«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ تیر ۲۴, دوشنبه

برو کار می کُن، مگو چیست کار ...

این هم «آشغال جمع کن نظام خرموشی» که بگفته ی خود، ده پانزده میلیون تومان برایش چیزی نیست و تنها در یک قلم خرید و فروش یا بده بستانی برای گرفتن گواهینامه یا بگمانم پروانه ی کاری، شش و نیم میلیارد تومان پرداخت نموده است.* بیچاره بیگمان سال ها از خورد و خوراک و خواب و آرامش و اینا زده و شبانه روز کار کرده تا به چنین جایی رسیده است. برای هیچ و پوچ نیست که گفته اند:
برو کار می کُن، مگو چیست کار ...

با خود می اندیشم، اگر آن «امام» نامور به «راحل» زنده بود و ویدئوی پیوست را می دید، آیا می گفت:
«ایکاش من هم چنین آشغال جمع کنی بودم»؟**

ب. الف. بزرگمهر   ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۸

* ویدئوی پیوست، برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران»، سه چهار روز پیش

** «ای کاش من هم یک پاسدار بودم.» (۲۶ دی ماه ۱۳۶۰)


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!