صفحات

۱۴۰۴ مهر ۸, سه‌شنبه

«جانور» را به اندازه ای راه خواهیم برد تا از خستگی از پای درآید! ـ بازپخشش

یک یادآوری بایسته 

شاید تاکنون پیش نیامده است که نوشتاری را در مدتی کم و بیش دو ماه بازانتشار کنم؛ این شاید نخستین بار باشد. به هر رو، توجه همگی را به پرسش و پاسخ زیر و افزوده های اینجانب میان  [ ] جلب می کنم. نکته ی مهم دیگر که کوشش خواهم نمود تا یادداشتی جداگانه برای آن بنویسم، پیگیری سیاه بازی «گفتگوهای هسته ای» از سوی تضمین خواهان با «شیطان بزرگ» و همدستانش است که در آن از همه چیز سخن به میان می آید و «گفتگوی هسته ای» تنها پوششی بر این همه و شاید تنها دربرگیرنده ی گوشه ای از آن باشد.

تا آنجا که در هفته های گذشته با باریک بینی بیش تر این جُستار را دنبال نموده ام، همه ی رسانه های امپریالیستی، بویژه دو رسانه ی «رادیو فردا» و « بی بی سی» در این سیاه بازی که سمتگیری بنیادین آن تنها و تنها افزایش سردرگمی مردم ایران و نیروهای روشنفکری آن (با هر باور دینی و مذهبی یا بی باوری به آسمان) را نشانه گرفته، نقش آفرین هستند و یکبار دیگر بر این نکته پافشاری می کنم که «قرارداد ننگین ژنو»، زیر نظر و با تایید دربست آن رهبر نابخرد و نابکار از سوی رژیم تبهکار و ضد ملی جمهوری اسلامی دستینه (امضاء) شده و منافع ملی ایران را به باد داده است. از همین روست که از آشکار نمودنِ بخش پنهانی آن قرارداد که هنوز زیر برنام ریشخندآمیز «بسته شفاهی» پنهان است، حتا برای نمایندگان فرمایشی مجلس رژیم خودداری می ورزند. 

گفتگوهای «وین» تنها به چگونگی اجرای آن قرارداد پرداخته و می پردازد و در این چارچوب چیزی بیش از آن نیست و نمی تواند باشد. رژیم ورشکسته، هرآنچه که نمی بایستی گردن گرفت را حتا پیش از آغاز سیاه بازی دور تازه به گردن گرفته است. آنچه ماند و در هفته های گذشته در چارچوب گفتگوهای دو سویه با سایر شغال ها و روبهکان «پنج + یک» پی گرفته شد، درخواست ها و سهم خواهی های جداگانه ی برخی از آن ها از این رژیم ضدخلقی، خوار و سرافکنده است که آبرو و سرفرازی خلق های ایران را زیر پا نهاده و آن را پیوست تضمین خواهی زبونانه ی خود از امپریالیست ها و در تارک همه شان «یانکی ها» نموده است.

بار دیگر یادآور می شوم که بر همه ی نیروهای میهن پرست و خواهان همپیوندی خلق های ایران در چارچوب کشوری یگانه و سرزمینی باستانی است که دست در دست هم داده و اهمیت تاریخی این دوره را که با شتاب بسر می رسد، دریابند؛ بر همه ی این نیروهاست که همه ی نیروی خود را تا آنجا که ممکن است در هماهنگی با یکدیگر و چه بهتر که در یک پیشانی (جبهه) برای سرنگونی این رژیم ضد ایران و ایرانی بکار گیرند.

اگر برای تبهکاران و نابخردان فرمانروا بر کشورمان، رسیدن به توافق با «شیطان بزرگ» نشانه ای از پایان کار و آسوده شدن است و نمودهای آن در یورش "فرهنگی" رهبر نادان و بیشرم رژیم برای تاراندن و فراری دادن بازهم بیش تر روشنفکران و اندیشمندان کشور و نیز خانه نشینی زنان بروشنی دیده می شود، برای امپریالیست ها، چنین توافق هایی تنها بخشی از نقشه های دوربردی آن ها برای چنگ انداختن به ایران زمین و تکه تکه نمودن آن است. با همه ی توان و خرد خود اهمیت این دم تاریخی را دریابیم؛ وگرنه، بازدمی در کار نخواهد بود.

سرنگون باد رژیم پلید جمهوری اسلامی بدست توانای مردم ایران!

پایدار باد همبستگی خلق های سرفراز ایران زمین!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ تیر ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/07/blog-post_9973.html

***

«جانور» را به اندازه ای راه خواهیم برد تا از خستگی از پای درآید!

گفتگوی زیر، نزدیک به یک هفته پیش با رابرت آینهورن، مشاور ارشد پیشین دولت باراک اوباما در امور هسته‌ای و مهار جنگ ابزار و تحلیلگر ارشد کنونی در «بنیاد بروکینگز» از سوی رسانه ی وابسته به حاکمیتِ «یانکی ها»: «رادیو فردا» انجام پذیرفته و از دید من، دربردارنده ی برخی نکته های برجسته است. می خواستم بر پایه ی این گفتگو و با بهره گیری از برخی داده های نوین دیگر، نوشتاری جداگانه بنویسم که نتوانستم. بجای آن، برداشت های خود را با کوشش در خواندن و بازشناسی اندیشه ی مشاور یادشده ی پیشین، لابلای پاسخ های وی به پرسش های پرسشگر آن رسانه در میان [ ] گنجانده ام.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/05/blog-post_7124.html

***
گفتگوهای اتمی: انگیزه‌های بسیار، کار سخت! 

بر پایه ی زمانبندی‌ که ایران و گروه ۵+۱ در ژنو بر سر آن پیمان بستند، طرف‌ها قرار است سه دور دیگر بر سر میز گفتگوهای سیاسی بنشینند تا شاید بتوانند در روز ۲۹ تیرماه به سازشی فرجامین و دربرگیرنده دست یابند. 

محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران از‌‌ همان آغاز راه که این پرونده را در دست گرفت و گفتگوکننده ارشد ایران شد، اعلام کرد که نتیجه ی دلخواه برای ایران، نتیجه ی برد ـ برد است.اینکه شش کشور از ماهیت برنامه هسته‌ای ایران مطمئن شوند تا آنگونه که تهران می‌گوید صلح آمیز است و از آن سو تحریم‌های جهانی در این مورد برداشته شود. 

در این روزهای حساس برای این پرونده، تحلیل‌های پرشماری منتشر می‌شود. یکی از آن‌ها، تحلیلی پنجاه صفحه‌ای است که «بنیاد بروکینگز» به قلم «رابرت جی آینهورن» منتشر کرده است. 

رابرت آینهورن تا سال گذشته  ترسایی، مشاور ارشد دولت باراک اوباما در امور هسته‌ای و مهار جنگ ابزار بود و هم اکنون تحلیلگر ارشد در «بنیاد بروکینگز» است. درباره ی بایستگی های دستیابی به یک «پیمان نامه» دربرگیرنده و فرجامین، «رادیوفردا» با وی گفت‌وگو کرده است.

پرسش نخست، کمی کلی است. آقای آینهورن، می پندارید که در روز بیستم ژوئیه می‌توانیم چشم به یک سازش میان ایران و «گروه پنج + یک» بر سر برنامه ی هسته‌ای تهران باشیم؟ آیا دستیابی به «پیمان نامه» را ممکن می‌بینید؟ 

اینجا دو جُستار در میان است. اینکه آیا دستیابی به سازش در کل ممکن است؟ یا اینکه «پیمان نامه» در بخت شش ماهه تا بیستم ژوئیه ممکن است یا خیر؟ از دید من با توجه به اختلافات بسیاری که در رویکرد طرفین هم اکنون وجود دارد، به فرجام رساندن «پیمان نامه» تا پایان مهلت شش ماهه‌ای که «پیمان نامه ژنو» مقرر کرده، بسیار دشوار خواهد بود. در نتیجه، اگر تا آن هنگام به «پیمان نامه» دست نیابند، طرفین باید برای تمدید مهلت برای گفت‌وگو و شرایط آن به نتیجه برسند. می پندارم که هر دو سو همه ی کوشش خود را خواهند کرد تا در مهلت شش ماهه ی نخست به نتیجه برسند؛ آن‌ها انگیزه‌های بسیاری هم برای این کار دارند؛ اما کار بسیاری باید انجام دهند و با توجه به اختلاف دیدگاه ‌ها این کار بسیار سختی خواهد بود. [با این همه، خوشبختانه نه تنها دُم «جانور» را گرفته ایم که سوارش نیز شده ایم. خوب! این، بخودی خود، پیشرفت بزرگی است که نباید آن را به آسانی از چنگ بدهیم! جلوی بینی اش نیز هویجی خوشبو  آویزان کرده ایم تا سربراه تر شود و در همان مسیری برود که ما می خواهیم؛ ولی، خوب! جانور است دیگر! و هر جانوری ممکن است، هرآن رفتارهای پیش بینی نشده ای از خود نشان بدهد که هم اکنون، چون مهار سر و دم آن در دست ماست، کار بسیار ساده تر شده و ریسک کار که «جانور»، خود و ما را به دره پرتاب کند، بسیار کاهش یافته است. منظورم را که درمی یابید؟ به هر رو، اگر هم چندان سربراه نبود، دیگر از اهمیت گذشته برخوردار نیست؛ بطور کلی، برنامه را بگونه ای پی ریخته ایم که «جانور» را به آن اندازه راه ببریم تا از خستگی از پای درآید. آنگاه سور و سات آماده است! باید به این نکته، باریک بینانه نگریست که بسته به شرایطی که همه ی آن را نمی توان پیش بینی نمود، کم و بیش راه درازی در پیش داریم و بدرازا کشیده شدن راه از بنیاد به آرش سرسختی نشان دادن آن ها نیست؛ آن ها نیز نیک این نکته را دریافته اند که ما نه تنها تحریم های «سازمان ملل» را به آسانی برنخواهیم داشت که تحریم های جداگانه ی خودمان و برخی دوستان اروپایی نیز همچنان برقرار خواهند ماند. از دیدگاه بیرونی نیز هم افکار عمومی مردم در باختر و هم بویژه مردم ایران به این بازی دلبسته اند و سرشان گرم خواهد شد! برای حاکمیت ایران و رهبرشان نیز خوب است؛ زیرا آن ها نیز می توانند به مردم خود نشان دهند که سرگرم پیشبرد کار با سرسختی هرچه بیشترند و بر مواضع خود، استوار ایستاده اند (در اینجا، مشاور پیشین که شاید پیپی را نیز پُک می زند و بوی خوشبوی توتون خوبی در فضا می پراکند، لبخند شیطنت باری تحویل پرسشگر می دهد تا همو بازی موش و گربه را بهتر دریابد و هم خود وی از دریافت هرچه بهتر جُستاری که همه ی آن را نمی توان رسانه ای نمود از سوی پرسشگر آسوده خاطر باشد).] 

