«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ مهر ۲۸, جمعه

آن ها زیر چادر اسلام به باد می دهند؛ ما جهانی تر بر باد می دهیم! ـ بازانتشار

آخوند پفیوز امنیتی با همه ی کودنی سرشتی و نمونه وارش، چندی پیش نکته ای در میان نهاده بود که از دید من، درست است و رخدادهای پیش و پس از بیرون آورده شدن دوباره ی وی از کلاه جادوی سیلندر انگلیسی و نمودها و نشانه های دیرپای دیگری، بر درستی آن گواهی می دهند. روباه ریش حنایی در مهمانی «افطار» با دیگر دست اندرکاران «دولت زهدان اجاره ای» و دنباله های آن در استان های کشور از آن میان، گفت: 
«اهداف مطرح شده از سوی کاندیداها در دوران تبلیغات انتخابات ‏دوازدهمین دوره ریاست جمهوری تفاوتی با هم نداشت؛ بلکه شیوه های مطرح شده با هم فرق می کرد. مردم در انتخابات به شیوه رای دادند ...»۱

در اینجا، تنها به یکی از آن آماج ها اشاره می کنم و شیوه های نگرش و برخورد هر یک از دو جریان همچشم به یکی از برجسته ترین جُستارهای اجتماعی ایران: «زن و جایگاه آن در جامعه» را با یکدیگر می سنجم تا افزون بر چگونگی رویکردهای یاد شده در سخنان آخوند پفیوز امنیتی، ماهیت آماج هر دو بال (جناح) رژیم تبهکار در این زمینه روشن تر شود.

در انقلاب سترگ توده ای بهمن ۱۳۵۷، زنان از دین باور گرفته تا دین ناباور، دست در دست یکدیگر و دوشادوش با مردان، همکاری و همیاری گسترده ای را به نمایش نهاده و در برخی جاها حتا جلودار و  پیشگام بودند. این پدیده از دید ضدانقلاب درون و برون ایران، پنهان نماند و پس از سرنگونی رژیم پادشاهی و به خاک سپرده شدن سده ها خاورخودکامگی دیرینه در کالبد رژیم های پادشاهی در کشورمان، بخش سترگی از کوششِ همگام و همسو با یکدیگرِ نیروهای ضدانقلابی برای سرکوب و به خانه راندن زنان ایران کانونمند شد و بکار افتاد. روشن است که بخشی از این سرکوب بویژه با برونزد ناسازگار از دیدگاه تاریخی با انقلابی توده ای، زیر پرچم و شعارهای کیش اسلام آغازید و از همان نخست، روند انقلابی را دو پاره نمود. شعار پرآوازه ی «یا روسری، یا توسری» از سوی نیروهای انقلابی، ولی هرج و مرج جوی (آنارشیست) اسلامی که در کانون و هسته ی هنوز پنهان آن در آن هنگام، ضدانقلاب شکست خورده تمرگیده بود، نمودی آشکار از دوپارگی در روند انقلابی و آغاز دگردیسگی آن را به نمایش نهاد؛ گونه ای دگردیسی که افزون بر خودی و ناخودی کردن کارگران و زحمتکشان، یورش گسترده به حقوق و آزادی های بدست آمده از پیکارهای گذشته و پیشرفت زنان بویژه در دوره ی ۱۲ ساله ی ۱۳۲۰ ـ ۱۳۳۲ و پس از آن را نیز دربرداشت. نخستین خاکریزها و سنگرهای انقلابی شکوهمند، اینچنین فروریخت و ضدانقلاب درهم کوفته شده از سوی توده های مردم، ولی بخوبی سرکوب و نابود نشده، دوباره سر بلند کرد و گام بگام، آنچنان میدان گرفت که در پیوندی دوباره با ضدانقلاب جهانی، اوضاع ناگوار و بیم برانگیز کنونی را رقم زد؛۲ اوضاعی که کفّه ی سنگین تر بار آن از هر باره بر دوش زنان و بویژه زنان توده ی کار و زحمت نهاده شده و جان و روان شان را می فرساید. آن ها هر بار و همچنان، آماج نخستین تیرهای دشمن ضدانقلابی از درون و بیرون قرار می گیرند؛ خوار و سرشکسته می شوند و گاه ناگزیر به آنچه از آن میان، ضدانقلاب تبهکار اسلام پیشه پیش روی شان نهاده، تن درمی دهند؛ دردناک ترین نمودهای آن، روسپیگری گسترش یابنده و سازمان یافته ی زنان ایرانی۳، چه درون و چه برون کشور است که بخشی از آن، نمایان و پنهان، زیر پوشش قانون های شریعت وامانده ی کیش اسلام و آیین شیعه سازمان یافته و می یابد.۴ تازه ترین (؟) نمونه ی آن که پس از برملا شدن از سوی «فاطمه ارّه نظام»۵، دیگر کسی به آن نپرداخت و هر دو بال رژیم تبهکار از ترس آبروریزی بیش تر، درباره ی آن مُهر خاموشی بر لب زدند، دسته گل به آب داده ی دیگری از سوی «دولت زهدان اجاره ای» در بستن قراردادی با «صندوق جمعیت و توسعه سازمان ملت ها»ست که بر بنیاد و زیر پوشش آن، زنان جدا شده از همسرِ ۲۰ تا ۲۵ ساله ی ایرانی برای کارآفرینی به یکی از شهرهای جهانگردی ترکیه: «آنتالیا» رهسپار شوند؛ قراردادی نان و آبدار برای جاکشان و زن بمزدان ترازهای بالاتر و میانی رژیم که بی هیچ گمان و گفتگو در همکاری نزدیک با رژیم مافیایی ترکیه و کارچاق کنی برای چنان رژیمی انجام پذیرفته است.۶ 

