صفحات

۱۴۰۲ مرداد ۹, دوشنبه

از شیوه ی برخورد دانشورانه ی لنین به جُستارهای اجتماعی ـ اقتصادی و چگونگی برکشیدن و کاربست سیاست های دوربردی و راهبردی وی بیاموزیم! ـ بازپخشش

یک یادداشت بایسته

نوشته ی زیر را از کتاب ارزنده ی فرزانه ی انقلابی: «و. ای. لنین» به نامِ «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک» برگرفته ام. شیوه ی برخورد دانشورانه به جُستارهای اجتماعی ـ اقتصادی و چگونگی برکشیدن و کاربست سیاست های دوربردی و راهبردی در میان نهاده شده از سوی آن انقلابی تیزبین و کارآمد، می تواند برای هر کارگر پیشرو و هر روشنفکرِ خواهان دگرگونی اجتماعی به سود نیروی کار و زحمت، آموزنده و سودمند باشد.

بسان دو یا سه بار گذشته، این بار نیز ناچار شدم تا برگردان زنده یاد، رفیق محمد پورهرمزان را تا اندازه ای بسیار نادیده گرفته و خود دست به کار برگردان از متن انگلیسیِ کتاب یادشده شوم. به چرایی و چگونگی آن در پی نوشت شماره ی هفت اشاره ای نموده ام.

آماجم از برگرفتن و برگردان این بخش از کتاب یادشده، نخست سود بردن از آن برای نگاشتن نوشتاری انتقادی ـ تحلیلی از سیاست های آشکار و پنهانِ «سوسیال دمکراسی» و «لیبرال دمکراسی» گسترش یافته در میان برخی نیروهای چپ بود؛ ولی، این بار نیز چون چندین بارِ تاکنون پیش آمده از سال های گذشته تاکنون، ناچار شدم تا آن را به آینده واگذارم؛ شَوَند آن، پا به میدان نهادن یکی دو «نُخاله» و "نظریه پرداز" هوچی و بیمایه بود که در بسیاری موردها تاکنون، اشاره های گاه کوتاهم به نکته ای شایان درنگ را نیز در هوا قاپیده و بگونه ای کژ و کوله، بی آنکه به درونمایه آن ها اندکی باریک شوند یا جُستار آن را خوب دریابند، در نوشته های بیمایه شان بکار برده و می برند. دروغ های شاخدار آن دَبَنگ نابکار نیز که گفت: خودشان با پای خود آمدند و میزگرد درست کردند و به خبرچینی برای بیگانه اعتراف نمودند و یادش رفت یا شاید رویش نشد تا بیفزاید که خودشان، پاهای شان را برای شلاق خوردن بلند کردند و با خرسندی ریسمان گره دار الهی ما را بگردن آویختند ... و هیاهوی به پاشده در پی آن، ادعاهای رویین تنی و داشتن سیاست های دقیق (؟!) و ... به همراه یاوه های آمیخته با پررویی یکی از بچه پرروهایِ نظام (همان نخاله ی یادشده در بالا)، همه و همه به غوزبالاغوز شدن اوضاع کمک نمود؛ بگونه ای که در آن، هر سخن درست نیز در میان گرد و غبار برخاسته ناپدید شده، جای آن را گفتگوها و ستیزه های بیمایه ی «جی جی باجی» در پشتیبانی از این و آن می گیرد.

به هر رو، آنچه می خواستم بر بنیاد نوشته ی زیر در کالبد نوشتاری جداگانه بگنجانم، باشد برای بختی دیگر؛ شاید در شرایط بهبود نسبی اوضاع سیاسی که به آن چندان امیدوار نیستم، نیازی نیز به آن نباشد؛ و چه بهتر! زیرا نوشتن نیز چون بسیاری چیزهای دیگر، تنها ابزاری برای دستیابی به آماج یا آماج هایی مشخص است و خود، آماج نیست. آنچه می ماند و با همه ی روشنی آن به فراموشی سپرده می شود، نیاز درنگ ناپذیر طبقه کارگر ایران به داشتن حزب خویش با همه ی آن ویژگی هایی است که لنینِ خردمند و آموزگار بزرگ پرولتاریای جهان، آن ها را برشمرده و خود، نمونه ای درخشان از آن را به یاری دیگر کمونیست های راستین و کارگران پیشرو و استوار روسیه در بوته ی آزمون روزگار پدید آورده بود.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۱ آذر ماه ۱۳۹۴     

***

برگرفته هایی از «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، و. ای. لنین

یکی از خرده گیری های در میان نهاده شده درباره ی شعار «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»، پیش انگاشتِ «خواست۱ یگانه» برای آن دیکتاتوری است («ایسکرا » شماره ۹۵)  و اینکه خواست یگانه ی پرولتاریا و خرده بورژوازی نمی تواند هستی داشته باشد. این خرده گیری، نادرست است؛ زیرا بر بنیادی انتزاعی («برکنده از جای خویش»)۲ و برداشتی فراطبیعی («متافیزیکی»)۳ از مانش «خواست یگانه» بنا نهاده شده است. خواست یگانه می تواند در یک هماوندی باشد و در دیگری نباشد. نبود یگانگی درباره ی جُستارهای سوسیالیسم و پیکار برای سوسیالیسم، جلوی یگانگیِ خواست درباره ی جُستارهای دمکراسی و پیکار در راه جمهوری را نمی گیرد. فراموش کردن این [جُستار] برابر با فراموش کردن تفاوت منطقی و تاریخی میان «انقلاب دمکراتیک» و «انقلاب سوسیالیستی» است. فراموش کردن این [جُستار] برابر با فراموش نمودن سرشت «انقلاب دمکراتیک» به عنوان انقلابی از آنِ همه ی مردم است:
چنانچه «از آنِ همه ی مردم» باشد به این آرش است که «یگانگی خواست» بگونه ای باریک بینانه تا آنجا از هستی برخوردار است که این انقلاب، نیازها و خواست های همگانی همه ی مردم  را برآورده می نماید. فراتر از مرزهای دمکراسی، جُستار خواست یگانه ی پرولتاریا و بورژوازیِ دهگانی نمی تواند در میان باشد. پیکار طبقاتی میان آنها امری ناگزیر است؛ ولی [تنها] در یک جمهوری دمکراتیک، این کشمکش همه سویه باریک ترین و دامنه دارترین پیکارِ مردم برای سوسیالیسم خواهد بود. بسان هر چیز دیگری در جهان، «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»دارای یک گذشته و یک آینده است. گذشته ی آن، خودکامگی، بردگی، رژیم پادشاهی و برترداشتی۴ است. در پیکار با این گذشته، در پیکار با ضدانقلاب، «خواست یگانه» میان پرولتاریا و دهگانان، شدنی  است؛ در اینجا یگانگی بهره وری۵ از هستی برخوردار است. آینده ی آن، پیکار با مالکیت خصوصی، پیکارِ کارگر روزمزد با صاحبکار و پیکار در راه سوسیالیسم است؛ در اینجا یگانگی خواست، نشدنی است.۶  در اینجا گذار ما نه از حاکمیت خودکامه به جمهوری که از یک جمهوری دمکراتیک خرده بورژوا بسوی سوسیالیسم نهفته است.۷