از اختلاف دیدگاه‌ها صحبت می‌کنید. یکی از موردهای سر میز گفتگو در این مدت، تاسیسات آب سنگین اراک بوده و هست.البته در این روز‌ها ما می‌شنویم که اراک این روز‌ها جُستاری ساده‌ تر است.البته طرف ایرانی، بار‌ها تاکید هم کرده که این رآکتور به آب سبک تبدیل نخواهد شد. به نظرتان، رویکرد گفتگوکنندگان در این باره براستی نزدیک شده و اگر چنین چیزی روی داده، چطور این همدلی به دست آمده است؟ 

من شک دارم که طرفین تا اینجای کار، این جُستار را کاملا حل کرده باشند. از دید من، فاصله دیدگاه‌ها کمتر شده است. رییس «سازمان انرژی اتمی ایران»، علی اکبر صالحی از دگرگونی طراحی این رآکتور برای کاهش فرآوری پلوتیونیوم خبر داده است. این گام مهمی است؛ اما پرسش این است که چطور این دگرگونی ها می‌خواهد اعمال شود. از دید من، بهترین راه، دگرگونی این رآکتور به آب سبک است. راه دیگر این است؛ به همین شکل آب سنگین بماند؛ اما به جای اورانیوم طبیعی از اورانیوم غنی شده برای سوخت آن بهره برده شود. با این کار از فرآوری پلوتیونیوم کاسته می‌شود. این کاهش خوب است؛ اما گمان واگرد یا دگردیسی در رآکتور آب سبک کمتر از آب سنگین است. در نتیجه به نظرم، گزینه دگردیسی به آب سبک برای آمریکا و برخی متحدانش دلخواه‌تر از سایر گزینه هاست. از همین رو از دید من این جُستار هنوز بگونه ای کامل حل نشده است؛ اما در سنجش با جُستاری مانند اندازه ی غنی‌سازی، دستیابی به سازش بر سر اراک بیش‌تر است. [از این ها که بگذریم، این هم از آن جستارهایی است که سر مردم و بویژه روشنفکران را به چالش های فنی سرگرم می کند و هرکس خواهد کوشید به تفاوت های میان «آب سبک» و «آب سنگین» و اینکه چرا گزینه ی «آب سبک» را می پسندیم، پی ببرد. خوب! این هم بخشی از بازی ماست که سویه ی فنی چالش را در دید مردم سنگین تر می کند و همانگونه که در بالا گفتم: این یک گزینه است و چنانچه آن ها در گفتگوها بتوانند «آب سنگین» را پیش ببرند، یک پیروزی برای آنها بشمار می رود که می توانند آن را به رخ مردم خود بکشند. در اصل جستار مهمی نیست و آنگونه که یکی از زبانزدهای خود ایرانی ها می گوید: «کشکی است برای ساییدن»! البته، «پوست هندوانه بر سر چوب چرخاندن» نیز به آن می گویند. می بینید، چه زبانزدهای خوبی دارند؟! کار را از هرباره آسوده تر می کند (در اینجا، مشاور پیشین که پیپش را به کناری نهاده بود، دوباره آن را به سوی دهان خود برده و لبخندی همراه با چشمکی کوچک به پرسشگر می زند؛ وی نیک می داند که پرسشگر، کم و بیش همه ی آنچه وی گفته بود را خوب دریافته و پیگیری چنین پرسش هایی، بیشتر در چارچوب کار روزنامه نگاری است که از آن راه نان می خورد).] 

شما در نوشتار تحلیلی‌ای که برای «بنیاد بروکینگز» نوشته بودید، درباره بازرسی و بررسی «آژانس جهانی انرژی اتمی» به این نهاد پیشنهاد داده بودید که وارد همه خرده ریزهای گذشته ی برنامه هسته‌ای ایران نشود و رتبه بندی کند. چرا بررسی همه ی فعالیت‌های پیشین را غیرمعقول می‌بینید و به نظرتان رتبه بندی ‌های آژانس چه جُستارهایی باید باشد؟ 

موضع ایران این است که جنگ ابزار هسته‌ای در اسلام حرام است و این کشور هیچگاه برای دستیابی به جنگ ابزار نکوشیده است. با توجه به چنین موضع سرسختانه‌ای، وادار نمودن ایران برای اقرار به داشتن چنین برنامه‌ای در گذشته بسیار دشوار است. [ما از مدت ها پیش می دانستیم که در این باره نیز دروغ گفته اند و آنگونه که خود در مذهب شان می گویند: «تقیه» کرده اند. نمی دانم که آیا این نام را از یکی از امامان خود گرفته اند یا نه؟! ولی، برای ما «تقی» و «نقی» و «عین الله» تفاوتی نمی کند؛ و گرچه، جستاری سودمند برای گفتگوهای خودمانی (همانا: پشت پرده!) آینده میان ما و آنهاست تا با به رخ کشیدن دیپلماتیک دروغگویی های شان که یکی دو تا هم نیست، کارِ جستجو را به پهنه های دیگری چون فرآوری موشک و دیگر کارهای پنهانی و دور ازچشم بکشانیم و سرتا پای شان را بگردیم، با این همه، پرداختن و پافشاری کردن بر روی اینگونه جُستارها جلوی رسانه ها و روزنامه ها کاری نابخردانه و حتا کودنانه است؛ ما می خواهیم به آماج های خود برسیم و خوشبختانه، پیشرفت های خوبی نیز داشته ایم. به همین دلیل  گفتم: «اقرار به داشتن چنین برنامه‌ای در گذشته بسیار دشوار است.» و شاید همین را نیز نمی بایستی می گفتم. خودشان هم که آمادگی خود را تا آن اندازه اعلام کرده اند که حتا ماتحت شان را بگردیم که کپسول اتمی پنهان نکرده باشند! ببخشید که در حضور خانمی جوان، ناچار به کاربرد چنین واژه های ناخوشایندی می شوم! خوب! ما البته به ماتحت شان هم اکنون دیگر کاری نداریم. جیب های شان را که در بانک های مان پر کرده اند، دوخته ایم و می دانند که بدون بازرسی و دیده بانی ما نمی توانند از حساب های شخصی پربار خود پول بردارند و خرج کنند؛ این از همه بیش تر ناراحت شان می کند؛ گرچه، هویج خوشبو در این مورد بسیار کارساز است و آن ها را به آینده همچنان امیدوار نگاه می دارد. این، نکته ی مهمی برای پیگیری بازی به مدت درازتری است که ما بیش از آن ها به آن نیازمندیم. نکته ی مهم دیگر نیز آن است که از بسیاری از کارهای پنهانی شان ما بیش از بسیاری از نمایندگان شان که پشت میز گفتگو با ما می نشینند، آگاهیم و بیگمان، آن ها نیز این را تاکنون نیک دریافته اند. به جز آن سازمان و رهبرش با آن صدای نرم زنانه که نهانگاه های اتمی و نظامی چندی را برای ما آشکار کرده اند، دیگرانی نیز حتا در همین گروه ... (در اینجا، پُکی به پیپ از نفس افتاده اش می زند و دنباله ی آن را پی نمی گیرد).]  اگر نمی‌توان همه این آگاهی ها را به دست آورد، «آژانس» باید رتبه بندی کند و بیشتر بر عناصری از این برنامه تمرکز کند که می‌توانسته تاثیراتی بر یک برنامه پنهانی فرآوری احتمالی جنگ ابزار داشته باشد. این نهاد باید برای دستیابی به آگاهی درباره ی تجربیات این چنینی پافشاری کند؛ اما دستیابی به همه ی داده ها کار بسیار دشواری است. 

می‌توانید یک نمونه بگویید؟ 

«آژانس» به عنوان نمونه بر این باور است که ایران مواد و ساز و برگ های مهمی وارد کرده است که در صورت پنهان کردن شان، می‌تواند از جنبه نظامی برنامه هسته‌ای بهره برده شود؛ در نتیجه از دید من برای این نهاد مهم است که پافشاری کند تا آگاهی هایی درباره این ساز و برگ ها و موادی که ایران در گذشته وارد کرده به دست آورد؛ [گرچه به همان روشی که در پاسخ به پرسش پیشین شما گفتم؛ چندان نیازی به رسانه ای شدن ندارد؛ آن ها نیز همین را می خواهند و حتا می توان برخی از سازش های جداگانه را افزون بر «پیمان نامه» های رسمی، آنگونه که آن ها دوست دارند، در چارچوب «بسته شفاهی» گنجاند (در اینجا، مشاور پیشین جلوی خنده ی خود را نمی تواند بگیرد و با خود می اندیشد: از این کمدی تر نمی شود: بسته شفاهی!).] 

