«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۷, دوشنبه

باش تا کشیده ی جانانه ای دیگر و شاید آذرخشی نیرومندتر از دی ماه سال گذشته ـ بازپخشش

امروز داشتم دنبال چیزی در اینترنت می گشتم که در یکی از تارنگاشت ها به گفته های آخوندِ از ایران و جهان ناآگاهی به نامِ ناصر مکارم شیرازی برخوردم که گویا دیروز یا همین امروز در آموزشگاهی دینی، سخنانی درباره ی پوشش زنان از خود در کرده بود. در آن تارنگاشت، افزون بر آن به گفته های یکی دو ماه پیش وی نیز اشاره شده بود که یکی از آن ها چشمم را گرفت:
«برخی معنای اجبار را درست متوجه نشده‌اند و الزام و اجبار را اشتباه گرفته‌اند. الزام یعنی این که موارد قانونی و شرعی باید رعایت شود؛ اما اجبار به معنای تحمیل غیر منطقی است ...»

با خود گفتم، چنانچه واماندگی این آخوند نادان که شاید نمی داند در پس رویدادها لنگ لنگان راه می رود و بجای بسیاری چیزهای ارزشمندی که یا فرو ریخته اند یا دارند فرو می ریزند، انگشت روی نقشی بازمانده از نقش های ایوان دوره ی قاجاری نهاده و خرده گیری می کند را نادیده بگیریم، بنیاد سخن وی، تنها در چارچوبی که چند جای آن شکسته و چوب آن نیز پوسیده، درست است؛ زیرا «اجبار» در برابر «اختیار» آرش و مانش می یابد و هنگامیکه اختیاری در کار نباشد، اجباری نیز در کار نخواهد بود. با این همه، اینکه به این شَوَند، چادر و روبنده و روسری، آنگونه که وی بر زبان رانده «الزام آور» است، چون در «قانون» آمده، خود یاوه ای آمیخته به سفسطه است؛ زیرا قانون را چیزی سپندینه (مُقَدّس) و یکبار از آسمان فروافتاده، پنداشته یا بشمار آورده که چنین نیست و به آن در اینجا بیش تر نمی پردازم. تنها این نکته را به این آخوند نادان یا خود را به نادانی زده و سایر همپالکی هایش گوشزد می کنم که روسری از سر برداشتن های چند دختر و زن جوان در اینجا و آنجا و پشتیبانی همه سویه ی توده های مردم در پیِ آن، همه ی آن «الزام ها» را یکبار برای همیشه، زیر پا خرد کرد و پوچی آن ها را نه تنها در ایران که در جهان به نمایش نهاد. اگر هنوز درنیافته اید، باش تا کشیده ی جانانه ای دیگر و شاید آذرخشی بزبان کژدم گزیده ی خودتان: «انشاء الله» نیرومندتر از دی ماه سال گذشته تا جان تان را بگیرد! اینگونه که برمی آید، کشیده هایی که یکی دو تا نیز نبود، هنوز برخی را از خواب خوش پنبه دانه ای و رویای قجری نپرانده است.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/06/blog-post_5.html

ماهی های خاکستری کوچولو، بی هیچ نشانی از گذشته و آرزو و آرمانی ـ بازپخشش

همه شان می خواستند «ماهی سیاه کوچولو» بشوند و از آن برکه ی کوچک به دریا برسند. بسیاری شان نیز به دریا رسیدند؛ دریایی بس بزرگ تر از دریای پندارشان: اقیانوس! اقیانوسی که بگونه ای باورنکردنی، ماهیتی فریبا داشت. آن ها به اقیانوس پهناور و ژرف سرمایه داری رسیدند و در آن، آرام آرام و گاه با شتابی بسیار، آنچنان غوته ور شدند که به ژرفای آن نیز دست یافتند؛ جایی که چون آبزیان چنان ژرفایی، دیگر نیازی به چشم و گوش نبود؛ بجای آن، فشار سهمگینی بود که نه تنها بر دوش شان فرود می آمد که همه ی بدن و روح و روان شان را درهم می فشرد تا به آن خو بگیرند؛ خو بگیرند تا بسیاری چیزها را از سر بدر کنند و سبکبال تر شوند؛ و خو نیز گرفتند. دیگر کم تر نشانی از خواست و آرزوی دیدن نور در ژرفاهای کم تر در آن ها برجای ماند و رفته رفته، رنگ شان نیز به خاکستری روشن گرایید:
ماهیان خاکستری کوچولو، بی هیچ نشانی از گذشته که حتا توان بالا آمدن از آن ژرفا را نیز از دست دادند و چنانچه دل به دریا بزنند و بخواهند اندکی بالاتر بیایند با کم شدن فشار، خواهند ترکید.

نه! جای مان، همینجاست و فراز و بازگشتی در کار نیست؛ آه چه آرزوها و آرمان هایی در سر داشتیم و برآورده نشد؛ آرزو و آرمان؟ کدام آرزو و آرمان؟! سر؟ مگر ما هنوز سر داریم؟ دهان داریم که بخوریم و از آنسو شاید سوراخی برای پس دادن آنچه خورده ایم که چندان، احساسش نیز نمی کنیم. اینجا به هیچکدام از این ها نیازی نیست ...

ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ آذر ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/12/blog-post_8.html

... پس ما چگونه به اینجا آمدیم؟! ـ بازپخشش

... پس ما چگونه به اینجا آمدیم؟! چه کسی ما را بالا کشید؟ آیا نردبانی در کار بود؟ نه! ما هیچکدام از اینا را به یاد نمی آوریم. نکند از آسمان فرود آمده باشیم؟! عجیب است! این را هم به یاد نمی آوریم ... لاکن از همه بهتر همین است:
ما از آسمان فرود آمده ایم؛ نردبان و اینا هم در کار نبود. شأن و منزلت ما آسمانی است.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۰ فروردین ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/04/blog-post_98.html

زیرنویس تصویر:

«همه بدانند که هیچ کس با دروغ، تخریب و تهمت به جایی نمی‌رسد و به فرض محال هم که برسد ارزشی ندارد و با نردبان دروغ نمی توان به پشت بام عدالت رسید.»، آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده در یکی از همایش های ریشخندآمیز رژیم، «ایلنا»، ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۶



نابرابری میان زندانیان سیاسی را کنار نهاده، پشتیبان همگی شان باشیم

نابرابری میان زندانیان سیاسی بر بنیاد دیدگاه های سیاسی و هازمانی شان را کنار نهاده، پشتیبان همگی شان باشیم. این سخن باریک و پاکیزه (نکته) را بدیده بگیریم که چنین رویکردی به زندانی سیاسی، بازتاب و دنباله ی خودی و ناخودی کردن توده های مردم برای شکاندن یگانگی و نیروی سترگ شان بوده و همچنان هست؛ رویکردی که از همان آغاز پیروزی سیاسی بدست آمده در نخستین زینه ی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ از سوی آخوندهای شکمباره و سایر مزدوران انگلیسی و «یانکی» در ایران بکار گرفته شد و شوربختانه ببار نشست.

از درخواستِ خواهرِ محمود مهرابی، زندانی سیاسی دادباخته از سوی یکی از بیدادگاه های رژیم خرموش پرور دزدان اسلام پیشه برای ستانده شدن جانش با ریسمان گرهدار الهی، پشتیبانی کنیم.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۳

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»  ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۳):

نابرابری میان زندانیان سیاسی را کنار نهاده و پشتیبان همگی شان باشیم



اینک وخت نشان دادن نیرو به این یابوی سزاوار مرگ است

سخنان یابو* بروشنی نشان می دهد که وی ناساز با آنچه بیشینه توده های مردم عزراییل خواستار آنند، نه خواهان پایان دادن به جنگ است و نه حتا به آتش بسی که زمینه ای برای پایان بخشیدن به جنگی ناجوانمردانه را فراهم کند، تن خواهد داد.

