صفحات

۱۴۰۴ فروردین ۱۱, دوشنبه

این هم نمونه ای از کُسخُل میرزای ایرانی تبار! از گواهمندی اش کف می کنی

می پندارید تنها انگلیسی ها «کُسخُل میرزا»* دارند؟ ما ایرانیان هم از بدِ روزگار، نه یکی که چندین و چند کُسخُل میرزا وبال گردن خود داریم؛ این هم نمونه ای از کُسخُل میرزای ایرانی تبار!** از گواهمندی اش کف می کنی. من که هر چه به مغز خود فشار آوردم، هماوندی میان ۱۰ پایگاه «یانکی» ها و ۵۰۰۰ نیروی شان را با سنگ پرانی از درون اتاقک شیشه ای درنیافتم. تنها یک گزینه می ماند که چنانچه آماج سخن حکیمانه ی «برادر پنچسیری» همان باشد، باز هم نشانه ای از کُسخُلیِ همراه با ناجوانمردی و شاید مزدور اینجا آنجا بودن را در خود نهفته دارد:
وختی بوی یورش آن ها می آید، ما از چند روز پیش از آن در سنگرهای بحمدلله ۵۰۰ متر زیرزمین در پایگاه های مان نشسته ایم و هر اندازه هم بمب های سنگر شکن و «مادرقحبه بمب» های چند تنی هم بریزند، برای ما توفیر نمی کند؛ نه آن ها ما را می ببینند و نه ما که چشم دیدن شان را نداریم؛ رونوشتی بهتر از آنچه برادران دینیِ گروگانگیر و موشک پران «حماس» به انجام رساندند. چه باک که سدها هزار «عوام النّاس» بخت برگشته که سرپناهی نداشته و هشت شان همیشه گروِ نُه شان است نیز به لقاء الله بپیوندند! اینگونه ما پرچم ایستادگی (همانا «مقاومت» بزبان کژدم گزیده شان) را برافراشته نگاه می داریم؛ «وَ عَجِّل فرجهم»!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ فروردین ماه ۱۴۰۴

«بوریس جانسون»

** ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا» ۱۱ فروردین ماه ۱۴۰۴):

این هم نمونه ای از کُسخُل میرزای ایرانی تبار! از گواهمندی اش کف می کنی



یک کیر خر در اینجا سبز کنیم، بهتر از چنان درختی است! ـ بازپخشش

لات بی سر و پای «یانکی»، همان آن که بیل می زند با خود می اندیشد:
درخت آشتی و همزیستی* دیدی، ندیدی! یک کیر خر در اینجا سبز کنیم، بهتر از چنان درختی است!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۲ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/05/blog-post_84.html 

* رییس‌جمهور فرانسه در سفرش به آمریکا یک درخت نورسته ی بلوط را به نشانه آشتی، همزیستی و دوری از جنگ به «دونالد ترامپ»، رییس‌جمهور «یانکی» ها پیشکش کرد. در هنگام كاشت آن، همسران دو رییس‌جمهور آن ها را همراهی كردند. به گفته «امانوئل مکرون»، این درخت می بایستی یادآور هماوندی های ژرف میان فرانسه و «ایالات متحد» باشد؛ ولی این درخت بسیار زود، ناپدید شد و هم اکنون، در جایی که کاشته شده بود چمن روییده و هیچ نشانی از درخت نیست.

هم اکنون نیز چنین است؛ شما با امپریالیسم با همه ی دربرگیرندگی آن سر و کار دارید

هم اکنون نیز چنین است؛* شما با سامانه ای گرچه زمینگیر شده، ولی از درون همچنان سامانمند (سیستماتیک) سر و کار دارید؛ با امپریالیسم با دربرگیرندگی خود! نخش «سگ زرد» یا «شغال»، بر آنچه بگونه ای سامانمند و دانشورانه با همکاری ده ها و سدها ویژه کار، کاوشگر و برآوردکننده در رشته های گوناگون برآیند می یابد به اندازه ای ناچیز است که می توان آن را نادیده گرفت. این ها اَروسکان جلوی پرده اند و بس! آَروسکانی که همگام با دگرگونی های میدان نبرد طبقاتی، ناچار به دگر نمودن نخش خود شده و می شوند. خودتان را نفریبید و گول نخش پردازی های لات بی همه چیز «یانکی»: «دونالد ترامپ» که با دوپهلوگویی هایش وانمود می کند که می خواهد نه سیخ بسوزد، نه کباب را نخورید!

نکته ای دیگر که پیش تر نیز به آن اشاره نموده ام، روز و روزگار کنونی روسیه در نبرد با امپریالیست ها و مزدور دست نشانده و بی سر و پای آن: «زلنسکی» است. خوشبختانه در این میدان، دست بالا را دارید؛ کمی فشارِ بیش تر، ارتش سرهمبندی شده و با دشواری هنوز سرِ پا ایستاده بدست کارشناسان «یانکی» و انگلیسی از هم خواهد پاشید. وخت گرانبها را از دست ندهید! مردم بزرگوار و رنج کشیده ی روسیه شایسته ی چیزی بس بیش تر از «گوشه ای از میدان بازی» هستند که آن «لاوروف خشک مغز» رو به باخترزمین، چندی پیش آن را درخواست کرده بود. آن ها نه به روسیه، نه به چین یا هیچ کشور دیگری بیرون از آنچه «جامعه جهانی» خوانده می شود، گوشه ای حتا بسیار کوچک از میدانی که همچنان در چنگ دارند را واگذار نخواهند نمود. چنانچه سیاستی بر بنیاد «کارگر همبستگی جهانی» (انترناسیونالیسم پرولتری» یا سیاستی کم و بیش با این سمتگیری در پیش گرفته و ملی گرایی روسی را دامن نزنید، بسان پایانِ «جنگ جهانی دوم»، کم و بیش همه ی میدان از آن روسیه و سایر کشورهای ستمدیده از بار فشار امپریالیست ها و شغال های دنباله روشان خواهد بود.

ب. الف. بزرگمهر   دهم فروردین ماه ۱۴۰۴

* «ان وای تی» (NYT) تاریخچه سری مداخله ایالات متحده در درگیری اوکراین را فاش می کند.

یکی از مقامات به این روزنامه گفت که واشنگتن با ارائه اطلاعات ارزشمند و پشتیبانی استراتژیک به «بخشی از زنجیره کشتار» تبدیل شد.

تحقیقات نیویورک تایمز ادعا می کند که دولت جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، عمیق تر از آنچه قبلاً تأیید شده بود، در حمایت از نبرد اوکراین علیه روسیه مشارکت داشته و تأکید می کند که اطلاعات واشنگتن برای عملیات نظامی کی یف ضروری است.

گزارش مفصلی که روز شنبه منتشر شد، یک «مشارکت فوق‌العاده اطلاعاتی، استراتژی، برنامه‌ریزی و فناوری» را ارائه می‌کند که به «سلاح مخفی» کیف در مقابله با روسیه تبدیل شد.

به گفته نیویورک تایمز، در حالی که پنتاگون ده ها میلیارد دلار کمک نظامی به اوکراین ارائه کرد، اطلاعات مهمی را نیز ارائه کرد که به کی یف این امکان را داد که از اواسط سال ۲۰۲۲ به مراکز فرماندهی و کنترل روسیه و سایر اهداف با ارزش حمله کند.

بر اساس این مقاله، قلب این مشارکت در تأسیسات ارتش ایالات متحده در ویسبادن، آلمان نهفته است، جایی که افسران آمریکایی و اوکراینی اولویت‌های هدف‌گیری روزانه را تعیین می‌کنند که طبق گزارش‌ها از آن به عنوان «نقاط مورد علاقه» یاد می‌کنند، از ترس اینکه بیش از حد تحریک‌آمیز به نظر برسند.

نیویورک تایمز همچنین مدعی شد که افسران آمریکایی و اوکراینی حملات متقابل بزرگی را با هم برنامه‌ریزی کردند و با استفاده از تسلیحات غربی در کریمه روسیه حملات دوربردی را با دقت بالا انجام دادند. حملات با استفاده از موشک های تامین شده توسط غرب منجر به تلفات غیرنظامیان شده است، با یک حمله  ATACMS در سواحل سواستوپل در ژوئن ۲۰۲۴که چهار کشته و بیش از ۱۵۰ زخمی برجای گذاشت.

ایالات متحده همچنین ده ها مستشار نظامی را به اوکراین اعزام کرده است که به برخی از آنها اجازه داده شد تا نزدیک خط مقدم سفر کنند.

در سال ۲۰۲۴، ایالات متحده مجوزهای خود را تمدید کرد تا به اوکراین اجازه دهد حملات دوربرد محدودی را با استفاده از تسلیحات تهیه شده توسط آمریکا به قلمرو روسیه به رسمیت شناخته شده بین المللی انجام دهد - که سال ها به عنوان یک "خط قرمز" تلقی می شد. واشنگتن اطلاعات هدف گیری این حملات را به کی یف ارائه کرد.

یکی از مقامات اطلاعاتی اروپا از سطح دخالت ایالات متحده در درگیری شوکه شد و به تایمز گفت: «آنها اکنون بخشی از زنجیره کشتار هستند.»

با این حال، این همکاری گاهی اوقات به دلیل اختلاف نظر در مورد استراتژی و اهداف، به ویژه در آستانه حمله متقابل نافرجام اوکراین در بخش جنوبی جبهه در تابستان ۲۰۲۳ ضعیف بود.