یکی دیگر از جُستارهایی که این روز‌ها بر آن بسیار پافشاری شده و از چالش های مهم مورد ستیزه در جریان گفتگوها قلمداد می‌شود، بازه ی زمانی است که ایران بتواند از برنامه‌ای صلح آمیز به سوی فرآوری جنگ ابزار برود که از آن با عنوان «زمانِ گریز» نیز یاد می‌شود. با توجه به اینکه به نظر می‌رسد، دیدگاه‌ها در این باره به هم نزدیک نیست، به نظرتان راه به جلو برای سازش بر سر این جُستار چیست؟

آشکار است که باید کوشش نمود تا این زمان هر چه بیشتر افزایش یابد. هنگامی که ایران تصمیم بگیرد و بتواند مواد اتمی بسنده فرآوری کند تا بتواند در جنگ ابزار اتمی بهره برده شود. اینکه این زمان چه اندازه باشد، یک تصمیم سیاسی است. برخی می‌گویند این زمان باید یکسال یا بیشتر از آن باشد؛ چرا که «جامعه جهانی» باید زمان بسنده داشته باشد تا بتواند از فرآوری جنگ ابزار از سوی ایران جلوگیری کند؛ داده های هسته‌ای ایران ممکن است نیاز به پژوهش بیشتر داشته باشد؛ «شورای امنیت سازمان ملل متحد» یا «شورای حکام آژانس» نیاز به زمان داشته باشند؛ و از همین رو، برخی از یکسال سخن می‌ گویند؛ اما از دیدگاه دیگر، اگر راه های مطمئن شناسایی تصمیم ایران در مرحله های نخستین وجود داشته باشد و همچنین روش‌های تنبیهی نیرومندی باشد که ایران بداند در صورت تصمیم به ساخت جنگ ابزار با آن روبرو خواهد شد، این‌ها می‌تواند موردهای بازدارنده ایران باشد؛ حتی اگر بازه زمانی کوتاه تری در نظر گرفته شود. این جُستار سختی برای گشایش است. برای بیشتر کردن این بازه ی زمانی، باید توانایی غنی‌سازی ایران،‌ شمار سانتریفوژ‌ها و اورانیوم غنی شده ی درون ایران را بسیار کاهش داد. از دید من، هم اکنون این مهم‌ترین جُستار مورد اختلاف نظر است. 

شما از موردهای بازدارنده سخن می گویید. در نوشتار «بروکینگز»، یکی از این راه‌ها را تصویب یک قطعنامه در «شورای امنیت سازمان ملل» بر شمردید. به نظرتان، تصویب چنین قطعنامه‌ای یک نقطه منفی نیست، آن هم هنگامی که طرفین در حال دستیابی به سازش هستند؟ 

هر قطعنامه‌ای که بخواهد تصویب شود، پس از دستیابی به سازش خواهد بود. یکی از آماج های قطعنامه سازمان ملل این است که پشتیبانی «جامعه جهانی» از یک سازش را نشان دهد و بگوید که «شورای امنیت»، پشتیبان و خواستار اجرای کامل آن است. در چنین قطعنامه ای از دید من، منطقی است که کشور‌ها بروشنی اشاره کنند که اگر ایران بر خلاف قطعنامه عمل کند، با واکنش نیرومند جهانی روبرو خواهد شد. [به این ترتیب، ما بی آنکه در کردار هیچگونه تعهدی به گردن بگیریم، آن ها را از چهار سو خوب می بندیم که تکان نتوانند بخورند؛ بسیاری چیزها را ناچار به گردن خواهند گرفت که تنها جنبه ی یکسویه با ما و پنج کشور ندارد. آن ها بیش از پیش با «جامعه جهانی» روبرو خواهند بود که با کوچک ترین سرپیچی شان، آماده ی بیرون دادن قطعنامه است. نمی دانم سن و سال شما به جنگ با عراق و صددام حسین قد می دهد یا نه؟! کم و بیش به همانگونه و این برای آینده، در صورت تصمیم به آغاز جنگ بسیار سودمند خواهد بود.] من می‌دانم که شاید سخت باشد تا همه ی اعضای شورا بر سر چنین جُستاری همداستان شوند؛ اما از دید من این مهم است که آن‌ها درباره یک سازش نیرومند همداستان شوند؛ چنین قطعنامه‌ای می‌تواند ایران را وادار به پیروی از سازش کند. 

جُستار دیگر ستیزه بر سر موشک‌های بالستیک ایران است. «تهران» می‌گوید دراین باره سخن نمی گوید؛ چرا که هماوندی به برنامه هسته‌ای ندارد. از سوی دیگر از «۵+۱» می‌شنویم که بناست، درباره ی همه جُستارهایی که در قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل آمده، گفتگو شود و در «قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت» به جُستار موشک‌های بالستیک اشاره شده است. پیشنهاد شما برای طرفین گفت‌وگو دراین باره چیست؟ چگونه می‌توان دراین باره گفتگو کرد و به نتیجه هم رسید؟ 

سخت است. چون همآنگونه که گفتید «تهران» گرایشی به گفت‌وگو در این مورد ندارد. آن‌ها می‌گویند گفتگو برای سازش درباره برنامه هسته‌ای است و نه توانایی دفاعی ایران و ایران می‌گوید موشک‌های بالستیکی که می‌خواهد از آنِ خود داشته باشد برای حمل کلاهک هسته‌ای نیست. در نتیجه ایران در برابر گنجاندن این جُستار در «پیمان نامه» ایستادگی خواهد کرد؛ اما برای اینکه طرفین به بن‌بست نرسند، می‌توان گفت که این جُستار در پیمان نامه گنجانده نشود؛ [همان «بسته شفاهی»؛ نمی دانم این عبارت را چه کسی درست کرد؛ ولی به هر رو، چیز سودمندی است؛ دستِکم برای آن ها! و هر چیز ناخوشایندی را هم می توان در آن تپاند تا به کسی برنخورد!]؛ اما ایران به عنوان یک گام اعتماد ساز، برای مدتی (مانند ۵ سال) آزمایش موشک‌های نیرومند‌تر از آنچه که تا کنون آزمایش کرده را متوقف کند. [آگر به خاطر داشته باشید، بسان همان گام اعتمادسازی که چندین سال پیش، نه ما که خودِ آخوند کودنی که هم اکنون رییس جمهوری این کشور است، پیش کشید و برای گفتگوگران این سوی میز آنچنان باورنکردنی بود که چشم های برخی از آن ها از شگفتی و خرسندی گرد شده بود. یکی از آن ها این ماجرا را برای یکی از رسانه ها با آب و تاب گفته بود. گرچه، پذیرش چنین پیشنهادی با توجه به رودستی که یکبار خورده اند، دشوار به دیده می آید؛ ولی از سوی دیگر، پشتوانه ی حاکمیت ایران در میان مردم از آن هنگام تاکنون بسیار کاهش یافته است و همین که تن به «پیمان نامه ژنو» داده اند، گواه بر آن است.] شاید این دلخواه برخی از اعضای «پنج به علاوه یک» نباشد؛ اما می‌تواند راهی سودمند برای رسیدگی به جُستار موشک‌های بالستیک باشد؛ بویژه با توجه به اینکه در «پیمان نامه» نخواهد آمد؛ احتمالا ایرانی‌ها گرایش بیشتری به تن دادن به آن خواهند داشت. [در اینجا، مشاور پیشین آشکارا دروغ می گوید؛ زیرا بسان «پیمان نامه ننگین ژنو»، منظور بخشی از «پیمان نامه» است که  رسما منتشر نخواهد شد تا افکار عمومی را دلواپس و مردم ایران را بیش تر سرافکنده نکند.   ب. الف. بزرگمهر] 

به عنوان واپسین پرسش، شاید بد نباشد پس از این چالش های فنی به جُستاری سیاسی بپردازیم. پرسشم درباره فضای سیاسی آمریکاست و تفاوت نظری که میان دولت و برخی اعضای کنگره گواه آن هستیم. به نظرتان آیا دولت می‌تواند مستقل عمل کرده و برای دستیابی به سازش پیش رود یا الزامی برای سازش با کنگره دارد؟ 

از دید من برای دولت آمریکا مهم است که پشتیبانی بسنده در کنگره را برای یک «پیمان نامه» با ایران بدست آورد. این را به دلیل های گوناگون می‌گویم؛ اما اگر از سویه ی عملی بخواهیم به آن نگاه کنیم، ایرانی‌ها خواستار این هستند که تحریم‌های هماوند با برنامه هسته‌ای در پی یک «پیمان نامه» برداشته شود. این، دربرگیرنده ی اقدام کنگره هم می‌شود. در نتیجه این مهم خواهد بود که دولت بتواند به کنگره برود و خواستار از میان برداشتن تحریم‌ها شود. این، نیازمند همکاری باریک دو قوه مجریه و مقننه است و کنگره باید متقاعد شود که این «پیمان نامه» موثر است و از دستیابی ایران به جنگ ابزار اتمی جلوگیری خواهد کرد. [خوب! توجه دارید که این هم، سویه و بخشی دیگر از بازی است؛ برای محکم کاری در بازی های آینده بد هم نیست؛ از آن گذشته، «کنگره» نیز خواهان سهم خود است؛ آن ها نیز بدشان نمی آید، روی کول این جانور شیرده بپرند و از آن سواری بکشند؛ افزون بر آنکه درهای چانه زدن و جر زدن همچنان گشوده می ماند و هیچ چیز برای «جانور» پایور (تضمین شده) نخواهد بود. این، کل داستان است!] 