بیگمان، در شرایط تاریخی مشخص، آخشیج های گذشته و آینده درهم آمیخته و دو گذار در هم بافته می شوند. کارِ روزمزدی با پیکار خویش در برابر مالکیت خصوصی، در رژیم خودکامه هم از هستی برخوردار است و حتی در «رژیم سرواژ»۸ زاده می شود؛ ولی این، جلوی ما را برای کشیدن دستِکم یک خط جداکننده ی منطقی و تاریخی میان پله های بزرگ فرگشت نمی گیرد. ما همگی، میان انقلاب بورژوازی و سوسیالیستی، تفاوت می نشانیم؛ ما همگی، بی چون و چرا بر بایستگی نشاندن خطی میان آنها سختگیرانه پامی فشاریم؛ ولی، آیا می توان زیر آن زد که آخشیج های جداگانه و ویژه ای از دو انقلاب در تاریخ با یکدیگر درهم آمیخته اند؟ مگر دوران انقلاب های دمکراتیک در اروپا گواه یک رشته جنبش ها و کوشش های سوسیالیستی نبوده است؟ آیا شماری از جنبش های سوسیالیستی و کوشش برای برقراری سوسیالیسم در دوره ی انقلاب های دمکراتیک اروپا از هستی برخوردار نبوده اند؟ و آیا انقلاب سوسیالیستی آینده در اروپا، کارهای بسیار بزرگی که هنوز در زمینه ی دمکراتیسم برجای مانده، نباید به انجام برساند؟

یک «سوسیال دمکرات»،۹ نباید هرگز برای یک دم از یاد برد که پرولتاریا حتا در برابر دمکرات ترین و جمهوریخواه ترین بورژوازی و خرده بورژوازی ناگزیر به راه اندازی پیکار طبقاتی برای سوسیالیسم خواهد بود! در این، چون و چرا نیست. بایستگی همه سویه ی حزبی جداگانه، ناوابسته و استوار طبقاتی حزب سوسیال دمکراسی از این روست. سرشت زودگذر۱۰ سیاست های راهبردی۱۱ «برجسته در همراهی» ما با بورژوازی و کاریای۱۲ دیده بانی۱۳ سختگیرانه بر «بیش از همپشت۱۴ ما به عنوان بیش از یک دشمن» و غیره از این روست.۱۵ در همه ی این ها نیز اندک چون و چرایی نیست؛ ولی، بسیار ریشخندآمیز و واپسگرایانه بود تا از آن، چنین برداشت۱۶ کنیم که این کاریاهای هر چند زودگذر و ناپایدار، [ولی]  هم اکنون بنیادین را باید فراموش نموده، نادیده گرفته یا فروگذاریم. نبرد با حکومت خودکامه، کاریای گذرا و ناپایدار سوسیالیست هاست؛ ولی هرگونه نادیده گرفتن یا فرو گذاری این کاریا بسانِ پیمان شکنی با سوسیالیسم و کار برای واپسگرایی است. «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»، بیگمان تنها یک آماج گذرا و ناپایدار سوسیالیست هاست؛ ولی نادیده گرفتن این آماج در دوره ی «انقلاب دمکراتیک» می تواند سرتاپا واپسگرایی باشد.

کاریاهای سیاسی مشخص باید در شرایط مشخص نشانده شوند؛ همه چیز نسبی است؛ همه چیز گذرنده و دگرگونی پذیر است ... هیچ چیز به عنوان حقیقتی برکشیده۱۷ از هستی برخوردار نیست؛ حقیقت همیشه مشخص است.

هنگامی خواهد رسید که پیکار در برابر حکومت خودکامه روس به فرجام می رسد؛ دوره ی «انقلاب دمکراتیک» در روسیه سپری می شود. آنگاه، سخن درباره ی «یگانگی خواست» پرولتاریا و دهگانان و درباره ی «دیکتاتوری دمکراتیک» و غیره ریشخندآمیز خواهد بود. آن هنگام که فرابرسد، ما بی درنگ چالش «دیکتاتوری سوسیالیستی پرولتاریا» را پی گرفته و با دامنه ای بیش تر از آن، سر و کار خواهیم داشت؛ ولی هم اکنون، حزب طبقه ی پیشرو نمی تواند؛ مگر آنکه برای یک پیروزی تیز و بُز۱۸ بر تزاریسم در انقلابی دمکراتیک با بیش ترین انرژی کوشیده شود؛ و یک پیروزی تیز و بُز به آرش چیزی دیگر جز «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان» نیست.

یادداشت

... درستی انگاره ی مارکس درباره ی تفاوت های میان سه نیروی بنیادین انقلاب های سده ی نوزدهم [ترسایی]:
بربنیاد این انگاره، نیروهای زیر در برابر سامانه ی کهن، حکومت خودکامه، سازند خاوندی و «سرواژ»، آرایش می گیرند۱۹:
۱ ـ کلان بورژوازی لیبرال؛
٢ ـ خرده بورژوازی انقلابی۲۰؛
٣ ـ پرولتاریا.

یکمی، برای نه چیزی بیش از پادشاهی مشروطه، دومی، برای جمهوری دمکراتیک و سومی برای انقلاب سوسیالیستی می رزمند.

جابجا گرفتن پیکار خرده بورژوازی برای یک انقلاب دمکراتیک یکپارچه۲۱ با پیکار پرولتاریایی برای یک انقلاب  سوسیالیستی، سوسیالیست را به افسون ورشکستگی سیاسی دچار می کند. این هشدار مارکس، یکپارچه درست انگاشته شده است۲۲؛ ولی به همین شَوَند باریک بینانه، شعار «کمونارهای انقلابی»۲۳ نادرست است؛ زیرا ندانمکاری بی چون و چرای انجام شده از سوی کمونارهایی که در تاریخ هستی داشته اند این است که آن ها انقلاب دمکراتیک را با انقلاب سوسیالیستی جابجا گرفتند. از سوی دیگر، شعار ما: «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»، ما را در برابر این ندانمکاری سر تا پا در پناه خویش می گیرد.
تا هنگامی که سرشت بی چون و چرای بورژوازیِ انقلاب که از توان سرراست پا فراتر نهادن از مرزهای انقلاب دمکراتیکی ناب برخوردار نیست، درست انگاشته می شود، شعار ما این انقلاب بی همتا را به جلو هُل می دهد و می کوشد تا آن را در کالبدهایی با بیشینه سودمندی برای پرولتاریا بسرشتد؛ در برآیندِ آن، می کوشد تا بسی بیش از «انقلاب دمکراتیک» با آماج دستیابی به بزرگ ترین کامیابی ها در  پیکار دورترِ پرولتاریا برای سوسیالیسم زمینه بسازد.

برگرفته از متن انگلیسی «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، و. ای. لنین در پیوند زیر و برابری آن با متن برگردان زنده یاد، رفیق محمد پورهرمزان:
Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin
Written: June-July 1905
Published: First published as a pamphlet in Geneva, July 1905.
Source: Lenin Collected Works,
Volume 9, pages 15-140.

افزوده های درون « »، چون «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان» یا «خواست یگانه» از آن من و  سایر آن ها همراه با برجسته نمایی ها از آنِ نویسنده است. پارسی نویسی ها و برخی افزوده های یادشده در زیر، فرآورده ی  ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخورِ متن برگردان زنده یاد، رفیق محمد پورهرمزان از سوی اینجانب است.   ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

پارسی نویسی:
۱ ـ  بجای واژه ی از ریشه عربی «اراده» می توان بسته به مورد از واژه های پارسی «خواست» (خواسته) یا «آهنگ» سود جست.

