«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ شهریور ۱۷, جمعه

مشتی عوضی، اینجا و آنجا! ـ بازانتشار

از حزب توده ایران* بیرون شان کرده اند؛ گرچه، نمونه هایی چون آن ها هنوز در آنجا کم نیستند؛ بیش ترشان، روشنفکرانی برخاسته از لایه های میانگین به بالای اجتماعی ـ خرده بورژوازی و بورژوازی ـ هستند که در زندگی شان کم تر با کارگر و زحمتکش سر و کار داشته و رنج توده های مردم را دیده اند؛ پرمدعا، گنده گوز، باندباز با دانشی کم و از همه بدتر دروغگو.

هنگامی که مرا برای گرهگشایی دشواری های درون گروهی شان به یاری و هم اندیشی فراخواندند، دست شان را فشردم؛ و چرا نه؟! مگر نه اینکه در زندگیم، حتا به کینه جویان و آزمندان و حسدورزان، آنگاه که کمک خواسته اند، کمک نموده ام؟ آن ها که رفیقانی سرگشته اند ...

با چنین پنداری، در مدتی کوتاه که شاید بیش از چهار یا پنج گفتگوی اینترنتی نبود، آنچه از تجربه و دانش و بینش در چنته داشتم با آن ها در میان نهادم و به اندازه ی توان خود، یاری شان نمودم که راه را از چاه بازشناسند و آنگونه با زشتخویی به پر و پای همدیگر نپیچند. کوشش نمودم که پندارهای خام و سوداگرانه را از سرشان دور کنم و باد کله ی برخی از چکشی ترین شان را خالی کنم و کردم!

در همان دوره ی کوتاه و در گفتگوهای ستیزه آمیز و نابخردانه شان، همواره این اندیشه، هر بار بیش از پیش در من نیرو می گرفت که:
«... چه خوب شد که چنین آدم های خودخواه و خودبینی را از حزبی کارگری (؟) بیرون رانده اند. این ها بیگمان باری بر دوش حزب بوده اند؛ نه کسانی اهل کار و کوشش سازنده!»

آنچه پس از آن رخ داد، پرونده سازی بیشرمانه شان و دروغگویی های در پیِ آن که نه تنها در میان آن ها که در میان آدم ها و گروه های کوچک دیگری درون و پیرامون حزب یادشده رواج دارد، برایم روشن نمود که در اینجا با آدم هایی راستگو و درستکار کم تر سر و کار می یابی و هر بار، یاد سخن سیروس بهرام، از انقلابیون حزب کمونیست ایران در سال های بسیار دور، می افتم که چنین روشنفکرانی را به کرم هایی درهم لولیده درون بقچه ای پَر همانند دانسته بود که نه تنها همه ی گوشت و پی و چیزهای دورانداختنی چسبیده به پَرها را می خورند که سرانجام به جان هم نیز می افتند و یکدیگر را لت و پار و نابود می کنند ...

اینچنین، آنچه برجای می ماند، پرِ قو یا مرغابی آماده برای بالش سرمایه داران و بهره کشان اینجا و آنجاست که باز هم بهتر و بیش تر بهره کشی نمایند؛ توده ی مردم را سر تا پا بچاپند و خوابی نوشین تر از پیش داشته باشند.

کسی که به هر انگیزه ای برای پیشبرد آماج های کوته بینانه ی خود یا هر آماج درست و نادرست دیگری، دروغ سرِ هم می کند، پرونده می سازد، نقل قول های نیمه کاره و نادرست از دیگری وصله پینه می کند، حتا شایسته ی نام آدمی نیز نیست؛ چه برسد به ادعاهای بزرگی چون در راه بهروزی آدم ها رزمیدن! زیرا اجتماع آدمیان، حتا در بدترین شرایطی که سامانه ی پلید سرمایه داری انبان دروغ و فریب و نیرنگ خود را به تمامی گشوده و در میان مردم می پراکند، هنوز و همچنان برپایه ی اعتماد به یکدیگر سرِ پاست. دروغ و نیرنگ، همین اعتماد آدمیان به یکدیگر را نشانه می گیرد و تباه می کند؛ و درست از همین روست که سرچشمه و آبشخور بسیاری بیماری های دیگر اخلاقی نیز هست.

ب. الف. بزرگمهر ششم مهر ماه ۱۳۹۲

http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/09/blog-post_137.html

* یک یادآوری بایسته:

من نه این حزب و نه گروه های ریز و درشت تر پیرامون آن که هیچکدام کوچک ترین نشانه ای از حزب توده ایران تا پیش از کودتای بیست و هشتم امرداد سال ۱۳۳۲ خورشیدی ندارند و بگونه ای رویهمرفته دربرگیرنده از سیاست سوسیال دمکراسی پیروی می کنند را حزب توده ایران نمی دانم. از چنان حزبی جز سایه ای کمرنگ یا بهتر است بگویم: رنگ و رو باخته بیش بر جای نمانده است.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۶

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!