به نظرتان همداستانی کنگره با یک «پیمان نامه» احتمالی، دسترس پذیر است؟ 

این کار سختی خواهد بود؛ اما از دید من، از یک «پیمان نامه» ی «درست»، کنگره هم پشتیبانی خواهد کرد؛ بویژه اگر کنگره بخواهد به گزینه‌هایی که جای سازش وجود دارد، بیندیشد؛ این‌ها گزینه‌هایی نیست که بی هیچ گفتگو و گمان به نتیجه برسند.

هانا کاویانی        ۱۳۹۳/۲/۲۳



این گزارش از سوی اینجانب، ویرایش و پارسی نویسی شده است؛ برجسته نمایی ها و افزوده های درون [ ] همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

فراخوانی به خوش خوراکی در دلِ گرسنگی

چشمانت را ببند ...

دَمی ژرف در سینه ات فرو کن و آرام بیرون بده.

بگذار هر چه باد در دل داری رها شود و غورباغه ها کمی خفقان بگیرند تا مغزت کمی سبک شود.

در ذهنت به خود بگو:
هم اکنون یک بلدرچین سرخ شده همراه با دو تخم پخته اش در سینی به من چشمک می زنند؛

در این دَم به هیچ چیز در پیرامونم واکنش نشان نمی دهم.

... و می‌توانم همه‌ ی گرسنگی ها را بدست فراموشی بسپارم.

انگار در خانه ای ساز و برگ یافته به همه ی چیزهای بایسته با همسر آینده ام که هر دو تازه از زندان فرار کرده ایم، نشسته و بلدرچین سرخ شده ای را به نیش می کشیم (آن پرده از فیلم جاودانه ی «دوران نو» از «چارلی چاپلین» افسانه ای را به یاد بیاورید که چارلی جلوی باغچه ی خانه ای از آنِ زن و شوهری «چوخ بختیار» سرگرم اندیشه پردازی با زن فراری که گناهش ربودن تکه ای نان بود، است)؛ دیگر به هیچ چیز نمی اندیشیم و می کوشیم هر اندیشه ی خوش یا ناخوشی را «بسان برگی که روی آب می‌افتد و به آرامی دور می‌شود» از خود دور کنیم.

به اندازه ای خورده ایم که غورباغه ها دوباره جست و خیز خود را آغازیده اند؛ جست و خیزی همراه با شادی و شادی برانگیز که زمان کوتاهی بدرازا می کشد؛ و بار دیگر بازگشت به زندگی و اندیشه هایی جانکاه ...

ب. الف. بزرگمهر   هشتم شهریور ماه ۱۴۰۴ 

***

 دعوتی به آرامش در دل خستگی

 چشمانت را ببند…

یک نفس عمیق بکش… و آرام بیرون بده…

اجازه بده شانه‌هایت رها شوند… سنگینی از روی بدنت برداشته شود…

در ذهنت به خودت بگو:

"در این لحظه امن هستم.

می‌توانم همه‌ خستگی‌ها را زمین بگذارم."

تصور کن دریاچه‌ای آرام پیش رویت است…

سطح آب صاف و شفاف…

هر فکری که می‌آید، مثل برگی روی آب می‌افتد و به آرامی دور می‌شود…

 یک بار دیگر نفس عمیق بکش…

و وقتی بیرون می‌دهی، حس کن سَبُکی در تمام وجودت پخش می‌شود…

 آرام باش… اين لحظه، سرشار از آرامش است.

 دانسته از آوردن نام نویسنده خودداری ورزیده ام. ب. الف. بزرگمهر

سردرگمی در اندیشه، پوچی در کردار اجتماعی! ـ بازپخشش

نامه ی پرویز ناتل خانلری به پسرش را با عنوان «... پس از ما نگویند که مشتی مردم پست و فرومایه بودند و به ماندن نمی ارزیدند!» در «گوگل پلاس» نیز درج نموده ام:
https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/12/blog-post_3319.html

نوشته است:
«آقای بزرگمهر، شما دیگر چرا؟ خانلری در جبهه مقابل پرولتریا بود.» روح الله روانبخش

پاسخ داده ام:
«آقای روانبخش! منظور شما را درست درنیافتم. آگاهی دارم که وی در جبهه ی پرولتاریا نبوده است؛ ولی من آدم ها را و جبهه هایشان را آنگونه سیاه ـ سپید نمی بینم که اگر هر سخن درستی هم بر زبان راندند، آن را نادیده بگیرم! وی آدمی فرهیخته و در پهنه ی ویژه ای از ادب و فرهنگ پارسی ویژه کاری بیمانند بوده است. از آن گذشته، در اینجا سخن بر سر نامه ی وی به فرزندش است که از دید من بسیار ارزنده و آموزنده است.

درباره ی آن جبهه ها هم سخن بسیار است. چندی پیش به مناسبتی، یادداشت کوتاهی با عنوان «طنز تلخ زندگی» نوشتم. بد نیست بخوانید و ببینید که هنوز اندر خم یک کوچه ایم. آن را در اینجا می آورم و جداگانه نیز درج می کنم. شاید برای دیگران نیز سودمند باشد.

پرسش یا اظهارنظر شما نشانه ی امیدواری بسیاری است که هنوز تا ”نیهیلیسم“ی که [در یادداشت پیشین]  به آن اشاره کرده بودید، راه بسیار است. امیدوارم هرگز به آن دچار نشوید؛ زیرا به شدت ضد آدمیت و ضداجتماعی است! ...»

ب. الف. بزرگمهر   دهم دی ماه ۱۳۹۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/12/blog-post_9917.html 

***

طنز تلخ زندگی!

 داشتم اینترنت ـ گَردی (بر وزن ولگردی) می کردم که نگاهم به نوشته ای با عنوان «چرا از عضویت در ”شورای موقت سوسیالیست‌های چپ ایران“ استعفا دادیم؟»١ افتاد. گرچه، نه هستی آن «شورای موقتِ» به اصطلاح «سوسیالیست‌های چپ ایران» که با دیدن آن آدم ناچار می شود دنبال «سوسیالیست‌های راست ایران» نیز بگردد و نه انگیزه ی کناره گیری آن چند نفر، چیزهایی چندان مهم و چشمگیر، دستِکم برای من، نیستند و از خواندن اینگونه نوشتارها چشم پوشی می کنم، کنجکاوی ام سبب شد که آن را بخوانم؛ و البته، همانگونه که اگر آدم زمانی بسنده برای خواندن همه چیز داشته باشد، حتا خواندن کتاب آشپزی نیز که کم ترین دلبستگی به آن ندارم، می تواند به هر رو سودمند باشد، خواندن بخشی از آن بیانیه، دستِکم این سود را دربرداشت که از خنده روده بر شده، اشک از دیدگانم سرازیر شود!

کناره گرفتگان از «شورای موقت سوسیالیست‌های چپ ایران» که از کناره گرفتن شان از آن شورا درست به دلیل موقت بودن آن، کَک کسی هم نمی گزد و خوشبختانه به گاو و گوسپند کسی هم آسیب نمی رسد، در بخشی از بیانیه شان، چنین آورده اند:
«موضوع آموزنده، شگفت‌انگیز و طنز تلخ زندگی در این رأی‌گیری این بود که اغلب کسانی که به پیشنهاد قطع همکاری با اکثریت رأی موافق ندادند همان کسانی بودند که در سراسر دوران پنج ساله و تقریباً در هر نشست مجمع عمومی یا جلسه‌ی پالتاکی از مخالفان سرسخت ادامه‌ی همکاری با ”اکثریت“ بودند و در انتقادهای خود به درستی جای سالمی برای آن سازمان باقی نمی‌گذاشتند و هر بار خواهان پایان دادن به این همکاری می‌شدند! ولی اکنون به ناگهان ١٨٠ درجه تغییر موضع داده و سفت و سخت خواهان انتشار ”فراخوان“ و ادامه‌ی همکاری با اکثریت شده بودند، و سرسخت‌ترین مخالف همیشگی اکنون پرچمدار ادامه‌ی همکاری شده بود!»۲ و من بی اختیار یاد بخشی از گفته های زنده یاد احمد کسروی در «تاریخ مشروطه ی ایران» می افتم که می نویسد:
«جای افسوس آنست که با آن تکانی که به نام آزادی خواهی به مردم داده بودند، باری، در این زمینه به آنان آموزگاری ننمودند. معنی درست مشروطه و مجلس و قانون را به آنان نفهمانیدند؛ و یک راهی برای کوشش برای ایشان بازنکردند؛ و یک آرمانی به ایشان ندادند.»۳

این دانشمند گرانمایه درباره ی بهره برداری های نابجا از مانش «مشروطه» و «مشروطه خواهی» بر پایه ی کمبود آگاهی توده های مردم در جایی دیگر از کتاب ارزشمندش یادآور می شود:
«... می‌کوشیدند که مشروطه را از معنی درست خود بیرون آورند و هر کس به دلخواه معنای دیگری به آن دهد و بدین‌سان آن را یک چیز بیکاره‌ای گردانند. روشن‌تر بگویم: به جای آنکه پیروی از آیین مشروطه کنند، می‌کوشیدند تا آن را پیرو رفتار و شیوه زندگی خود گردانند.»۴

یحیی دولت آبادی، روز گشایش مجلس شورای ملی را چنین بازگو می کند:
«صحن مدرسه نظامی پر است از تجار و کسبه و مردم تماشاچی، در این مجلس شعفی در مردم دیده می شود که هرگز دیده نشده و هیچ کس باور نکرده در مملکت ایران به این زودی بشود این اقدامات را نمود؛ اما به غیر از معدودی که می دانند چه می کنند و مقصود چیست، دیگران نمی دانند چه خبر است. اسم مجلسی می شنوند؛ حرف مشروطه و قانون اساسی به گوششان می خورد؛ اما قانون یعنی چه؟ مجلس کدام است؟ مشروطه چیست؟ نمی دانند. کسبه تصور می کنند مجلس برای نرخ ارزاق تشکیل می شود!»۵

این درست همان بلایی است که در روزگار کنونی و در مورد کشورمان بویژه در دو دهه ی پسین به دلیل سستی ها، نارسایی ها و کژروی های نیروی چپ و زیرپا نهادن پیکار طبقاتی به بهانه هایی چون «نخست دموکراسی، سپس عدالت اجتماعی بسود زحمتکشان» بر سر جنیش دادخواهانه ی توده های مردم ایران آمده است. آنجا که هسته ی جنبش، استواری و پایداری خود را از دست می دهد، واگرایی پیرامون آن بسیار بزرگ تر خواهد بود و این همه، گروه های گوناگون با پرچم چپ مانند قارچ از زمین سبز می شوند؛ گروه هایی که بخش کم و بیش بزرگی از آن در دوران کنونی، پنهان و آشکار به سوی «سوسیال دمکراسی» باختر گرایش یافته اند؛ ولی همانگونه که «تاریخ بار نخست بگونه ی نمایشی اندوهبار و بار دوم بگونه ای خنده دار پی گرفته می شود»۶، «سوسیال دمکراسی ایرانی» نیز بگونه ای چشمگیر خنده دار از آب در می آید. نمونه ی آورده شده در بالا تنها پرده ای از این نمایش است.