۲ ـ  بجای واژه ی از ریشه عربی «انتزاعی» می توان بسته به مورد از واژه های پارسی «برکنده» («برکنده شده از  جای خویش») یا «واستانده» سود جست.

۳ ـ بجای آمیخته واژه ی از ریشه لاتینی «متافیزیک» می توان بسته به مورد از آمیخته واژه ی «فراطبیعی» یا «ایستاگرایانه» («شیوه برخورد ایستاگرایانه») بهره گرفت.

۴ ـ بجای واژه ی از ریشه عربی «امتیاز»، آمیخته واژه ی پارسی «برترداشتی» را پیشنهاد می کنم. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. سوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۵ ـ بجای واژه ی از ریشه عربی «منفعت» و جمع آن: «منافع»، بهتر است از آمیخته واژه های پارسی «بهره وری» یا «بهره مندی» سود برد.

***

۶ ـ پیشرفت گسترده تر و شتاب آمیزتر سرمایه داری در شرایط آزادی،  یگانگی خواست را ناگزیر بزودی به پایان خواهد رساند ... ـ پی نوشت از لنین

۷ ـ  زنده یاد رفیق محمد پورهرمزان، آن را اینگونه به پارسی برگردانده است:
«در اینجا راهی که در برابر ما قرار دارد راهی نیست که از حکومت مطلقه به جمهوری دمکراتیک خرده بورژوازی به سوی سوسیالیسم می رود»

“Here our path lies not from autocracy to a republic but from a petty-bourgeois democratic republic to Socialism.”

Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin
Written: June-July 1905
Published: First published as a pamphlet in Geneva, July 1905.
Source: Lenin Collected Works,
Volume 9, pages 15-140.

در این نمونه، نه تنها گواه نادرستی های نوشتاری و افزوده واژه هایی ناسزاوار به جمله ایم که از باریکی نوشته نیز بس کاسته است؛ بگونه ای که آرش و مانش نوشته، ناروشن و حتا واژگون شده است.

اگر از کنار نادرستی های نوشتاریِ نیازمند ویرایش شیوانگارانه (ادبی) بتوان تا اندازه ای گذشت، بر چنین ندانمکاری هایی که مانش جمله را دگرمی کند، نمی توان و نباید چشم پوشید. در چند موردی که تاکنون از روی بدگمانی به جمله هایی اینچنین، خود دست به کار برگردان به پارسی شده ام، نمونه هایی چند از کمبود باریک بینی بایسته در دریافت آنچه نویسنده نوشته (در همه ی موردها کتاب: «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک») را گواه بوده ام که نمونه ی بالا یکی از آنهاست. در پی نوشت یکی دو نوشتار پیشینم یادآور شده بودم که همه ی اثرهای کلاسیک مارکسیستی، نه تنها به شَوَندهای یادآوری شده در بالا که به شَوَند گذشت زمانی کمابیش دراز، نیازمند برگردان هایی تازه و بروز شده اند. بی هیچ گمان و گفتگو، چنین کاری باید از سوی کسانی انجام شود که به هر دو زبان مادری و بیگانه تا اندازه ای هم شده، چیرگی نسبی و چه بهتر شیوانگارانه داشته باشند؛ وگرنه، آش همان آش خواهد بود و کاسه همان کاسه!

به شَوَند نارسایی های پدید آمده در دوره ی فرمانروایی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی بر میهن مان و از آن میان در این زمینه، شاید بتوان برگردان هایی خوب و نیز خوب ویرایش شده، گاه یا در بسیاری موردها با همکاری دو یا چند تن سازمان داد و تا آنجا که شدنی است، چاله چوله های کار را پر نمود. به هر رو، آنچه در این زمینه برجسته است و روی آن پامی فشارم، بزرگ بودن مسوولیت چنین کاری است که از دید من، دو برابر مسوولیتِ خود نویسنده است. آماجم از چنین سخنی این نیز نیست که تنها ویژه کارانی چیره به کار برگردان کتاب و نوشته از این یا آن زبان سرگرم شوند؛ دیگران نیز می توانند چنین کاری را بیاغازند؛ ولی تنها آنگاه برگردانی را چاپ یا منتشر نمایند که براستی روشن، روان و خوانا باشد. نگاهی به بسیاری از برگردان های سر و دم بریده، حتا از سوی کسانی که سال هاست به چنین کاری سرگرمند و کم ترین پیشرفتی نیز در کارشان دیده نمی شود، بروشنی گویای شور بودن بیش از اندازه ی آش شله قلمکاری است که هر ننه قمری، شایست یا ناشایست، چیزی به آن افزوده و می افزاید.

۸ ـ  «سرواژ»، گونه ای سازند خاوندی با ویژگی های روسی (همبود) که در آن دهگان بی زمین، همراه با زمین داد و ستد می شد و نشانه های روشن برجای مانده های سازند برده داری را دربر داشت. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. چهارم آذر ماه ۱۳۹۴)

۹ ـ  نکته ای شایان درنگ درباره ی «سوسیال دموکراسی»

نکته برجسته ای که باید آن را بی هیچ گفتگو بدیده گرفت، تفاوت ماهوی جریان های و جنبش های «سوسیال دمکراتیک» و حزب های «سوسیال دمکرات» پاگرفته در اروپا از آغاز پیدایش خود در دهه ی هشتاد سده نوزدهم ترسایی تا آغاز نخستین جنگ جهانی در سال ۱۹۱۴ با دوره ی پس از آن و جدایی یکسره و همیشگی شان از جنبش ها و جریان هایی است که همراه با پیدایش «بُلشویسم» در کالبد «حزب سوسیال دمکرات روسیه» و سپس پیروزی درخشان و تاریخی در «انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷» راه خود را از آن حزب های کهنه، رفرمیست و زنهارخواه (خیانتکار) به طبقه کارگر جدا نموده و در بیش تر کشورها، نخستین حزب ها و جریان های کمونیستی را پدید آوردند.

در سال نگارش نوشتار ... (۱۹۰۵) با آنکه دو جریان «بلشویک» (به آرش «بیشینه») و «مِنشویک» (به آرش «کمینه»)، پیش تر (۱۹۰۳) در  «حزب سوسیال دمکرات روسیه»، کالبد یافته بود، ولی هر دو جریان، هنوز در چارچوب آن حزب همکاری می کردند؛ شیوه ی برخورد ناهمتای دو جریان به انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و پس از آن، چگونگی رویکردشان به نخستین جنگ جهانی برافروخته شده از سوی گروهبندی های امپریالیستی، زمینه ی جدایی سیاسی همیشگی هر دو جریان در کالبد دو ساختار حزبی جداگانه فراهم نمود.

با آنچه فشرده و شاید نارسا گفته شد، امیدوارم همسانی نام «سوسیال دمکرات» که لنین در جای جای نوشتار خود از آن یاد نموده با جریان ها و حزب های «سوسیال دمکرات» کنونی جهان که نمونه های ایرانی آن نیز با نام هایی گاه دگرگونه، همان راه و روش رِفُرمیستی، فرصت جویانه و ضدکارگری را دنبال می کنند، سردرگمی و برداشت نابجای خواننده را در پی نداشته باشد.

