی سوق داده شوند كه اولاً خود را در مقابل فشار تحریم‏‌های غرب منفعل و دست خالی احساس كنند و در نتیجه انگیزه خود را برای تلاش مضاعف در زمینه حل مشكلات اقتصادی كشور در دور زدن تنگناها از دست بدهند ...
دید غربی‏‌ها این است ... كه اختلافاتی درون نظام بر سر چگونگی ادامه مسیر و میزان هزینه منطقی كه باید پرداخت، درخواهد گرفت.»

باید از «تحلیلگران در تهران» پرسید:
درباره ی این جُستار که بسیاری از «مدیران میانی و حتی عالی رتبه» (و نه تنها آن ها که برخی مجلس نشینان و ...) گذرنامه ها و ملیت های کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی در جیب خود دارند، چگونه می اندیشند و نظریه صادر می کنند؟ آیا رویشان می شود که درباره ی آن ها که تاکنون در رفته اند یا آن ها که بار خود را بسته، آماده ی کوچ به زیر سایه ی «شیطان بزرگ» هستند، بگویند بر اثر «فشار تحریم‏‌های باختر، خود را وازده و دستِ خالی احساس کرده و چون انگیزه خود را برای کوشش در زمینه ی گشودن دشواری های اقتصادی کشور از دست داده و می دهند»، جیب هایشان را تا آنجا که در توان داشته اند، پر نموده و با دور زدن تنگناها راهی ”ینگه دنیا“ شده و می شوند؟! و مگر «اختلافات درون نظام»، پدیده ای نو است؟! از آن گذشته، آیا آن "تحلیلگران" دریافت روشنی از «چگونگی ادامه مسیر» دارند که در پی آن بتوانند از «اختلافات درون نظام» بر سرِ آن، یک ارزیابی نسبی داشته باشند؟ تک تک بندهای (محورها) یادشده که برخی از آن ها را می توان در هم آمیخت و در دو یا سه بند (یا به گفته ی آن ها: محور) فشرده نمود، نشان از نادانی محض چنان "تحلیلگران"ی، حتا با نادیده گرفتن سمت گیری اقتصادی ـ اجتماعی شان که بی گمان در سمت توده های مردم نیست، دارد. برای آن ها و بسیاری از به اصطلاح مدیران بالاپایین نظام، همه ی چالش بزرگی که سرتاپای جامعه را فرا گرفته در حد و اندازه ی چانه زنی با «شیطان بزرگ» و همدستان اروپایی اش فشرده می شود و برای همین، همه و هر یک در همچشمی با دیگری، برای گره گشایی دشواری های میان خود و دولت های امپریالیستی که در پندار خام شان در این یا آن شخص چون باراک حسین اوباما نمود می یابد، کوششی دیوانه وار بکار می برند. آن ها بنا بر سرشت طبقاتی خود (بگونه ای عمده داد و ستدگران و بازرگانان و دلالان) کم ترین دریافتی از این نکته ندارند که در فرجام کار، سمتگیری اقتصادی ـ اجتماعی آن ها بسوی سامانه ی سرمایه داری و بسته شدن گاری اقتصاد و سیاست ایران به بنگاه های بزرگ و دولت های امپریالیستی بوده که چنین شرایط ناگوار و تیره ای برای توده های مردم ایران فراهم آورده و کشور ایران را به آستانه ی فروپاشی کشانده است. گرچه، دزدان درون نظام که ماشاء الله شمارشان روزافزون است، پیش و بیش از هر چیز دیگری نگران اندوخته ها و سرمایه های خود در بانک های اروپا و امریکا هستند که مبادا از چنگ شان بدر برود و تحریم ها، دامن اینگونه پول های بادآورده و دزدیده شده از جیب مردم تیره روز ایران را بگیرد. مگر آن ها ککشان هم می گزد که چه بر سرِ مردم ایران خواهد آمد؟ اگر چنین بود که گذرنامه و ملیت کشورهای بیگانه را درخواست نمی کردند!