گفته های زیر از روباه ریش حنایی رژیم، بخوبی تراز داتش و دریافت وی از «اقتصاد سیاسی» و چگونگی گره گشایی دشواری بیکاری گسترده بویژه در میان جوانان ایرانی را نشان می دهد:
«مساله گردشگری، مساله بسیار مهمی از لحاظ اقتصادی، اجتماعی، تبیین فرهنگ انقلاب اسلامی و اشتغال است. مجموعه محاسبات نشان می‌دهد، اگر ما بتوانیم در طول یک سال ۱۰ میلیون گردشگر وارد کشور کنیم، ۱۳.6 میلیارد درآمد کسب می‌کنیم و این مجموعه گردشگر، چهار میلیون شغل ایجاد می‌کند. در حال حاضر ما سه و نیم میلیون نفر بیکار در کشور داریم که اگر ۱۰ میلیون گردشگر وارد کشور شوند، مشکل اشتغال کاملا حل خواهد شد.»۷ 

گردشگری، نه تنها بخش برجسته ای در اقتصادهای پویای جهان را دربرنمی گیرد که بزرگی بیش از اندازه و ناسازگار آن در سنجش با بخش های فرآورنده و بارور اقتصاد در هر همبود و هر کشوری، نشانه ای روشن (index) از ناباروری و ناتندرستی اقتصادی ـ اجتماعی آنجاست؛ افزون بر آنکه گردشگری یا آنگونه که با نیرنگبازی از آن با برنام «صنعت جهانگردی» نام برده می شود، تنها به آفرینش پیشه هایی یاری می رساند که ویژه ی همه ی اقتصادهای وابسته در کشورهای نامور به «پیرامونی» به کشورهای دارا و توانگر (متروپل ها) است و به هیچ رو از توان گشودن گرهِ بیکاری، آنگونه که این آخوند نادان بر زبان رانده، برخوردار نیست.۸ بماند که برخی از آن "پیشه" ها، پیشه به آرش راستین آن نیستند؛ روشن ترین نمونه ی آن، خودفروشی و روسپیگری سازمان یافته در هماوندی با بخش «گردشگری»، «جهانگردی» یا هر نام کوفت و زهر ماری که برای آن می سازند در کمابیش همه ی کشورهای جهان سرمایه داری است.۹