راستی! آن شورا چند سال است که همچنان موقت برجای مانده است؟!

ب. الف. بزرگمهر     ٢٠ آبان ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/11/blog-post_4369.html

پانوشت:

١ ـ خوار و بار فروشی «اخبار روز»:

٢ ـ همانجا

٣ ـ احمد کسروی تبریزی، تاریخ مشروطه ی ایران، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ پانزدهم

٤ ـ همانجا

۵ ـ «حیات یحیی»، جلد دوم، یحیی دولت آبادی

٦ ـ  دانشمند، سیاستمدار و فیلسوف انقلابی، کارل مارکس (١٨١٨ ـ ١٨٨٣)

"History repeats itself, first as tragedy, second as farce."» 

***

چنین پاسخ می دهد:
«... نهیلیسم من، نهیلیسم پست مدرن هاست، مرگ فراروایت؛ و البته که مارکسیسم هم که مربوط به مدرنیته است نیز یک فراروایت یا همان پارادایم فرنگی هاست. اگر من پیرو مارکس و مکتب فرانکفورتی ها و نومارکسیست ها و آنارشیست هایی چون چامسکی هستم دقیقن به خاطر همان نهیلیسم است چون باورم را به حق و حقیقت و راه صلاح و صواب از دست داده ام من تنها می خواهم زنده بمانم. بلانسبت شما مثل هر موجود غیرانسان دیگر و می بینم که با آنارشیسم و مارکسیسم و حتا پراکسیس آن هم می توانم راحتتر زندگی کنم و هم می توانم به جای خودکشی، دگرکشی کرده و عقده های فروخفته خودم را ارضا کرده و از این جنگل دوپایان سخت انتقام بستانم.»

پاسخ می دهم:
آقای روانبخش گرامی!

نوشته اید که نهیلیسم شما، نهیلیسم پست مدرن هاست و اگر پیرو مارکس و مکتب فرانکفورتی ها و نومارکسیست ها و آنارشیست هایی چون چامسکی هستید دقیقن به خاطر همان نهیلیسم است، چون باورتان را به حق و حقیقت و راه صلاح و صواب از دست داده و تنها می خواهید زنده بمانید.

پیش از هر چیز باید بگویم که من از نیهیلیسم پست مدرن هیچ نمی دانم و خرسند خواهم شد اگر در یک یا دو جمله (بدون مراجعه به کتاب! چون خودم هم می توانم اینکار را انجام دهم.) برایم نظر خود را درباره ی آن بنویسید. درباره ی نیهیلیسم (فلسفه ی پوچی یا پوچگرایی) و اگزیستانسیالیسم چیزهایی خوانده و درباره ی بویژه زمینه ها و چگونگی پیدایش آنها کم و بیش خوب می دانم.

اگر با کمی احتیاط بخواهم داوری کنم، نظر شما را در همین چند سطر که نوشته اید به اگزیستانسیالیسم نزدیک تر می بینم. از دید من، همه ی آن ها دربرگیرنده ی نظریه ها و مکتب هایی که نام برده اید (مکتب فرانکفورتی ها و نومارکسیست ها و آنارشیست ها)، نظریه هایی ضدعلمی، سفسطه گرانه (به مانش آمیزه ی راست و دروغ با نتیجه ای نادرست!) است که برخی از آن ها را بویژه در باخترزمین، آنگاه که «شبح مارکسیسم» بر فراز سر "از ما بهتران" به پرواز در آمده بود و «خطر سرخ» تهدیدشان می کرد، خوب پرورش داده و به میدان فرستاده بودند. چرایی آن را می توانید خود حدس بزنید! در بنیاد این جُستاری ساده است. اگر سیلی را که راه افتاده بتوانند، سد کنند، می کنند و اگر نتوانند، کوشش می کنند تا دستکم آن را به کاریزهای گوناگونی پخش کنند تا از نیرو و اثربخشی آن هرچه بیش تر کاسته شود! بر سر مارکسیسم و سپس مارکسیسم ـ لنینیسم نیز همین بلا را آورده اند. تا آن هنگام که هنوز خود را در پراتیک محک نزده بود، آن را نادیده می گرفتند. با آغاز انقلاب های کارگری سده ی هژدهم در آلمان و سایر جاها که درستی نخستین نظریه ی علمی سوسیالیستی را نشان داد  ـ و در اینجا باید حتمن خاطرنشان کرد که پراتیک سنگ محک درستی یا نادرستی تئوری است ـ پیکار بهره کشان جهان با «سوسیالیسم علمی» که بر خلاف همه ی نظریه های سوسیالیستی پندارگرایه ـ اتوپیایی پیشین خود به دیالکتیک (و در واقع باید گفت دیالکتیک ماتریالیستی) نیز ساز و برگ یافته بود، شکل دیگری گرفت. از آن پس، گونه های گوناگونی از نظریه ها، مکتب ها و نحله های گوناگون اندیشگی که کم و بیش در همه ی موردهای تاریخی آن تاکنون از پشتیبانی همه جانبه ی سامانه ی سرمایه داری (امپریالیستی) برخوردار بوده و هست و خود را در جامه ی سوسیالیسم یا نظریه های  "پسا مدرن" جا می زنند، پا به عرصه نهاده اند که البته بی هیچ گفتگو، زمینه ی طبقاتی چنین نظریات و مکتب ها را که بگونه ای عمده ریشه در لایه های میانگین اجتماعی دارند، نباید نادیده گرفت. روی همین زمینه ها، پروفسورها و نظریه پردازان خودفروخته و مزدبگیر سامانه ی سرمایه داری که بسیاری از آن ها در دانشگاه ها و بنگاه های پژوهشی باخترزمین به کار سرگرمند، بنای نحله های گوناگون اندیشگی را پی ریخته و با عنوان های گاه باشکوه و گول زننده ای چون "پسامدرن" به بازار سرمایه داری عرضه می کنند تا بویژه لایه های هوشمند و روشنفکری را که نارسایی ها و کاستی های سامانه ی (اکنون دیگر زمینگیر شده ی) سرمایه داری را درمی یابند، گیج و سردرگم نمایند؛ روشنفکرانی که بدون کار پربار و پیوسته ی آن ها، جنبش های کارگری هیچگاه به پایه ی جنبش های اجتماعی ـ سیاسی فرانروییده و نخواهند رویید.

می بینید؟ آن ها چه خوب آماج هایی را نشانه رفته اند؟! نتیجه ی کارشان همین است که به عنوان مشت نمونه ی خروار در گفتار آقای روانبخش ـ به عنوان آدمی راستگو و بی آلایش که آنچه در سر دارد، رُک و پوست کنده در میان می نهد و این خود نشانه ی خوبی است که بسیاری دیگر از آن بی بهره اند! ـ بازتاب می یابد:
«اگر من پیرو مارکس و مکتب فرانکفورتی ها و نومارکسیست ها و آنارشیست هایی چون چامسکی هستم دقیقن به خاطر همان نهیلیسم است چون باورم را به حق و حقیقت و راه صلاح و صواب از دست داده ام من تنها می خواهم زنده بمانم. بلانسبت شما مثل هر موجود غیرانسان دیگر و می بینم که با آنارشیسم و مارکسیسم و حتا پراکسیس آن هم می توانم راحت تر زندگی کنم و هم می توانم به جای خودکشی، دگرکشی کرده و عقده های فروخفته خودم را ارضا کرده و از این جنگل دوپایان سخت انتقام بستانم.» ولی، آقای روانبخش! زندگی رویهمرفته بسیار ساده تر از آن چیزهایی است که روشنفکران خود را در میان مانش (مفهوم) ها و جُستارهایی که بیش تر وقت ها از آن ها دریافت درستی نیز ندارند، درگیر و سردرگم می کنند ...