در «بند چهارم» زیر عنوان «فعال شدن زیرساخت‏های جریان فتنه در جهت گسترش نارضایتی اقتصادی» که همانند بند دوم با کمی درازا و پهنای بیش تر است، از آن میان چنین گفته می شود:
«تحلیلگران عقیده دارند محور فتنه ـ ضدانقلاب ـ بیگانه كاملاً با این سناریو هماهنگ است و در آخرین تقسیم نقش انجام شده جریان فتنه مكلف شده است كه تمامی زیرساخت‏های خود از جمله شبكه‏‌های اجتماعی را در خدمت بحرانی جلوه دادن فضای اقتصادی كشور، تاریك نشان دادن دورنمای معیشت مردم، ترغیب طبقات مختلف جامعه به اعتراض و بزرگنمایی فشارهای غرب اختصاص بدهد ...»

در این بند نیز مانند بند دوم روی آنچه که «جریان فتنه» نامگذاری شده و نقش آن در هماهنگ نمودن «سناریو» ی یادشده در بحرانی جلوه دادن فضای اقتصادی و ... پافشاری شده است. با این همه، آنچه در این بند چشمگیر است، نه همانندی آن با «بند دوم» که عنوان آن است. بر این پایه، جریان فتنه از چنان «زیرساخت هایی» برخوردار است که از توان گسترش «نارضایتی اقتصادی» برخوردار است؛ نارضایتی هایی که دیگر «حداقل در برخی نقاط و به طور كاملاً محدود» (بند دوم) نخواهند بود! به این ترتیب، "تحلیلگران" خواهی نخواهی و باید افزود: نادانسته تا اندازه ای به خطر گسترش بحران اقتصادی و ناخرسندیِ اجتماعی ـ اقتصادی پیامد آن پی برده، ولی همچنان آن را بر دوش آنچه که به عنوان «محور فتنه ـ ضدانقلاب ـ بیگانه» از آن یاد نموده و بویژه «جریان فتنه» افکنده و این بار پای «شبکه های اجتماعی» (راستی، کدام شبکه های اجتماعی؟!) را نیز به ماجرا کشانده اند. ناهمتایی (تناقض) در منطق گفتار و میان عنوان آن با آنچه در پی آمده، خیره کننده است و افزون بر آن، بخش عمده ای از توده های مردم، زیرساخت های «محور فتنه ـ ضدانقلاب ـ بیگانه» قلمداد شده اند! در اینجا، پرسشی تازه نیز زاده می شود که بنابرآنچه گفته شد، نیروی انقلابی، خودی و ضدفتنه، کدام نیروها را دربرمی گیرد؟!

در «بند پنجم» زیر عنوان: «فراگیر نشان دادن فساد اقتصادی»، آمده است:
«بخشی از این راهبرد طراحی شده كه در واقع نوعی تاكتیك عملیات روانی است، اینست كه جریان فتنه تصمیم گرفته است فساد اقتصادی را در كشور فراگیر نشان داده و برای تحقق این امر به شایعه‌سازی و جعل خبر درباره باز شدن پرونده‏‌های جدید فساد كلان اقتصادی و بی‌نتیجه ماندن دو پرونده فساد كلان بانكی و بیمه بپردازد.
منابع امنیتی می‏‌گویند این كار مشخصاً بر عهده منافقین نهاده شده و هدف از آن اینست كه مردم حس كنند در حالی كه وضعیت معیشت آنها دشوار شده، فسادهای كلان هم در حال وقوع است.»

این بند را می توان دنباله ی بند های دوم و چهارم انگاشت که در آن بر نقش «جریان فتنه» بازهم افزوده شده و دو گوشه ی دیگر: «ضدانقلاب» و «بیگانه» هرچه بیش تر در سایه قرار می گیرند. از آنچه بر زبان آمده، چنین برمی آید که تبهکاری اقتصادی در کشور آنچنان فراگیر نیست و همه ی آنچه که تاکنون در این باره روشن شده و پرونده های بسیاری که در دادگستری روی هم باد کرده و هنوز به آن ها رسیدگی نشده، «شایعه سازی و جعل خبر» با بهره وری از کاربرد «نوعی تاكتیك عملیات روانی» از سوی «جریان فتنه» است! در این بند، «جریان فتنه» به «منافقین» که روشن نیست به  «سازمان مسعود رجوی» اشاره دارد یا شمار بیش تری از آدم ها را دربرمی گیرد، پیوند زده شده است. با توجه به اشاره ای که در «بند چهارم» به زیرساخت های «جریان فتنه» شده و «شبکه های اجتماعی» تنها بخشی از آن زیرساخت را دربرمی گیرند، می انگارم که منظور از کاربرد واژه ی «منافقین»، شمار بیش تری از مردم است!