برگرفته از پی نوشتِ یادداشت «آغاز انقلاب در روسیه»، و. ای. لنین، ژنو، ۲۵ (۱۲) ژانویه  ۱۹۰۵ ترسایی؛ درج شده در پیوند زیر:

پارسی نویسی:

۱۰ ـ  بجای واژه ی از ریشه عربی «موقت» می توان بسته به مورد از واژه های «گذرا»، «ناپایدار» یا «زودگذر» سود جست.

۱۱ ـ  بجای واژه ی از ریشه لاتینی «تاکتیک» می توان از واژه ی «راهبرد» سود جست؛ همچنین در پهنه ی جستارهای اجتماعی و سیاسی می توان بجای آن، «سیاست راهبردی» گفت و نوشت.

«کاربرد آمیخته واژه ی «راهبرد»، بیش از آنکه برای واژه ی از ریشه لاتینی «استراتژی» درخور باشد، بگونه ای نسبی، همتراز واژه ای دیگر از ریشه لاتینی: «تاکتیک» است.

افزوده ی زیر از سوی کاربری که واژه ی «راهبرد» را همتراز «استراتژی» بشمار آورده، خود گویای درستی کاربرد «راهبرد» بجای «تاکتیک» است:
«برنامه‌ریزی جهت رسیدن به اهداف؛ راههای رسیدن به اهداف برنامه»

«اهداف» یا همانا آماج ها در جمله ی یادشده، همانا «استراتژی» است که برای دستیابی به آن، راهبردهایی (تاکتیک) درخور برنامه ریزی می شوند.

بجای «استراتژی» می توان از آمیخته واژه ی «دوربرد» یا «سیاست دوربردی» سود جست.» (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. پنجم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۲ ـ واژه ی سانسکریت «کاریا»، همریشه با واژه ی «کار» در پارسی و به آرش «کار بر دوش نهاده شده» را می توان بجای واژه ی از ریشه عربی «وظیفه» بکار برد. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

بجای واژه ی از ریشه عربی «موظف»، کاربرد آمیخته واژه ی «کاریامند» را پیشنهاد می کنم. واژه ی کاریا از ریشه ی «سانسکریت» (ریشه ی همه ی زبان های هند و اروپایی و از آن میان زبان های ایرانی خاوری و باختری!) به آرش «وظیفه» از ریشه ی عربی است. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۳ ـ «مراقبت کردن» در پارسی به درازنای تاریخ، آرش های گوناگون و تا اندازه ای ناروشن یافته است؛ یکی از آن ها با اندک چشم پوشی، همتراز «نگهبانی» است که کاربرد آن در جمله گاه با دشواری هایی روبروست؛ بجای «مراقبت کردن» در این آرش ویژه، «زیر چشم داشتن» را پیشنهاد می کنم (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۴ ـ  آمیخته واژه ی «همپشت» را بجای واژه ی از ریشه عربی «متفق» بکار برده ام؛ آن را می توان بجای واژه ی «متحد» نیز بکار برد.

***

۱۵ ـ زنده یاد رفیق محمد پورهرمزان، آن را اینگونه به پارسی برگردانده است:
«از اینجا نتیجه میشود که سوسیال دموکراسی باید حتماً و بدون چون و چرا حزبی جداگانه و مستقل و دارای جنبه شدید طبقاتی باشد. از اینجا چنین برمی آید که تز ما حاکی از اینکه به اتفاق بورژوازی «باید با هم کوبید » دارای جنبهٔ موقتی است و ما موظفیم «متفق را مانند دشمنی » شدیدا تحت مراقبت قرار دهیم و الخ.»

Hence the absolute necessity of a separate, independent, strictly class party of Social-Democracy. Hence the temporary nature of our tactics of "striking jointly" with the bourgeoisie and the duty of keeping a strict watch "over our ally, as over an enemy," etc.

Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin

پارسی نویسی:

۱۶ ـ بجای واژه ی از ریشه عربی «استنباط»، واژه ی پارسی «برداشت» را پیشنهاد می کنم؛ این واژه را می توان بی هیچ دشواری، همتراز «استنباط» بکار برد و بجای آن نشاند. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۷ ـ بجای واژه های از ریشه عربی «انتزاع» و «مُجرّد»، کمابیش همتراز با واژه ی از ریشه لاتینی«ابستراکت»، می توان از واژه های «برکشیدن» و «برکندن» سود جست. به عنوان نمونه و در برونزدی دیگر، می توان بجای «حقیقت انتزاعی» نوشت: «حقیقت برکشیده (شده)» یا «حقیقت برکنده (شده)». شایان درنگ است که واژه های «انتزاع» و «مُجرّد» در برابر واژه ی «مُشخّص» از آرش و مانش برخوردار شده، کاربرد می یابند. در نمونه های یادشده، هر اندازه که «حقیقت مُشخّص»، بازتاب واقعیتی کم و بیش همه سویه در مغز و اندیشه ی آدمی است، «حقیقت انتزاعی» یا «حقیقت مُجرّد» بازتاب کژ و کوله، نارسا یا بخشی بزرگنمایی شده از واقعیتی همه سویه در مغز و اندیشه ی آدمی است.

۱۸ ـ بجای واژه های از ریشه عربی «قاطع» و «قطعی» می توان بسته به مورد از واژه هایی پارسی چون «بُرّنده»، «تیز» و از همه باریک تر «تیز و بز» سود جست. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. هفتم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۹ ـ «آرایش» و «آرایش گرفتن» را می توان به ترتیب، بجای «موضع» و «موضع گرفتن» در پارسی بکار برد؛ گرچه برای «موضع»، کاربرد واژه ی دیگر پارسی: «جایگاه»، سزاوارتر است؛ همچنین، بجای «موضع گرفتن»، در برجی موردها می توان «جایگیری» یا «جای گرفتن» را نیز بکار برد. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. هفتم آذر ماه ۱۳۹۴)

۲۰ ـ واژه ی «انقلابی» را دانسته و آگاهانه بجای واژه ی از ریشه لاتینی «رادیکال» بکار برده ام. برای کارگران آگاه و نیروهای روشنفکری جامعه در همه جای جهان، روشن است که انقلابیگری خرده بورژوازی، در شرایط نبود یا نارسایی تئوریک ـ سیاسی و سازمانی نیروهای آگاه کارگری و روشنفکران خلقی در کالبد سازمان های رسته ای ـ سیاسی طبقه کارگر و سستی و ناپایداری نمایندگان این طبقه در رهبری روندهای اجتماعی، چیزی بیش از انقلابیگری در سخن، هوچیگری و هرج و مرج در کردار اجتماعی از آب درنخواهد آمد.