سوسیالیسم علمی را نمی توان با آن نظریه های ضدعلمی و شبه علمی در یک جوال گذاشت و آنچنانکه شما در نوشته ی خود به آن دست زده و گویا با همه ی آن ها نیز همداستان هستید، همه را هم ارز یکدیگر معرفی نمود! به این می گویند: مغلطه! شیوه ی نگرش و روشی بسیار نزدیک به  «رلاتیویسم» (Relativism) نیز در آن به دیده می آید؛ شیوه ای سردرگم کننده که بویژه رسانه های گروهی کشورهای امپریالیستی بسیار از آن در میزگردها، گفتگوهای چندجانبه و همایش ها بهره می گیرند؛ بر پایه ی این انگاره ـ الگو، همه تا اندازه ای درست می گویند و حق دارند (گونه ای پلورالیسم رسانه ای؟!) و هرکس گوشه ای از حقیقت را می نمایاند! نخستین و مهم ترین نتیجه، آن است که بنابراین، هیچکس درست نمی گوید: چون گوشه ای از حقیقت، چنانکه در آن سروده ی فلسفی مولوی که هر کس جایی از بدن یک پیل (فیل) را لمس می کرد و نمی توانست هستی پیل به آن گندگی را در پندار خود بگنجاند نیز آمده، نه تنها همه ی حقیقت نیست که ضد آن نیز هست! بهره کشان جهان سرمایه در هر جامه ای و زیر هر پوششی، همین را می خواهند؛ زیرا نتیجه ی آن سردرگمی که شما نیز خود به آن صادقانه اقرار کرده اید، نشناختن «راه صلاح و صواب» از یکدیگر، سر سپردن به دستِ سرنوشت و سرفرود آوردن در برابر وضعیت موجود و از آن بدتر چاکری و نوکری بهره کشان و زالوهای ایران و جهان است.

این چند سطر را به بهانه ی نوشته ی شما نوشتم؛ زیرا می دانم کسانی چون شما، چه در باختر زمین و چه در ایران کم نیستند؛ روشنفکرانی، چه مذهبی یا غیرمذهبی که آسیب های فراوانی از چیرگی شکمبارگان، مفتخوران و انگل های اجتماعی دیده  و در شناخت راه درست از نادرست و یافتن سمتگیری پیشرفتخواهانه  سردرگم شده اند؛ چالش بنیادین در همینجا و به همین سادگی است:
کجا و در کدام سمت و سوی بُردارهای اجتماعی ایستاده ای؟! در سمت از دیدگاه تاریخیِ فراروینده ی آن به سود طبقه ی کارگر، زحمتکشان و دیگر فرآورندگان مادی و معنوی یا در سمت میرنده ی آن به سود سرمایه داری و بهره کشان و ستمگران؟! خوشبختانه یا شوربختانه، جایی در آن میان هستی ندارد که به هر بهانه ای کناره گرفت و ساز خود را نواخت! همه ی کسانی که چنین ادعاهایی در سر داشته یا بر زبان می آورند در کردار خود تنها و تنها به ایستایی و بدرازا کشیدن وضع موجود و کوششی ضدتاریخی یاری می رسانند؛ کوششی که بیگمان با نخستین برآمد انقلابی آینده شکست خواهد خورد. برآمدی که ریشه در نخستین انقلاب پیروزمند سوسیالیستی در سال ١٩١۷ دارد؛ انقلابی که از بوته ی آزمایش درآمد و سوسیالیسم علمی از تئوری پای به میدان پراتیک نهاد. از کاستی ها و نارسایی هایش سخن نمی گویم؛ بیگمان بسیار بوده اند؛ ولی همه ی آن نارسایی ها و کاستی ها که بخش عمده ای از آن نیز ناگزیر بوده اند (محدودیت افق تاریخی!) در برابر دستاوردها و پیامدهای درخشان تاریخی آن بسیار کوچکند؛ نارسایی ها و کاستی هایی که از آن ها بیگمان باید آموخت و آن ها را بکار نبرد!

نکته ای دیگر نیز در این میان مهم است, شاید حتا بسیار مهم که می خواهم آن را با شما و دیگران در میان بگذارم. با هر حرکت پیشرونده ی تاریخی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و ... افق های تازه ای به روی آدمی گشوده می شود؛ افق هایی مه آلود که همه چیز در آن روشن نیست؛ پرسش هایی تازه که پیش از آن هرگز به اندیشه ی آدمی نمی توانست بیاید ... این دیالکتیک رشد و پیشرفت و نشانه ی نیرومند دیگری بر مقدم بودن «عین» بر «ذهن» است. با هر کشف تازه، با یافتن پاسخ یه پرسشی که پیش تر پاسخی نداشت، ده ها و ده ها پرسش و چالش های تازه به میان می آید؛ با آن دو گونه می توان برخورد نمود:
ـ برخوردی علمی و تاریخی و چه بهتر تا آنجا که ممکن است: ساختاری؛ برپایه ی دیالکتیک ماتریالیستی تنها به عنوان رهنمون کردار و نه آیینی!
ـ برخوردی بر پایه ی ضدعلمی و ضد تاریخی با انگشت نهادن و پافشردن بر ندانم گرایی؛ بر کهنه پرسش های هنوز پاسخ نیافته یا بر پرسش های تازه پدید آمده و نتیجه گیری های پندارگرایانه از آن ها!

پیمودن راه نخست بیگمان دشوارتر است! از همین رو، بسیاری همچنان راه دوم را برمی گزینند!

ب. الف. بزرگمهر    دهم دی ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/12/blog-post_9917.html

۱۴۰۴ مهر ۷, دوشنبه

ما را بیرون می کنید؟ دوباره برمی گردیم تا پژوهش مان را پی بگیریم

ما را بیرون می کنید؟ دوباره برمی گردیم؛ هم آن اورانیوم پنهان شده را پیدا می کنیم، هم زیان های ببار آمده در فُردو و نطنز که «جامعه جهانی» چشم براه بررسی و پژوهش ماست را ارزیابی می کنیم. این نخستین کاریای ماست و بدون انجام آن ها نمی توانیم پیش برویم.

از اندیشه و زبان این روباه بیزاری برانگیز «جامعه جهانی»:  ب. الف. بزرگمهر   هفتم مهر ماه ۱۴۰۴



بهترین دوستان همیشگی

تندیس هایی از «ترامپ» و اپستین، سرمایه‌دار  قاچاقچی جنسی کودکان، دست در دست یکدیگر در برابر ساختمان کنگره ی «یانکی» ها که «بهترین دوستان همیشگی» نامگذاری شده و روشن نیست سازنده ی آن کیست. روزنامه ی «واشنگتن پست» آن را به آگاهی رساند.

برگرفته از «اسپوتنیک» دوم مهر ماه ۱۴۰۴ (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)



چرا نمی شود جانِ برادر؟! در این ولایت، کار نشد ندارد ـ بازپخشش

چرا نمی شود جانِ برادر؟!* در این ولایت، کار نشد ندارد. ما در یک شبانه روز یا شاید کم تر آخوند بیسوادی که با بدبختی و توی سر و مغز خود زدن «حجت الاسلام» (همانا «نمودار اسلام») شده بود را به جایگاه آیت الله ارتقاء دادیم و او را که «امام راحل زحمت الله» چشم دیدنِ دَک و پوزش را نداشت به بستر مرگش بردیم در حالیکه خم شده بود و گویی آن امام در گوشش پچ پچ کنان رهبری وی را تأیید و توصیه می فرمود برهبری ولایت رساندیم؛ در حالیکه بفرموده ی همان «زحمت الله»، زمانی که هنوز ریغِ رحمت را سر نکشیده بود، یک نانوایی را هم نمی توانست بچرخاند؛ این یک نمونه!

نمونه ی دیگر، خرید و وارد کردن ۷۰۰ خودروی گرانبهای پورشه بدست مبارک یکی از کارآفرینان به نان و نوا رسیده به نام پیرزنی روستایی بی خبر از همه جا همین چند سال پیش است که برای علوفه و هیزم آوردنِ خود حتا یک الاغِ موشی هم نداشت؛ بگفته ی برادرِ دلبندِ «جامعه جهانی» مان که آرزوی آوردن نفت به سر سفره ی عوام النّاس در دلش ماند، باز هم بگم؟! و عَجِّل لولیک والفرج ...

از زبان یکی از آن ها که انشاء الله زیر گل بروند، مسوول نظام:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ تیر ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/07/blog-post_35.html

* رضا شفاخواه، وکیل دادگستری:

«هیچوقت صدای محسن شکاری در راهروی دادگاه انقلاب و مقابل شعبه ۲۸ یادم نمیره که با پوزخندی می گفت: مگه میشه بخاطر یک سطل آشغال و یک خراش ساده کسی رو اعدام کنند؟!»

محسن شکاری تنها به دلیل آتش زدن یک سطل زباله در خیابان ستارخان تهران به محاربه متهم و سپس اعدام شد.

برگرفته از «تلگرام»   ۱۶ تیر ماه ۱۴۰۳

آینده‌ی کشور را نمی‌توان با نابرابری ساخت

این تنها شکافی طبقاتی نیست؛ بمبی است که دیر یا زود می ترکد

این روزها کافی است مسیرت را از شمال به جنوب شهر [تهران] عوض کنی تا حقیقت تلخ آموزش را ببینی. در یک سمت، مدرسه‌هایی با کلاس‌های هوشمند، لپ‌تاپ و اینترنت پرسرعت؛ در سمت دیگر، مدرسه‌هایی که هنوز با بخاری نفتی و نیمکت‌های شکسته دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این اسمش آموزش نیست، این اسمش تقسیم ناعادلانه آینده است.

معلم در مناطق محروم، هر روز باید چشم در چشم دانش‌آموزی بدوزد که می‌پرسد: «چرا ما نداریم؟» و پاسخی برایش ندارد. این درد فقط کمبود امکانات نیست، این دردِ خرد شدن عزت معلم و امید کودک است.

وقتی فناوری و امکانات آموزشی فقط سهم گروهی خاص از جامعه باشد، ما در حال پرورش دو نسل متفاوتیم: نسلی که آینده را در دست می‌گیرد و نسلی که آینده از همان ابتدا از او گرفته می‌شود.

این فاصله، فقط شکاف طبقاتی نیست؛ این یک بمب اجتماعی است که دیر یا زود همه را درگیر می‌کند. و فرهنگیان خوب می‌دانند که ادامه‌ی این مسیر یعنی قربانی کردن عدالت، برابری و حتی امنیت جامعه.

آینده‌ی کشور را نمی‌توان با تبعیض ساخت. یا همه‌ی کودکان حق آموزش برابر دارند، یا هیچ شعاری ارزش تکرار ندارد.