در «بند ششم» زیر عنوان: «بالا گرفتن اختلاف‏های درون خانواده نظام» گفته می شود:
«اطلاعات موجود نشان می‏‌دهد بخش دیگر این سناریو ایجاد به هم ریختگی سیاسی درون كشور به منظور ناامید كردن مردم از این نكته است كه حاكمیت از انسجام كافی برای حل مشكلات آنها برخوردار است.
برخی تحلیلگران مطلع می‏‌گویند پیشنهاد انگلیسی‏‌ها به آمریكا این بوده است كه موضوع انتخابات ریاست جمهوری به محور اصلی اختلافات در داخل جریان اصولگرا و هم‏چنین آغاز منازعه جدید میان اصولگرایان و دولت تبدیل شود. یك نكته كلیدی اینست كه غربی‏‌ها عقیده دارند اگر حاكمیت منسجم و یكپارچه و سطح تنش داخلی در آن پایین باشد، فشار بیرونی هر چه هم تشدید شود موثر نخواهد بود.»

این بند را نیز باید دنباله و هماوند با «بند سوم» انگاشت؛ زیرا بخش عمده ای از نمود «بالا گرفتن اختلاف‏های درون خانواده نظام» در میان «مدیران میانی و حتی عالی رتبه» دیده می شود که «خود را در مقابل فشار تحریم‏‌های غرب منفعل و دست خالی احساس [می] كنند» و با بو کشیدن خطر راه فرار به ینگه دنیا در پی گرفته و می گیرند. در اینجا نیز نادانی پیش تر برشمرده، بگونه ای دیگر خودنمایی می کند. به اصطلاح تحلیلگران نمی دانند که «حاكمیت منسجم و یكپارچه و سطح تنش داخلی پایین» تنها در شرایطی پدید می آید که یک حاکمیت بر پایه ی چشم اندازهای رشد و سمتگیری اقتصادی ـ اجتماعی خود، برنامه های روشنی داشته و آن را با پیگیری بکار برد. آیا حاکمیت جمهوری اسلامی، هیچگاه از چنین چشم اندازها و سمتگیری های درخور اقتصادی ـ اجتماعی برخوردار بوده یا همواره از سیاست های «بانک جهانی»، «صندوق بین المللی پول» و دیگر بنگاه ها و "راهنمایی" ها و سیاست های سرمایه ی امپریالیستی پیروی نموده است؟ در اینجا، دانسته و آگاهانه حتا اشاره به این جُستار مهم نکرده ام که چنین حاکمیتی، میوه چین و میراث خوار انقلابی بزرگ و شکوهمند بوده که بر پایه ی آن سمتگیری اقتصادی ـ اجتماعی به سوی سامانه ای دادگرانه و ضدامپریالیستی مهم ترین خواست آن را دربرمی گرفته است! رهبر نادان جمهوری اسلامی، با آنکه همه ی نمودها و نشانه ها، شکست سیاست ضدملی دنباله روی از بورژوازی لیبرال، خصوصی سازی های گسترده و نادرست که تنها به لفت و لیس بیش تر و دزدی های کلان انجامیده و نیز دستبرد به اصل بسیار مهم ٤٤ قانون اساسی به سود سرمایه داران بزرگ ایرانی و امپریالیستی را به شکلی نمایان و آشکار به نمایش گذاشته، بازهم با خیره سری هرچه بیش تر چنین یاوه سرایی می کند:
«باید مراقب بود تا نگاه سوسیالیستی بر تفکرات اقتصادی غلبه پیدا نکند.»٣ وی که در نادانی دست رهبر پیش از خود را از پشت بسته و از اقتصاد به اندازه ی «خر و گاو» آن یکی هم چیزی در نمی یابد، چه آماجی از بر زبان راندن چنین سخنانی در سر می پروراند؟ آیا کم ترین روشن بینی در چنین سخنانی، آنهم در شرایطی که کشورمان به دلیل بسته شدن همه سویه ی اقتصاد آن به ارابه ی اقتصادی امپریالیسم، واپسین گام های خود را به سوی فروپاشی برمی دارد، دیده می شود؟ آیا در چنین حاکمیت فرومایه ای، کوچک ترین ردِ پایی از شیوه های رهبری، مدیریت و سازماندهی علمی به چشم می خورد؟ آیا انشاء الله، ماشاء الله و حواله دادن توده های مردم به «ظهور امام زمان»، زمینه سازی برای ربودن هرچه بیش تر دسترنج و درآمد مردم ایران و سرمایه های نفتی یا به زبان تازی که به آن دلبسته اید: «بیت المال» نداشت و ندارد؟