اینک وخت نشان دادن نیرو به این یابوی سزاوار مرگ است که از دید من، تنها در همراهی با توده های مردم آن کشور که راهکارهای آن را باید جست و بکار بست، ببار خواهد نشست؛ وگرنه، یابو باز هم شمار باز هم بیش تری زن و کودک و کهنسال پلستینی را به کشتن خواهد داد؛ گرچه از چندین ماه پیش به این سو به شوند نایابی دردناک خوراک در باریکه ی غزه، گرسنگی مرگباری را به مردم گرانبار نموده اند.

مرگ بر عزراییل و همه ی پشتیبانان رنگارنگ پیدا و نهان آن از آن میان شیخک ها و خرسک های خوک سرشت عرب که از یگانگی توده های عرب و یهود و ترسا در آن سرزمین و پیروزی شان بسی بیش تر از عزراییل می ترسند!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ اردی بهشت ماه ۱۴۰۳

* «بنیامین نتانیاهو» [بخوان: نادان یابو!]، نخست وزیر عزراییل گفت که عزراییل آماده است در برابر آزادی گروگان ها، آتش بسی سِپَنجین (موقت) با «حماس» ببندد (منعقد کند)؛ ولی از دستیابی به همه ی آماج های جنگ از آن میان، از میان بردن یکپارچه ی توان رزمی و سیاسی «حماس» دست نخواهد کشید.

نخست وزیر در یک سخنرانی ویدئویی رو (خطاب) به مردم عزراییل گفت:
«عزراییل می خواست (مایل بود) و هنوز هم خواستار گفتگو برای ایسناندن (توقف) جنگ برای آزادی بندی ها (اُسرا) است. این همان کاری است که وختی ۱۲۴ گروگان را آزاد کردیم، انجام دادیم و دوباره به جنگ بازگشتیم. این همان کاری است که ما اکنون آماده ی انجام آن هستیم. در چند هفته گذشته، ما همواره (دائم) برای دستیابی به توافق آزادی اسرا تلاش کردیم.»

گزیده ای برگرفته از گزارش بربان پارسی آمیخته به عربی با چگالی بالا در «چوب دو سر گُه» به تاریخِ  ۱۶ اردی بهشت ماه ۱۴۰۳  (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۶, یکشنبه

پیروزی کوچک، ولی پرآرش برای گام های بزرگ تر و استوارتر به پیش! ـ بازپخشش

بدون سازمان یابی خوب سمتگیری شده در راه دستیابی به سوسیالیسم، راه هرگونه دگرگونی بنیادین به سود نیروهای کار و زحمت که بخش های بزرگی از لایه های میانی همبود (جامعه) را نیز دربرمی گیرد، بسته می ماند و هر جنبشی با این یا آن ترفند سرمایه داری، کژدیسه شده و در دستیابی به آماج های خود ناکام می ماند.

جعفر عظیم زاده، کارگر رزمنده و سازمانده کارگری که درست به شَوَند همین ویژگی ها و کوشش پیگیرانه برای یگانگی هرچه بیش تر کارگران در سازمان های رستایی (صنفی) ـ سیاسی۱ خود، دستگیر و بر بنیاد یک پرونده سازی تبهکارانه از سوی رژیم دزدان اسلام پیشه به زندان افکنده شده بود، پنجشنبه شب گذشته با پذیرفته شدن خواسته هایش درباره ی رسیدگی و دادرسی دادگرانه به پرونده اش از سوی رژیم تبهکار دزدان اسلام پیشه به اعتصاب غذای خویش پایان داد؛ پیروزی کوچک، ولی پرآرشی برای گام های بزرگ تر و استوارتر به پیش از سوی کارگران ایران یا باریک تر: طبقه کارگر ایران که بدون سازمان یابی خوب سمتگیری شده ی آن در راه دستیابی به سوسیالیسم، راه هرگونه دگرگونی بنیادین به سود نیروهای کار و زحمت که بخش های بزرگی از لایه های میانی همبود (جامعه) را نیز دربرمی گیرد، در کشورمان (چون بسیاری کشورهای دیگر جهان!) بسته می ماند و هر جنبشی با این یا آن ترفند سرمایه داری، کژدیسه شده و در دستیابی به آماج های خود ناکام می ماند. اینک، سنگری کوچک از دشمن گرفته یا بازپس گرفته شد و هنوز روشن نیست تا چه اندازه آن را می توان پاس داشت. کسی نوشته بود:
«پایداری مدنی پاسخ می دهد!» بیگمان، چنین است؛ گرچه، پایداری مدنی، تنها در شرایطی که با خواست های اقتصادی ـ اجتماعی کارگران و زحمتکشان پیوندی پایدار یابد، می تواند سمت و سو یافته با آماج های روشن برجای بماند و ریشه گیرد؛ وگرنه، دیر یا زود هم از سوی کشورهای امپریالیستی و مزدوران کارکشته شان و هم در برخی سویه ها از سوی رژیم دزدان اسلام پیشه که در میان این ها نیز شماری بسیار از چنان مزدورانی جا خوش کرده اند، کژدیسه شده و سمت و سوی دیگری می یابد. یکی از این سویه ها که از زمینه ی نیرومندی در همبود دچار خودکامگی ایران نیز برخوردار است، فردگرایی، ستاره شدن در آسمان تیره روزی توده های مردم و کارهای تکروانه است که رویهمرفته و در فرجامِ کار، نقشی زیانبار در سازماندهی توده ها داشته و دارد و رسانه های نیرومند سیهونیستی ـ امپریالیستی نیز بخوبی از آن بهره می برند. خوشبختانه، اگر نه همه، ولی بسیاری از سازماندهندگان رستایی ـ سیاسی ایران به این جُستار و چالش های پیرامون آن، نیک آگاهند و تن به کارهای سازمان شکنانه و ستاره شدن که سود آن به جیب کشورهای امپریالیستی می رود، نمی دهند؛ افزون بر آنکه آزمون های تلخ جهانی و نمونه هایی از کارکرد "پایداری مدنی" بی پشتوانه، سردرگم و بی آماج های روشن، چون آنچه در لیبی رخ داد، رهنمون ماست. پیش از این، در یادداشتی کوتاه درباره ی جُستاری دیگر از آن میان، نوشته بودم:
«... گفته می شود که یکی از تفاوت های آدم دانا با آدم نادان در این است که آدم دانا نه تنها از ندانمکاری های خود می آموزد که از ندانمکاری های دیگران نیز پند می گیرد و آدم نادان نه تنها از ندانمکاری های دیگران چیزی نمی آموزد که ندانمکاری های خود را نیز بارها و بارها پی می گیرد»۲

ما ناچاریم ـ و در اینجا روی سخنم بیش تر با روشنفکران خلقی، بویژه روشنفکران با خاستگاه لایه های میانی همبود است! ـ همه ی این آزمون های تاریخی و ترفندهای نو به نوی امپریالیست ها و نوکران شان در میهن مان و دیگر جای جهان را با باریک بینی هرچه بیش تر، بدیده گرفته از چگونگی پیروزی ها و شکست های گذشته بیاموزیم.