دنیا عباسی / آموزگار

برگرفته از «تلگرام»   ششم مهر ماه ۱۴۰۴(برنام و زیربرنام را از بومِ نوشته برگرفته و دستکاری نموده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

پی افزوده:

آماج خرموش های فرمانروا بر ایران از سال ها پیش همین بوده که نمودی از آن را بانوی آموزگار با توانمندی* و بی هیچ پرگویی نشان داده است:
ساخت و پرداخت ارواح مَشک شان: نخبگان یا همانا خرموش زادگان در برابر بی آیندگانی که تنها بدرد سرکوبگری و بگاه بایسته گوشتِ دَم توپ شدن می خورند؛ گرچه در هر دو باره کور خوانده اند:
نه این بی آیندگان که شماری از آن ها از تنگدستی و نداری، ناگزیر به گرفتن چوبدست و اینا برای سرکوب توده های مردم بجان آمده، شده و می شوند به گوشتِ دَم توپ شدن تن داده و بگاه بایسته چوب و گرزشان را بسر پرورندگان شان خواهند کوبید و نه آن حرموش زادگانِ نُخبه در پرخوری و اینا در سرزمین زادگاه شان بند شده، گاه برای همیشه به «ینگه دنیا» می کوچند که این یکی پدیده را بروشنی گواهیم و یاوه گویی ها و دان پاشیدن های ملیجک چاچولباز نظام نیز نتوانسته و نخواهد توانست جلوی کوچ گسترده شان  را بگیرد.

ب. الف. بزرگمهر   هفتم مهر ماه ۱۴۰۴

* امیدوارم این بانوی توانمند، هر چه بیش تر به پارسی نویسی  روی آورد که این یک نیز به نوبه ی خود، جُستاری برجسته است و در آینده برجسته تر نیز خواهد شد.

هیچ حساب و کتابی در کارشان نیست! ـ بازپخشش

به دو گزارش کم و بیش کوتاه شده ی زیر، درباره ی بازجویی های پلیس اسرائیل از «ناتان یابو» اندکی باریک شوید! اینگونه که پیداست، دست های «یابو» نیز به اندازه ی پاهایش در انجام برخی کارها تواناست!*

تا اینجای کار که هنوز روشن نیست تا کی پی گرفته شود و به کجا بینجامد، روشن شده «یابو» که به سیگار برگ و شامپاین دلبستگی ویژه ای دارد، ناچار شده دستش را برای دریافت پیشکشی هایی رویهمرفته به ارزش یکصد و ده هزار دلار به سوی دو تن از "دوستان" خود دراز کند؛ چه می توان گفت؟ کار دل است! یا آنگونه که آخوندهای خودمان به عربی بلغور می کنند: «نَفسِ اَماره» اش گُل کرده، گولش زده و کار دستش داده است.

با این همه، یکصد و ده هزار دلار کجا و +۹۵ میلیارد دلار کجا؟! باید خدا را صدهزار بار سپاس گفت که «یابو»ی ما با آنکه دستی دراز دارد؛ الحمدلله، انشاء الله، کژ نیست. هر آنچه هست نیز زیر سرِ پیرامونیان وی است که از بس دلواپسند، گاهی دست به کارهای ناشایست می زنند و همه ی آن ها هم به پای وی نهاده می شود! بحمدلله، الله نیز که کلّه خری به تمام معنی است و در آن هنگام با خود نیندیشیده که همه جای زمین چون بیابان های عربستان گرم و سوزان نیست، نوشیدنِ شراب و شامپاین و این ها را به پیروانش حرام کرده و هر کس که دست از پا خطا کند را با تازیانه و داغ و درفش پاسخ می دهد تا آن جهانِ خود را به این مفتی از دست ندهند. بنابراین، در این باره نیز جایی برای بدگمانی نمی ماند؛ الحمدلله، «یابو»ی ما سیگار برگ را هم نمی شناسد یا بهتر است بگویم: چنین می انگاریم؛ زیرا سیگار برگ با ساده زیستی جور درنمی آید. حُسن اخلاق وی نیز چنان است که تاکنون، گره کارهای ناشایست را برادرانه و با پرده پوشی شایسته و بایسته گشوده و جز موردهایی جداگانه، رویهمرفته نگذاشته است آب از آب تکان بخورد و آبروی برادری دینی پایمال شود؛ برخلاف آنجا که هیچ برادری و این ها در کار نیست. تا هر چیز کوچکی پیش می آید، کار به رسانه ها می کشد؛ آبروی همدیگر را می برند و کار را اندکی هم شده، کش نمی دهند تا آب ها از آسیاب بیفتد و جامعه دچار تنش نشود. همین نمونه را ببینید! تنها بدرازای کمی بیش از یک هفته، آبرویی برای آن «یابو» برجای نگذاشتند؛ آنهم تنها برای چند سیگار ناقابل از جنس برگ! البته می دانید که ماجرای شامپاین و این ها چیز دیگری است. برای آن هم نمی بایستی آبروریزی کنند؛ دست ِ بالا، هفتاد هشتاد تازیانه به کون و کپلش می زدند تا فرمان الله جاری شود.

بیچاره «یابو»! تنها برای چند برگ سیگار برگ و اندکی ناپرهیزی با آب شنگولی؟! خدا را خوش نمی آید ... هیچ حساب و کتابی در کارشان نیست!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۲ دی ماه ۱۳۹۵ 


* در اینجا از اینکه ناچار شده ام، پاهای جلویی «یابو» که جانوری چهارپاست را دست بینگارم از همگی پوزش می خواهم.

***

رسانه‌های اسرائیلی یکشنبه دوازدهم دی گزارش داده‌اند، بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر این کشور در مظان اتهام دریافت برخی «مزایای مالی» قرار گرفته و «به‌زودی» از سوی پلیس مورد تحقیق قرار می‌گیرد.

بر اساس این گزارش‌ها، فرماندهان پلیس اسرائیل در روزهای گذشته به دادستان مراجعه کرده و گفتند، مطالبی که در گفت‌وگوهای بازجویان با شماری از افراد نزدیک به نتانیاهو شنیده‌اند، لزوم تحقیق از خود او را هم ضروری کرده است.

این گزارش‌ها مدعی است، نتانیاهو از ناحیه ارتباطات نزدیک و دیرینه خود با دو بازرگان مشهور ممکن است از برخی «امتیازها» برخوردار شده باشد.

بر اساس این گزارش‌ها، آقای لاودر چند هفته پیش در روزی که برای شرکت در خاکسپاری شیمون پرز حضور یافته بود، بلافاصله بعد از این مراسم، برای پاسخگویی به پرسش‌های بازجویان پلیس به مقر پلیس دعوت شد.

گزارش رسانه‌های اسرائیل می‌گوید، آقای لاودر حضور در مقر پلیس را تایید کرده و گفته است، با «طیب خاطر» به خواسته پلیس گردن نهاده است.

بنیامین نتانیاهو جمعه دهم دی گفته بود، «چیزی به‌دست نمی‌آورند چون چیزی وجود ندارد و هیچ پرونده‌ای تشکیل نمی‌شود.»

برگرفته از گزارش «نتانیاهو به اتهام ”فساد مالی“ مورد بازجویی قرار می‌گیرد»، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»، ۱۲ دی ماه ۱۳۹۵

***

رسانه‌های اسرائیل ارزیابی کرده‌اند که در یک پرونده ممکن است آقای نتانیاهو حدود یکصد و ده هزار دلار از دوست خود سیگار برگ و شامپاین هدیه گرفته باشد

همزمان با اعلامیه پلیس اسرائیل در مورد سومین دور بازجویی از نخست وزیر این کشور، رسانه‌های اسرائیل جزییات بیشتری از مسائلی را که بخاطر آن بنیامین نتانیاهو بازجویی می‌شود، منتشر کرده‌اند.

پلیس اسرائیل خبر داده است، تحقیقات در چارچوب اخطار قضایی از آقای نتانیاهو در «یکی از روزهای آینده» انجام می‌شود.

هفته گذشته دو دور بازجویی از نخست وزیر اسرائیل در مورد دو قضیه جداگانه از سوی تیم کارآگاهان ویژه پلیس اسرائیل انجام شده بود.

سرپرست تیم بازجویی از نخست وزیر اسرائیل را یک فرمانده پلیس مبارزه با فساد که از یهودیان ایرانی‌زاده به نام کوروش برنور است، بر عهده دارد.

به گزارش رسانه‌های اسرائیلی، هدایای شخصی که یک تاجر خارجی به نام آرتور میلچن به نتانیاهو داده، موضوع یکی از پرونده‌ها است، که رسانه‌های اسرائیل از آن با عنوان «پرونده هزار» نام برده‌اند.

در «پرونده هزار» نتانیاهو در مظان این گمانه زنی قرار گرفته که در طول چند سال، بسته‌های سیگار برگ مرغوب از نوع «کوهیبا» همراه با بطری‌های شامپاین اعلاء از آقای میلچن دریافت کرده است.

رسانه‌های اسرائیل ارزیابی کرده‌اند که در «پرونده هزار» ممکن است آقای نتانیاهو حدود یکصد و ده هزار دلار از دوست خود سیگار برگ و شامپاین هدیه گرفته باشد.

موضوع مهم دیگری که نتانیاهو برای آن مورد بازجویی قرار گرفته، با نام «پرونده دو هزار»، شامل نوار گفت‌و‌گوهای او با آقای نونی موزس صاحب امتیاز، مالک و مدیر مسئول روزنامه پرتیراژ اسرائیلی یدیعوت آخرونوت است.

گفت‌و‌گوهایی که قرار بوده میان نتانیاهو با موزس «محرمانه» بماند، به این دلیل افشا شده که نتانیاهو به هری ارو مدیر کل پیشین دفتر نخست وزیری دستور داده بود که این گفت‌و‌گو‌ها را ضبط کند.