مارکس و انگلس، درباره ی گونه «سوسیالیسم خرده بورژوایی» چنین نوشته اند:
«در کشورهایی که تمدن امروزین در آنها به شکفتگی رسیده، خرده بورژوازی تازه ای پدید آمده است که میان پرولتاریا و بورژوازی در نوسان و به عنوان بخش تکمیلی جامعه بورژوایی در حال بازپیدایی است. ولی چنگ رقابت، همواره افراد این طبقه را به درون پرولتاریا می راند و آن ها با پیشرفت صنایع بزرگ می بینند دیگر دور نیست زمانی که به عنوان بخش مجزایی از جامعه امروزین پاک از میان بروند و سرکاران و کارمندان مزدبگیر در بازرگانی و صنعت و کشاورزی جای آن ها را بگیرند ... این سوسیالیسم تضادهای موجود در مناسبات تولیدی امروزین را بسیار عمیق تحلیل کرده، ستایشگری های سالوسانه اقتصاددانان را فاش ساخته و ره آوردهای هلاکت بار تولید ماشینی و تقسیم کار یعنی تمرکز سرمایه ها و مالکیت ارضی، اضافه تولید، بحران ها، ورشکستگی ناگزیر خرده بورژواها و دهقانان، فقر پرولتاریا، هرج و مرج تولید، نابرابری فاحش در توزیع ثروت، جنگ ویرانگر صنعتی ملت ها با یکدیگر و فروپاشی آداب و رسوم قدیمی و مناسبات خانوادگی قدیمی و ملیت های قدیمی را، به شیوه ای انکارناپذیر، اثبات کرده است.
ولی این سوسیالیسم در محتوای اثباتی خود می خواهد یا وسایل قدیمی تولید و مبادله و به همراه آن ها مناسبات قدیمی مالکیت و جامعه قدیمی را احیاء کند و یا آن که وسایل امروزین تولد و مبادله را به زور در مناسبات قدیمی مالکیت یعنی در همان مناسباتی بگنجاند که به نیروی وسایل امروزین فرو پاشیده است و ناگزیر می بایست فرو پاشد. این سوسیالیسم در هر دو مورد، هم ارتجاعی است و هم پندارگرا. آخرین کلام این سوسیالیسم عبارت است از بازسازی سازمان اصنافی در مانوفاکتور و اقتصاد پدرسالاری در روستا.»
«مانیفست حزب کمونیست»، کارل مارکس و فریدریش انگلس، برگردان زنده یاد محمد پورهرمزان، چاپ دوم، ۱۳۵۸ ، انتشارات حزب توده ایران

۲۱ ـ آمیخته واژه ی پارسی «یکپارچه» را می توان در برخی موردها بجای واژه ی از ریشه عربی «کامل» (و نیز «کاملا») نشاند و بکار برد.

۲۲ ـ بجای «تصدیق» و «تصدیق کردن» می توان به ترتیب، «راست شماری» یا «درست انگاری» و «راست شمردن» یا «درست انگاشتن» گفت و نوشت.

۲۳ ـ لنین، بویژه اشاره به این بخش از بیانیه ی کمونارها دارد که نوشته بودند:
«ما کمونیست هستیم؛ زیرا می خواهیم بدون ایستادن در ایستگاه های میان راه و بدون تن دادن به سازش که تنها روز پیروزی را به عقب می اندازد و دوران بردگی را دراز می کند به آماج خویش دست یابیم.»

دیگر فرزانه ی بزرگ و اندیشمند انقلابی: «فردریش انگلس» در نوشتار آمیخته به طنز و ریشخند جانانه اش به نام «برنامه کمونارهای بلانکيست فراری» با اشاره به همان گفته های یادشده در بیاینه و در دنباله ی آن، می نویسد:
«... کمونیست های آلمانی از آن رو کمونیست هستند که از میان همه ی ا­یستگاه های میان راه و همه ی سازش هایی که خود آن ها در پدیداری شان نقش نداشته و فرآیند فرگشت تاریخی اند، آماج فرجامین را بروشنی می بینند و آن را همواره پی می گیرند؛ یعنی از میان بردن طبقات و بنای جامعه ای که دیگر هيچگونه مالکيت خصوصی بر زمين و ابزارهای فرآوری (توليد) در آن از هستی برخوردار نباشد. این سی و سه تن، خود را کمونیست می دانند؛ زیرا می پندارند که تنها با دارا بودن خواستی نیک اندیشانه، ایستگاه های میانی را با جهش پشت سر می گذارند و دیگر ماجرا به پایان می رسد! همانگونه که پيداست، اگر در این روزها «ماجرا آغاز شود» و آن ها بر سر کار بیایند، آنگاه پس فردا «کمونیسم جا افتاده است»؛ و اگر چنین کاری بی درنگ به فرجام نرسد، آنگاه آن ها دیگر کمونیست نیستند. چه ساده انگاری کودکانه ای که آدمی، ناشکیبایی خویش را گواهمندی تئوریک وانمود کند! ...»

همه ی برگرفته های بالا از سوی اینجانب، ویرایش و پارسی نویسی شده اند.    ب. الف. بزرگمهر

آن آمادگی را باید با گوشمالی کوچکی به برادران شیر به شیر «انگلوساکسون» نشان داد

سر خود را نباید شیره مالید و دل خوش داشت (دو گزیده گزارش زیر)! هیتلر هم تا آغاز کوبش سهمگین «بارباروسا» همین ها را می گفت. همه ی کارهای در دست انجام «ناتو» برهبری «یانکی» ها پیرامون روسیه زمینه چینی برای کوبش سهمناک نخش پرداز آینده است. یکی از نخستین گام های راهبردی (تاکتیکی) شان نیز دستیابی به کریمه است که ناساز با آنچه کارشناسی نادان در یکی از رسانه های سردرگم روسی، همین چند روز پیش نوشته بود به هیچ روی نخشی نمادین ندارد. آزمون های گذشته با رژیم هیتلری را بدیده بگیرید تا روشن شوید. آن سولانای پفیوز نیز یاوه ای دلخوشکنک بر زبان رانده است. به گزیده گزارش کوتاه دوم در پایین باریک شوید؛ به اندازه ای بسنده روشن است. اگر ناخنک های برخی شغال های ریز و درشت اروپای باختری و انگولک های آلمانِ دُم درآورده را نادیده بگیریم، چهار دست و پای دراز برادران شیر به شیر «انگلوساکسون» را به هیچ رو نمی توان ندید و بر تبهکاری های سرراست شان چشم پوشید. اینک زمان گوشزدی تند (اولتیماتوم) به «ناتو» و «یانکی» ها برای بیرون کشاندن نیروهای خود از پیرامون روسیه و دست برداشتن از سیاست گام بگام جنگی است که در کردار از زمان ها پیش آغازیده و چنانچه ایستانده نشود، بی هیچ گمان و گفتگو به درگیری سهمگین هسته ای بی بروبرگردی خواهد انجامید. آن آمادگی که از آن سخن می رانی را باید هم اکنون، دستکم با گوشمالی کوچکی به برادران شیر به شیر «انگلوساکسون» نشان داد؛ و از دید من، چه بهتر با انگلیسی ها و چنانچه سخن بر سر گوشمالی این یا آن آدم نیز باشد، کسی سزاوارتر از «کسخل میرزای جامعه جهانی» که نخشی برانگیزاننده و فریبکارانه تر از برادر گردن کلفت تر از خود در آتش افروزی داشته،* نیست.

ب. الف. بزرگمهر   نهم امرداد ماه ۱۴۰۲

* «تنها اگر می خواهی نامت در تاریخ ماندگار شود ...»  ب. الف. بزرگمهر   چهارم خرداد ماه ۱۴۰۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/05/blog-post_75.html 

***

پوتین از آمادگی روسیه برای درگیری با ناتو خبر داد

«ولادیمیر پوتین» مهتر جمهور روسیه گفت که روسیه خواهان درگیری رزمی سرراست میان روسیه و «ناتو» نیست؛ ولی اگر کسی بخواهد، «مسکو» برای آن آماده است.

پوتین در یک همایش رسانه ای گفت:
ما همیشه برای هر سناریویی آماده ایم؛ ولی هیچ کس [از ما] این را نمی خواهد. با نوآوری آمریکایی ها، زمانی یک ساز و کار ویژه برای جلوگیری از این درگیری ها درست کردیم و مهتران بخش های ویژه ی ما سرراست با یکدیگر هماوند (در ارتباط) بودند و بختی برای رایزنی درباره ی هر تنشی (وضعیت بحرانی) بود.

وی یادآور شد (خاطر نشان کرد) که این نشان می دهد «هیچ کس خواهان درگیری نیست.»

مهتر جمهور در پایان گفت: «ما که نمی خواهیم؛ ولی اگر کسی بخواهد، ما آماده ایم.»

پوتین روز شنبه در نشستی با رهبران آفریکایی درباره اوکراین در «سن پترزبورگ» گفت:
روسیه نمی‌داند چرا کشورهای باختری «کی یف» را به ناتو می‌کشانند؛ این یک نهیب (تهدید) امنیتی پدید می‌ آورد. این را همه نمی دانند؛ ولی ما خوب می دانیم که «کی یف» ناوابستگی خود را در دوران فروپاشی «اتحاد جماهیر شوروی»، بر بنیاد آگهی نامه (اعلامیه) ناوابستگی دریافت کرد که در آن، سیاه روی سپید نوشته شده بود: اوکراین یک کشور بی سویه (بی طرف) است.

چرا «باختر» [کشورهای باخترزمین] کشاندن اوکراین به «ناتو» را آغازیدند، برای ما چندان روشن نیست.

«خاویر سولانا»، دبیرکل پیشین «ناتو» ... پیش تر از روسیه خواسته بود از درگیری سرراست با «ناتو» و «ایالات متحد» پرهیز کند؛ زیرا شایدبه جنگ جهانی سوم دگردیسد. شایان درنگ است که از یک درگیری راستین بپرهیزیم؛ زیرا هم اکنون این درگیری میان روسیه و اوکراین است؛ ولی آن هنگام که با کشورهای «ناتو» و «ایالات متحد» درگیری را بیاغازد، به یک درگیری هسته‌ای دگرمی دیسد .اکنون این گروهبندی به اوکراین کمک می کند؛ ولی «سرگرم جنگ با روسیه نیست.»

گزیده گزارشی برگرفته از «چوب دو سر گُه»   هشتم امرداد ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر) 

***

«نیکولای پاتروشف» دبیر «شورای امنیت روسیه» گفت:
سرویس های ویژه اوکراین یورش های پهپادی پرشماری به سرزمین های گوناگون روسیه انجام می دهند، آنها زیر پایش (نظارت) «باختر» برهبری «ایالات متحد» هستند که می دانند روسیه را نمی توان با راهکارهای (اقدامات) رزمی شکست داد و بدین سان به بهره وری کنشگرانه (فعال) از روش های تروریستی روی آورده اند

گزیده گزارشی برگرفته از «چوب دو سر گُه»   نهم امرداد ماه ۱۴۰۱(با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

برجسته نمایی های بوم و افزوده های درون [ ] در هر دو برگرفته از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

۱۴۰۲ مرداد ۸, یکشنبه

بختی کوتاه برای آفرینش جهانی دادگرانه بسود توده های مردم جهان که نباید از دست برود

ما کاری را پیش بردیم و به بار نشاندیم که آرزوی چندین هزاره ی توده های مردمی نگونبخت در جای جای جهان برای رهایی از بهره کشی به هر گونه ی آن بود. ما نگره ی (تئوری) پربار بزرگ ترین دانشمندان انقلابی پیش از خود: «کارل مارکس» و «فریدریش انگلس» را در کار و کردار (پراتیک) سبز نموده و برای نخستین بار در تاریخ، درستی آن را پایور نمودیم. با این همه، این تنها آغاز راهی همچنان دشوار بود که می بایستی بر دوش توانای طبقه کارگر جهان به پیش می رفت و در روندی گام بگام به جایگزینیِ توانمند سازمان های توده ای از پایین و از میان برداشتن دَم و دستگاه دیوانسالاری دولت در فرجامِ کار می انجامید.

کسانی که از پیِ آمدند، نتوانستند نهالی که ما «بلشویک» ها با خون دل خوردن ها و از خودگذشتگی های بیمانند تاریخی به بهای جان باختن بسیاری از بهترین فرزندان روسیه و دیگر خلق ها و ملت های همبسته کاشتیم را بخوبی پاسداری کرده و آن را به درخت تنومندی آسمان سا فرارویانند؛ زیر فشار پیوسته و همیشگی نیروهای امپریالیستی باخترزمین و نوچه های ملی گرای بر جای مانده شان درون و برون روسیه شوروی و «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» که در پی آمدگان را به جنگ و گریز مرگ و زندگی با آن واپسگرایان وامی داشت، ناچار شدند ناساز با آنچه «سوسیالیسمِ دانشورانه» درستیِ گام بگام آب رفتنِ۱ دولت در مانش گسترده ی آن را در نگره (تئوری) نشان داده، پایور و سپارش نموده بود،۲ سامانه ی کانون گرای برجای مانده از گذشته ی تزاری را همچنان گسترش داده، بیم سر بلند کردن دوباره ی دیوانسالاری کانونمند که بارها بیم برانگیز بودن آن برای آینده را بهنگام خود گوشزد نموده بودم، بجان بخرند؛ بدین سان، نه تنها کِرم های دیوانسالار بله قربانگوی دست یافته به کانون های نیروی دولتی، چون خوره بجان سوسیالیسم نوپا و هنوز خوب پا نگرفته، افتادند و آن را از توان بایسته برای پیگیری نوآوری هایی که نمونه ای درخشان از آن در جنبش نامور به «اِستخانوویسم»۳ خود را به نمایش نهاده بود، انداختند که دمکراسی تازه پا گرفته بر بنیاد «دیکتاتوری پرولتاریای پیروزمند»۴ در پهنه ی سیاسی را رنگی دیگر بخشیدند؛ رنگی که بویژه با نام رفیقی استوار بر باورهای سوسیالیستی۵ و رویهمرفته کارآ در پهنه ی کار و کردار هازمانی («پراتیک اجتماعی»)، ولی نه چندان نیرومند و حتا تا اندازه ای خشک مغز، سرخود و آسانگیر در زمینه ی نگره ای بی همتا از دیدگاه تاریخی،۶ پیوند خورد و سپس بویژه با آغاز یورش ناجوانمردانه ی آلمان نازی به میهن سوسیالیستی به خودکامگی پردی۷ گسترده ای انجامید.

زمینه ی فرسایش و شکست سوسیالیسم نوپایی که تنها دوره هایی بسیار کوتاه و گذرا توانست با آسودگی نسبی بروید و ببالد، اینگونه فراهم شد؛ آن را نه می توان بگونه ای نادانشورانه با بزرگنمایی سر تا پا ناروا و بیجای منش آدمی (شخصیت) به گردن این و آن افکند و نه حتا دستگاه دیوانسالاری («ماشین دولتی») بخوبی سرکوب نشده و سپس گام بگام گسترش یافته ای که اندکی پس از پیروزی انقلاب اکتبر، سر بلند کرده و خود را نشان داده بود، آفریننده ی چنان فرسایش و شکستی بشمار آورد؛ هر دوی این ها در کنار دیگر نارسایی ها و کاستی های کوچک و بزرگ پدیده آمده که برخی از آن ها نیز از دیدگاه تاریخی ناگزیر بودند، پدیده هایی۸ برخاسته از هستینگی (واقعیت) ناتوانی در از میان برداشتن یا باریک تر: از هم پاشاندنِ گام بگام دستگاه دولتی برجای مانده یا همانا «نیمچه دولت پرولتاريا» را به نمایش نهادند. ساختارهای توده ای از آن میان، شوراها که می بایستی در کار و کردار هازمانی («پرایتک اجتماعی») بدست طبقه کارگر و دیگر نیروهای پیرامون آن بگونه ای دربرگیرنده  از پایین گسترش می یافت و گام بگام جایگزین آن برجای مانده های دورافکندنی می شد به شوندهای گوناگون عینی و ذهنی از آن میان، خاستگاه روستایی بخش بزرگی از توده های مردم و از آن میان، کارگران۹، تراز فرهنگی ـ سیاسی همچنان خوب رویش و گسترش نیافته ای که هنوز نشانه های کم و بیش پررنگ همبودهای کهنه ی گونه هایی درهم آمیخته از دهگان ـ بردگانی تا گذشته ای نزدیک همچنان وابسته به زمین («موژیک») را بر پیشانی خود داشت، گسترش درگیری های ریشه دار درون سازمانی دگردیسه شده به گروهبندی های برتری جو و از همه برجسته تر، جنگ های پی در پی که از سوی نیرومندترین کشورهای امپریالیستی آن دوره و نوچه های ریز و درشت شان در همه ی سویه های زمین نگاری (جغرافیایی) پیرامون روسیه و سپس «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» برانگیخته، پشتیبانی و پی گرفته می شد، روند بهنجار (طبیعی) خود را نپیمود. «نیمچه دولت پرولتاريا» بجای آنکه کوچک تر و کوچک تر شده و در فرجام کار از میان برود، بزرگ تر و کانونمندتر شد۱۰ و در بلبشو و آشوب کم و بیش پایدار و فراگیر در هر سویه، گرایش های کهنه ی بورژوا ـ دمکراتیک جانی دوباره گرفت و گسترش یافت. آنچه بر سر نخستین کشور زحمتکشان آمد و به فروپاشی آن انجامید، پیامد چنین بلبشو و آشوبی است که تا امروز بدرازا کشیده شده و سرنوشتی همچنان ناروشن دارد؛ سرنوشتی که با پا نهادن آدمواره ها۱۱ در کم و بیش همه ی پهنه های اختسادی ـ هازمانی، نابودی دودمان آدمی بی برو برگرد خواهد بود.

همبودهای گوناگون آدمی در این خورشیدگَرد کوجک، دیگر از بختی بلند و زمانی دراز برای برپایی و ساختمان سوسیالیسمی فراگیر و پویا که آن هم نیازمند در هم کوبیدن سازندِ بی سر و سامان و زمینگیر شده ی سرمایه داری در گام نخست است، برخوردار نیستند. بختی کوتاه از دیدگاه تاریخی و زمانی به همان اندازه یا شاید کم تر برجای مانده تا با از پا انداختن اهریمن سرمایه داری امپریالیستی و نابودی فرآورده های زهرآگین آن از سازمان های تبهکار «نازی های نو» گرفته تا آزمایشگاه های زیست شناسانه ای که در آن ها چگونگی کِشت کشنده ترین میکروب ها بررسی و آزمایش می شوند و از آن ها بیم برانگیزتر: «هوش ساختگی» که چنانچه در چارچوب همین سرمایه داری زمینگیر شده گسترش یابند، دودمان آدمی را برای همیشه به باد خواهند داد، بروشنی سرنوشتی تیره و تار را نشان می دهند.۱۲ با این همه، کار درخشان رهبری روسیه با ایستادگی در برابر چنگ اندازی های کشورهای امپریالیستی۱۳ و پشتیبانی تا اندازه ای پاورچین پاورچین رهبری چین که بگمان من با کوته بینی برخاسته از سرشتی همچنان روستایی، بیش تر در پی بیرون کشیدن گلیم خود از آب هستند، امیدی هنوز نه چندان پایور را برانگیخته که راه دستیابی به جهانی دادگرانه (نه آنگونه که پاسیفیست ها و دیگر واماندگان نامور به چپ آن را جهانی دادگرانه تر می نامند!) گشوده شده است. همایش بسیار سودمند «روسیه ـ آفریکا» و برخوردهای سازنده ی رهبری روسیه، این امید را افزایش بیش تری می بخشد؛ امیدی که باید با کار و کوشش توانمندانه ی توده های مردم جهان و پیشگامی نیروهای پیشروی راستین باز هم افزایش بیش تری یافته، سنگری استوار و یگانه در برابر زورگویی های امپریالیست ها فراهم نماید.

ب. الف. بزرگمهر   هشتم امرداد ماه ۱۴۰۲

پی نوشت:

۱ ـ بجای زوال یا تحلیل رفتن

۲ ـ ... اِنگلس می گوید، پرولتاریا با در دست گرفتن نیروی دولتی، «دولت را چونان دولت از کار می اندازد». درباره ی آرش آن ژرف اندیشیده نمی شود یا بگونه ای دربرگیرنده (کُلّی)، رویهمرفته نادیده گرفته می شود؛ یا چیزی چون سرشت «ناتوان هگلی» در انگلس بدیده گرفته می شود. با این همه، براستی، این واژه ها بگونه ای فشرده، آزمون یکی از بزرگترین انقلاب های پرولتاریا، «کمون پاریس» در سال ۱۸۷۱ را بازمی گوید ... براستی، انگلس در اینجا از انقلاب پرولتاریایی سخن می راند که دولت بورژوایی را از میان برمی دارد؛ در حالی که واژه ها درباره ی پژمردگی دولت به بر جای مانده های دولت پرولتاریا پس از انقلاب سوسیالیستی اشاره دارد. بگفته ی انگلس، دولت بورژوایی «پژمرده» نمی شود که در جریان انقلاب، بدست پرولتاریا «از میان برداشته» می شود. آنچه پس از این انقلاب از میان می رود، دولت پرولتاریا یا نیمچه دولت است.

برگردان به پارسیِ گزیده ای برگرفته از «دولت و انقلاب»، نوشته ای ارزنده از فرزانه انقلابی: و. ای. لنین از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر (آنچه در میان « » آورده شده، گفته های سرراست برگرفته از فریدریش انگلس است.)

