«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ مهر ۵, شنبه

اگر جویی خِرَد در سر داشتند، اگر اندکی جلوتر از نوک دماغ شان را می توانستند ببینند ...

اگر جویی خِرَد در سر داشتند، اگر اندکی جلوتر از نوک دماغ شان را می توانستند ببینند، اگر به آینده ی ایرانی که یالانّان («بدروغ» ـ از زبان گرامی مادرِ درگذشته ام) حلوا حلوایش می کنند اندکی می اندیشیدند، این همه بلا به سر زندانیان سیاسی ایران با هر گرایشی که داشته و دارند، نمی آوردند و برای هیچ و پوچ هر کسی که زبان به پرخاش گشود را بزندان نمی افکندند.

آن هنگام که دشمنان ایران و ایرانی که در کردار راه شان برای دست درازی به میهن ارژمندمان را گشوده و زمینه های آن را از هر باره فراهم نموده اند، پا به این کشور باستانی و نشانه گذار در تاریخ جهان بنهند، چه کسانی به سازماندهی رویارویی با آن اهریمنان و اهریمن خویان همدست شان برخواهند خاست؟ چُس مرده هایی نامور به «اصلاح طلب»، «اصولگرا» و دامنه ی رنگارنگی از چنین جَک و جانورانی آماده ی پالان خر شدن و بار سنگین خرسوار را با بردباری شکیبیدن؟* می دانید که چنین نیست و نخواهد بود؛ نگاهی به روز و روزگار کنونی شان و رونوشت برابر اَسلِ تن به نوکری امپریالیست ها داده های شان، نیازمند هیچگونه گواهمندی نیست.

روی سخنم در اینجا بویژه با توده های مردم ایران و  انگشت شماری از بُرخوردگانِ نادانِ پیرامون رژیم پوشالی سزاوار سرنگونی است.

ب. الف. بزرگمهر   پنجم مهر ماه ۱۴۰۴

* چندان شگفت آور نیست که "جنبش"، دلبستگان و هواداران تازه ای در میان «مشروطه خواهان»، دُردانه های هواخواه "نیمچه شاه آینده"، «چپ های شرمگین پیشین و خودفروختگان امروز» و مانند آنها یافته است. آنها هم اکنون با شور و دلبستگی بسیاری برای همکاری نزدیک تر با چنین "جنبشی" این پا و آن پا می کنند؛ زیرا با شعارهای کلی عدالت جویانه ای که سر می دهد، هر رنگی نیز که داشته باشد، جایی دلپذیر و پسندیده برای پیشبرد آماج های پلید و ضدمردمی آنهاست. آنها، درست مانند اربابان امپریالیست خود، به چنین پوششی نیاز دارند. اگر "جنبش سبز" و «کارپایه نویسان» همببسته شان به شعارهای «خَر رنگ کن» دلبسته اند و می پندارند با یاری آن، کارگران و زحمتکشان را به "جنبش" خود پیوند خواهند زد، دلبستگان و هواداران تازه آن، بویژه آنها که از شم طبقاتی پویاتری برخوردارند، گامی جلوترند؛ زیرا برای آنها تفاوتی نمی کند که «خر» چه رنگی داشته باشد؛ آنها می خواهند پالان آن را فراهم نمایند!

برگرفته از «نکته هایی پیرامون ꞌکارپایه فعالیت کارزار همبستگی با جنبش سبز مردم ایرانꞌ  ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ اَمرداد ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/08/blog-post_17.html 

***

رعنا کورکور، خواهر جاویدنامان مجاهد و نگار کورکور، با انتشار رنج نامه ای جسورانه،  از اجرایی شدن حکم سه سال حبس خود خبر داد

او نوشت:
دوستان عزیزان دل همراهانم

درود بر ایران

درود بر آزادی

نوشتن این چند خط شاید سخت‌ترین کاری باشد که تا امروز انجام داده‌ام، نه به‌خاطر ترس از زندان، که به‌خاطر دل کندن از شما، از فرزندم، از آن‌چه برایش جنگیدم، و از این زندگی که پر از درد، اما پر از شرافت بود.

من زنی تنها مادری سرپرست خانواده حالا باید خودم را برای گذراندن سه سال زندان معرفی کنم تنها جرمم ایستادن کنار حقیقت بود جرم من بیگناهی بود

در این راه عزیزترین‌های دلم را از دست دادم. برادرم را اعدام کردند چون نمی‌خواست دروغ را بپذیرد.

خواهرم در غربت در تنهایی و استرس، خاموش شد.

و من ماندم، زخمی اما پابرجا

اکنون که باید بروم می‌خواهم از همه‌تان حلالیت بطلبم اگر در این مسیر باری بر دوش‌تان گذاشتم اگر نتوانستم آن‌طور که باید و شاید باشم مرا ببخشید.

من با قلبی آرام می‌روم چون می‌دانم خاموش نماندم چون وجدانم آسوده است.

این زندان جسمم را در بر خواهد گرفت اما روحم آزاد است.

من را به یاد داشته باشید نه به‌عنوان کسی که شکست خورد، که به‌عنوان زنی که ایستاد

تا دیدار دوباره

رعنا کورکور خواهر جاوید نامان مجاهد و نگار

برگرفته از «تلگرام»   سوم مهر ماه ۱۴۰۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!