آقای هری ارو چند ماه پیش از سوی پلیس بازجویی شده بود و صدای گفت‌و‌گوهای محرمانه میان نتانیاهو با موزس در کامپیو‌تر ارو بدست پلیس کشور افتاده است.

روزنامه هاآرتص و شبکه دوم تلویزیون اسرائیل چهارشنبه بیست و دوم دی خبر داده‌اند، در ملاقات‌های نتانیاهو با موزس، نخست وزیر اسرائیل به موزس می‌گوید که یدیعوت آخرونوت و رسانه‌های وابسته به آن باید انتقاد از او و دولتش را کم کنند.

بر اساس این گزارش‌ها، نتانیاهو به موزس می‌گوید، اگر یدیعوت آخرونوت شعله انتقاد را کم کند، او که بر شلدون ادلسون صاحب روزنامه «اسرائیل هیوم» تسلط دارد، توصیه می‌کند که «اسرائیل هیوم» مجله هفتگی سیاسی آخر هفته خود را باطل کند تا این روزنامه رقیب یدیعوت آخرونوت، لطمه بخورد.

به نوشته هاآرتص و شبکه دوم تلویزیون اسرائیل، آقای موزس به نخست وزیر پاسخ داده که اگر این کار انجام شود، او مطالب یدیعوت آخرونوت و رسانه‌های وابسته را به سویی هدایت خواهد کرد که نخست وزیری نتانیاهو «تا هر زمان که او بخواهد، ادامه یابد».

بنیامین نتانیاهو از زمانی که این مسائل رسانه‌ای شده است، ابراز «اطمینان» کرده که مرتکب خطایی نشده است. وی جمله «چیزی نمی‌شود؛ چون چیزی وجود ندارد» را پیوسته تکرار می‌کند.

اما فشار منتقدین، شامل اپوزیسیون و رسانه‌های مخالف نتانیاهو بر دولت حاکم، برای اینکه نتانیاهو باید در همین مرحله کناره گیری کند تا به اتهامات مطرح شده پاسخ دهد، شدت گرفته است.

اسحاق هرتسوگ و زیپی لیونی از رهبران اپوزیسیون گفته‌اند، نتانیاهو باید فورا وزارت ارتباطات را که خود وزیر آن است، به فرد دیگری بسپارد زیرا دخالت‌هایش نشان می‌دهد که می‌خواهد بر رسانه‌های عمده کشور مسلط شود.

پلیس اسرائیل هنوز نگفته است که بازجویی‌ها از نتانیاهو چه زمان پایان می‌گیرد.

آویخای مندل بلیت دادستان اسرائیل با انجام بازجویی‌ها از نتانیاهو موافقت کرده اما هنوز در مورد اینکه این تحقیقات به مطرح شدن اتهام رسمی علیه نتانیاهو منجر شود، نظری نداده است.

فضای سیاسی اسرائیل بشدت تحت تاثیر این بازجویی‌ها از نتانیاهو قرار گرفته و او سفر به مجمع جهانی اقتصادی در داووس سوییس را نیز لغو کرده است.

برگرفته از گزارش «انتشار جزییات بیشتری از پرونده اتهامات نتانیاهو»، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»،  ۲۲ دی ماه ۱۳۹۵ 

زیرنویس تصویر:
اینگونه که پیداست، دست های «یابو» نیز به اندازه ی پاهایش در انجام برخی کارها تواناست!*

* در اینجا از اینکه ناچار شده ام، پاهای جلویی «یابو» که جانوری چهارپاست را دست بینگارم از همگی پوزش می خواهم.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۲ دی ماه ۱۳۹۵

فریادهای پرخاش آمیز از آنِ شما؛ خورد و بردِ هست و نیست تان از آنِ ما!

ما خودفروختگانی آب از سر گذشته ایم!* چه باک که هر چه هست و نیست را بفروش برسانیم و پول آن را پس از پرداخت باژهای آن به «جامعه جهانی» به بهشت زمینی خود جابجا کنیم؟! ما «خیانت در امانت» نمی دانیم چیست که «نوع» آن را بازشناسیم؛ عربی مان هم دیگر چون گذشته خوب نیست که «حَقّ الناس» و «حَقّ الخرس» و اینا را دریابیم. اگر بزبان های اروپایی بویژه انگلیسی و اسپانیولی فریاد بزنید، شاید بگوش مان برود؛ ولی اینکه نشانی از خود بر جای خواهد نهاد یا نه را هم نمی دانیم. بفرمایید هر چند بار که خواستید به کف خیابان ها بیایید و فریادهای پرخاش آمیز سر دهید؛ تا هنگامی که از چارچوب قانون های آسمانی ـ ریسمانی مان فراتر نرود و به گاو و گوسپندمان آسیب نزند، کَک مان هم نمی گزد و کار و بار خودمان را پی می گیریم. ما قرارداد نانوشته ی خوبی با هم داریم:
فریادهای پرخاش آمیز از آنِ شما؛ خورد و بردِ هست و نیست تان از آنِ ما!  

از زبان یکی از کلان خرموش های آویزان به بالای ریسمان ارواح مشک شان: الهی:  ب. الف. بزرگمهر  هفتم مهر ماه ۱۴۰۴

* بیانیه شماره ۴۹ بازنشستگان تامین اجتماعی خوزستان ـ اهواز

ملت شریف و آگاه ایران

بانک رفاه میراث بازنشستگان و کارگران است؛ نه برای فروش و واگذاری آن

بانک رفاه کارگران مزین بنام کارگران و بازنشستگان تامین اجتماعی و میلیونها بیمه شدگان است. این بانک در سیستم بانکداری کشور همواره باید در خدمت اشتغال،صنعت،تولید و توانمندی سازی جامعه کارگری بوده و باشد و به سیر تکاملی خود ادامه داده شود؛ و از طرفی ذخیره بین النسلی جامعه، کارگران و بیمه شدگان و بازنشستگان بوده و هرگونه تعدی و دست درازی به دارائی های اموال و منابع مالی این بانک عامل تضیع حقوق میلیونها کارگران شاغل و بازنشسته است و به نوعی خیانت در امانت و نادیده گرفتن حق الناس از طرف دولت بدان تلقی می گردد.

سالیان درازی است فقر و فساد را تاب و تحمل آوردیم. فقط یکشنبه‌ها، کف خیابان می‌آمدیم  تا صدایمان را بگوش مسئولین برسانیم

ما صبوری کردیم و گفتیم این نیز هم بگذرد؛ لذا هیچکدام از قوای کشور، پاسخگوی ظلم و ستم آوار شده توسط سرمایه‌خواران غارتگر نیستند. بنابراین دگر بار در یکشنبه های اعتراضی به کف خیابان آمده‌ایم تا فریاد مطالبه گری خود را به گوش مسئولین کشور برسانیم.

زیرا: گرانی، تورم بلای جان  مردم/ نان گران، دارو گران درحسرت یه لقمه نان

لذا: در پی تداوم مشکلات ساختاری و مدیریتی درسازمان. ت. ا طبق بند ۸ اصل ۱۱۰ قانون اساسی، اعلام می‌داریم: تامین اجتماعی متعلق به کارگران بوده و دولت نباید بدون رضایت ما کارگران و زحمتکشان درمنابع ما دخالت کنند.ما کارگران و بازنشستگان صاحبان اصلی سازمان تامین خواهانیم که:
سازمان تامین اجتماعی، شرکت های شستا، بانک رفاه از زیر سیطره دولت خارج شده و استقلال سازمان زیر نظر شورای عالی تامین اجتماعی بجای هیات امنای دولتی اداره و به رسمیت شناخته شود.

الزاما، واگذاری مدیریت منابع سازمان به شرکای تامین اجتماعی و پرداخت ۱٠٠٠ هزار میلیارد (همت) بدهی دولت به سازمان صورت گیرد.و هرگونه ادغام  صندوق‌های بازنشستگی توسط دولت را با تامین اجتماعی غیر قابل قبول دانسته. تا از آسیب به حقوق بیمه شدگان جلوگیری شود._

«اهم مطالبات»:

۱ ـ  پرداخت معوقات فرودین ماه متناسب سازی ۱۴۰۴

۲ ـ اجرای مادتین ماده ۹۶ و ۱۱۱ معیشتی الزام درمان طبق ماده ۵۴ سازمان تامین اجتماعی و اصل ۲۹ قانون اساسی حق مسلم ماست

۳ ـ کوتاه شدن دست ابربدهکاران  دولت ها ازسازمان تامین اجتماعی که صاحبان اصلی آن کارگران و بازنشستگان هستند. چرا که سرمایه اولیه سازمان، بین النسلی است

۴ـ  بازپس دادن بیش از ۱٠٠٠ همت بدهی دولت به سازمان. ت‌.ا

۵ ـ بازگشت بیش از ۴۰۰ قلم دارو از دفترچه های تامین اجتماعی حیاتی الزامیست

۶ ـ عیدی بازنشستگان برمبنای ماده ۹۶ مانند شاغلین باید  پرداخت گردد

۷ ـ افزایش دستمزد سالیانه برمبنای ماده ۹۶ و برحسب تورم اعلام شده از سوی بانک مرکزی و سبد معیشتی تعیین و پرداخت گردد

فقط کف خیابون بدست میاید حقمون

رفاه، آسایش، زندگی حق مسلم ماست

معیشت، منزلت،  درمان رایگان حق مسلم ماست

جمعی از بازنشستگان خوزستان «اهواز»

برگرفته از «تلگرام»   ششم مهر ماه ۱۴۰۴

این گفتارنامه را تنها و بویژه در نشانه گذاری ها تا اندازه ای ویرایش نموده ام. برجسته نمایی های بوم، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر