«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ شهریور ۲۷, دوشنبه

دمکراسی نژادپرستانه

کتاب از هفت تیر بیم برانگیزتر است!

نخستین بار نیست که سیاه پوست یا رنگین پوستی از سوی پلیس نژادپرست «یانکی» ها آماج گلوله قرار می گیرد و کشته می شود. هر بار نوبت یکیست و بهانه ها رنگارنگ و گاه بسیار پوچ؛ مانند موردی در سال گذشته که سیاهپوستی در شهر شارلوت را به بهانه ی اینکه هفت تیری در دست داشته و از رها کردن آن خودداری ورزیده، کشتند و سپس روشن شد که وی کتابی در دست داشت. با این همه، بخش ناگوارتر ماجرا، دروغگویی شهرداری آن شهر و دیگر نهادهای ایالتی پس از بالا گرفتن کار و پرخاش و راهپیمایی آشتی جویانه ی مردم آن شهر بود که نخست برای کاهش فشار، خبر کشته شدن آن سیاهپوست را دروغ خوانده و گفتند: «در وضعیت بحرانی بسر می برد، ولی همچنان زنده است» و سپس دروغی شاخدارتر بافتند که وی بدست یک غیرنظامی که هنوز شناسایی نشده، کشته شده است. چنین برخورد ناروا و بیدادگرانه ای، برافروختگی هرچه بیش تر توده های مردم آن شهر را به اندازه ای در پی داشت که در دومین شب پرخاش ها و درگیری‌هایی که باز هم پلیس نژادپرست آن کشور، برانگیزاننده ی آن بود، شهرداری با فراخوان «وضعیت اضطراری» از سگ های زنجیری «گارد [نامور به] ملی» و نیروهای پلیس ایالتی برای کمک به پلیس شهری، یاری خواسته بود.۱

این بار نوبت شهر «سنت لوییس» بود که شمار بسیاری پرخاشگر را به خیابان ها بکشاند. «دادگاهی در  ایالت میسوری، افسر پیشین پلیس را به شوند شلیک و کشتن یک مرد سیاه‌پوست در سال ۲۰۱۱ گناهکار نشناخت»!۲

«در سال ۲۰۱۱، جیسون استاکلی، افسر سفیدپوست پلیس در ویدئویی که سپس منتشر شد پس از کوشش ناکامیابانه برای بازداشت آنتونی لامار اسمیت، او را با خودرو پلیس دنبال می‌کند و پس از ایستادن خودروی  آقای اسمیت با پنج گلوله وی را از پای در می‌آورد.

دادستان های دادگاه، لامار اسمیت را متهم کردند که با نافرمانی از دستور نخست افسر پلیس، ناگوارتر  شدن اوضاع را فراهم نموده است. آقای استاکلی که در هنگام رخداد، ۳۰ ساله بود در دادگاه گفته او با بدگمانی به شکل گرفتن یک داد و ستد مواد مخدر بر آن بوده تا آنتونیو لامار اسمیت را بازداشت کند؛ ولی پس از آنکه آقای لامار اسمیت گریخته و دقیقه هایی پس از آن، خودرویش ایستاده، او از هفت تیر خود سود برده، زیرا گمان کرده وی دست خود را برای برداشتن هفت تیرش دراز کرده بود.

در ویدئویی که دوربین خودرو پلیس آن را ضبط کرده، صدای جیسون استاکلی شنیده می‌شود که در حال پیگرد خودرو آقای لامار اسمیت فریاد می‌زند: ”من این ... رو می‌کشم. بهت گفته باشم.“

رای روز آدینه (۲۴ شهریور ماه ۱۳۹۶) دادگاه سنت لوئیس که کارِ آن افسر پیشین پلیس را کشتن دانسته و آگاهانه (قتل عمد) بشمار نیاورده با خشم صدها پرخاشگر روبرو شده که بنا بر آنچه در ویدئو منتشر شده دیده می‌شود، بر این باورند که جیسون استاکلی باید پادافره یابد.

آقای استاکلی پس از آن رخداد از اداره پلیس کناره گیری نمود و دو سال پس از آن، در سال ۲۰۱۳ ترسایی، شهر سنت لوئیس ایالت میسوری را به مقصد هیوستون در ایالت تگزاس ترک کرد.»۳

این ها تنها دو نمونه از گونه ای دمکراسی بر بنیادِ «هر که زورش بیش، بامش بیش تر» یا آنگونه که توده ی مردم آن را بهتر بازمی شناسد: دمکراسی آبدوغ خیاری است که کوتاه تر و باریک تر آن، همانا «دمکراسی نژادپرستانه»۴ است؛ دمکراسی نژادپرستانه ای که در آن، کتاب از هفت تیر بیم برانگیزتر است!

ب. الف. بزرگمهر     ۲۷ شهریور ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ به گزارش «اعتراضات در ”شارلوت“ آمریکا به کشته‌شدن شهروند آفریقایی‌آمریکایی به خشونت کشیده شد»، یکم مهر ماه ۱۳۹۵ در تارنگاشت دروغپردازِ و بی مسوولیتِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» بنگرید!

۲ ـ برگرفته از گزارش «ناآرامی در سنت لوئیس آمریکا در اعتراض به رای دادگاه به نفع افسر پلیس»، رسانه ی مزدور امپریالیست های انگلیسی: «بی بی سی»  ۲۵ شهریور ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

۳ ـ همانجا (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

۴ ـ نمونه ای دیگر و شاید ریشخندآمیزترین نمونه در جهان را نیز در میهن بخت برگشته ی خودمان گواهیم که شاید آن را «دمکراسی خر داغ کنی تخم جنّ ها!» بتوان نامید. واژه ی «جنّ» در زبان عربی بیابانگردان عربستان، دگردیسیده شده ی واژه ی«ژن» در پارسی است.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!