همین شیوه ی نگرش به جُستارِ کارورزی (اشتغال) و برخورد به چالش بیکاری را در بال دیگر رژیم: واپسگرایان و تاریک اندیشان برجای مانده از همبودهای کهنه ی اجتماعی با جداگانگی (تفاوت) هایی در رویکردشان نیز گواهیم: شیوه نگرشی بی چشم اندازی راستین و برخوردی بی برنامه که در آماج های رویهمرفته یکسان هر دو بال بازتاب می یابد و سخن آخوند پفیوز امنیتی درباره ی «اهداف مطرح شده ... تفاوتی با هم نداشت؛ بلکه شیوه های مطرح شده با هم فرق می کرد ...» را سبز می کند. اینکه به گفته ی وی: «مردم در انتخابات به شیوه رای دادند ...»، نکته ای سفسطه آمیز و بیرون از چارچوب این نوشتار است که به آن نمی پردازم؛ ولی آن جداگانگی در رویکرد این بال رژیم که تاکنون بارها بر زبان کژدم گزیده ی نمایندگان تراز بالا و میانی آن رانده شده، در کردار اجتماعی از آن میان، نمودی اینچنین می یابد:
«گردشگری اسلامی»! و کیست که نداند، روسپیگری زیر چادر اسلام بر بنیاد شریعتی واپسگرا، وامانده و ضد زن، یکی از آخشیج ها و از دید من، بی هیچ گمان و گفتگو، برجسته ترین آخشیج چنان "گردشگری" و "ایرانگردی" است که گروهِ آماج آن بویژه عرب های اسلام پناه تازی از شیخک ها و خرسک های عربستان و پیرامون شاخاب پارس تا هر حاجی بازاری خدا بد نداده ای از چهارگوشه ی جهان را دربرمی گیرد؛ گروهی که ویژگی هر یک از آن ها و همگی با هم، پاسداری از «سُنّت های حَسَته ی رسوال الله» در برخورداری از آن چیزی است که نام آن را «خدمات بالینی اسلام»۱۰ می نهم.

با آنچه در بالا اشاره وار و شاید از سویه هایی تا اندازه ای نارسا در میان نهاده شد، بگمانم دیگر نیازی به در میان نهادن این پرسش که آیا دو بال رژیم تبهکار، گشودن گره بیکاری را آماج خویش نهاده اند یا نه، نباشد. بروشنی پیداست و آروین های گذشته نیز گواه است که نه تنها سخن بر سر آفرینش کار و زایش کارورزی به آرش راستین آن نیست که بیش از هر چیز دیگر از سر خود وا کردن جُستار، در پیش گرفتنِ سیاست یا بهتر است بگویم: بی سیاستیِ «هر چه پیش آید، خوش آید» همراه با «از این ستون به آن ستون جهیدن» همیشگی به اُمید گشایشی از زمین و آسمان است؛ آماجی که بویژه در مورد زنان، نه  تنها گره گشایی دشواری های این نیمی از مردم ایران زمین را در سر نمی پروراند و برای آن برنامه ای ندارد که به تبهکارانه ترین شیوه ها زنان کارگر و کارمند را از کار بیکار می کند؛ به دانش آموختگان زن که در بسیاری رشته ها بسی بیش از دانش آموختگان مرد، پیشرفت داشته، شایستگی خویش را نشان داده و گاه در زمینه هایی خوش درخشیده اند، کار نمی دهد یا کاری سزاوار وانمی گذارد؛ زنان ایران را به خانه داری و شوهرداری و بچه داری به عنوان تنها کاریای زن دلگرم می کند و به کنج آشپزخانه می راند و از همه بدتر و بیشرمانه تر، بسیاری از آن ها را به روسپیگری درون و برون مرزهای کشور می کشاند و وامی دارد.   

چنانچه جداگانگی یادشده میان دو بال رژیم را در بندی کوتاه گنجانده و از زبان حسن فریدون روحانی شده بازگویم، چیزی در این مایه از آب درمی آید:
ما جهانی تر می بینیم و می خواهیم گره دشواری بیکاری را با فرستادن زنان به آنتالیا و انشاء الله جاهای دیگر باز کنیم؛ در گذشته هم یواشکی از این کارها کرده ایم و نان و آب خوبی هم برای بسیاری و از آن میان برادر دلبندمان داشته است؛ ولی آن ها می خواهند گردشگری اسلامی راه بیندازند و تنها پای عرب ها و اینا را به گردشگری در ولایت اسلام باز کنند. ما این کوته بینی را از برادران خمس و زکات بگیرمان۱۱ نمی پذیریم. داد و ستد و سود ما دوسویه است و از آنِ آن ها، یکسویه! ... همان صالح و اصلح که آقا گفت۱۲ را بدیده بگیرید و کلاه خود را داور کنید. از بریز و بپاش سود دوسویه ی ما اگر نه عوام النّاس که آن گروه از روشنفکران چپ۱۳ و راست که به ما در رای آوردن یاری رساندند، بهره مند می شوند؛ ولی خیر آن ها به کسی جز خودشان نمی رسد و چه بسا با سرمایه ی بدست آمده، چماق های تازه تر از اندونزی و اینا بخرند ...