در واپسین بند یا "محور" این گزارش («بند هفتم») با عنوان «بی نتیجه گذاشتن مذاكرات هسته‌یی»، آمده است:
«گام آخر این راهبرد آن است كه آمریكایی‏‌ها ظاهراً تصمیم گرفته‌اند هم به دلیل نداشتن آمادگی برای برداشتن گام جدی، هم به دلیل نداشتن پاسخ منطقی در مقابل بحث‌هایی كه ایران در مسكو مطرح كرد و هم به سبب محاسبه‌ای كه روی ضرورت بی‌نتیجه نشان دادن راهبرد مقاومت از سوی ایران كرده‌اند، تا قبل از نوامبر جلوی ایجاد هرگونه راه حل جدی و اساسی در مذاكرات هسته‌ای ایران و ١+۵ را سد كنند.
تحلیل غربی‏‌ها اینست كه بی‌نتیجه ماندن مذاكرات به فضای داخلی ایران بویژه بخش‏‌های اقتصادی شوك‏‌های پی‌در‌پی وارد خواهد كرد و امكان مدیریت فضا را از نظام می‏‌گیرد.»

در اینجا نیز "تحلیلگران" که خود را به نادانی زده یا دیگران را نادان انگاشته اند، از سامانه ی امپریالیستی که از آن با عنوان «آمریکایی ها» یاد می کند، انتظار برداشتن «گام جدی» و «پاسخ منطقی» دارند؛ بی آنکه روشن نمایند، کدام گام جدی و کدام پاسخ منطقی را در پاسخ «بسته ی همچنان شفاهی شان» از سوی آن ها انتظار داشته اند که برآورده نشده است و چرا تاکنون درونمایه ی «بسته ی شفاهی» و از آن میان آنچه در «بحث‌هایی كه ایران در مسكو مطرح كرد» را پوشیده نگاه داشته و برای توده های مردم ایران و جهان روشن نکرده اند. گرچه، اکنون دیگر بر کم تر کسی پوشیده است که زیر پوشش چنین گفتگوهایی از گذشته تاکنون، زمینه های وابستگی هرچه بیش تر اقتصادی و سیاسی ایران و در هسته ی مرکزی آن، پایوری (تضمین) های درخور و استوار برای بقای حاکمیت ننگین و ضدملی جمهوری اسلامی از سوی «شیطان بزرگ» و همدستانش، پی گرفته شده و می شود.

با همه ی به نعل و به میخ کوبیدن ها در محورهای در میان نهاده شده ی این گزارش و کوشش برای شکاندن کاسه و کوزه ی ندانمکاری ها به سر «جریان فتنه»، تحلیل «تحلیلگران در تهران» که همانا بوزینگان تحلیلگر «وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی» هستند، به این نتیجه می رسند که:
«... كل این محورها در قالب یك سناریوی بزرگ عملیات روانی پیگیری خواهد شد ... [و] در ماه‏های آینده اقدام در حوزه عملیات روانی به اقدام در حوزه واقعیت پیشی خواهد گرفت و جنگ روانی از جنگ اقتصادی و دیپلماتیك بزرگتر خواهد بود.»

زبان آدم بند می آید از این همه خریّت و خر پنداشتن دیگران ! یاد داستان غار افلاتون و آدم های درون آن نشسته، می افتم که پشت شان به دهانه ی ورودی غار است و تنها سایه های گریزانی از چیزهای بیرون که از جلوی دهانه ی غار رد می شوند را به صورتی ناروشن و تار بر دیواره ی روبروی خود در غار می بینند و برپایه ی آن برای شناخت جهان پیرامون خود (و در آن مورد: بیرون غار) می کوشند.

