«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ تیر ۱۷, سه‌شنبه

چرا همه تان کینه توزانه به ما چشم دوخته اید؟ چون زنده مانده ایم؟!

از داوهای ریشخندآمیز و بزرگنمایی شده ی برخی از کلان خرموش های سیاست باز و سپاهیِ رژیم تبهکار سزاوار سرنگونی که بمب ها و موشک های «عزراییل» به آن ها کاری نداشت:

ـ «عزراییل» می خواست جان مرا هم بگیرد؛ ولی تا مرا دید پا به فرار نهاد.

ـ «عزراییل» روی ما هم بمب افکند؛ ولی من جا خالی کردم؛ بمب به کله ی بغل دستی ام بیچاره حسنقلی خورد و وی مرحوم شد.

ـ «عزراییل» خانه ی ما را با بمب ویران کرد و آوار بسیاری روی سرمان ریخت؛ ولی بحمدلله من پس از نیم ساعت سُر و مُرُ گُنده از زیر خاک بیرون کشیده شدم؛ بی آنکه حتا خراشی کوچک بر چهره داشته باشم!

ـ «عزراییل» بسراغ من هم آمد؛ ولی قسمت نبود! نمی دانم از شدت دلبستگی خدای متعال به من بود یا آنکه چشم دیدن مرا در آن بالا نداشت؟

ـ «عزراییل» سراغ ما هم آمد؛ ولی تا ما را دید، گفت این از خودمان است؛ بگذار کارش را انجام دهد.

ـ به کوری چشم «عزراییل»، ما داس مرگبارش را از دستش قاپیده آن را شکستیم؛ افسوس که فرار کرد؛ وگرنه کیرش را نیز می شکستیم تا برای دیگران درسِ عبرت شود و از شرمندگی سرش را هم نتواند بلند کند («خر قبرسی نظام»).

ـ ما تا «عزراییل آمد» به او گفتیم: «هِیهات مِنَّ ظِلّه» ما می توانیم ... دیگر گوش نکرد؛ سر و گوش مان را کمی نوازش کرد و رفت. چرا مرا نادیده گرفت، نمی دانم («ملیچک نظام خرموش پرور»).

ـ ما در همه ی زندگی مان، هرگز کون مان را با شاخ گاو در نینداختیم؛ «عزراییل» که جای خود دارد.  «شُمافنگ» (واژه ی سپاس آمیز تفنگ) هم هرگز بدست نگرفته ایم. بنابراین، نه «عزراییل» به ما کار دارد و نه ما به پر و پای وی می پیچیم («سید از خر جسته ی نظام خرموش پرور» و «قَره نوکر یانکی ها» در گنداب ولایت)

ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ تیر ماه ۱۴۰۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!