«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ آذر ۲۲, دوشنبه

خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود!

شهر ما کافه اگر داشت، تماشایی بود
کوچه هم شادتر از ساحل هاوایی بود
آب انگور به جای شکر و چایی بود
همه جا عطر نفس های مسیحایی بود
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود !

سرِ بازار اگر این همه دلال نداشت
کارگرهای زمین خورده و پامال نداشت
و رباخوار، زبانم بشود لال، نداشت
هر کسی قدر خودش صاحب دارایی بود
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود

اگر اوضاع کمی خوب و مساعد می شد
خرس با خوردن ماهی متقاعد می شد ...
جیپ جای رنو و سانتافه وارد می شد
خودروی ملی ما قیمت دمپایی بود
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود

دردها را اگر این جارچیان می دیدند
روی پرونده ی برجام نمی گرییدند !
مردها نیز در این شهر نمی زاییدند
بدترین رشته ی ما رشته ی مامایی بود
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود

اگر این نفت سر سفره ی ما می آمد
فقر می رفت از این خانه خدا می آمد
اگر البته از این خلق صدا می آمد
عید سال نود و شش چه اهورایی بود
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود

آخرِ شعر هم از ناله ی خود ممنونیم !
از مِی قرمز یکساله ی خود ممنونیم
بیشتر از همه از خاله ی خود ممنونیم
«جگرِ خاله» فقط مشکل املایی بود !
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود...

از «گوگل پلاس» (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!