با اجازه ی این "تحلیلگران" یک محور یا بند را نیز اینجانب با بهره وری از سخنان حکیمانه و تحلیلگرانه ی خودشان به آن «محورها» می افزایم:
«برای نخستین بار یك افسر اطلاعاتی به نام جیلیان برنز [الله اکبر! شیطانی مادینه است!] به عنوان مسوول امور ایران ... با توجه به بحران سازی در برنامه هسته‏‌ای و شرایط داخلی، منطقه‏‌ای و جهانی ایران، مهم و قابل بررسی به نظر می‏رسد ... تا پیش از تصدی این سمت، به عنوان مشاور امور ایران در دفتر برنامه ریزی سیاسی وزارت امور خارجه آمریكا فعالیت می‏‌كرد ... این افسر اطلاعاتی كه یك دهه پیش كار خود را در دفتر خدمات خارجی وزارت امور خارجه آمریكا آغاز كرده بود، همچنین به عنوان مسوول میز سوریه، فعالیت كرده و در سفارت ایالات متحده در اردن، لهستان و كنسولگری آمریكا در دوبی كار كرده است. وی هم‏چنین افسر ناظر ارشد مركز عملیات وزارت خارجه بوده است ... ”وظیفه مسوول امور ایران در این شورا نظارت و هماهنگی بر گزارش‏ها و ارزیابی‏‌های تحلیلی آژانس‏‌های اطلاعاتی ایالات متحده از جمله تحلیل‏‌های استراتژیك درباره ایران است“. مسوول امور ایران در شورای اطلاعات ملی آمریكا هم‏چنین موظف است تحلیل‏های لازم و حساس درباره ایران را كه مورد نیاز تصمیم‌گیران ارشد دولت ایالات متحده و مقامات نظامی این كشور است، فراهم كند.از دیگر وظایف تعریف شده برای مسوول امور ایران در این شورا می‏‌توان به ”ارائه هشدارهای لازم به تصمیم‌گیران درباره خطرات احتمالی پیش رو“ در ارتباط با ایران اشاره كرد ...»

می بینید؟! یک شیطان مادینه، همه تان را روی یک انگشت خود می چرخاند و می تواند هزاران بوزینه ی اطلاعاتی و اسلام پناه را سرِ چشمه برده، همگی را تشنه بازگرداند. خودتان این ها را نوشته اید! در حالی که تحلیلگران آن وزارتخانه که "موش" های همین خانم، سوراخ های در و دیوارهای آن را پر کرده و همه جا هستند و دیگر به آسانی نیز با داروی نظافت نیز نمی توان از میان شان برد، از نوشتن چند بند که آن را محور نامیده اند، درمانده اند و برای جدا کردن این "محور"ها از یکدیگر، بیگمان ساعت ها و شاید روزها (منهای نمازهای واجب یومیه!) وقت صرف کرده اند!

به آن آقایان مرجع تقلید که خداوند انشاء الله همگی را نصف فرماید، بفرمایید کمی انگشت خود را در اسلام و قوانین "آسمانی" آن فرو برده (بیش تر از آنچه عمر و عثمان به هنگام خود کردند!)، به زبان آدمیزاد بنویسند که زنان نه تنها از مردان چیزی کم ندارند که حتا از آن ها در انجام بسیاری کارها شایسته ترند!  

ب. الف. بزرگمهر       ٢٦ مهر ماه ١٣٩١

پانوشت:

١ ـ «در ولایت امام زمان، حراج مهم ترین سرچشمه ی درآمد ملی، نشانه ی پیشرفت است!»، ب. الف. بزرگمهر،  ١۷ مهر ماه  ١٣٩١
http://www.behzadbozorgmehr.com/2012/10/blog-post.html

٢ ـ «از سوی گمرک ایران منتشر شد»، «خبرگزاری فارس»



|||||||||||||||||||

کوشش آمریکا برای تبدیل نارضایتی‌های اقتصادی به نا‌امنی و بی‌نتیجه گذاشتن مذاكرات هسته‌یی

وزارت اطلاعات با انتشار گزارشی، به بررسی رویکرد‌ها و برنامه کاری مسوول ایران در شورای اطلاعات آمریکا و برخی اقدامات وی از جمله توصیه درباره فعال شدن زیرساخت‏های جریان فتنه در جهت گسترش نارضایتی اقتصادی پرداخته است.

