«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ تیر ۲۴, سه‌شنبه

لبخندی کمرنگ و خشکیده بر لب، گواهِ روز و روزگار ناروشن و ناگوار

کودکی چهار ساله است؛ کسی که از وی پرس و جو می کند، شاید آشنایی دور یا نزدیک باشد که برای گرفتن پرتوری خواسته شده از سوی دخترک می خواهد تا موهای کمی آشفته اش را جور کرده، بخندد. لبخندی کمرنگ و کوتاه که بی درنگ بر لبانش می خشکد و چشمانی با همه ی زیبایی کودکانه که نشانه های نگرانی و غم بر آن نخش می بندد، گواه روز و روزگار ناروشن و ناگواری است که گرچه چند و چون آن را شاید بدرستی درنیابد، بخوبی سُهیده و نگرانی بزرگ ترها بجانش نشسته است.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ننگ و نفرت بر همه ی رژیم هایی که به هر شوند سودجویانه و کوته بینانه از رژیم تبهکارِ دزدان اسلام پیشه ی ننگ ایران و ایرانی پشتیبانی می کنند!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۴ تیر ماه ۱۴۰۴

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام» ۲۲ تیر ماه ۱۴۰۴): لبخندی کمرنگ و خشکیده بر لب، گواهِ روز و روزگار ناروشن و ناگوار



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!