«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

برو آنجا که عرب نی انداخت!


زبانزد بالا بیش تر هنگام برآشفتن بکار رفته و کم و بیش معنایی چون «برو گم شو» یا «برو هرگز برنگردی» دارد.

ریشه ی این زبانزد به نیزه اندازان شبه جزیره ی عربستان برمی گردد:
«کسانی که به شرایط جغرافیایی شبه جزیره عربستان آشنایی دارند، بهتر می دانند که در سده های پیشین در آنجا ساعت و شمارش نجومی دقیقی نبوده است. مردم با هم داد و ستدهایی داشته اند که سررسید آن ها به عنوان نمونه هنگام فروشدن خورشید در فلان روز بوده یا عبادت ها و سنت هایی که پیش یا پس از فروشدن خورشید انجام می شده است. تشخیص این زمان در آن بیابان هموار همواره با دشواری روبرو و گاه با بگومگو و ستیزه فراوان همراه بوده است. برای تشخیص دقیق تر هنگام فروشدن خورشید در افق، کسانی کارشان این بوده است که نیزه را تا آنجا که زور در بازو داشته اند به هوا پرتاب می نموده اند. اگر نیزه به نور آفتاب برخورد می کرد، آن هنگام را هنوز بخشی از روز، وگرنه بخشی از شب به شمار می آوردند. از آنجا که این نیزه پرانی (نی اندازی) در کرانه یا دور از آبادی ها انجام می یافت، زبانزد «برو آنجا که عرب نی انداخت!» کنایه از جایی بی آب و آبادی است.»*  

چند سالی است که مردم ایران به سنگ شدگان (متحجّرین) و واماندگان حاکمیت جمهوری اسلامی که به نابودی همه ی هست و نیست و فرهنگ خلق های ایران کمر بسته و برای بسیاری چیزها سنجه هایی جز آداب و حقوق تازیان بیابانگرد آن شبه جزیره در هزار و چهارصد سال پیش، چون شتر و مانند آن نمی شناسند، راه را نموده است: 
آنجا که عرب نی انداخت!

آفتاب شان فروکاسته و از لب بام هم گذشته است؛ ولی نیزه هایشان هنوز در بلندای آسمان برق کوچکی می زند. اندکی بیش تر نمانده و امام ساختگی نیز به یاریشان نخواهد شتافت!

هنگام درو آنچه کاشته اند، فرا رسیده است.

ب. الف. بزرگمهر         سوم اَمرداد ماه ۱۳۹۰
  
* برگرفته از نوشته ای به نام «ضرب المثل ها» از گردآورنده ای گمنام که آن را ویراسته ام.         ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!