در این گزارش آمده است:
«پس از موفقیت‏های اخیر سربازان گمنام امام زمان (عج) مبنی بر دست‏گیری ٢٠ نفر در ارتباط با ترور دانشمندان هسته‏‌ای كشورمان، تحركات كشورهای غربی برای جبران این شكست اطلاعاتی افزایش یافته و انتصاب خانم برنز به عنوان نخستین مسوول امور ایران در شورای اطلاعات ملی، حاكی از این تلاش است.

مقدمه
شورای اطلاعات ملی آمریكا در ٢۵ ژوئن ٢٠١٢، برای نخستین بار یك افسر اطلاعاتی را به نام جیلیان برنز به عنوان مسوول امور ایران تعیین كرد. انتصاب مسوول امور ایران با توجه به بحران سازی در برنامه هسته‏‌ای و شرایط داخلی، منطقه‏‌ای و جهانی ایران، مهم و قابل بررسی به نظر می‏رسد.

سوابق كاری
جیلیان برنز به عنوان افسر اطلاعاتی شورای مذكور، از مدیران خدمات خارجی وزارت امور خارجه آمریكا بوده كه یك دهه پیش كار خود را آغاز كرده و كارشناس امور ایران است.

خانم برنز تا پیش از تصدی این سمت، به عنوان مشاور امور ایران در دفتر برنامه ریزی سیاسی وزارت امور خارجه آمریكا فعالیت می‏‌كرد. وی هم‏چنین مدیر دفتر منطقه‏‌ای سازمان مركزی اطلاعات (سیا) در كنسولگری آمریكا در دوبی (به منظور جاسوسی از ایران) بود كه این دفتر در سال ٢٠٠٦ توسط وی افتتاح شد.

این افسر اطلاعاتی كه یك دهه پیش كار خود را در دفتر خدمات خارجی وزارت امور خارجه آمریكا آغاز كرده بود، همچنین به عنوان مسوول میز سوریه، فعالیت كرده و در سفارت ایالات متحده در اردن، لهستان و كنسولگری آمریكا در دوبی كار كرده است. وی هم‏چنین افسر ناظر ارشد مركز عملیات وزارت خارجه بوده است. برنز، در كنفرانس دانش آموزان دبیرستانی و كنگره، در كارگاه‏های آموزشی و شبیه سازی امور اطلاعاتی، دفاعی و خارجی، به عنوان یكی از سخنرانان حضور داشته است.

رویكردها و دیدگاه‏ها در قبال ایران
جیلیان برنز سرپرست دفتر امور ایران در ٨ جولای ٢٠١٠ در دیدار دانش آموزان دبیرستانی در قالب برنامه «LeadAmerica» در كنفرانس رهبری دانش آموزان و كنگره، كه از وزارت خارجه این كشور دیدن می‏‌كردند، در گفت‏‌وگویی با موضوع سیاست ایالات متحده در قبال ایران در مورد كاربرد دیپلماسی برای مذاكرات بعدی و بیش‏تر و بهبود روابط ایالات متحده با ایران صحبت كرد. وی هم‏چنین برای دانش آموزان در مورد امضای اخیر قانون تحریم‏های ایران سال ٢٠١٠ و پایبندی گروه ١+۵ سازمان ملل متحد بر اجرای قطعنامه ١٩٢٩ صحبت كرد.

برنز زمانی كه در دوبی بود، در گزارش سری در ٢ آوریل ٢٠٠۷ با عنوان «تشدید تنش‏‌ها برای گیج كردن دشمنان داخلی ایران» نوشت كه رییس جمهور ایران دستور دستگیری ملوانان انگلیسی را با دلایل و اهداف داخلی صادر كرد.

وظایف مسوول امور ایران در شورای اطلاعات ملی

بر اساس بیانیه شورای اطلاعات ملی آمریكا، «وظیفه مسوول امور ایران در این شورا نظارت و هماهنگی بر گزارش‏ها و ارزیابی‏‌های تحلیلی آژانس‏‌های اطلاعاتی ایالات متحده از جمله تحلیل‏‌های استراتژیك درباره ایران است».

مسوول امور ایران در شورای اطلاعات ملی آمریكا هم‏چنین موظف است تحلیل‏های لازم و حساس درباره ایران را كه مورد نیاز تصمیم‌گیران ارشد دولت ایالات متحده و مقامات نظامی این كشور است، فراهم كند.