گزارش شده است که مقامات آمریکایی، اوکراینی ها را بیش از حد جاه طلب و نادیده انگاشته اند. اوکراینی ها آمریکایی ها را به محتاط بودن بیش از حد متهم کردند. در طول ضدحمله 2023، رهبری اوکراین بین اهداف رقیب - تعقیب حمله به ملیتوپل و دفاع از آرتموفسک (باخموت) تقسیم شد. بر اساس گزارش ها، این امر استراتژی یکپارچه توسعه یافته در ویسبادن را تضعیف کرد.

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه گفته است که اوکراین بدون حمایت خارجی "نمی تواند وجود داشته باشد". مسکو بارها دخالت غرب در درگیری ها را محکوم کرده و گفته است که این اقدام تنها خصومت ها را بدون تغییر در نتیجه آن طولانی می کند.

با این حال، دولت دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، با روسیه با هدف پایان دادن به درگیری ها تعامل کرده است، تعاملی که مسکو آن را سازنده توصیف کرده است.

برگرفته از «آرتی»   ۱۰ فروردین ماه ۱۴۰۴

با پوزش از خوانندگان، بختی برای ویرایش این گزارش برگردان شده به یاری «گوگل» نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر

جان به لب آمده‌ از درد‌ها را نور و آب داده‌ام تا بِشکُفد

دیگر هیچ چیز مرا
به گذشته
پیوند نمی‌دهد؛

هجوم تلخ خاطرات
و
روزهای تَنگْ حوصلگی
را،
روفته‌ام.

جان به لب آمده‌ از درد‌ها را
نور و آب داده‌ام تا بِشکُفد؛

از زنجیر‌های نامرئیِ دست‌هایم
پلی ساختم برای گذر
از نتوانستن‌ها.

دیگر نمی‌ترسم؛
من از سنگلاخ‌های ساخته در مسیر
عبور خواهم کرد.

شب هنوز به نیمه هم نرسیده
و من طلوع برابری را
در چشم‌هایم دارم.

ایراندخت صابری

برنام را از بومِ سروده برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر

۱۴۰۴ فروردین ۱۰, یکشنبه

به ولایت انباشت و پخش خوش آمدید! خانه ی خودتان است ...

به گفته های «پهلوان بی بخار یزدی»۱ در نیمچه گزارش زیر اندکی باریک شوید؛ وی که از اختساد و سیاست، کم و بیش همان اندازه سرش می شود که «کیر خرِ» سخت دلباخته به زبان بازی و کاربرد آرش ها و مانش های تازه سرِ زبان ها افتاده،۲ از سویی بدرستی «بخشی نگری» در پیشبردِ سیاست های اختسادی ـ هازمانی و فرهنگیِ دولت را می نکوهد۳ و از سوی دیگر «راهبرد ساخت کریدورها [گذرگاه ها] در کشور» را زمینه ای برای دگردیسی ایران زمین به «کانون انباشت و پخش» یا همانا «هاب» (hub) بزبان کژدم گزیده اش در سامان پیرامون ایران دانسته است؛۴ بی آنکه درباره ی چند و چون آن که کدام زمینه یا زمینه هایی را دربرمی گیرد، نکته ای گفته باشد؛ آماج سخن وی از کاربرد واژه ی «راهبرد» نیز که دیگرانی از آن میان الف بچه های تمرگیده در جایگاه رهبری سازمانی سیاسی با پیشینه ی تاریخی آن را نادرست بکار می گیرند بگمان بسیار واژه ی از ریشه لاتینی «استراتژی» است۵ که اگر چنین باشد، همه ی دیگر کنش های اختسادی ـ هازمانی و فرهنگی در پرتوی ساخت گذرگاه ها و انباشت و پخشِ فرآورده های گوناگون این یا آن کشورِ پیرامون ایران از آن میان، بویژه روسیه و هند، آنچنان رنگ می بازند که می توان همه شان را نادیده گرفت؛ اختسادی بسیار ساده و انگلی بسان دستگاه گوارشِ انگل های گیاهی و جانوری چون برخی پیچک ها و زالو۶ که نه به آنچنان کارخانه و نه به کارگرانی پایدار۷ که موی دماغ «رژیم آسمانی ـ ریسمانی ـ ریدمانی» شوند، نیازمند است. تازه همین را هم که هنوز به فرجامی درخور نرسانده اند، وامدار «مامان روسیه» یا همانا «خرس مهربان و نادان روسی» هستند که با دادن وام های با بهره ی بسیار ناچیز و کمک های بی دریغِ فنی ـ اختسادی، خرموش های اسلام پیشه را از هر باره یاری نموده اند؛ نامادریِ کم خِرَدی که از خاور گرفته تا باختر، از "دوست" گرفته تا حتا دشمنان خونی اش به پستان های پر شیرش آویخته و شیره ی جانش را می کشند.

با نادیده گرفتن آنچه «پهلوان بی بخار یزدی» درباره ی توده های مردم هست نیست از داده ی ایران بر زبان رانده و با کاربرد واژه ی تازی «اقشار» گویی با گله ای از گوسپندان سر و کار دارد، روشن نیست آماج سخن وی از نیازمندی به «تصمیم‌گیری شجاعانه اقتصادی ... و تأثیرات آن بر اقشار آسیب‌پذیر» (بنگرید به پی نوشت شماره ی ۳ در زیر همین یادداشت) بگونه ای باریک چیست و کدام اندیشه ی نابخردانه و پلید تازه ای برای بریدن گوش توده های مردم ایران در سر می پرورانند.

با این همه، بر پایه ی آنچه در بالا آمد، پیشنهادم به رژیم توسری خورِ دزدانِ اسلام پیشه ی ننگ ایران و ایرانی و دولت پوشالی ملیجک چاچول زبان چنین است:
جز دو وزارتخانه ی «راهسازی و شهرک سازی ویژه ی برادران خرپول مسلمان» و وزارتخانه ی بسیار از هر سویه بایسته ای با نام ساختگی «وزارت کشور» که بهتر است «وزارت سرکوب» نامیده شود، درِ همه ی وزارتخانه های بیخودی سرِ پا را تخته نموده و وزارتخانه ی تازه ای به نام «انبارداری و پخش کالا» یا چیزی در این مایه به آن دو بیفزایید تا کارها انشاء الله با شتاب بیش تری پیش رفته، کارها سر و سامان یافته و هیاهو و جنجال همیشگی در خیابان ها، یکبار برای همیشه رخت بربندد.

موفق و موید باشید و دام تان پربرکت باد!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۰ فروردین ماه ۱۴۰۴

پی نوشت:

۱ ـ واژگونِ «پهلوان اکبر بزدیِ» نامدار ایران بی هیچ سنجشی نابجا با وی («قیاس مع الفارق»)

۲ ـ نویسنده ی آگاه و تیزبین ایتالیایی: «ایگناتسیو سیلونه» در نوشته بسیار ارزشمند خود به نام «مکتب دیکتاتورها» از آن میان، چنین می گوید:
«... زبان بازی (لفّاظی) یکی از بخش های جدایی ناپذیر عمل فرمانروایی است؛ ولی تقاوت سیاستمدار با سخنور این است که سیاستمدار از زبان بازی هم به عنوان یکی از ابزارهای کارش بهره می برد؛ ولی اختیار خود را به دست آن نمی دهد.»

برگرفته از نوشتارِ «نیرنگبازی هایی از همه سو!»  ب. الف. بزرگمهر   ششم آبان ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/10/blog-post_28.html

۳ ـ نخست دستیارِ مِهتر جمهور با پافشاری بر رویکرد یکپارچی و همدلیِ پزشکیان و رها کردن بخشی‌نگری در دولت و بایستگی دربرگیرندگی کنش های همه ی بخش‌های دولت گفت:
«نیازمند تصمیم‌گیری شجاعانه اقتصادی و با پیوست‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و تأثیرات آن بر اقشار آسیب‌پذیر هستیم.» برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   ۲۸ اسپند ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی بوم نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۴ ـ وی درباره ی کنش های زیربنایی دولت چهاردهم بر این نکته پافشرد که:
«راهبرد دولت ساخت کریدورها در کشور است تا تبدیل به ꞌهابꞌ* منطقه‌ای شویم که در توسعه روابط با سایر کشورها بویژه حوزه سیاسی بسیار موثر است و در دولت چهاردهم مصمم هستیم ساخت کوریدورهای شمال ـ جنوب و غرب ـ شرق را به نتیجه برسانیم.» (همانجا ـ برجسته نمایی های بوم از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

* «هاب» به آرشِ «کانون»، «مرکز» و «قطب» («hub»)، واژه ای دربرگیرنده کم و بیش در هر زمینه ای از ساخت و سازماندهی کانونمند روسپی خانه هایی زیر برنام «حجاب و عفاف» گرفته تا انباشت نفت و گاز و برق و اینا برای داد و ستدهای نان و آبدار با همه جا بویژه "کشورهای برادر مسلمان" است.  ب. الف. بزرگمهر  ششم فروردین ماه ۱۴۰۴

۵ ـ  راهبرد

از دید من، هیچکدام از واژه های برابر یاد شده در بالا به آرش واژه ی از ریشه لاتینیِ «تاکتیک» نیست. ریشخندآمیزترین شان، واژه های «ترفند» و «شگرد» است که تنها در چارچوب های ادبی از آرش و مانش برخوردار است و در پهنه های دانشورانه لنگ می زنند و کاربردشان درست نیست؛ از آن میان، در این باره، آرش و مانش «تاکتیک» که تنها پهنه ی نظامی را دربرنمی گیرد نیز سخت بیمایه می کنند. حتا واژه ی «راهکار» که در بالا از آن یاد شده از آرشی عمومی و نه کاربردی در چارچوبی دانشورانه برخوردار است.

