«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

اگر شاهنامه به عربی بود



مرتضی مطهری درباره فردوسی ،شاعر بزرگ ایرانی که زبان پارسی را زنده کرده است میگوید :
فردوسی مردی زیانکار بود. زنده‌ کردن‌ لغات‌ فارسی‌ باستانی‌، برگشت‌ از تعالیم‌ قرآن‌ است‌. اینهمه‌ سر و صدا برای‌ عظمت‌ فردوسی‌ و جشنواره‌ و هزاره‌ و ساختن‌ مقبره‌ و دعوت‌ خارجیان‌ از تمام‌ کشورها برای‌ احیاءِ شاهنامه‌ و تجلیل‌ و تکریم‌ از این‌ مرد خاسر زیان‌ بردۀ تهیدست‌ برای‌ چیست‌؟! برای‌ آنست‌ که‌ در برابر لغت‌ قرآن‌ و زبان‌ عرب‌ که‌ زبان‌ اسلام‌ و زبان‌ رسول‌ الله‌ است‌، سی‌سال‌ عمر خود را به‌ عشق‌ دینارهای‌ سلطان‌ محمود غزنوی‌ به‌ باد داده‌.

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد ـ به آن شیخ مرحوم صاحب سواد
که ای مرتضای مطهرهری ـ چرا حمله بر کار من میبری
به من چه تعالیم قرآن چه بود؟ ـ ترا از به من حمله کردن چه سود؟
زیانکاری من کجا بوده است ـ کزان چشم شیخان نیاسوده است؟
تهیدست بودم که سی سال و بیش ـ همه خرج بنمودم از جیب خویش؟
تو روزی اگر جیره ات دیر شد ـ اگر سهمت از حوزه تأخیر شد
زمین و زمان را به هم دوختی ـ ز مأمور و آمر پدر سوختی
تو گوئی که قرآن کلام خداست ـ مرا زور تحقیر قرآن کجاست؟
من ایرانی ام، گفته ام فارسی است ـ تو قطعا ندانی که شهنامه چیست
اگر که به قرآن علاقه تراست ـ و یا عشق نهج البلاغه تراست
بگیر و بخوان و ز من هم نترس ـ به شاگردهایت بده مشق و درس
برو بهر قرآن بشو سینه زن ـ ولی دور شو از حوالی من
نه شهنامه قرآن بود ای فلان ـ برو معنی حرف خود را بدان
که شهنامه جدی ترین گفته هاست ـ حسابش ز مکتوب دینی سواست
کجا میتوانش به تازی سرود ـ به شهنامه ی فارسی پس درود
چو خواهیش خوانی به لفظ عرب ـ همه بیت آن خنده آرد به لب!
بیا پس خودت بابت امتحان ـ از آن، بیت هائی به تازی بخوان
به قدری که وسعم رسد در کلام ـ سرایم یکی قصه ی ناتمام
تو آن را بخوان خوب، اما نخند ـ پسِ ریشِ خود، نیشِ خود را ببند
و ایضاً به توضیح و پوزش منم ـ حضور عرب های هم میهنم
که بر یک به یک باشدم احترام ـ نه بر شیخ آلوده جان. والسلام

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
جر و بحث تهمتن با رخش وقتی که رستم عرب! میخواهد شتر سوار شود
ترجمه ی فارسی از مترجم فارسی ما
ـــــــــــــــــــــــــــــــ

تَهَمَتن ایآکَ بِه رَخشُ الّذین ـ (یعنی تهمتن خطاب کرد به رخش خود)
بگفتا جَمَل اِهدِناً بَعد از این (بگفتا بعد از این شتر سوار میشوم)
نه اسَبُ الجُلوسَ الشُروطُ اَلادَب (بعد از این سوار شدن به اسب شرط ادب نیست)
کِه شُهنامِه اِنّ اَلذینَ العَرَب (که شهنامه بعد از این به عربی خواهد بود)
تَضَرّع هَمی رَخش فی نَعبِدُو (رخش سر به زاری گذاشت)
اِناَلله لِیسُ التَوَقُع زِ تُو (و گفت من از تو انتظار نداشتم)
مُعاوِض عَلی رَخشِنا فِالشُتُر؟ (تو رخش خود را با شتر عوض میکنی بیمعرفت؟)
هَمی اِعتِراضُ الَذی قُر و قُر (رخش بنای اعتراض و قر قر گذاشت)
فَقالَ تَهَمتَن عَلی الگوشِ رَخش (تهمتن از کوره در رفته در گوش رخش گفت)
مِن اَلله یِک مُشت فیِ الاَرضُ پَخش
(خدا شاهده یک مشت میزنم پخش زمین شی! ـ آقای مطهری نخند!)
هَمی فی جَمَل عَزمِ کُل بَلَد (پس با شتر در شهر راه افتاد)
رَسیدی بِه لَم یولِد اَز لَم یَلَد (از تخت طاووس به میدان انقلاب رسید– مترجم)

مِن اَلله گُرزِ گِران دَر کَف اَش (و چماقش هم همراهش بود)
کِه عِندَالضَرورَت کُنَد مَصرَفَش (تا عنداللزوم مصرفش کند)
صَراطَ الّذی مُستَقیمَاً عُبُور (همینطور با شتر راهش را ادامه داد)
اِذا فاتِحَه فی التَمامِ القُبور
(به هر قبری میرسید فاتحه میخواند! – فردوسی میخواهد بگوید رستم اگر عرب باشد فاتحه هم میخواند)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رسیدن تهمتن شترسوار به مجلس شورای اسلامی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اِذا مُستَمِع لَم یَکُن قال و قیل (همینطور که میرفت قیل و قالی به گوشش خورد)
اِیاکَ هَمِه نَستَعینُ الوَکیل (متوجه شد که اینجا یک مجلس است و اینها نماینده مجلس هستند)
تَهَمتَن تَجَسُس به هَل یَستَوی (تهمتن کنجکاو شد که ببیند چه خبر است.)
هُناکَ بِهی اِهدِناً البهلوی (و آیا این مجلس مربوط به زمان بهلوی است؟ منظور «پهلوی» است. مترجم)
وَلا خِیروُ، اِسلام عَلیه السلام (میگویند خیر. به سلامتی این مجلس اسلام است)
بِه این مَجلِسُ المَکتَبی وِلبِکام (و میگویند به این مجلس مکتبی خوش آمدی!)
فَقالَ یِکی غِیرِمَغضوبِها (یکی از آنها که شیکپوشتر بود آمد جلو و گفت)
لَکَ خیرمقدم جَمَل خوبها (خیرمقدم به تو و شتر نازنینت)
یِکی اِنتَخَب اِنتَخی اِنتِخاب (گفت یک انتخاباتی پیش رو داریم)
کِه آرائ کُلُ عَلَی اِلاِحتِساب (که نتیجه آرأ را شمارش میکنیم)
ریاسَت بِه رأیُ الَذینَ الدَقیق (میخواهیم رئیس مجلس را با رأی انتخاب کنیم)
اِلا لَم یَکُن کاندیدا رَفَیق (پس شما بیا خودت را نامزد کن دوست عزیز)
فَقالَ تَهَمتَن نَه نازُ القَمیش (تهمتن گفت من طاقچه بالا نمیگذارم)
نَه اَنعمت عَلیهِ به کاندید خویش (ولی فرصت کاندیدا شدن ندارم)
عَلی قُل هُوَاللهِ اخذِ البِرأی (بهرحال رأی گیری انجام شد)
قِرائَت بِه آرأ، مِنَ البَعدِ سَعی (و رأی ها با دقت خوانده شد)
لِذا اکثریّت مِنَ اِلاتِّفاق(و رئیس مجلس با اکثریت قریب به اتفاق)
عَلی اِحتِسابُ الشُمارِش دِقاق(که با دقت کامل شمرده شد، انتخاب شد)
خَطابُ التَهَمتَن کَه خَتمُ العَمَل(به تهمتن گفتند که در این رأی گیری)
ریاسَت عَلی سَهم هذَالجَمل(شتر او به ریاست انتحاب شده!)
بِه تَحقیقِنا مالِک یُوم رأی ـ هُناکَ تَهَمتَن وَلاکانِ سَعی
(توضیح میدهند که باید خود رستم به ریاست انتخاب میشده، ولی آنها جرأت نکرده اند ... بقیه را فردوسی جوش آورده و به فارسی میگوید:)
بگفتند دیدیم توپ پُرت ـ همه رأی دادیم بر اشترت
کنون اشتر تو در این روزگار ـ رئیس و وکیل است و قانونگزار
برادر هم او را اگر باشدی ـ رئیس قضاقوه ی ما شدی!ـ
تهمتن بیامد به پهلوی رخش ـ بگفتا که برگشتم از باغ وحش
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد ـ که تف بر شما باد و آن پیشنهاد

هادی خرسندی

www.asgharagha.com/

۳ نظر:

ب. الف. بزرگمهر گفت...

آقای مطهری گور به گور شده "شکر" بسیار میل فرموده بودند!

ب. الف. بزرگمهر گفت...

... و یادم رفت که بگویم:
به گور پدرش هم خندیده که چنین مزخرفاتی درباره ی فردوسی گفته!

ناشناس گفت...

با سلام
شعر عربی واقعا محشر بود.
دست سراینده درد نکناد.
مرتضی اهل بهشت بود.
او را نباید جدی گرفت.
فردوسی او را خوب نمی شناسد.
اهل بهشت ها را فقط من می شناسم.
از اهل بهشت ها روز قیامت سؤال و جواب نمی شود، با کله می روند بهشت.

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!