با کنار زدن شاخ و برگ های فریبنده و نیز بدیده گرفتن دیگر سویه هایی که آخوند پاچه ورمالیده، دانسته آن ها را نادیده می گیرد، برگردان این سخنان بزبان ساده ی لُری و توده ی مردم در همه جای جهان، چنین می شود:
آن ها زیر چادر اسلام به باد می دهند؛ ما جهانی تر بر باد می دهیم!

ب. الف. بزرگمهر    ۳۰ خرداد ماه ۱۳۹۶


پی نوشت:

۱ ـ سخن سرایی آخوند پفیوز امنیتی در مهمانی افطار با وزرا، معاونان، ‏استانداران و روسای سازمانهای دولتی، «تارنگاشت ناطقان»، ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۶

۲ ـ «حاکمیت پلید و نابخردِ کشورمان را در برابر دو گزینه نهاده اند که هر دوی آن ها، هر کدام به شکلی، نه تنها هیچ بُردی برای این حاکمیت و مردم ایران دربرندارد که از هم پاشیدگی سرزمین ایران فرجامین پیامد آن خواهد بود؛ آن دو گزینه که شانه به شانه یکدیگر ساییده و در ستیزی بی فرجام، کارِ نابودی ایران زمین را به سود بهره کشان فرمانروا بر جهانِ سرمایه به پیش می برند در کلی ترین حالت خود، بدینگونه اند:
از سویی، واپسگرایی بیش تر و پرداختن به جُستارهای حاشیه ای چون «حجاب» و «بدحجابی» که نه تنها هیچگونه هماوندی با دشواری های اقتصادی ـ اجتماعی جانفرسای گریبانگیر مردم ایران ندارد که نشانه ای از نداشتن هیچ برنامه ی روشن و چشم انداز امیدبخش برای برونرفت از بن بست کنونی است و بر هرج و مرج و بدتر شدن اوضاع نابسامان کنونی می افزاید؛ و
از سوی دیگر، گردن نهادن بازهم بیش تر در برابر برنامه ها و سیاست های سرمایه داری امپریالیستی در کشورمان که بیکاری بیش تر و تنگدستی گسترده تر و خانمانسوزتر مردم، افزایش شکاف طبقاتی و از همه مهم تر گسستن پیوندهای اقتصادی ـ اجتماعی خلق های کشور را به دلیل نیرو گرفتن و گردنکشی هرچه بیش تر بورژوازی بومی در پی خواهد داشت.»

برگرفته از نوشتار «تا دیر نشده باید حاکمیت پلید جمهوری اسلامی را سرنگون نمود!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳

۳ ـ «بلوری از این روشن تر؟!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۲ بهمن ماه ۱۳۹۳

۴ ـ ... آنچه تازه است، بازشدنِ پای جهانگردانی جویای همخوابگی با زنان نگونبخت ایرانی است که بیگمان تنها دربرگیرنده ی عراقی ها ... نیست و می تواند جهانگردانی از کشورهای دیگر و حتا پیروان کیش ها و آیین های دیگر را نیز دربرگیرد. در این باره، سخنان جاکشی که در گزارش از وی یاد شده را گواه می گیرم که گفته است:
«... در برنامه ی هر سفر خوب، سکس آیتمی است که نمی‌توان آن را فراموش کرد. تنها چون تن فروشی اینجا غیرقانونی است، باید خلاق باشیم.» و همانگونه که برای دور زدن بسیاری از قانون های «شرع انور» و از آن میان، ناروا بودن زن و مرد نامحرم به تنهایی در یک اتاق که در همین گزارش از آن یاد شده، راه‌هایی نوآورانه یا به گفته ی آن جاکش: «خلاق» یافته اند، برای از میان برداشتن این "دشواری" و "دشواری" های دیگر نیز راه پیدا خواهد شد؛ تنها همین که جهانگرد به زبان عربی گواهی دهد که جز خدای یگانه یا همانا الله، خدایی در آسمان نیست و سلام خدا بر پیامبر اسلام و خاندان وی را به زبانی که هیچ از آن سر در نمی آورد، بلغور نموده، آخوندی نیز آن را گواهی نماید، بس است تا همه ی ذرات هستی اش به یکباره پاک و نورانی شود؛ حتا اگر به بیماری «ایدز» نیز دچار شده باشد که بنا بر آمارهای جهانی، بیش تر اینگونه جهانگردان به این بیماری یا بیماری های همانند دیگر دچارند. بدگمانی به چگونگی مسلمان شدن و آنچه درون روح و روانِ تازه مسلمان شده می گذرد نیز بنا بر گفته ی آن پیامبر تازی به کسی نیامده است! چنان جهانگردانی، برای دستیابی به آماج های شان که از چارچوب خورد و خوراک و تن پروری و همخوابگی با این یا آن زن فراتر نمی رود، کم و بیش به هر کاری تن درمی دهند؛ چند روز یا چند هفته یا حتا برای همیشه به این کیش یا آن آیین درآمدن که کار دشواری نیست. برای آن ها که من از نزدیک با خوی و سرشت خوک منشانه شان آشنا هستم، حتا اگر جنگ اتمی درگیرد و جز تنی چند چون خودشان، دیگر آدمیان روی زمین نابود شوند، کم ترین غمی نیست؛ تنها همین بس که سور و سات و گردش شان فراهم باشد؛ و اگر چیزی نیز درباره ی این یا آن تبهکاری رخ داده در اینجا یا آنجای جهان بشنوند، همزمان با این اندیشه که «آیا گوشه ای از آن پرِ قبای ما را نیز خواهد گرفت و به ما آسیبی خواهد زد یا نه؟» به سر تکان دادن و گاه به گفتن اینکه کاری از دست ما برنمی آید، بسنده می کنند و چیزی شیرین، آب نبات یا شکلاتی که همواره در جیب یا کیف شان دارند بر دهان می گذارند تا وجدان کِرِخت و خفته ای را که اندکی تکان خورده، دوباره آرام نمایند. آیا این ها را آن رهبر دَبَنگ که خود نیز از سویه هایی بسان همین گروه از "خوک" های خوب پروارشده، وجدانی کرخت و خواب آلود دارد، درمی یابد؟! بگمانم، نه! وی چنین فرآورده های نوینِ سرمایه داری انگلی امپریالیستی را از نزدیک ندیده و نیازموده است و شاید در چنان موقعیتی که یکی از آن ها چند واژه ی عربی بلغور کرده و مسلمان شده، قند توی دلش آب شود که کافری به دین آن پیامبر تازی درآمده، پاک و نورانی شده است:
نوجوان یا جوانی در بیش تر موردها بالای ۴۵ سال با برق زردی از نیرنگباری در دیدگان!

برگرفته از نوشتار «این واپسین ”خط قرمز“ شما خواهد بود: جاکشی زیر پوشش قانون های شریعتی وامانده!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۵ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

۵ ـ فاطمه آلیا نماینده مردم تهران در مجلس نهم با اشاره به برخی از قرادادهای معاونت زنان نهاد ریاست‌جمهوری، اظهار داشت:
«یکی از این قراردادها، قرادادی با صندوق جمعیت و توسعه سازمان ملل بود که براساس این قرارداد، اطلاعات زنان مطلقه بین ۲۰ تا ۲۵ سال ایرانی را به بهانه کارآفرینی در آنتالیا در اختیار آنها قرار می‌دهد. دولت روحانی اطلاعات زنان مطلقه را برای کار در آنتالیا در اختیار سازمان ملل قرار داده است.»
برگرفته از «خبرگزاری تسنیم»، ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

گفتگوی فاطمه ارّه در پیوندهای زیر:



۶ ـ بنگرید به پی افزوده ی یادداشتِ «اتاق سخن چینی های پشت سر همی!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۶

۷ ـ گفته های حسن فریدونِ روحانی شده در «مناظره تلویزیونی (٢): فرهنگی ـ اجتماعی»، ۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۲

۸ ـ ... رویش کم تر گسترش یافته اقتصاد سرمایه داری در آن کشور [یونان]، در سنجش نسبی با کشورهای مادر سرمایه داری در مرکز و شمال «اروپای باختری» و اقتصادی که همچنین در دوره ی سی چهل سال کنونی، دانسته و آگاهانه به سوی آنچه «صنعت جهانگردی» نامیده می شود، سمتگیری شده و شاخه ای نابارور از اقتصادی وابسته را بسی بیش از اسپانیا یا جاهای دیگر در آن کشور گسترشی چشمگیر بخشیده، زاینده و دربردارنده ی گونه هایی نهفته و آشکار از «هرج و مرج گرایی» («آنارشیسم») بر بنیاد گسترش پیشه ها و کارهای گذرا و بیکاری فصلی است که به نوبه ی خود «لُمپن برولتاریا»، این سپاه دلخواهِ «هرج و مرج گرایان»، «فاشیست» ها و دیگر نیروهای واپسگرا و مزدور سرمایه امپریالیستی را گسترش بیش تری می دهد.

«صنعت جهانگردی» نه تنها در آن کشور که در هیچ جای جهان، دربردارنده «صنعت» به آرش راستین آن نیست؛ نامی نیرنگبازانه و گولزنک که دانسته و آگاهانه بر شاخه ای نابارور از اقتصادی وابسته به کشورهای مادر سرمایه داری نهاده شده است.

برگرفته از نوشتار «وقت کشی به سود امپریالیست ها و هارترین نیروهای واپسگرا از سوی دولت یونان!» و پی نوشت آن، ب. الف. بزرگمهر، ۱۶ تیر ماه ۱۳۹۴

۹ ـ «تن فروشی، کارگری نیست!»، ب. الف. بزرگمهر، ١٢ دی ماه ١٣٩٠

۱۰ ـ بفرمایید! این هم عبارتی تازه و رایگان برای جاکشان و زن بمزدان اسلام پیشه که کاربرد واژه های زشت و زننده و چشم آزار را خوش ندارند. می بینید؟! ناخواسته به این مادر بخطاها یاری رسانده ام! از این پس می توانید بجای آن نام های زشت و زننده، بر سردرِ مهمانسراهای تان بنویسید:
«در ... ما از خدمات بالینی اسلامی نیز برخوردار می شوید»! و همه ی آن ها با شِم غریزی شان نیک درمی یابند که سخن از سر بریدن و اینا در کار نیست؛ خدمات بالینی خوشگواری چشم براه شان است ...

۱۱ ـ آخوند پاچه ورمالیده، بسان برخی ادعاهای پیش از گزینش ریشخندآمیز میان سگ زرد یا شغالِ نظام که گاه سر به انقلابیگری نیز می زد و برای خوشرقصی جلوی کشورهای امپریالیستی، پای خودش را از گند و گه کاری های گذشته ی رژیم به پندار خویش بیرون می کشید، در اینجا نیز خود را از گروه خمس و زکات بگیران جدا می کند.

۱۲ ـ در اینجا آخوند آبزیرکاه و شاگرد شایسته ی «اُم الفساد والمفسدین»، بگمان بسیار ناسزایی آخوندی نیز زیر لبش چاشنی می کند.

۱۳ ـ دوباره این «نخود آش» در حالیکه به چپ های شرمگین ناسزاهای چارواداری می دهد، زیر گوشم زمزمه می کند و پامی فشارد که بنویسم:
«خواهر مادر چنین "چپ" های بیشرفی را  ...... که مردم را به شرکت در آن نمایش و بدتر از آن، رای دادن به این آخوند پاچه ورمالیده تشویق کردند.» و وقتی با مخالفت من روبرو می شود، می گوید:
«تو بنویس! کارت نباشد. اگر نمی توانی از قول همین رییس جمهور آمریکایی بنویس! حق این .... .... .. بیش از این نیست.» خوب! از شیوه ی گفتار که بگذریم، چندان بیهوده نیز نمی گوید.


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!