از دیگر وظایف تعریف شده برای مسوول امور ایران در این شورا می‏‌توان به «ارائه هشدارهای لازم به تصمیم‌گیران درباره خطرات احتمالی پیش رو» در ارتباط با ایران اشاره كرد كه این مسائل «می‏‌تواند منافع و فرصت‏های ایالات متحده آمریكا را تحت تاثیر قرار دهد».

برنامه كاری جیلیان برنز در راستای راهبرد بی‌ثبات‌سازی آمریكا علیه جمهوری اسلامی ایران

با فرا رسیدن تاریخ اول جولای ٢٠١٢ و اوج گرفتن رویارویی ایران و غرب در اثر تحریم‏‌هایی كه ادعا می‏‌شود به زودی از جانب اروپا و آمریكا علیه بخش نفت و بانك مركزی ایران اعمال خواهد شد، كارشناسان عقیده دارند كه ابعاد راهبرد ضد امنیت ملی آمریكا كه احتمالاً تا انتهای تابستان به اوج خواهد رسید، كاملاً در حال آشكار شدن است.

به عقیده برخی تحلیل‏گران در تهران كه مستمراً مشغول تحلیل موضوع هستند، این سناریو كه در دفتر اطلاعات ملی آمریكا طراحی شده و جیلیان برنز مسوول تازه منصوب شده میز ایران در این اداره، متولی نظارت بر اجرای آن است، دارای ۷ محور اساسی است.

١. كاهش درآمد و افزایش هزینه‏‌های ایران

این سناریو در صدد آن بوده است كه تا انتهای تابستان به زعم خود درآمد ایران از محل فروش نفت را حداقل و هزینه‏‌های جاری كشور را حداكثر كند. تحلیل جامعه اطلاعاتی آمریكا اكنون این است كه این سناریو آن گونه كه پیش‌بینی شده بود، قابل تحقق نیست اما اگر آمریكا بتواند با رایزنی با عربستان و یكی دو كشور دیگر تولید كننده نفت، قیمت را به حدود ۷٠ دلار در هر بشكه برساند، بخشی از این سناریو در كوتاه مدت محقق شده است.

با این همه، مشكلی كه در این جا وجود دارد این است كه كاهش قیمت نفت تا این سطح مستلزم سرازیر شدن ذخیره استراتژیك آمریكا به بازار و هم‏چنین رسیدن تولید در كشورهایی مانند عربستان سعودی به سقف است كه خود باعث ایجاد خلاء ظرفیت مازاد در بازار، القای حس ناامنی به آن و در نتیجه وارد شدن شوك به بازار خواهد شد. ضمن این‏كه تحلیل‏گران در تهران تاكید می‏كنند تمام در آمد ایران ناشی از صادرات نفت نیست و هم اكنون بخش بزرگی از بودجه ایران با صادرات غیر نفتی تامین می‏شود كه این صادرات همچنان طبق روال طبیعی ادامه دارد.

٢. آغاز نارضایتی‏‌های نقطه‌ای

محور دوم طراحی شده از سوی آمریكایی‏‌ها آن است كه حداقل در برخی نقاط و به طور كاملاً محدود نارضایتی‏‌های اقتصادی تبدیل به ناامنی شود. به همین منظور به برخی از رابط‏های جریان فتنه مأموریت داده شده است كه روی موضوع بحران‏‌های كارگری و ناامید كننده نشان دادن وضع معیشت مردم در رسانه‏‌های خود به طور جدی تمركز كنند.

٣. به انفعال كشاندن دستگاه اجرایی

بخش بعدی این سناریو این است كه برخی مدیران میانی و حتی عالی رتبه به وضعیتی سوق داده شوند كه اولاً خود را در مقابل فشار تحریم‏‌های غرب منفعل و دست خالی احساس كنند و در نتیجه انگیزه خود را برای تلاش مضاعف در زمینه حل مشكلات اقتصادی كشور در دور زدن تنگناها از دست بدهند و ثانیاً مطالبه برای تغییر راهبردهای سیاست خارجی بویژه در بحث هسته‏‌ای از درون دولت آغاز شود.

دید غربی‏‌ها این است كه حتی اگر این اتفاق رخ ندهد، حداقل این است كه اختلافاتی درون نظام بر سر چگونگی ادامه مسیر و میزان هزینه منطقی كه باید پرداخت، درخواهد گرفت.

٤. فعال شدن زیرساخت‏های جریان فتنه در جهت گسترش نارضایتی اقتصادی

تحلیلگران عقیده دارند محور فتنه ـ ضدانقلاب ـ بیگانه كاملاً با این سناریو هماهنگ است و در آخرین تقسیم نقش انجام شده جریان فتنه مكلف شده است كه تمامی زیرساخت‏های خود از جمله شبكه‏‌های اجتماعی را در خدمت بحرانی جلوه دادن فضای اقتصادی كشور، تاریك نشان دادن دورنمای معیشت مردم، ترغیب طبقات مختلف جامعه به اعتراض و بزرگنمایی فشارهای غرب اختصاص بدهد. این امری است كه اكنون به طور كامل در حال انجام است و برخی سایت‏های شاخص جریان فتنه هم اكنون بخش عمده اخبار خود را به این موضوعات اختصاص داده‌اند.

۵. فراگیر نشان دادن فساد اقتصادی

بخشی از این راهبرد طراحی شده كه در واقع نوعی تاكتیك عملیات روانی است، اینست كه جریان فتنه تصمیم گرفته است فساد اقتصادی را در كشور فراگیر نشان داده و برای تحقق این امر به شایعه‌سازی و جعل خبر درباره باز شدن پرونده‏‌های جدید فساد كلان اقتصادی و بی‌نتیجه ماندن دو پرونده فساد كلان بانكی و بیمه بپردازد.

منابع امنیتی می‏‌گویند این كار مشخصاً بر عهده منافقین نهاده شده و هدف از آن اینست كه مردم حس كنند در حالی كه وضعیت معیشت آنها دشوار شده، فسادهای كلان هم در حال وقوع است.

٦. بالا گرفتن اختلاف‏های درون خانواده نظام

اطلاعات موجود نشان می‏‌دهد بخش دیگر این سناریو ایجاد به هم ریختگی سیاسی درون كشور به منظور ناامید كردن مردم از این نكته است كه حاكمیت از انسجام كافی برای حل مشكلات آنها برخوردار است.

برخی تحلیلگران مطلع می‏‌گویند پیشنهاد انگلیسی‏‌ها به آمریكا این بوده است كه موضوع انتخابات ریاست جمهوری به محور اصلی اختلافات در داخل جریان اصولگرا و هم‏چنین آغاز منازعه جدید میان اصولگرایان و دولت تبدیل شود. یك نكته كلیدی اینست كه غربی‏‌ها عقیده دارند اگر حاكمیت منسجم و یكپارچه و سطح تنش داخلی در آن پایین باشد، فشار بیرونی هر چه هم تشدید شود موثر نخواهد بود.

۷. بی نتیجه گذاشتن مذاكرات هسته‌یی

گام آخر این راهبرد آن است كه آمریكایی‏‌ها ظاهراً تصمیم گرفته‌اند هم به دلیل نداشتن آمادگی برای برداشتن گام جدی، هم به دلیل نداشتن پاسخ منطقی در مقابل بحث‌هایی كه ایران در مسكو مطرح كرد و هم به سبب محاسبه‌ای كه روی ضرورت بی‌نتیجه نشان دادن راهبرد مقاومت از سوی ایران كرده‌اند، تا قبل از نوامبر جلوی ایجاد هرگونه راه حل جدی و اساسی در مذاكرات هسته‌ای ایران و ١+۵ را سد كنند.

تحلیل غربی‏‌ها اینست كه بی‌نتیجه ماندن مذاكرات به فضای داخلی ایران بویژه بخش‏‌های اقتصادی شوك‏‌های پی‌در‌پی وارد خواهد كرد و امكان مدیریت فضا را از نظام می‏‌گیرد.

نكته‌ای كه تحلیلگران در تهران بر آن تاكید دارند این است كه كل این محورها در قالب یك سناریوی بزرگ عملیات روانی پیگیری خواهد شد. به عبارت دیگر در ماه‏های آینده اقدام در حوزه عملیات روانی به اقدام در حوزه واقعیت پیشی خواهد گرفت و جنگ روانی از جنگ اقتصادی و دیپلماتیك بزرگتر خواهد بود.»

«خبرگزاری دانشجویان ایران» («ایسنا»)     ۱۷ مهر ماه ۱۳۹۱

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!