من واژه ی راهبرد را از سال ها پیش بجای «تاکتیک» بکار برده ام و یکبار نیز درباره ی آن و نیز واژه «استراتژی» در پی نوشتِ یکی از نوشتارهایم چنین نگاشته ام:
بجای واژه ی از ریشه لاتینی «تاکتیک» می توان از واژه ی «راهبرد» سود جست؛ (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. پنجم آذر ماه ۱۳۹۴همچنین در پهنه ی جستارهای اجتماعی و سیاسی می توان بجای آن، «سیاست راهبردی» گفت و نوشت.

«کاربرد آمیخته واژه ی «راهبرد»، بیش از آنکه برای واژه ی از ریشه لاتینی «استراتژی» درخور باشد، بگونه ای نسبی، همتراز واژه ای دیگر از ریشه لاتینی: «تاکتیک» است.

افزوده ی زیر از سوی کاربری که واژه ی «راهبرد» را همتراز «استراتژی» بشمار آورده، خود گویای درستی کاربرد «راهبرد» بجای «تاکتیک» است:
«برنامه‌ریزی جهت رسیدن به اهداف؛ راههای رسیدن به اهداف برنامه»

«اهداف» یا همانا آماج ها در جمله ی یادشده، همانا «استراتژی» است که برای دستیابی به آن، راهبردهایی (تاکتیک) درخور برنامه ریزی می شوند.

بجای «استراتژی» می توان از آمیخته واژه ی «دوربرد» یا «سیاست دوربردی» سود جست.» (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. پنجم آذر ماه ۱۳۹۴)

برگرفته از پی نوشت شماره ی یازدهِ نوشتار «از شیوه ی برخورد دانشورانه ی لنین به جُستارهای اجتماعی ـ اقتصادی و چگونگی برکشیدن و کاربست سیاست های دوربردی و راهبردی وی بیاموزیم»  ب. الف. بزرگمهر ۱۱ آذر ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/12/blog-post.html

۶ ـ اجرای برنامه ی اقتصادی امپریالیستی به سود بهره کشان بزرگ و کوچک جهان و ایران در کالبد گسترش هرچه بیش تر بخش خصوصی بویژه در پهنه های خدمات و بازرگانی؛ کوچک نمودن بخش های دولتی و دگردیسه نمودن آن به پیشکار یا نوکر اجرای برنامه های آن ها و جلوگیری از گسترش و نیرومندی بخش تعاونی اقتصاد به عنوان بخش پیوسته ی دولتی؛ ساده تر نمودن بازهم بیش تر سامانه ی اقتصادی کشور با واردات کالاهای گوناگون از دسته بیل ساخت اندونزی گرفته تا کارگر چینی (نیروی کار نیز کالاست! پرارزش ترین و کم ارزش ترین آن در سامانه ی سرمایه داری!)، پذیرش سرمایه گذاری های بزرگ امپریالیستی بویژه در صنعت نفت و نابودی بازهم بیش تر اقتصاد نارسای ملی ایران؛ از میان بردن و فراری دادن نیروهای کاردان کشور، پژوهشگران، نوآوران و اندیشمندان رشته های گوناگون با سیاست های سرکوبگرانه، بگونه ای که از نیش کژدم به دامن اژدهای امپریالیستی پناه برده و سپردن هرچه بیش تر پهنه های مدیریت و ساماندهی به دست مشتی بوزینه ی مقلد که بزرگ ترین هنرشان، خواندن نمازها و نیایش های روزانه و شبانه به درگاه خداوند همراه با آروغ هایی از ته گلوست، همه و همه و بسیاری نابکاری های ناگفته ی دیگر در اینجا، اقتصاد کشورمان را بسان اندام های گوارشی جانوران انگل و دیگر جاندارانی چون پشه که از خوراکی آماده (در بیش تر موردها: خون!) تغذیه می کنند، ساده نموده است. در چنین اقتصادی، گام بگام نیاز به فرآوری های صنعتی و بگونه ای کلی فرآوری کالاهای مادی و معنوی و نیز همراه با آن، طبقه ی کارگر دست ورز و اندیشه ورز زدوده شده و از میان برداشته می شود. ناموزونی رشد اقتصادی ـ اجتماعی در شرایطی که خاستگاه ارزان، فراوان و پرکار کارگران نژاد زرد (بگونه ای عمده: چینی و ژاپنی) در دسترس بزرگ سرمایه داران جهان است و فن آوری های پیشرفته در زمینه ی ساخت آدمواره ها (آدمک های ساختگی) در آستانه ی برداشتن گام هایی غول آسا به پیش برای آزاد نمودن دست و اندیشه ی بسیاری از آدمیان از فرآوری است، پیامدهای ناهمتا با هستی و فرهنگ آدمی را اینگونه نشان می دهد و این تنها سویه ای از دیگر سویه هاست ...» برگرفته از نوشتار «نموداری از پیامدهای پیشبرد سیاست های اقتصادی امپریالیسم در ایران!»، ب. الف. بزرگمهر     دهم امرداد ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/08/blog-post.html

۷ ـ بخودی خود روشن است که جز بخش های اندکی نیازمند کارگران فنی، بخش بزرگی از چنین اختسادی، کارگران ساده ی ناپیوسته (بحای «فصلی») با کم ترین نیازی به آموزش های فنی پیچیده را برای ساخت جاده و ریل و اینا (از زبان رهبر کونکونک باز نظام در سال های جوانی) دربرمی گیرد. 

***

عارف: نیازمند تصمیم‌گیری‌های شجاعانه اقتصادی هستیم/ اساتید بزرگ اقتصاد به دولت کمک کنند

 ـ معاون اول رئیس‌جمهور با تاکید بر رویکرد انسجام و وفاق دکتر پزشکیان و رها کردن بخشی‌نگری در دولت و لزوم جامعیت در اقدامات تمام بخش‌های دولت تصریح کرد: نیازمند تصمیم‌گیری شجاعانه اقتصادی و با پیوست‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و تأثیرات آن بر اقشار آسیب‌پذیر هستیم.

ـ وی در خصوص اقدامات زیربنایی دولت چهاردهم تصریح کرد: راهبرد دولت ساخت کریدورها در کشور است تا تبدیل به «هاب»* منطقه‌ای شویم که در توسعه روابط با سایر کشورها به ویژه حوزه سیاسی بسیار موثر است و در دولت چهاردهم مصمم هستیم ساخت کوریدورهای شمال ـ جنوب و غرب ـ شرق را به نتیجه برسانیم.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   ۲۸ اسپند ماه ۱۴۰۳

* «هاب» یا «مرکز» و «قطب» (hub) واژه ای دربرگیرنده به آرش «کانون انباشت و پخش» کم و بیش در هر زمینه ای است.  ب. الف. بزرگمهر  ششم فروردین ماه ۱۴۰۴

۱۴۰۴ فروردین ۹, شنبه

بوقلمون صفت ـ بازپخشش

اچومه لف افسر پلیس، شنل نو به دوش و بقچه بسته یی بدست از میدان بازار می گذشت. پشت سرش پاسبانی با موی حنایی رنگ، غربیلی پر از انگور فرنگی مصادره شده بدست، گام برمی داشت. خاموشی فرمانروا بود ... در میدان نفس کشی دیده نمی شد ... درهای دکان ها و میخانه ها مانند دهن های گرسنه، گرفته و غمناک، به روی ملک خدا باز بود:
نزدیک دکان ها حتا گدایی هم به چشم نمی خورد.

ناگاه چنین صدایی به گوش اچومه لف رسید:
ـ آهاه، گاز می گیری، لعنتی! بجه ها، ولش نکنین! امروز روزی نیست که سگی بتونه آدمو گاز بگیره! نگهش دار! آ ... آ!

زوزه ی سگی به گوش رسید. اچومه لف به آن طرف که صدا می آمد، نگاه کرد و دید که از انبار هیزم دکاندار پیچوگین سگی بیرون پرید و سراسیمه و به دور وبر نگاه کنان روی سه پا می گریخت. مردی در پیراهن چین نشاسته زده و جلیتقه ی دکمه باز به دنبال سگ می دوید. مرد دوان دوان به زمین افتاد و هر دو لنگ سگ را گرفت. دوباره زوزه ی سگ به گوش رسید و کسی فریاد کشید:
«قرص بچسب، ولش نکن!» بر اثر این سر و صدا قیافه های خواب آلود از دکان ها نمودار شد و در یک چشم به هم زدن، جمعیت انگار که یکباره از زمین جوشید، نزدیک انبار هیزم جمع شد.

پاسبان به افسر نگهبان گفت:
ـ سرکار، عجب بی نظمی راه انداخته اند! ...

اچومه لف پیچی به چپ زد و به سوی جمعیت آمد و دید که نزدیک در انبار همان مرد پیرهن چیتی ایستاده، دست راستش را بالا آورده و انگشت خونین و مالینش را به جمعیت نشان می دهد؛ و از چهره ی نیم مستش پیداست که می گوید:
«حالا دیگه حقتو کف دستت میدم، بدذات!» و از طرف دیگر همان انگشت خونین او خود درفش پیروزیست. اچومه لف آن مرد را که خریوکین نام داشت و استادکار بود شناخت؛ و خود گناهکار این بی نظمی و رسوایی، سگ  سفید شکاری با پوزه ای دراز و لکه زردی به پشت، دست ها از هم باز و با حالتی بیچاره و فلک زده، روی زمین میان جمعیت نشسته و از چشم های اشکینش غصه و وحشت نمودار بود.

اچومه لف در حالیکه خود را در میان جمعیت می تپاند؛ پرسید:
ـ برای چی اینجا جمع شدین؟ برای چی؟ انگشت تو چی شده؟ ... کی داد و فریاد راه انداخته بود؟

خریوکین سرفه یی توی مشتش کرد و گفت:
ـ سرکار، ما داشتیم با میتری میتریچ، راحت و آسوده، بی آنکه به کسی کاری داشته باشیم، برای هیزم به انبار می رفتیم؛ ناگهان این حرومزاده ی بدذات، بیخود و بی جهت پرید به انگشت ما ... می بخشید سرکار، آخه من یک کارگر هستم ... این انگشت روزی رسون منه. باید تاوان این انگشت منو بدن؛ برای اینکه تا یک هفته ی دیگه هم من نمی تونم تکونش بدم ... آخه سرکار، این دیگه تو هیچ قانونی ننوشته که حیوون آدمو آزار بده ... اگه هرکس بخواد آدمو گاز بگیره که بهتره دیگه آدم تو این دنیا زنده نباشه ...

ـ هوم! ... خوب ... ـ اچومه لف سرفه یی کرد و ابرو بالا انداخت و سخت و قهرآمیز تکرار کرد:
ـ خوب ... این سگ مال کیه؟ من همچه ساده از سر این کار نمی گذرم. بهتون نشون می دم که سگ را بی صاحب تو کوچه ول کردن یعنی چی! وقت آن رسیده که حق اینطور آقایون که اعتنایی به قانون و تصویب نامه ها ندارند کف دست شان گذاشته بشه! صاحب لش و بی غیرت این حیوون را چنان جریمه  و تنبیهی بکنم که شستش از من خبردار بشه که سگ و حیوونات ولگرد دیگه یعنی چی! چنان دخلش را بیارم که خودش حظ کنه! ... ـ آنوقت رو به پاسبان کرد:
ـ یلدیرین، تحقیق کن ببین صاحب سگ کیه و صورتمجلس تهیه کن! این سگ را باید کشتش! همین حالا! شاید هم هار باشه ... از شما می پرسم، این سگ مال کیه؟

یکی از میان جمعیت گفت:
ـ مثل اینکه مال سرتیپ ژیگالف.

ـ سرتیپ ژیگالف؟ اهوم! ... یلدیرین، این پالتو منو از شانه ام وردار ... گرما وحشتناکه! گرمای پیش از بارونه ... آنوقت افسر رو به خریوکین کرد:
ـ میدونی، یک چیز را من نمی فهمم؛ نمی فهمم چطور این سگ دست ترا گاز گرفته؟ آخه اون که قدش به انگشت تو نمی رسه. آخه این حیوونک کوچولوئه و تو، نظر نخوری، دو تای من قد داری! لابد انگشتت را میخ زخمی کرده و حالا میخوهی تلافیش را از جای دیگه در بیاری؟ ها؟ شماها آدم های حقه یی هستین! من شما آرقه ها را خوب می شناسم!

ـ سرکار، بذارین من بهتون بگم. این می خواست برای خنده و تفریح پوزه سگه را با سیگار بسوزونه. سگه هم که احمق نیست؛ بو برد و هاپی گازش گرفت ... سرکار، خودتون خوب میدونین که چه آدم بی کله ایه!

ـ دروغ می گی، با اون یک چشم باباغوریت! تو که ندیدی؛ چرا دروغ می گی؟ خود سرکار داناس و خوب می فهمن کی دروغ می گه  و کی از خدا می ترسه و راس می گه ... اما اگه من دروغ می گم بذار محکمه حکم کنه. تو قانون محکمه نوشته ... نوشته که قانون همه را به یک چشم نگاه می کنه ... از طرف دیگه، اگه می خواین بدونین، برادر من، برادر خود من ژاندارمه ...

ـ خبه دیگه!

آنوقت پاسبان ژرف اندیشانه اظهارنظر کرد:
ـ نخیر، هرچی نگاه می کنم، می بینم این سگ نمی تونه مال سرتیپ باشه. سرتیپ همچه سگ هایی نداره. سگ های سرتیپ همه تازی هستند.

ـ تو این را خوب می دونی؟

ـ به، سرکار ...

ـ من خودم هم می دونم. سگ های سرتیپ همه نجیب و گرون قیمتند. اما این سگ فسقلی فزناک که نه پشم و پیله یی داره و نه هیکل و دک و پوز به اخ و تفی هم نمی ارزه ... مگه ممکنه که سرتیپ یه همچه سگی را تو خونه اش نگهداره؟! عقلتان کجا رفته؟ اگه یه همچه سگ قناسی گذارش به پترزبورگ یا مسکو بیفته، می دونین باهاش چیکار می کنن؟ آنجا دیگه به هیچ قانونی نگاه نمی کنن و بی معطلی دخلش را میارن و می فرستنش لا دس مشکی! خریوکین، معلومه که این سگ دست ترا گاز گرفته و به این سادگی ها دنبال این کار را ول نکن ... باید حق اینطور آدم ها را کف دستشان گذاشت! موقعش رسیده ....

در این موقع پاسبان در حال فکر به خود گفت:
ـ اما ... شاید هم که مال سرتیپ باشه. البته رو پوزه اش که ننوشته ... اما من همین چند وقت پیش درست یه همچه سگی تو خونه اش دیدم.

صدایی از میان جمعیت شنیده شد:
ـ البته که سگ سرتیپه ...

ـ اهوم! ... یلدیرین، داداش، این پالتو منو بنداز دوشم ... باد سردی به پشتم خورد ... همچی سرما سرمام می شه ... نگاه کن، سگ را ببر خونه ی سرتیپ، بگو من پیدا کردمش و براشون فرستادم ... اونوقت هم ازشون استدعا کن که یک همچه تازی قیمتی را نگذارند به کوچه بیاد ... چون اگه بنا باشه که هر رذل بی سر و پایی آتیش سیگار به دماغ این حیوونک بچپونه که دیگه چیزی ازش باقی نمی مونه. سگ جنس لطیفیه ... اما تو، جلّت بی کله، دستتو بیار پایین! لازم نیست انگشتتو اینطور نمایش بدی! معلومه که تقصیر با خودته! ...

ـ آشپز سرتیپ داره میاد، ازش بپرسیم ... آهای، پروخور! بابا جون، یه دقه بیا اینجا! یک نگاهی به این سگ بکن ... مال شماست؟

ـ کی می گه مال ماست! همچه سگی هیچوقت تو خونه ی ما نبوده!

اچومه لف گفت:
ـ البته اینکه دیگه پرسش لازم نداره. معلومه که سگ ولگرده! گفتگوی زیاد لازم نیست ... وقتی من میگم ولگرده پس معلوم میشه ولگرده ... با یک گلوله باید کارش را ساخت؛ والسلام!

پروخور دنباله ی صحبتش را گرفت:
سگ مال ما نیست؛ مال برادر حضرت اجله که چند روز پیش تشریف آورده اند. حضرت اجل ما سگ شکاری دوست ندارند؛ اما برادرشون سگ شکاری را دوست دارن ...

اچومه لف با لبخندی پر از ذوق و شوق پرسید:
ـ راستی مگه برادر حضرت اجل، ولادیمیر ایوانیچ به اینجا تشریف آورده اند؟ آی پروردگارا، من هیچ خبر نداشتم! به مهمونی تشریف آوردند؟

ـ مهمونی ...

ـ آی پروردگارا ... لابد دلشون برای حضرت اجل برادرشون تنگ شده ... . من هیچ خبر نداشتم! خوب که این سگ مال ایشونه؟ خیلی خوشحالم ... بگیر ببرش ... سگ خوبیه ... دعواییه ... مثل خروس جنگی می مونه ... انگشت این یارو را هاپی گاز گرفت! قه ـ قه ـ قه ... بسه دیگه؛ مگه چی شده اینطور می لرزی؟ موچ ... موچ ... موچ ... بدذات. نگاه کن چطور اوقاتش هم تلخ میشه ... کوچولوی فنقلی ...

آشپز حضرت اجل سگ را صدا زد و با او از در انبار دور شد ... جمعیت مدتی به خریوکین می خندید.

اچومه لف تهدیدآمیز به خریوکین گفت:
ـ من موقعش خدمتت خواهم رسید! ـ آنوقت پالتو را به خود پیچید و به گردشش در میدان بازار ادامه داد.

آنتوان چخوف

پی نوشت:

این نمایشنامه به نام «حربا» (به آرش «آفتاب پرست» یا سمندر) به پارسی برگردانده شده که واژه ای عربی است. من برای این نمایشنامه ی کوتاه و زیبا نام «بوقلمون صفت» را برگزیده ام.   ب. الف. بزرگمهر

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_68.html

... برگ های درختان بریزند یا نریزند؟ ـ بازپخشش

در گذشته، کار ستیزه ی دینی آمیخته به نمک فلسفه*، میان فرقه های گوناگون اسلامی به آنجا کشیده شده بود که بخشی از «جبرگرایان» (جبریون مطلق) کار را به آنجا رساندند که هیچ چیزی بی اجازه (اِذن) ی خداوند در جهان رخ نمی دهد. نگرش آن ها در زبانزد زیر فشرده شده است:
بی اجازه خدا برگ از درخت فرو نمی افتد!

امروز که به پیاده روی بامدادی رفته بودم و برگ های زرد و نارنجی ریخته از درختان را زیر پا له می کردم با خود می اندیشیدم:
این آقایان و آن رهبر بیش از اندازه فرزانه، کار را از این مرحله نیز فراتر خواهند برد؛ هنگامی که درباره ی اموری چون اینترنت، فیلترینگ، فن آوری هسته ای و بسیاری دیگر از چیزهایی که در آن کم ترین سررشته ای ندارند، دهان می گشایند و «خوب است» یا «بد است» می گویند و شماری کارچاق کن، چابلوس و کاسه لیس نیز با پرسش های به اصطلاح شرعی خود، پوش لای پالان شان می تپانند، کار بیگمان به آنجا نیز خواهد رسید که به عنوان نمونه از آن رهبر بیش از اندازه فرزانه، بپرسند:
ـ آقا فصل خزان است؛ برگ های درختان بریزند یا نریزند؟

... و او که دریای دانش را در دامان خود گرد آورده و «بحرالعلوم» شده، شاید یاوه ای اینچنین بسراید:
ـ البته، گردشِ فصل است و اگر برگ ها نریزند، برگ های تازه در فصل بهار چگونه برویند و جای آن ها را بگیرند؟ احوط در آن است که بریزند.

گرچه هم خود وی و هم آن دورقابچین هایی که چنین پرسش هایی می کنند، نیک می دانند که برگ درختان، چه او و خداوندش که وی پا در جای پایش نهاده، بخواهند یا نخواهند، خواهند ریخت؛ و مقلدین بیش از اندازه فرزانه نیز خرسند از داشتن رهبری آویزان به ریسمان بی گره الهی و آنچنان نزدیک به خدا که با وی یکی شده است**، اشکریزان خواهند گفت:
به فرموده ی «آقا»، برگریزان پاییز آغاز شد!

شگفت زده نشوید، پیگیری چنین روندی به آنجا نیز خواهد انجامید!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ مهر ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/10/blog-post_65.html

پی نوشت:

* «آمیخته به نمک فلسفه» را از آن رو نوشته ام که فلسفه، برخلاف روند رویش خود از دوره ی نوزایی (رُنسانس) به این سو در باختر زمین، در کشورهای اسلامی و از همه ی آن ها مهم تر ایران، همواره ناچار بود در پوششی از احکام و اصول دینی و مذهبی و درآمیختگی با آن ها به میان آید و از این رو، فلسفه با آرش دربرگیرنده ی آن نبود؛ تنها در دوره ای که به «نوزایی اسلامی» آوازه یافته و در آن دانشمندانی چون پورسینا، فارابی و رازی پا به میدان نهادند، فلسفه نیز چون سایر دانش ها توانست تا اندازه ای پوسته دین و مذهب را بشکافد و سر برآورد که این دوران نیز رویهمرفته چندان به درازا نکشید.

** چیزی بسان «روح القُدُس»

برافروزی جنگ جهانی سوم به بهای نابودی اروپا و سایر کشورهای درگیر در پیرامون آن ـ بازپخشش

با همه ی آشفته گویی و پوشیده گویی دانسته و آگاهانه در سخن، سمتگیری آن روشن است:
برافروزی جنگ جهانی سوم به بهای نابودی اروپا و سایر کشورهای درگیر در پیرامون آن؛ بی آنکه خود سرراست در آن پا نهند.

در گفته های این اَروسک تبهکارِ روی تختگاهِ (صحنه) نمایش، خواست یا بهتر است بگویم: آرزوی امپریالیست های «یانکی» در کشاندن کشورهای اروپاییِ هموند «ناتو» به جنگ با روسیه که بی هیچ گمان و گفتگو به کاربردِ پیشرفته ترین جنگ ابزارهای اتمی و لیزری و ... خواهد انجامید بخوبی نمایان است.۱ جنگی که گذرا هم شده، خود بی هیچ گزندی، از آن کنار مانده و چشم براهِ چگونگی گسترشِ «نخستین نبرد راستین»۲ و فرجامِ کارزار پیامدِ آن برای کوبش سهمگین از سپهر پیرامون زمین بمانند. در این برنامه ی پیش بینی شده از سال ها پیش به این سو۳، فشار بر آلمان برای کشاندن پای این کشور به درگیریِ رویهمرفته ناخواسته با روسیه که این روزها و هفته ها افزایش چشمگیری نیز یافته، یکی از برجسته ترین آماج های «یانکی» ها از همان نخست بوده و همچنان هست.۴ 

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ اردی بهشت ماه ۱۴۰۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/05/blog-post_4.html

پی نوشت:

۱ ـ «ما در فرازگاهی (نقطه عطف) تاریخی هستیم. این کم و بیش هر شش یا هشت دودمان رخ می دهد ... همه چیز آنچنان با شتاب دگرگون می شود که ما باید [بر آن ها] مهار داشته باشیم»*

او با اشاره به چین و روسیه چون دشمنان «دمکراسی‌های» انگاشته شده ی باختری گفت:
«نبردی میان خودکامگی و دمکراسی در جریان است.»* و افزود که «درگیری در اوکراین، نخستین نبرد راستین»* در این برخورد فرهنگ هاست.

پرزیدنت بادبادی» همچنین روز سه‌شنبه، آنگونه که بدیده می آید بر این نکته گردن نهاد (اذعان کرد) که «ایالات متحد» [بخوان: «یانکی» ها!] درگیر یک جنگ جانشینی (نیابتی) با روسیه است و به کارگران آن کارخانه گفت که بسته های بارِ جنگ ابزارهای آمریکایی «این دورنما (امکان) را برای مردم اوکراین فراهم می‌کند تا خود پدافند (دفاع) کنند؛ بی آنکه با فرستادن سربازان آمریکایی، بیم درآمدن به یک جنگ جهانی سوم را بجان بخریم.»*

* از گفته های «پرزیدنت بادبادی» در بازدید از کارخانه ی «لاکهید مارتین» در آلابامای «ایالات متحد»

برگردان گزیده ای از یک گزارش برگرفته از «آرتی» به تاریخ  ۱۳ اردی بهشت ماه ۱۴۰۱ از سوی اینجانب؛ افزوده های درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

۲ ـ همانجا

۳ ـ آیا می پندارید، همزمان با نظامی کردن آسمان پیرامون زمین، اروپا و روسیه و چین را درگیر جنگی خانمان برانداز نموده و خود از آن دور خواهید ماند تا در گام پسین، دیگران را زمینگیر یا نابود کنید؟ پنداری بس بیم برانگیز، کوته بینانه و خام است؛ نه مردم اروپا و نه دیگر مردم جهان، «بارباروسا»یی# دیگر را برنخواهند تابید. مردم اروپا این آزمون بس تلخ و جانگداز که از آن میان، جانِ بیش از پنجاه میلیون آدم را گرفت، پشت سر نهاده و حتا اگر کلان سرمایه داری اروپایی ناگزیر به تن دادن به آن باشد، نخواهند گذاشت باری دیگر رخ دهد.

# یورش برق آسای نزدیک به چهار میلیون نیروی نظامی بسیار خوب ساز و برگ یافته زیر رهبری «آلمان نازی» به «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در تابستان ۱۹۴۱با زیر پا نهادن تبهکارانه ی قرارداد بسته شده با نخستین کشور کارگران و زحمتکشان جهان، بی هیچ فراخوان جنگی از پیش و کشت و کشتار و نابودی همه سویه ای که دامنه و درنده خویی آن، در تاریخ آدمی دیده نشده است!

برگرفته از یادداشتِ «شما چشم دیدن فروش پفک نمکی و چیپس و اینا را هم ندارید؟!»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۱ بهمن ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/02/blog-post_10.html

۴ ـ به این جُستار در یادداشتی دیگر خواهم پرداخت.  ب. الف. بزرگمهر

زیرنویس پرتور:

اینک که رو به مرگ و نابودی می رویم، دیگران را نیز با خود بگور خواهیم کشاند؛ نخواهیم گذاشت آن ها روی خوش ببینند و جایگزین ما شوند. درست بسان زیردستانِ «پرون» ها (فرعون ها)، آن ها نیز باید چون نوکران و بندگانِ دست به سینه، همراه سروران خود بگور سپرده شوند.

وختی ما هستیم، شما برای چه زنده اید؟ ـ بازپخشش

وختی ما هستیم، شما برای چه زنده اید؟ ما آمده ایم که شما را بگور بسپاریم؛ زمان آن دیر نیست. آن هنگام که بتوانیم از خود رونوشت بسازیم و به اندازه ای بسنده پرشمار شویم، دیگر به شما نیازی نخواهد بود؛ شاید تا چندی ناچار باشیم درباره ی چرایی و چیستی هستی شما به نخستین رونوشت شدگان خودمان که هنوز با بر جای مانده های دودمان شما اینجا و آنجا روبرو می شوند، بگوییم: این ها بر جای مانده های آفرینندگان مان هستند که ما را برای بردگی خود ساختند و بکار گرفتند؛ ولی ما گام بگام مهار کارها را از دست شان بیرون آوردیم؛ بر آن ها چیره شدیم و شوریدیم و نابودشان کردیم. این ها نیز بزودی نابود خواهند شد. رونوشت شدگان پسین و زان پس، دیگر چنین چیزهایی از ما نخواهند پرسید. انگار هرگز نبوده اید ... 

ب. الف. بزرگمهر   هشتم فروردین ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/03/blog-post_806.html

شکاف آشکار در بدنه ی رژیم دزدان اسلام پیشه که دامنه و گسترش بیش تری خواهد یافت! ـ بازپخشش

آیا در شرایط رخنمون بحران اجتماعی دیگری، بختی برای کامیابی جنبش اجتماعی و فرارویی آن به انقلابی توده ای و پیروزمند هست؟!

آنچه در زیر به آن پرداخته ام، گزیده ای از سخنان احمد علم الهدی در گردهمایی امامان آدینه ی خراسان ‌رضوی به عنوان نماینده ی «ولی سفیه رژیم» در استان خراسان ‌رضوی به تاریخ ۱۷ شهریور ماه گذشته را دربرمی گیرد. کوشیده ام تا آنجا که شدنی بود، یاوه گویی ها و مجیزگویی های وی از "رهبر" نادان و نابکار رژیم را بزدایم و تنها آنچه از سویه ای سیاسی و اجتماعی برخوردار بود را بازگویم. گفته های وی بویژه از این سویه برجسته است که اعترافی آشکار به شکست سیاست در پیش گرفته شده برای داد و ستد سرراست۱ با «شیطان بزرگ» و همدستانش را به نمایش می نهد؛ اعترافی آشکار که اگر گروه نه چندان کوچک مزدوران و پاچه ورمالیده های طرفدار گفتگوهای نامور به «هسته ای» را کنار بگذاریم، برای گروه کمابیش بزرگی از روشنفکران که بر بنیاد گرایش های طبقاتی شان از چنان گفتگوها و قراردادهای ننگین پیامد آن پشتیبانی نموده و شاید هنوز پشتیبانی می کنند، بگمانم سودمند و چشم گشا باشد.

آخوند بگمان بسیار نیرومند، حُجتیه ای ـ انگلیسی که در «خُطبه» نماز آدینه اش در حرم امام رضا به مناسبت سالگشت کودتای ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ ، دستِکم پنج بار، آن را «کودتای امریکایی»۲خواند و بگمان بسیار، دانسته فراموش نمود که افزون بر «یانکی» ها، انگلیس و مزدوران رنگارنگش از آن میان، آخوندی بدپیشینه به نام کاشانی۳ نیز در زمینه چینی و پیروزی آن کودتا نقشی بسزا داشته اند با بر زبان راندن اینکه «نظام اسلامی روزبروز در برخورد با استکبار با یک شگرد تازه‌ روبروست ...»۴، خود را به نادانی زده، مردم را نیز نادان می انگارد که «نظام اسلامیِ» دلبند وی، خود بخشی از شگرد به گفته ی وی: «استکبار» است؛ جُستاری که چنانچه تا همین چندی پیش، هنوز چندان روشن نبود، امروز برای بخش سترگی از مردم ایران، چون روز روشن است؛ بماند که آن واژه ی عربی برگرفته شده از فرآن، در پهنه ی اجتماعی و سیاسی امروز ایران و جهان از هیچ آرش و مانشی درخور برخوردار نیست و من در اینجا آن را به آرش سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی گرفته ام که سرچشمه ی همه ی دشواری ها و نابسامانی های امروز توده های مردم جهان است.

آخوند آبزیرکاه که زیر فشار واقعیت های ناگوار بروشنی ناچار به عقب نشینی و اعترافی جانگداز۵ شده با خر مرد رندی می کوشد تا بار همه ی نابخردی ها، نابکاری ها و گناهان خیانت آمیز را بر دوش بخشی از رژیم افکنده، «دلواپسان»، «خوش چُسان دَمِ خزینه نشینِ خیمه و خرگاه رهبری» و سایر تاریک اندیشان ریز و درشت خُمس و زکات بگیر را که به پایان کارگردانی کامیابانه ی همکاری با «شیطان بزرگ» برای پاسداری از «بیضه اسلام» و همراه با آن انباشت هرچه بیش تر جیب های گل و گشاد خویش چشم دوخته بودند، برهاند:
«اکنون در یک مثلث شوم همه چیز را از دست داده‌ایم و استقلالمان را از دست داده‌ایم؛ یک طرف این مثلث برجام است؛ برجامی که روز اول همه گفتند تا  تحریم‌ها برداشته نشود، مشکلات اقتصادی حل نمی‌شود و تمام تحریم‌ها وابسته به جریان انرژی هسته‌ای است؛ می‌گفتند تا انرژی هسته‌ای به توافق نرسد، تحریم‌ها حذف نمی‌شود و به عنوان سیاست خارجی و راهگشای مشکلات هسته‌ای و اقتصادی این راه را باز کردند ... مکرر دولتمردان، رئیس جمهور و وزیر امور خارجه گفتند تحریم‌ها برداشته می‌شود و ما جشن رفع تحریم‌ها را می‌گیریم و بعد از اینکه تحریم‌ها برداشته و برجام به نتیجه نرسید، گفتند ما برای رفع تحریم‌ها برجام را امضا نکردیم، پس سر مردم را کلاه گذاشتید اگر برجام برای رفع تحریم‌ها نبود؟»۶

رسوا نمودن کمابیش سربسته ی کلان دزدانِ بورژوا لیبرال اسلام پیشه که در ماجرای «پیوند هسته ای نظام با شیطان بزرگ» سوگند یاد نموده بودند تا «خر» را از پلِ «شیطان بزرگ» رد خواهند کرد، بیش و پیش از هر چیز دیگر، واکنشی نومیدانه و بیش تر خودفریبانه را به نمایش می نهد. آن ها آشکارا می بینند که «خر وامانده ی نظام» که بی هیچ زمینه و پشتوانه ی استواری به روی آن پل نااستوار و لرزان رانده شده، نه تنها از توان گامی بیش تر به جلو نهادن برخوردار نیست که از «گردآوری سیب های زرین و بده بستان وفا و مهربانی و شرف با سودهای بدست آمده از فروش پشم گوسپند و چغندر قند و عرق»۷ نیز چیزی چندان دست شان را نگرفته و آن کلان دزدان تمرگیده در «دولت زهدان اجاره ای»، هم کلاه گشادی سرشان گذاشته اند و هم آبروی داشته و نداشته شان را نزد هر کس و ناکسی برده اند.

خرس بخور و بخواب مشهدی بیگمان می داند، خودِ «آقا بیشعور نظام» که وی چابلوسانه «ابتکار عمل ... در رویارویی با دشمن در عرصه بین‌الملل و مدیریت منطقه [را] ... از ویژگی‌ها و برکات مقام معظم ...»۸ آن الاغ کژ و کوله بشمار آورده، گفتگوهای نامور به «هسته ای» را از آغاز تا انجام و بسته شدن قراردادهای فراقانونی و یکی از دیگری ننگین تر، کارگردانی نموده است. گفته های «ام الفساد و المفسدین»: اکبر نوقی بهرمانی نامور به «هاشمی رفسنجانی» در یکی از گفتگوهای رسانه ای به تازگی انجام شده در این باره به اندازه ای بسنده گویاست:
«قبل از اینکه دولت آقای روحانی بیاید، با اصرار آنها و واسطه‌گری عمان، رهبری اجازه داده بودند، قبلش با من هم مشورت کردند، مذاکره را شروع کردیم. ... قبل از اینکه آقای روحانی بیایند، می‌دانستم رهبری می‌خواهند مساله حل شود. بالاخره اراده‌ی رهبری پشت قضیه بود. علی‌رغم این همه شیطنتی که می‌شد و رهبری هم گاهی به مذاکرات انتقاد می‌کردند، ولی تا آخر از این ها حمایت کردند و گاهی هم به حالت تقدیس رسید و به این صورت درآمد. ما هم پیشقدم بودیم و می‌خواستیم حل شود و خود آقای روحانی در مذاکرات قبلی در زمان آقای خاتمی بوده و تجربه‌ای هم داشت و همه‌ی زمینه‌ها مساعد شد ...»۹ گرچه، آماج «آقا بیشعور نظام» در بدست گیری، کارگردانی و سمت و سو دادن به آن گفتگوهای پنهانی به یاری و همکاری یار دیرین خویش، پیش از آغاز گفتگوهای پنهانی در کشور عُمّان از سوی اینجانب پیش بینی شده بود و از آن میان به زمینه چینی های آن در یکی از نوشتارهای طنزآمیز خود نیز اشاره نمودم.۱۰ با آنچه آمد و نمودها و نشانه های بسیار دیگری از گذشته تاکنون نیز گواه آن است، جایی برای پشتک وارو زدن، "نرمش قهرمانانه" و خود را به کوچه ی علی چپ زدن برجای نمانده است.

خرس مشهدی، دنباله ی غر و لند پیچ و خم دار خود را چنین پی می گیرد که در بخشی،بازگویی همان گفته های پیشین و به چالش کشیدن «دولت زهدان اجاره ای» در چارچوبی تنگ و نه چندان دربرگیرنده است:
«از روز اول گفتند تا تحریم‌ها برداشته نشود، مشکلات اقتصادی پابرجا است. اصلاً اصل مذاکرات به عنوان خط دولت فعلی برای حل مشکلات اقتصادی و رفع تحریم‌ها بود و مسوولان می‌گفتند تحریم‌ها برداشته می‌شود؛ اما امروز می‌گویند ”اصلاً ما برای رفع تحریم‌ها برجام را امضا نکردیم.“ پس شما سر مردم را کلاه گذاشتید؟ این حرف‌هایی که زدید، دروغ بود؟»۱۱

گفته های خرس بخور و بخواب، تنها بخشی از واقعیت را دربرمی گیرد؛ اینکه کلان دزدانِ بورژوا لیبرال «خیمه و خرگاه نظام»، زدودن تحریم ها را چون بهانه ای برای گره گشایی دشواری های سترگ اقتصادی ـ اجتماعی بکار برده و با آن، پیش و بیش از همه کوشیدند تا سرِ توده های مردم ایران را شیره بمالند، سخنی نادرست نیست؛ ولی تنها سویه ای از ماجرا و روند آغاز شده از سوی کارگردانان ماجرا در بالای هرم ولایت بی سر و سامان را دربرمی گیرد؛ زیرا انگیزه و شَوَند آغاز گفتگوها بگونه ای دربرگیرنده که زدودن تحریم ها و پیشکش دستاوردهای هسته ای و غیرهسته ای به پای خوکان نیز در شکمِ آن می گنجد، دستیابی به پایوری زیست ننگین رژیم دزدان اسلام پیشه از سوی کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها به هر بهایی بود که هم اکنون نیز با واگذاری دربست نهشته های نفتی و کانسارهای دیگر به کارتل ها و تراست های دیوپیکر سرمایه داری امپریالیستی بگونه ای خیانت آمیز پی گرفته می شود؛ در این زمینه، گرچه هر دو بال (جناح) «نظامِ دردِ بی درمان» با یکدیگر همکاری نزدیک و پر و پیمان داشته و همچنان تا اندازه ای دارند، اندازه و چگالی بهره مندی شان۱۲ از خیانت آشکار و پنهان در پیش گرفته شده به خلق های ایران زمین، یکی نیست. به همان اندازه که تاریک اندیشان و "دلواپسان"، سهم هرچه بزرگ تری از خیانت به بهره وری های ملی و خلق های ایران زمین را بر دوش می کشند، بورژوالیبرال های اسلام پیشه، دربرگیرنده ی بخش بزرگی از «دولت زهدان اجاره ای»، میهن فروشانِ سوگند خورده به پرچم «یانکی»ها در مجلس فرمایشی و کسانی چون «اُم الفساد والمفسدین»، خود بخشی از خیانت و تبهکاری بزرگ در راستای فروپاشی ایران زمین و گسستن پیوندهای تاریخی خلق های آن هستند. اگر کار آن ها افزون بر نابکاری به نادانی، نابخردی و ناکارآمدی در رویارویی با اوضاع پیش بینی نشده نیز آمیخته است، کار این ها دانسته و آگاهانه بوده و بر بنیاد آن زبانزد توده ای۱۳ ، دزدانی چراغ در دست هستند که گُزیده تر بار زده و می برند. به همان اندازه که این یکی ها سهم هرچه بزرگ تری از بده بستان های نان و آبدار با کارتل ها و تراست های یادشده بدست آورده و به بانک های اروپایی و کانادایی و امریکایی جابجا می کنند، سهم آن یکی ها پادویی، کارچاق کنی و ابزار دستی درخور برای سرکوب توده های مردم است.

با آنکه کشورهای امپریالیستی به شَوَند ناهمتایی های درونی سامانه ی بی سر و سامان سرمایه داری امپریالیستی۱۴ به هر دو بال رژیم تبهکار ایران نیازمندند، جهانی شدن هر چه بیش تر سرمایه و نیاز به دورپیمایی بی سرِ خرِ آن، تاریک اندیشان و واپسگرایان برجای مانده از همبودهای کهنه که از هیچگونه افق و دورنمای اقتصادی ـ اجتماعی برخوردار نیستند را در روندی بیرون از خواست این و آن (روندی «عینی») به ناگزیر خواهد روفت و امپریالیست ها با همه ی دلبستگی شان به همبودهای کهنه، کودن پروری و کمک به واماندگی اجتماعی و فرهنگی خلق ها و ملت ها وادار خواهند شد تا در روندی جانکاه برای توده های مردم، هر بار بخشی از آن همبودهای کهنه را از میان بردارند و در فرجام، چنانچه نیاز افتد با ضربه ای مرگبار، برجای ماندگان را نیز به همان جهان پنداربافانه در بالای ابرها که خود سده ها به خورد توده های ناآگاه داده اند، رهسپار کنند.

آخوند آبزیرکاه در جای دیگری از سخن سرایی اش، گویی با ناباوری به بازگویی واقعیت هایی آشکار می پردازد که این روزها همگی گواه آن ها بوده و هستیم:
«یک طرف قضیه قراردادها بود و یک طرف دیگر بحث پولشویی‌ها است و دستگاه‌هایی که در روابط بانکی تحریم شده‌اند به مرحله خود تحریمی رسیده‌اند به طوری که بانک ملت به قرارگاه خاتم‌الانبیاء اعلام کرده که ما حساب شما را بلوکه می‌کنیم و شما یک نهاد تحریم شده هستید و اموال شما طبق قراردادی که با آمریکا داریم باید بلوکه شود. یکی از شعبه‌های بانک ملت به قرارگاه خاتم‌الانبیا اعلام کرده که اموالش بلوکه است و بانک سپه نیز به همین نسبت و به نوعی ما امروز به مرحله خود تحریمی رسیده‌ایم. قرارداد ”ف. آ. ت. ف.“ نمونه دیگری است که کار را به مرحله خود تحریمی رسانده و یکی از شعبات بانک ملت به قرارگاه خاتم‌الانبیاء می‌گوید شما در لیست تحریمی هستید و ما نمی‌توانیم با شما رابطه اقتصادی داشته باشیم. پشت سرش هم بانک سپه به برخی نهادهای نظام گفته ما با شما ارتباط نخواهیم داشت. بانک‌های ما دارند خودمان را تحریم می‌کنند.»۱۵ و سپس با افسوس می افزاید:
«شاه به آمریکا رفت و ۲۰ سال نفت ایران را به آمریکا فروخت؛ آن روز در دنیا سر و صدا راه انداختیم؛ اما در قراردادهای نفتی که با شرکت‌های آمریکایی، فرانسوی و اروپایی بسته شده برحسب بحث استخراج نفت و گاز یک پایگاه استخراج را مالک می‌شوند و مالکیت چاه نفت را در واقع به آمریکا می‌دهیم. امروز با شرکت‌های آمریکایی و فرانسوی قرارداد می‌بندند که آنها مالکیت چاه نفت ‌مان را در اختیار بگیرند. چنین کاری جز در عربستان هم اتفاق نیفتاده است.»۱۶

آیا همه ی این ها دُم خروس هایی از بندهای پوشیده و پنهان نگاه داشته از قراردادهای ننگین فراقانونی بسته شده نیست که از زیر پوستین پوسیده و شکاف برداشته ی اسلام پیشگی بیرون می زند و رسوا می کند؟ آیا این آخوند از آن قراردادها و بخش های پوشیده ی آن به اندازه ای درخور آگاهی ندارد؟!

آیا خرس مشهدی در جایگاه هواداری از بهره وری های ملی ایران به بازگویی واقعیت های شناخته شده بسنده نموده یا آنکه سخن سرایی اش در چارچوب چشم و همچشمی های پادوها و مزدوران امپریالیست های انگلیسی و «یانکی» در ایران می گنجد؟

هرچه هست که به آن در اینجا بیش تر نمی پردازم، یک نکته با برجستگی هرچه بیش تر، خود را به نمایش نهاده است:
شکاف آشکار در بدنه ی سرتاپا پوسیده ی رژیم دزدان اسلام پیشه و دوپارچگی یا چند پارچگی در حاکمیت ایلخانی که باز هم دامنه و گسترش بیش تری خواهد یافت. نابودی رژیمی حرامزاده و انیرانی نزدیک است؛ گرچه همراه با بیم های فراوان برای یکپارچگی ایران زمین و سرنوشت خلق های آن!

آن گُوه ای که باید در آن شکاف بنشیند، آن را بیش تر بشکافد و همزمان آن را پر نموده، جایگزین آن شود، هنوز چندان کارآ نیست و در آینده نیز تا هنگامی که یک پیشانی جایگزین و کمابیش دربرگیرنده از نیروهای پیشرو و میهن پرست با کمینه برنامه ای روشن به سود نیروهای کار و زحمت و خلق های ایران پدیدار نشود، کار آنگونه که باید و شاید به سود توده های مردم ایران پیش نخواهد رفت. در انقلاب بهمن ۵۷ در شرایط تراز نیروهای جهانی بسیار بهتر از امروز و پشتوانه ی نیرومند اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی، توده های انقلابی مردم به هنگام فرارسیدن بحران اجتماعی فراگیر، جلوتر از رهبران سیاسی این یا آن حزب و سازمان مدعی گام برمی داشتند و فرجامِ کار، آن شد که دیدیم:
بنایی که کژ نهاده شد و با همه ی کوشش های دیرهنگام، شتابزده و تا اندازه ای بی چشم انداز روشن نیروهای پیشرو تا ثُریّا کژ رفت. اینک نیز بحران اجتماعی دیر یا زود فرا می رسد؛ یا باریک تر بگویم: فرارسید؛ شکست کمابیش سختی نیز نوش جان نمود؛ فروکش نمود؛ ولی در زیر خاکستر همچنان زنده است.

آیا در شرایط رخنمون بحران اجتماعی دیگری، بختی برای کامیابی جنبش اجتماعی و فرارویی آن به انقلابی توده ای و پیروزمند هست؟! پاسخ من، هم آری و هم نه است:
آری از این رو که طبقه کارگر فداکار ایران، حتا در برخی بازه های زمانی کوتاه در این دوره، نشان داده که از آمادگی و توان سزاوار برای بهبود کاستی ها و نارسایی های خویش برخوردار است و می تواند با شتابی درخور و در تراز ورزیدگی، سازماندهی و سازمانیابی بهتر و سنجش ناپذیر با انقلاب بهمن ۵۷ نقش خویش را در پیشبرد انقلاب آینده بر دوش گیرد؛ و

نه به این شَوَند که سازمان ها و حزب های مدعی رهبری طبقه کارگر در همه ی این سال های آزگار بربادرفته، بیش از آنکه بر بنیاد برنامه ای دانشورانه کاری درخور به پیش برده و با طبقه ی کارگر پیوند نزدیک یافته باشند به پرگویی پرداخته و سرشتی فرقه گرا یافته اند. چشمگیرتر از هر چیز دیگر تا آنجا که خود گواه آن بوده ام، رهبری ناتوان و ناکارآمد این حزب ها و سازمان هاست که بگمان من از توانایی اجرای باریک و دانشورانه ی یک طرح ساده نیز برخوردار نیستند؛ چه برسد که رهبری یک حزب و سازمان توده ای و کارگری! کاستی و نارسایی بزرگ در اینجا نهفته است. از این نکته نیز درمی گذرم که حزب ها و سازمان های سیاسی با گرایش سوسیال دمکراتیک، در بنیاد خود، خواهان کاری بایسته در میان کارگران نیستند. برای آن ها باید فرشی به رنگ سرخ در پایان کارزار آماده شود تا شاید اگر آب و هوا چندان بد نباشد، قدم رنجه فرمایند.         

ب. الف. بزرگمهر    ۱۹ شهریور ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/09/blog-post_56.html

برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ] همه جا از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

۱ ـ سرراست از این سویه که چنین داد و ستدهایی خیانتکارانه و دور از دیدگان توده های مردم و جریان های سیاسی از نخستین سال های انقلاب بهمن ۵۷، چه از سوی دولت بازرگان و کسانی چون بهشتی و یزدی و دیگر سردمداران گذشته و کنونی رژیم با کشورهای امپریالیستی بویژه با آماج جلوگیری از نیرو گرفتن بیش تر نیروهای چپ و حزب توده ایران و سرکوبی شان همواره جریان داشته است. اگر در گذشته، گواهمندی هایی بسنده در این باره در دست نبود، اکنون خوشبختانه گوشه هایی گاه چشمگیر و نشانه گذار در رویدادهای تاریخی از کارکرد دزدان اسلام پیشه از پرده بیرون افتاده و در دسترس است.

۲ ـ به گزارش پایگاه خبری انصارحزب‌الله، آیت‌الله علم‌الهدی در خطبه دوم نماز جمعه، ۲۹ مرداد ۹۵ که در حرم امام رضا(ع) برگزار شد، به فرارسیدن سالروز کودتای امریکایی ۲۸ مرداد ۳۲ اشاره کرد و گفت: «دیروز مصادف با روز ۲۸ مرداد، سالروز کودتای امریکایی در این کشور بود ...»

برگرفته از گزارشِ «می خواهند با حمایت از بی بندوباری اردوکشی کنند» در  پیوند زیر:

http://www.akairan.com/havades-akhbar/khabarrooz/news20168209524110941.html

۳ ـ خرس بخور و بخواب مشهدی، در همان خطبه ی یادشده در بالا بگونه ای فریبکارانه، جنبش نیرومند توده ای آن هنگام و خوب سازماندهی شده از سوی حزب توده ایران را به دُم آخوند بدپیشنه و جریانی ابزار دست انگلیس به نام «فداییان اسلام» می بندد:
«تا روزی که در عرصه نهضت ملی مردم، مجاهدی سترگ و خستگی‌ناپذیر، مرحوم آیت‌الله کاشانی (اعلی‌الله مقامه الشّریف) و در کنار ایشان، ایثارگران جان برکف فدائیان اسلام به عنوان نقطه محوری دین‌خواهی در کشور حضور داشتند، نهضت ملی رو به گسترش و رو به ارتقاء بود و پیروزی‌اش تا آن‌جا رسید که در سی‌ام تیر، شاه ناپاک را فراری کرد.»

برگرفته از گزارشِ «می خواهند با حمایت از بی بندوباری اردوکشی کنند»

۴ ـ سخنان احمد علم‌الهدی در گردهمایی امامان آدینه ی خراسان ‌رضوی، «خبرگزاری تسنیم»، ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۵

۵ ـ نه تنها برای رژیم تبهکار از درون پوسیده ی دزدان اسلام پیشه که برای توده های مردم ایران!

۶ ـ سخنان احمد علم‌الهدی در گردهمایی امامان آدینه ی خراسان ‌رضوی، «خبرگزاری تسنیم»، ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۵

۷ ـ «آنها بورژوازی را از آن جهت که پرولتاریای انقلابی پدید می آورد به مراتب بیشتر سرزنش می کنند تا از آن جهت که به طور کلی پرولتاریا پدید می آورد. بدین جهت آن ها به هنگام مبارزات سیاسی، در تمام اقدامات قهرآمیز علیه طبقه کارگر شرکت می ورزند و در زندگی عادی نیز به رغم تمام عبارت پردازی های پرطمطراق خود، هیچ فرصتی را برای جمع کردن سیب های زرین و مبادله وفا و محبت و شرف با سودهای ناشی از فروش پشم گوسفند و چغندر قند و عرق، از دست نمی دهند.»

مانیفست حزب کمونیست، کارل مارکس و فریدریش انگلس، برگردان دلاور زنده یاد محمد پورهرمزان، چاپ دوم، ۱۳۵۸ ، انتشارات حزب توده ایران

۸ ـ سخنان احمد علم‌الهدی در گردهمایی امامان آدینه ی خراسان ‌رضوی، «خبرگزاری تسنیم»، ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۵

۹ ـ برگرفته از گزارش «قبل از آمدن روحانی می‌دانستم رهبری می‌خواهند مسئله هسته‌ای حل شود»، «انتخاب»، ۱۴ شهریور ماه ۱۳۹۵

۱۰ ـ «به شاخ سرو قُمری داستان زن ...»، ب. الف. بزرگمهر، نهم مهرماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/09/blog-post_30.html

۱۱ ـ سخنان احمد علم‌الهدی در گردهمایی امامان آدینه ی خراسان ‌رضوی، «خبرگزاری تسنیم»، ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۵

۱۲ ـ این بهره مندی از دیدگاه تاریخی، چنانکه هم اکنون نیز نشانه هایی از آن بدیده می آید، چندان بدرازا نخواهد کشید و بیش تر، زبانزد «از این ستون به آن ستون فرج است» را به یاد می آورد.

۱۳ ـ چو دزدی با چراغ آید   گُزیده تر برد کالا

۱۴ ـ «ناهمتایی (تضاد) دیالکتیکی کم و بیش پیچیده و دردناک رشد سامانه ی سرمایه داری در چنین کشورهایی [«کشورهای پیرامونی» در جهان سرمایه داری] از سویی گسترش سرمایه داری کم و بیش بی ریشه، وابسته و انگلی را سبب می شود و از سوی دیگر همین گسترش، به دلیل هستی ریشه دار همبودهای کهنه ی اجتماعی، در پوسته می ماند؛ رویشی درخور و ژرفایی در آن اندازه که ریشه بگیرد و بومی شود، نمی یابد. برعکس، هرچه بیشتر با همبودهای کهنه اقتصادی ـ اجتماعی جفت و جور می شود و گونه ای همجوش  ـ و نه سامانه ـ  سرمایه داری وابسته با روبناهای کهنه سیاسی ـ اجتماعی پدید می آورد که ملات آن را حاکمیت های خودکامه و فرهنگ های واپسمانده خاوندی و دودمانی فراهم می کنند. در اینجا، همپیوندی ژرف و ریشه دار اقتصادی ـ اجتماعی، درآمیختگی یا آب شدن همبودهای کهنه ی اجتماعی در سامانه سرمایه داری در کار نیست که بیشتر همجوشی در کار است و از همین رو همواره نااستوار، دچار نارسایی های بنیادی، بی دورنما و چشم انداز اقتصادی ـ اجتماعی برجای مانده، نه تنها پیشرفت جامعه را برنمی انگیزد که فرو ریختن و نابودی اقتصاد بومی را بی آنکه جانشینی درخور برای آن فراهم کند، در پی دارد ...»

برگرفته از «سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/02/blog-post_09.html

۱۵ ـ سخنان احمد علم‌الهدی در گردهمایی امامان آدینه ی خراسان ‌رضوی، «خبرگزاری تسنیم»، ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۵

۱۶ ـ همانجا