آزادی هرچند ناپایور (موقت)۳ جعفر عظیم زاده را به نوبه ی خود به طبقه ی کارگر، دیگر زحمتکشان و کنشگران مدنی ایران شادباش می گویم و برای جنبش بالنده و دگرگونساز به سود نیروهای کار و زحمت میهن مان، دستیابی به سنگرهای کوچک و بزرگ دیگری تا پیروزی فرجامین در دستیابی به آماج های سوسیالیسم و آشتی پایدار میان خلق های ایران، منطقه و جهان، خواستار و آرزومندم.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۱ تیر ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/07/blog-post_1.html 

پی نوشت:

۱ ـ کوشش بیهوده و ریشخندآمیزی است که از سوی رژیم تبهکار فرمانروا بر ایران برای گنجاندن سندیکاهای کارگری در چارچوب تنگ و بی آرشِ سازمان هایی رستایی دنبال شده و می شود؛ سازمان هایی که گویا تنها کارشان، پیگیری درخواست های ریز و شپش اقتصادی کارگران است؛ آن هم بگونه ای که گویا از دست به گفته ی نادرست ساخته و پرداخته شده ی قلم بمزدان سرمایه: «کارآفرینان»، صدقه دریافت می کنند! نه! سندیکاها و از آن میان، بویژه سندیکاهای کارگری، سازمان هایی رستایی ـ سیاسی اند؛ به همین شَوَند است که سرمایه داران از رویش و گسترش آن ها در میان کارگران بیمناکند و تا آنجا که می توانند در کارشان سنگ می اندازند و چنانچه نتوانند جلوی آن را بگیرند، می کوشند تا سندیکاها را در چارچوب سازمان هایی خرده کار و وابسته به خود دگردیسه نمایند.

۲ ـ  «انتظار دارید در چاله ی دیگری پا نگذارند؟!»،  ب. الف. بزرگمهر، ١٩ فروردین ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/04/blog-post_2773.html

۳ ـ  پارسی نویسی:

بجای واژه ی از ریشه عربی «موقّت»، کاربرد واژه پارسی «ناپایور» و بسته به مورد در جاهایی، «ناپایدار» را پیشنهاد می کنم.  ب. الف. بزرگمهر  ۱۱ تیر ماه ۱۳۹۵

هرچه تیغ های تان را بیش تر تیز کنید، مرگ خود را نزدیک تر نموده اید! ـ بازپخشش

بر بنیاد همه ی قانون های نوشته شده و نشده ی جهانی و منطقه ای و کشوری، شما به هیچ رو از این هوده برخوردار نیستید که درباره ی امور درونی این یا آن کشور، چه لبنان، چه ونزوئلا و چه هر جای دیگری از جهان، دهان باز کنید و یاوه بگویید؛ چه برسد به اینکه به چنگ اندازی دست یازید. تبهکاران تمرگیده در دستگاه های دیوانسالاری امپریالیست های «یانکی» و انگلیسی و فرانسوی و آلمانی! این تیغی دولبه است. فراموش نکنید که نه تنها دیگر چون گذشته های دورتر، همه کاره ی جهان نیستید که زمین نیز آشکارا زیر پای تان می لرزد؛ هیاهوی تان نیز از این واقعیت دردناک سرچشمه می گیرد. هنوز شاید بتوانید، اینجا و آنجا پیروزی های کوچکی بچنگ آورید و همچنان برای ملت های جهان، شاخ و شانه بکشید؛ ولی همانگونه که در بلندای نیرومندی گذرای تان در پی فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» گواه بودید و از آن هنگام به این سو، باری دیگر در سراشیبی پا نهاده اید، هیچکدام از آن "پیروزی" ها پایدار نبود و در آینده نیز نخواهد بود. یورش های ددمنشانه تان که تاکنون جان میلیون ها آدم و از آن میان زنان و کودکان بیگناه را گرفته، تنها و تنها بر آتش خشم و کین توده های مردم از آن میان، در کشورهای خودتان افزوده و سرانجام، دامن خودتان را نیز خواهد گرفت. همه ی این ها هر روز، بیش از پیش به توده های مردم جهان که سر به چندین میلیارد می زند، نشان می دهد که باید این سامانه ی اهریمنی و تبهکار را بخاک سپرد و جهانی آدموار بر بنیاد دادگری بر پا نمود. درد شما نیز در چنین چشم اندازی است که نه تنها آن را ـ دستِکم بگونه ای مِه آلود ـ می بینید که بوی آن نیز مشام تان را می آزارد و به هیاهو وادارتان می کند. ما همه ی این ها را درمی یابیم و به شما هشدار می دهیم:
هرچه تیغ های تان را بیش تر تیز کنید، مرگ خود را نزدیک تر نموده اید! این، دیالکتیکِ (ماتریالیستی) تاریخ است که چنین پیش بینی می کند ...

ب. الف. بزرگمهر    ۱۳ بهمن ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/02/blog-post_18.html 

***

ابراز نگرانی آمریکا از حضور حزب‌الله در دولت جدید لبنان

ایالات متحده روز جمعه ضمن استقبال از تشکیل کابینه جدید دولت لبنان، از در اختیار گرفتن سه وزارتخانه از سوی حزب‌الله لبنان ابراز نگرانی کرد.

وزارت خارجه آمریکا نگران است که بودجه در اختیار سه وزارتخانه دولت لبنان که در اختیار حزب‌الله قرار گرفته است، صرف این گروه «شبه نظامی شیعی» شود.

در عین حال ایالات متحده آمریکا اعلام آمادگی کرده است که با دولت جدید سعد حریری، نخست وزیر، همکاری کند و از ابراز تمایل مایک پومپئو وزیر خارجه ایالات متحده برای سفر و دیدار از لبنان خبر داده است.

دولت جدید لبنان روز پنج‌شنبه، ۱۱ بهمن، پس از هشت‌ ماه رایزنی بین گروه‌های سیاسی بر سر تشکیل کابینه جدید تشکیل شد.

سهمیه گروه حزب‌الله در دولت جدید لبنان از دو وزیر شامل وزرای صنایع و ورزش و جوانان در دولت پیشین به سه پست اصلی افزایش یافت و پست وزارت بهداشت را نیز دربرگرفت.

مذاکرات در مورد ترکیب دولت وحدت ملی جدید پس از انتخابات اواسط اردیبهشت آغاز شد که در آن حزب‌الله و متحدان آن به نسبت گذشته رای بیشتری به دست آوردند.

رابرت پالادینو، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، نسبت به در اختیار گذاشته شدن وزارت بهداشت به حزب‌الله لبنان، ابراز نگرانی کرده است.

گروه حزب‌الله لبنان از نظر وزارت خارجه آمریکا گروهی تروریستی به شمار می‌آید و در فهرست گروه‌های تروریستی این وزارتخانه قرار دارد.

پالادینو گفت: «ما از دولت جدید لنبان می خواهیم تا بر منابع و خدمات وزارتخانه‌های در اختیار حزب‌الله نظارت کند تا منابع و بودجه این وزارتخانه‌ها صرف حمایت از حزب‌الله نشود

پیش از این، یک مقام وزارت خزانه‌داری آمریکا نیز نسبت به سوء استفاده حزب‌الله از تصدی بر وزارت بهداشت و صرف بودجه‌ این وزارتخانه در جهت منافعش هشدار داده‌ بود.

در همین زمینه پیش‌بینی می شود، از این پس کار رساندن کمک‌های مالی به وزارت بهداشت لبنان با وجود تحریم‌های آمریکا علیه حزب‌الله لبنان با مشکلاتی همراه شود.

در فروردین‌ماه امسال نشستی در پاریس فرانسه برگزار شد که شرکت‌کنندگانش متعهد شدند تا ۱۱ میلیارد دلار وام کم‌بهره به لبنان اختصاص داده شود تا این کشور بحران‌های سیاس و اقتصادی ناشی از مهاجرت ۱.۵ میلیون پناهجو از کشور همسایه سوریه را مدیریت کند.

به گفته دفتر وزیر خارجه فرانسه، این کمک‌های بین‌المللی قرار بوده است زیربنای اقتصادی لبنان را بازسازی کند و در طول یک دوره زمانی ۱۲ ساله به ۲۳ میلیارد دلار خواهد رسید.

حزب‌الله لبنان متحد بشار اسد، رئیس‌ جمهور سوریه، است و شماری از نیروهای حزب‌الله لبنان در سوریه در جنگ داخلی این کشور حضور دارند.

اسرائیل نیز همواره از حضور نیروهای حزب‌الله که به ایران نزدیکند ابراز نگرانی کرده است و در ماه‌های گذشته بارها به مواضع و پایگاه‌هایی نظامی در سوریه که گفته شده متعلق به حزب‌الله و نیروهای نزدیک به جمهوری اسلامی ایران بود حمله کرده است.

حزب‌الله در عرصه سیاست داخلی لبنان یک حزب بزرگ به شمار می‌رود که سیستم سیاسی پیچیده‌ای دارد و نقش فعالی در فضای سیاست داخلی این کشور بازی‌ می‌کند.

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۱۳ بهمن ماه ۱۳۹۷

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.   ب. الف. بزرگمهر

اگر قرار بود خدایی می داشتم ... ـ بازپخشش

تصویر پیوست را با سروده ی مذهبی زیر، گونه ای نوحه خوانی آماده کردن توده های مردم برای «گوشت دم توپ شدن»، درج کرده است. («گوگل پلاس»)

نگاهی به تصویر آن لامپ می اندازم و نگاهم بروی نوشته ی زیر لامپ میخکوب می شود:
«آنکه ترا روشن نگه می دارد ...» و سپس به یاد ادیسون و گفته ی ارزنده اش در پاسخ به خبرنگاری می افتم که درباره ی بازشناخت (کشف) ها و آفریده های (اختراعات) وی با لاف و گزاف، سخن آغاز نموده و ادیسون در یک پاسخ کوتاه، آن را در برابر کار و پشتکار و عرقی که باید ریخت تا کار به سرانجام دلخواه برسد، کوچک می شمارد.

در اندیشه می شوی که این ها هم به سر و سینه ی خود می کوبند و عرق می ریزند؛ ولی جز «تخلیه روحی» و چشم به پدیداری کسی از آسمان یا از درون سردابه ای تاریک، چیزی بیش تر نیست؛ نه آفرینندگی در کار است و نه دستاوردی ارزنده در کار؛ تنها، مغزی است که برای پذیرش وضعیت خوار و کوچک شمرده ی خویشتنش، شستشو داده می شود.

می نویسم:
آنکه جهانت را روشنی بیش تری بخشید و از دود چراغ و نور شمع رهایی بخشید، ادیسون بود. اگر قرار بود خدایی می داشتم، او را برمی گزیدم!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ مهر ماه ۱۳۹۳ («گوگل پلاس»)

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/10/blog-post_16.html 

***

شروع عشق به نام خدا به نام شما
من آفریده شدم تا شوم غلام شما

هزار شکر نبوده هنوز روی سرم
به غیر سایه ی لطف علی الدوام شما

کبوتر دل من که نمی پرد همه جا
از آن زمان که گرفتار شد به دام شما

برای آنکه جنان را فقط نگاه کند
نشسته است شب و روز روی بام شما

خوشا به حال کسی که شده در این دنیا
مسیر زندگی اش روشن از کلام شما

شما تمامی دار و ندار من هستید
تمام عمر همه اعتبار من هستید

جهان به زیر قدوم تو خار می گردد
نفس زنی همه عالم بهار می گردد

برای عرض ارادت به محضرت، خورشید
به سمت گنبد تو رهسپار می گردد

یکی دو شب که نه ، هر شب به سامرا، مهتاب
میان صحن تو مثل غبار می گردد

اگر که تیغ دو ابروت می کشد ، جانم
هزار بار به پایت نثار می گردد

اگر به عشق تو مردم شما نخور غصه
یک عاشقت کم از این صد هزار می گردد

همیشه زنده بود هرکسی فدای تو شد
و خوش به حالش اگر خاك سامرای تو شد

دلم بهانه گرفته، بهانه ات هادی
نشسته ام چو گدا پشت خانه ات هادی

نگاه کن به خدا آب و نان نمی خواهم
تمام حاجت من آستانه ات هادی

بخوان تو جامعه را تنگ شد دلم امشب
برای زمزمه ی عاشقانه ات هادی

به عرش نقل محافل بیان مدح شماست
و جبرئیل بخواند ترانه ات هادی

تو آمدی که گرفتاری ام شروع شود
شوم اسیر تو و آب و دانه ات هادی

تو آمدی که بدانم جلال يعني چه !
تو آمدی که ببینم جمال يعني چه !

بگیر دست مرا تا به سامرا ببری
بگیر دست مرا عرش کبریا ببری

ببین که دور و بر من غریبه بسیار است
بگیر دست مرا ، یار آشنا، ببری

تو رهنمای منی ، تا نیامده شیطان
بگیر دست مرا تا سوی خدا ببری

همه یقین من این است راه حق آنجاست
به هر کجا که دلت خواست تا مرا ببری

به آن ضریح تو سوگند می دهم مولا
مرا تو یک شب جمعه به کربلا ببری...

که روضه خوان بشوم در حریم خون خدا :
"میان آن همه لشكر ... حسين ... وا ... تنها ..."

از «گوگل پلاس»

قرار بود انقلاب برای آن ها زندگی آبرومندانه فراهم کند ... ـ بازپخشش

دخمه ای است و همه ی دار و ندارِ خانواده ای عیالوار همین است. قرار بود انقلاب برای آن ها نیز که «سند دست های پینه بسته شان است»، زندگی آبرومندانه فراهم کند؛ زندگی آبرومندانه ای که نه برای آن ها و نه برای هیچکس فراهم نشد؛ حتا برای دزدان و میوه چینان انقلاب که هنوز نمازهای پر آب و تاب می خوانند و رهبرشان: «علی بابا» را گاه گداری به اندرزگویی وامی دارند که شب های ماه رمضان پرخوری نکنید ... عیش و عشرت تان را جلوی چشم مردم انجام ندهید تا دل  شان کباب شود ...

نمازهایی که از هزاران ناسزای چارواداری و ناموسی بدتر است! خوشبختانه درهای توبه باز است؛ چند بار تاکنون توبه کرده اند، نمی دانم؛ ولی خُمس و زکات می پردازند و به دلار نیز می پردازند تا بر میلیاردهای «علی بابا» افزوده شود و میانجی شان شود تا در آن جهان نیز به آن ها بد نگذرد و خرده حسابی با خداوند بخشنده ی مهربان نداشته باشند ... زندگی به همین سادگی و با خوبی و خوشی می گذرد. بر چشم حسود لعنت!

ب. الف. بزرگمهر  سوم اسپند ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/02/blog-post_969.html

۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۵, شنبه

ما خواهان همزیستی آشتی جویانه همراه با همچشمی در بازار سرمایه ایم

ما خواهان همزیستی آشتی جویانه همراه با همچشمی در بازار سرمایه ایم؛۱ ولی آماده ی رویارویی هم هستیم و چنانچه درگیر شویم از کوبیدن کاسه بشقاب هایی که برای فروش به بازار می آوریم به کَلّه های پوک تان باکی نداریم. آنچه ما را غمگین و نگران می کند، شکسته شدن آن کَلّه های پوک نیست؛ کاسه بشقاب های گرانقدر و نازنین مان نیز می شکنند و از آن نگران کننده تر، پولدارترین مشتریان کالاهای مان را از دست می دهیم. برای همین، بهترین و شایسته ترین راه برای هر دوی مان، چنانچه کار  بجای باریک کشید، ستیزه ی «اینور جوب آنور جوب»۲ است که هر از گاهی میان مردم در یکی از شهرهای زیبای ایران رخ می دهد و با آنکه برخی وخت ها با ناسزاگویی پایین بالای یکدیگر را یکی می کنند، نه کسی از هر دو سو کم ترین آسیبی می بیند و نه یَخِه ای دریده می شود. آن ها هم مانند ما چینی ها مزه ی تلخ تنگدستی و گرسنگی و چپاول از سوی بیگانگان و بویژه مُنگُل ها را بدرازای تاریخ شان بسیار کشیده اند و سر و کَلّه و دندان های خود، جامه هایی که در بردارند و هر خرده ریز دیگری را ارژ می نهند. دیگر خود دانید! از ما گفتن ...

از زبان توتی سخنگوی آن وزارتخانه که برگردان نام کوچک وی به پارسی بگمانم چیزی در مایه ی «سکینه سلطان» از آب درمی آید؛ شَوَند آن را نپرسید، چون نمی دانم:  ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ اردی بهشت ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ یکی از نمایندگان وزارت کار و بار برونمرزی چین در نشستی رسانه ای پیش از رهسپاری «آنتن بُلندکُن»، وزیر کار و بار برونمرزی «یانکی» ها به این کشور این پرسش زا در میان نهاد که آیا چین و «ایالات متحد» همبازند یا دشمن؟ این پرسشی بنیادین است که در پاسخ به آن ندانمکاری شایسته نیست.

وی در پی افزود: «همچشمی میان کشورهای بزرگ، گرهِ دشواری هایی که چین، «ایالات متحد» و همه جهان با آن روبرو هستند را نخواهد گشود».

این دیپلمات بر این نکته پافشرد که: «چین و «ایالات متحد» دو کشور بزرگ هستند که نمی توانند هماوندی های خود را پاس ندارند، هماوندی برقرار نکنند و بویژه به رویارویی و ستیزه روی نیاورند.»

برگرفته از «چوب دو سر گُه»    چهارم اردی بهشت ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ همانا «دعوای این ور جوب (جوی) آنور جوب» در اسپهان

در این ولایت، کودکان هم بهره برداری ابزاری از خدا را آموخته اند! ـ بازپخشش

ﻣﺎﺩﺭ رو ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ :
ﻫﯿﭻ می دونستی وقتی که اون شیرینی رو یواشکی برمی داشتی، خدا داشت تو رو ﻧﮕﺎﻩ می کرد؟

ﮐﻮﺩﮎ:
ﺁﺭﻩ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﻮﻥ!

ﻣﺎﺩﺭ:
... ﻭ ﻓﮑﺮ می کنی ﺑﻪ ﺗﻮ چی می گفت؟

ﮐﻮﺩﮎ:
می گفت ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ؛ ﭘﺲ می تونی ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ !

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

دنباله ی گفتگوی مادر و کودک ...

مادر:
عجب؟!

کودک:
بعله! تازه بعدش که دو تا رو خوردم، گفت: می تونی به نیابت از پیامبر و «عمه عطار»* [همانا ائمه اطهار] چند تا دیگه هم برداری بعدن بخوری! راستی! مامان جون، عطار کیه؟ می شه بریم دیدن عمه اش؟

مادر با شگفتی به بچه زُل زده و حتا نمی پرسد که چرا دست هایش را پنهان نموده است!

ب. الف. بزرگمهر     ۱۷ دی ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/01/blog-post_7.html

* الهام گرفته از نوشته ای دیگر

رویداد «غدیر خم» از دیدگاه زنده یاد احمد کسروی ـ بازپخشش

نوشته ای بسیار آموزنده از زنده یاد احمد کسروی؛ دانشمندی که ژرفای دانش وی پیرامون جُستارهای گوناگون اجتماعی و از آن مهم تر راستگویی و راستکرداریش، از آن میان، در بیان بی آلایش رویدادهای تاریخی بی هیچ فریب و نیرنگی آمیخته، نمونه وار است.

ب. الف. بزرگمهر   سوم آبان ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/10/blog-post_8850.html 

***

می گویید پیغمبر فرمود:
«من كنت مولاء فهذا علی مولاء». من در شگفتم كه چرا ملایان معنی این جمله را نمی دانند. در میان عرب، داستانی بنام «ولاء» بوده است. به این معنی، كسی كه غلام خود را آزاد می كرده، میانه‌ی آن غلام با آقایش رابطه ی «ولاء» تولید می شده و احكامی داشته؛ مثلاً، اگر آن غلام بی‌وارث می مرد، ارث او به آقایش می رسید. همچنین عشایر عرب با یكدیگر پیمان می‌بستند كه به قول خودشان «حلیف» یكدیگر می شدند. در میان آن ها  نیز رابطه ی «ولاء» تولید می شد و آن نیز احكامی داشت.

دركتاب های فقه، «ولاء» یك بابیست. پیغمبر اسلام از مردم عرب می بود و با كسانی در میانه رابطه‌ی «ولاء» می داشت. در آن باره، علی را كه دامادش می بود، جانشین خود كرده و فرموده:
«من با هركسی ولاء داشتم و مولایش می بودم پس از من این علی مولای او خواهد بود». بالاخره این یك وصیت خانواده ای بوده.

من نمی دانم این جمله كجا و داستان خلافت كجاست؟! اگر مقصود پیغمبر خلیفه گردانیدن علی بودی، بایستی نخست توضیح دهد كه مردم، خلیفه یا جانشین مرا خدا باید معین كند. اول این را كه خودش یك موضوع بسیار مهم بود، به مردم ابلاغ كند؛ پس از آن، علی را نامزد جانشینی گردانیده، صریح و آشكار بفرماید:
«خلیفه‌ی اول من، علی خواهدبود. خدا او را برگزیده است.»

«مولا» در زبان عربی به معنی جانشین یا سلطان نبوده. مولا جز به همان معنی «دارنده‌ی ولاء» شناخته نمی شده و اینست می‌بینیم كه هم به غلام آزاد شده و هم به آقای آزاد كننده، گفته می شده است.

از این گذشته، اگر حكم اسلام این بوده كه خلیفه را خدا برگزیند، پس چرا این در قرآن گفته نشده؟! پس چرا چنین حكم مهمی در قرآن نیامده؟!

شما آیه‌ی «الیوم اكملت لكم دینكم...» را دلیل می آورید. اولاً بهتر است، آیه را از اول بخوانید تا بدانید كه به این موضوع نمی‌چسبد:
«حرمت علیكم المیته و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیرالله به و المنخنقه و الموقوذه و المتردیه و النطیحه و ما اكل السبع الاماذكیتم و ما ذبح علی النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلكم فسق الیوم یئس الذین كفروا من دینكم فلاتخشوهم و اخشون الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا فمن اضطر فی مخمصه غیر متجانف لا ثم فان الله غفور رحیم.»

در این آیه از آغاز تا انجام، سخن از خوردنی های حرام رانده شده و درو آنچه نیست، داستان خلافت است. معنی آیه اینست:
«حرام شد بشما مردار (میته) و خون و گوشت خوك و هرچه بینام خدا سر بریده شود و آنچه خفه شده یا با زدن و افتادن و شاخ زدن مرده و آنچه درندگان پاره كرده اند. مگر آنهایی كه پاك گردانید» (نمرده باشد و سرش ببرید) و آنچه برای بت ها سربریده شده: همچنان استخاره با اَزلام (تكه چوب ها). امروز كافران درباره‌ی شما نومید شدند. دیگر از آنان نترسید و از من ترسید. امروز دین شما را درست گردانیدم و نیكی های خود درباره‌ی شما به پایان رسانیدم و اسلام را برای شما دین برگزیدم؛ مگر كسی كه به گرسنگی افتد و ناچار باشد و قصد گناه نكند (كه می تواند از آن گوشت ها بخورد). خدا مهربان و آمرزنده است.»

این آیه كجا و داستان خلافت علی كجاست؟! آنگاه چه شده كه خدا اصل موضوع را نگوید و منّت گزاریش را بگوید؟! نمی دانم این ها را هیچ اندیشیده اید یا نه؟!

گذشته از همه‌ی این ها، امام علی بن ابی طالب، هنگامی كه پس از كشته شدن عثمان، خلیفه گردید و معاویه كشته شدن عثمان را بهانه گرفته، گردنكشی می كرد ما می بینیم آن امام به معاویه نامه نوشته، چنین می گوید:
«انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابكر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یكن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یردو انما الشوری للمهاجرین و الانصار فان اجتمعوا علی رجل وسموء اماما كان ذلك لله رضی ...»

معنایش اینست:
«آن گروهی كه به ابوبكر و عمر و عثمان بیعت كرده بودند با همان شرایطی كه به آن ها بیعت كرده بودند به من بیعت كردند. به هیچ حاضری نمی رسید كه اختیار دیگری كند و به هیچ غایبی نمی رسید كه قبول نكند. زیرا شورا حق مهاجرین و انصار است. اگر آنان بر سر مردی گرد آمدند و او را امام نامیدند، رضای خدا نیز در آن خواهد بود ...»

این نامه در نهج البلاغه هست و ما آن را در تاریخ ها نیز می‌یابیم. شما ببینید كه اولاً هیچگاه نمی گوید مرا خدا برگزیده و پیغمبر روز غدیرخم مرا به مردم معرفی كرده. هیچ از این چیزها سخنی نمی راند. دوم آشكاره می گوید كه مرا همان كسانی كه ابوبكر و عمر و عثمان را خلیفه گردانیده بودند، خلیفه گردانیدند و همین را دلیل حقانیت خود می شمارد. سوم تصریح می كند كه انتخاب خلیفه حق مهاجرین و انصار است. آن ها چون كسی را برگزیدند، رضای خدا نیز در آن خواهد بود و كسی حق نخواهد داشت او را نپذیرد.

این نامه را می نویسد كه خلافت خود را به معاویه مدلل گرداند و گناه او را كه برخلاف اجتماع و اختیار مهاجر و انصار قیام كرده بود به رُخش بكشد.

اكنون شما ببینید، آیا با این نامه باز جای آنست كه گفته شود، بایستی تعیین خلیفه از جانب خدا باشد؟! باز جای آنست كه گفته شود ابوبكر و عمر غاصب بودند؟! باز جای آنست كه پنداشته شود، علی به ابوبكر بیعت نمی كرد و او را با زور به بیعت بردند؟!

علی به معاویه می نویسد:
تو چون به من كه مهاجر و انصار انتخاب كرده اند، بیعت نمی كنی، گناهكاری؛ از دین خارجی؛ با تو جنگ خواهم كرد. اگر خود او با ابوبكر همین رفتار را كرده بود، آیا او نیز گناهكار نبود؟! از دین خارج نمی شد؟!

اما اینكه می گویند: روز غدیرخم عمر بیعت كرد و گفت:‌
«بَخ بَخ لك یا علی اصبحت مولای و مولا كلا مومن و مومنه»، بیگمان این ها را ساخته اند. علی چگونه مولای عمر شده بود؟! این سخن چه معنی توانستی داشت؟! دوباره می گویم:
«مولا» جز بمعنی دارنده‌ی ”ولاء“ نبوده. اینكه مولا را بمعنی ”آقا“ نیز می آورند از زمان های دیرتر آغاز شده.»

خاستگاه: کتاب «گفت و شنید»، احمد کسروی، ۱۳۲۳ خورشیدی

این نوشتار بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است. عنوان نیز از آنِ من است.     ب. الف. بزرگمهر

متن نوشته و تصویر پیوست، هر دو برگرفته از «گوگل پلاس»!

پی نوشت:

کسی می نویسد:
«حالا این آقای کسروی هم که معصوم نبوده ... بنابراین حرفش حجت نیست.»

می نویسم:
سخن بر سر معصوم بودن یا نبودن نیست. و «معصوم بودن» در بنیاد خود چه آرشی دارد؟!

برخلاف فرمایش شما، سخن زنده یاد کسروی، نه تنها حجت است که بر پایه ی پژوهش های تاریخی گواهمند (مستدل) انجام پذیرفته است. افزون بر آن، وی پیش از آنکه «احمد کسروی» شود، آخوندی تمام عیار و بسی دانشمندتر از دیگر آخوندهای همدوره ی خود بوده و سپس به گفته ای پرآوازه از کسی دیگر، دستارش (عمامه) را به تاق اتاق کوبیده است. اشتباه نشود:
این گفته از احمد کسروی نیست! از کسی دیگر است.

درست به دلیل دانشی که وی درباره ی بسیاری رویدادهای تاریخی اسلام داشت و دریافته بود که این رویدادها با آنچه ساخته و پرداخته شده، گاه از زمین تا آسمان تفاوت دارد و برخی آخوندها و ملاهای دیگر نیز بر بسیاری از آن ها آگاهند، ولی آن ها را به انگیزه های گوناگون از مردم پنهان می دارند به خونش تشنه بودند و سرانجام، این آدم پاکدامن و درستکار که وی را شرف ایران و آذربایجان نیز می توان بشمار آورد را آنگونه ناجوانمردانه کشتند.

ب. الف. بزرگمهر سوم آبان ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/10/blog-post_8850.html

کودکانِ کارِ کوه و بیابان! ـ بازپخشش

می پنداشتی که بچه های کار، این کارگران خردسال که در رژیمی تبهکار به انگیزه ها و دلیل های گوناگون و از همه مهم تر تنگدستی خانواده ناچار به مایه گذاشتن از کودکی و جان و هستی خود برای لقمه ای نان هستند، تنها در کوچه و خیابان های شهرهای بزرگ پرسه می زنند؟

می بینی؟ اینجا نیز هستند و بیم بسیاری ناگواری ها را نیز بجان می خرند؛ گونه ای دیگر از کودکان کار:
کودکانِ کارِ کوه و بیابان!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ بهمن ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/02/blog-post_265.html

کدام گروه بیم برانگیزترند و بیش تر چوب لای چرخ اسلام می گذارند؟ ـ بازپخشش

ترفند پلید و شناخته شده ای را بکار می گیرند؛ کسانی که بگمان شان بیم برانگیزترند را پیش تر نشانه گرفته و برای شان پاپوش دوخته اند؛ ساده ترین پاپوش ها نیز با سود بردن از واژه های عربی که آن ها را ترسناک تر می کند، چیزی در مایه ی اختلال در امنیت ملی و ایجاد اغتشاش است؛ ترفندهای پلیدی که حتا «گشتاپو»ی «آلمان نازی» از دیدگاه حقوقی از چنان هوده ای برخوردار نبود که بی هیچ گواهی روشن و پایور شده، کسی را دستگیر کنند؛ ولی این نابکاری و نمونه های دیگری در همین مایه، در رژیم خرموش های شکمباره ی اسلام پیشه شدنی است. از آن ها بدتر، بدنام کردن و بستن دروغ «توهین به رسول الله» و «ائمه اطهار»* و حتا خود خداست. هر چه نباشد، آقایان، آنگونه که می داوند (ادعا می کنند)، نمایندگان، نشانه ها و نمودارهای الله و اسلام هستند و هنگامی که چیزی را بو بکشند، ردخور نداشته و نیازمند هیچگونه گواهی نیست؛ افزون بر آنکه کاریای سپندینه ی (وظیفه ی مقدس) رهسپار نمودنِ عوام النّاس به بهشت و دوزخ نیز بر دوش شان سنگینی می کند؛ و اگر خدای ناکرده، آدم بیش از اندازه کنجکاوی (همانا فضول بزبان آمیخته به عربی) از میان خودشان، پایش را از گلیم دراز کند و از «بصیرت العظما» بپرسد:
«آقا چرا بجای این ها ـ یا چنانچه کمی ترس و لرز نیز داشته باشد: در کنار این ها! ـ بسراغ دانه درشت ها نمی رویم؟»* پاسخی سربسته در این مایه خواهد شنید:
کار و بار آن دانه درشت ها با خداوند مَنّان است؛ بارشان سنگین است و خُمس و زکاتی هم پرداخته اند؛ این دانه ریزها از گونه ای دیگرند؛ چهره های لاغر و تکیده شان گول تان نزند! درست است که پول و پله ای ندارند تا خُمس و زکات نان و آبداری در راه الله بپردازند؛ ولی، همین ها هستند که نگذاشته و هنوز هم نمی گذارند ما از عوام النّاس، سپاه ضد استکباری بسازیم و به جنگ کُفّار بفرستیم! کاری کرده اند که مُقلّدین پر و پا قرص مان هم دیگر گوش شان به ما بدهکار نیست. شما که برادر دینی هستی، کلاه خودت را داور کن و بگو: کدام گروه بیم برانگیزترند و بیش تر چوب لای چرخ اسلام می گذارند؟ خوب! خدا خودش، کار و بار این ها را به ما سپرده است:
وظیفه ای الهی که از زیر بار آن نمی توان شانه تُهی کرد!

از زبان «کیر خر نظام»:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/05/blog-post_76.html

پی نوشت:

* بیچاره عمّه ی عطار نیشابوری که از این رهگذر، هر از گاه ناسزاهای آبداری دریافت می کند و پاره استخوان هایش در گور می لرزند! زبان بیگانه است دیگر؛ پس از ۱۴۰۰ سال قرآن خوانی و روضه خوانی و اینا توده ی مردم در بسیاری جاهای ایران زمین، آن را خوب نیاموخته اند و شاید با خود می اندیشند که عمّه ی عطار نیشابوری، زن نادرستی بوده و خودشان هم دو تا ناسزای دیگر بارش می کنند! آن همکار کُرد ایلامی، جان بجانش می کردی که بگو: «مُستَضعَف»، باز هم می گفت: «ایما مُستعفضیم!» («دوران دیگری فرا رسیده است!»، ب. الف. بزرگمهر ۲۱ دی ماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/01/blog-post_14.html 

** عبارت «دانه درشت» را نیز همین گروه [دزدان و رشوه خواران کوچک و میانگین، سبک وزن و میان سنگین] سرهم کرده اند که تا اندازه ای از زشتی و پلیدی کار بکاهند؛ زشت است و با فرهنگ درخشان ما بویژه بخش اسلامی آن نمی خواند که واژه های ناشایستی چون دزد و رشوه خوار بر زبان آوریم!

برگرفته از پانوشت نوشتار «به شاخ سرو قُمری داستان زن ...»، ب. الف. بزرگمهر  نهم مهرماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/09/blog-post_30.html

هرچه مردم تنگدست تر و ناآگاه تر، برای شکمبارگان یاوه گو سودمندتر! ـ بازپخشش

دیر زمانی پیش، کسی آخوندها را «کاست»۱ خوانده بود که با واکنش بجای تنی چند از چپ های راستین ایران روبرو شد؛ زیرا چنان رسته ی اجتماعی (صنف)، گرچه از دیدگاه بهره مندی۲ های طبقاتی، نزدیکی چندانی با طبقه کارگر و سایر زحمتکشان پیرامون این طبقه نداشته و ندارد، در بخش بندی اجتماعی در لایه های گوناگونی از همبودهای کهنه و خرده بورژوازی گرفته تا زمینداری خرد و کلان و حتا بورژوازی گنجیده و یک طبقه یا لایه ی ویژه ی اجتماعی را دربرنمی گیرد؛ چه برسد به لایه ای اجتماعیِ با مرزهای گذرناپذیر از همبودی دیرینه به نام «کاست»!

با این همه، رسته ی یاد شده را بر بنیاد آرش و مانش «طبقه اجتماعی»۳ می توان از سویه هایی در چارچوب «سامانه ی کاست» یا همانا «سامانه نژادگرا» گنجاند و بازشناخت؛ گنجایش و بازشناختی که هماوندی نزدیک و باریکی با شکست انقلاب بهمن ۵۷ و برآمد ضدانقلابی صورتک افکنده یافته و هستی آن رسته که بیش از پیش زیر پوشش و در کالبد اسلام پناهی و اسلام پیشگی به هم گراییده و می گراید (همگرایی طبقاتی) را به تنگدستی کمرشکن و واماندگی های فرهنگی توده های سترگ مردم ایران گره زده و می زند. از این سویه که به جُستار باریک تر نگریسته شود، حتا کم ترین تفاوتی میان «آخوند خوب» با «آخوند بد»۴، «آخوند اصلاح طلب» با «آخوند دم خزینه نشین خیمه و خرگاه آقا» و "رویارویی" هایی از این دست، نیست و با نادیده گرفتن برخی تفاوت های گاه چشمگیر و چالش برانگیز که باید از آن ها به سود پیکار طبقاتی زحمتکشان بهره جست، همه ی آن ها از دیدگاه بهره مندی های طبقاتی، رویهمرفته همسو هستند. به زبانی ساده تر، فشرده تر و روشن تر، هستی این رسته ی یاوه گو و شکمباره به نگونبختی، بیسوادی، روان پریشی و واماندگی فرهنگی توده های مردم سخت گره خورده است:
هرچه مردم تنگدست تر و ناآگاه تر به حقوق اجتماعی خود، برای شکمبارگان یاوه گو سودمندتر! از همین رو، همه ی آن ها نیازمند پاسداری از مانش های ریشخندآمیز و از سویه ای خوارپندارانه چون «نخبگان برگزیده ی الله» در برابر «عوام النّاس نادان» بوده و در کردار اجتماعی خویش آن را به خوبی نشان داده اند. می پندارم کم ترین نیازی به گواه گرفتن آمارهای میلیونی بیکاری، بیسوادی، بیماری (و از آن میان گسترش بیمانند بیماری های روانی) و پریشانگویی های مذهبی و دینی (خرافات) نیست. شَوَندِ یکی دو بار ستایش «آقا بیشعور نظام» از دوره ی قاجار نیز در همین رویکرد نهفته است؛ رویکردی که ۱۸۰ درجه با سمتگیری «پایه» یا «زیربنای» اجتماعی ـ اقتصادی جهان کنونی در ناهمتایی است و شَوَندِ هر روز بیش از پیش پوشالیدن۵ و فرسودگی درونی رژیم تبهکار اسلام پیشگان نیز در همین نکته است! رژیمی که پابرجایی آن، چشم انداز آینده ی میهن مان را هر روز بیش از پیش، سهمناک تر می کند و باید برای سرنگونی آن، سازمان یافت و همسو و همگام شد.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_37.html 

پی نوشت:

۱ ـ «کاست»

«کاست» به آرش نژاد، گونه ای سامانه ی اجتماعی دیرینه است که هنوز نشانه هایی از آن در برخی کشورهای جهان دیده می شود. در این سامانه، برتری های اجتماعی بر بنیاد خویشی و هماوندی های درون گروهی در گروه هایی بسته و فَسُرده (منجمد) بخش می‌شود و آدم های هماوند در هر یک از گروه های اجتماعی،تنها از حقوق شناخته شده برای آن گروه برخوردار بوده و حق گذر به گروه های دیگر اجتماعی را ندارند.

سامانه ی «کاست»ی که بجای آن، کاربرد «سامانه ی نژادگرا» را پیشنهاد می کنم، نخستین بار در میان آریایی های هند پدید آمد. «برهما» (پیشوایان و نوچگان کیش و آیین های آن)، «کشاتریا» (جنگآوران)، «ویس‌ ها» (پیشه‌وران)، «شودراها» (بندگان و بردگان) و «پاری ‌ها» (نجس‌ها یا دراویدی‌ها) پایه های این سامانه را می ساختند.

در ایران باستان، طبقات چهارگانه ی «سامانه نژاد گرا»، دربرگیرنده ی «موبدان» (کاتوزیان)، «جنگاوران» (نیساریان)، «کشاورزان» (نسودی ها) و «پیشه وران« یا «دست ورزان» («اهنوخوشی») بود.

ز هر پیشه ور انجم گرد کرد
بدین اندرون نیز پنجاه خورد

گروهی که کاتوزیان خوانیش
به رسم پرستندگان دانیش

جدا کردشان از میان گروه
پرستنده را جایگه کرد کوه

صفی بر دگر دست بنشاندند
همی نام نیساریان خواندند

کجا شیر مردان جنگ آوردند
فروزنده ی لشکر و کشورند
نسودی، سه دیگر گره را شناس
کجا نیست بر کس از ایشان، سپاس

بکارند و ورزند و خود بدروند
به گاه خورش، سرزنش نشنوند

چهارم که خوانند اهنوخوشی
همان دست ورزان با سرکشی

کجا کارشان همگنان پیشه بود
روانشان همیشه پر اندیشه بود

شاهنامه فردوسی

برگرفنه از پی نوشتِ نوشتارِ «صورتکی نو بر چهره امپریالیسم ایالات متحده»، ب. الف. بزرگمهر،  ١۹ بهمن ماه ۱۳۸۷ ـ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

بازانتشار در پیوند زیر:

https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/05/blog-post_30.html

۲ ـ بجای واژه ی «منفعت» می توان و بهتر است از واژه ی «بهره مندی»۲ سود جست. به عنوان نمونه، بجای واژه ی جاافتاده ی «منافع طبقاتی» می توان «بهره مندی طبقاتی» نوشت و بکار برد.

۳ ـ «طبقات به گروه های بزرگی از آدمیان گفته می شود که بر بنیاد جای خود در سامانه ی از دیدگاه تاریخی، شناخته شده ی فرآوری (تولید) اجتماعی، بر بنیاد هماوندی های خود (که در بیش تر موردها در کالبد قانون هایی پایور و آراسته شده اند) با ابزار فرآوری، بر پایه ی نقش خود در سازمان اجتماعی کار و بنابراین، بر بنیاد شیوه های دریافت و اندازه ی آن سهمی از دارایی اجتماعی که از آن برخوردارند از یکدیگر بازشناخته می شوند.»

برگرفته از نوشتار «نوآوری سترگ» («ابتکار عظیم»)، برگردان رفیقِ زنده یاد: محمد پورهرمزان، مجموعه آثار لنین، جلد دوم، چاپ نخست، تهران، ۱۳۸۴ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۴ ـ دانسته به شیوه ی «آقا بیشعور نظام» سخن گفته ام!

۵ ـ کاربردِ پوشالیدن به آرش پوشالی شدن در پارسی رواست.

زیرنویس تصویر:

هستی این رسته ی یاوه گو و شکمباره به نگونبختی، بیسوادی، روان پریشی و واماندگی فرهنگی توده های مردم سخت گره خورده است!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۴

۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۴, جمعه

بایستگی سازمانیابی کارگران در ساختارهای روی پای خود ایستاده و از آنِ خودِ کارگری

روز جهانی کارگر و ضرورت تشکل‌های مستقل کارگری

نامه‌ی ریحانه انصاری، کارگر زندانی شده در «اوین»

در شرایطی به استقبال اول ماه‌مه، روز جهانی کارگر رفته‌ایم که طبقه کارگر ایران به شدت تحت فشار قرار دارد. دستمزدهای زیر خط فقر، عدم وجود تشکل‌های مستقل کارگری در کنار قراردادهای موقت و شرکت‌های پیمانکاری، عدم امنیت شغلی را بر کارگران ایران تحمیل نموده و سرکوب طبقه کارگر را تسهیل‌تر کرده است.

بسیاری از کارگران پیشرو در بخشهای مختلف با اخراج از محیط کار مواجه شده اند؛ اما ولع سرمایه داران تمامی ندارد. سرمایه داران در سال ۱۴۰۲ تلاش کردند دستمزد منطقه‌ای را به کمک «اتاق بازرگانی» بر ما کارگران تحمیل نمایند؛ ولی هنوز نتوانسته‌اند این هجوم را به پیش ببرند. همچنین تلاش میکنند که ساز و کار تعیین دستمزد را عوض نمایند و همان «شورای عالی کار» سه جانبه گرا که تحت سلطه خودشان هست را هم دور بزنند.

تجربه نشان داده است که ما کارگران تنها به نیروی تشکل‌های مستقل خود می‌توانیم مطالباتمان را بر سرمایه داران و دولت‌هایشان تحمیل کنیم. شرایط نامطلوب امروز ما کارگران ایران ناشی از نبود تشکلهای مستقل کارگری در سطوح مختلف و گسترده است.

در آستانه اول ماه‌مه این ضرورت بیش از هر زمان دیگری خود را نشان می دهد. هر چند برخی گروه های سیاسی که نگاه ابزاری به کارگران و فعالین کارگری دارند، ادعا میکنند که پاسخ مشکلات ما کارگران را دارند؛ اما واقعیت آن است که نگاه ابزاری و خارج از طبقه آنها کمکی به سازمانیانی فراگیر و از پایین ما کارگران نکرده و نخواهد کرد. کارگران بدون سازماندهی در تشکلهای مستقل خود به سیاهی لشکر جناح های سیاسی، چه در قدرت و چه در اپوزیسیون، تبدیل خواهند شد.

ما کارگران هر زمان که متحد و همبسته عمل کرده ایم، توانسته ایم سرمایه داران و دولت آنها را در عرصه های مختلف به عقب برانیم. تجربه همکارانمان در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، نیشکر هفت تپه، معلمان، هپکو، فولاد اهواز، چادرملو، پتروشیمی و بسیاری مناطق دیگر نشان از قدرت ما دارد.

نیروی ما بیکران است. تنها چاره ما اتحاد و همبستگی و ایجاد تشکل های مستقل به نیروی خودمان است.

گرامی باد اول ماه مه، روز جهانی کارگر

ریحانه انصاری

کارگر زندانی، زندان اوین

اول مه، برابر با ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

برگرفته از «تلگرام»   ۱۴ اردی بهشت ماه ۱۴۰۳ (برنام را با سود بردن از پیام بوم نوشته ام.  ب. الف. بزرگمهر)

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!