… Engels says that, in seizing state power, the proletariat thereby "abolishes the state as state". It is not done to ponder over over the meaning of this. Generally, it is either ignored altogether, or is considered to be something in the nature of "Hegelian weakness" on Engels' part. As a matter of fact, however, these words briefly express the experience of one of the greatest proletarian revolutions, the Paris Commune of 1871 … As a matter of fact, Engels speaks here of the proletariat revolution "abolishing" the bourgeois state, while the words about the state withering away refer to the remnants of the proletarian state after the socialist revolution. According to Engels, the bourgeois state does not "wither away", but is "abolished" by the proletariat in the course of the revolution. What withers away after this revolution is the proletarian state or semi-state.

Written: August - September, 1917

Source: Collected Works, Volume 25, p. 381-492
First Published: 1918

https://lenin.public-archive.net/

۳ ـ جنبشی برگرفته از نام «الکسی استاخانوف»، کارگر کانساری به فرآوری رسیده (معدن) در «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» است که شیوه های برکشیدن و بهره برداری نوآورانه اش از کانسار به افزایش چشمگیر فرآوری و بهبود روز و روزگارِ توده های رنج و کار، دستکم در دوره ای کوتاه انجامید. شوربختانه با دگردیسه شدن سرشت سوسیالیسم نوپدید، چنان شیوه های نوآورانه ای که می توانست باز هم بیش تر شکوفا شده به درختی تنومند فراروید، در کردار به بهره کشی فزاینده تر طبقه کارگر زیر پوششی سوسیالیسمی مچاله شده انجامید.  

۴ ـ در اینجا ما با ساختاربندی (بجای «فرمولبندی») یکی از چشمگیر‌ترین و  برجسته ترین اندیشه ‌های مارکسیسم درباره ی جُستار دولت، به نامِ دیکتاتوری پرولتاریا (همانگونه که مارکس و انگلس نامیدن آن را پس از «کمون پاریس» آغازیدند) سر و کار داریم؛ و همچنین یک شناسه ی تراز بالای چشمگیر از آرشِ دولت که افزون بر آن، یکی از «واژه های فراموش شده ی» مارکسیسم است: «دولت به آرش پرولتاریای سازمان یافته چون طبقه فرمانروا».

این شناسه از دولت هرگز در آوازه گری های (تبلیغات) چیره و شیوانگاری های (ادبیات) شورانگیزِ پرکاربرد  در دار و دسته های آیین نامه ای (رسمی) گروهبندی های سوسیال دمکرات روشن نشده [و] بیش از آن، دانسته نادیده گرفته شده است؛ زیرا بی چون و چرا (مطلقا) با «رفرمیسم» آشتی ناپذیر بوده و کشیده ای به چهره ی خشک مغزی های پرکاربرد دربرگیرنده و کژپنداری های هرز اپورتونیستی درباره ی «پیشرفت آشتی جویانه ی دمکراسی» است.

پرولتاریا به دولت نیازمند است ـ این را همه ی «اپورتونیست» ها، «سوسیال شوونیست» ها و «کائوتسکی» ها بازمی گویند و ما را دل آسوده می کنند (به ما اطمینان می دهند) که این همان چیزی است که مارکس آموخت؛ ولی آنها «فراموش می‌کنند» بیفزایند که بگفته مارکس، در نخستین گام، پرولتاریا تنها به دولتی نیازمند است که روند پژمردگی را می پیماید؛ به این آرش که دولت بگونه‌ای بنیاد یافته باشد که بی درنگ روند پژمردگی را بیاغازد؛ و نمی‌تواند [یکباره] از میان برود؛ و دوم [به این شَوَند] که کارکنان به «دولتی، به این آرش که پرولتاریا چون طبقه فرمانروای سازمان یافته» نیازمندند.

برگردان به پارسیِ گزیده ای برگرفته از «دولت و انقلاب»، نوشته ای ارزنده از فرزانه انقلابی: و. ای. لنین از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر (افزوده های درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

Here we have a formulation of one of the most remarkable and most important ideas of Marxism on the subject of the state, namely, the idea of the "dictatorship of the proletariat" (as Marx and Engels began to call it after the Paris Commune); and, also, a highly interesting definition of the state, which is also one of the "forgotten words" of Marxism: "the state, i.e., the proletariat organized as the ruling class."

This definition of the state has never been explained in the prevailing propaganda and agitation literature of the official Social-Democratic parties. More than that, it has been deliberately ignored, for it is absolutely irreconcilable with reformism, and is a slap in the face for the common opportunist prejudices and philistine illusions about the "peaceful development of democracy".

The proletariat needs the state - this is repeated by all the opportunists, social-chauvinists and Kautskyites, who assure us that this is what Marx taught. But they "forget" to add that, in the first place, according to Marx, the proletariat needs only a state which is withering away, i.e., a state so constituted that it begins to wither away immediately, and cannot but wither away. And, secondly, the working people need a "state, i.e., the proletariat organized as the ruling class".

Written: August - September, 1917

Source: Collected Works, Volume 25, p. 381-492
First Published: 1918

https://lenin.public-archive.net/

۵ ـ  یوسف (ژوزف) استالین

۶ ـ بی همتایی «سوسیالیسمِ دانشورانه» و در کانون آن: «دیالکتیک ماتریالیستی» چون جنگ ابزاری نیرومند در دست «طبقه کارگر» از این هستینگی (واقعیت) سرچشمه می گیرد که بنیاد هر سه سازندِ برده داری، خاوندی و سرمایه داری بر بهره کشی طبقه فرمانروا از دیگر طبقات و لایه های هازمانی در همبودهایی طبقاتی زمان خود استوار بوده و یک به یک در دل آن یکی جوانه زده و بهنگام خود فرمانروایی را به چنگ آورده اند و از این سویه با سازند سوسیالیستی که در آن پس از سرنگونی طبقه ی فرمانروای پیشین، سایر لایه های هازمانی میانی همراه با طبقه کارگر در روندی گام بگام رنگ می بازند و هازمان بی اشکوب (طبقه) کمونیستی در فرجام کار را می آفریند بگونه ای سرشتی سنجش ناپذیرند. دشواری بنیادین کار پیشبرد ساختمان سوسیالیسم نیز در همین هستینگ نهفته است. در این باره، دورتر یادداشتی دربرگیرنده نوشته و تا آنجا که به یاد دارم، در همین تارنگاشت گنجانده بودم که نتوانستم آن را بیابم. بجای آن دو برگرفته ی زیر را آورده ام:
«باید همواره به این نکته توجه داشت که فرارویی جامعه آدمیان به سامانه ای دادگر و بی طبقات بهره کش، فرآیندی خودکار و ناگزیر نیست. سامانه ی ”سوسیالیسم“ به شکلی خودپو از درون سامانه ی سرمایه داری بیرون نخواهد آمد. برای دستیابی به این آرزوی دیرینه آدمی، کار و پیکار جانانه ی همه نیروهای خواهان پیشرفت اجتماعی بویژه در پهنه ی نظری برای یافتن الگوهایی پاسخگوی نیازهای جامعه که کاستی ها و نارسایی های گذشته در ساختمان سوسیالیسم را از میان برداشته باشد، بایسته و شایسته است.»

برگرفته از نوشتار «سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹

http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/02/blog-post_09.html

«همانگونه که کلاسیک های سوسیالیسم علمی (مارکس، انگلس و لنین) نیز در نوشته های خود یادآور شده اند، فرارویی سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی به سامانه ای که در آن بهره کشی آدمیان از یکدیگر رخت بر بسته، روندی خودبخودی و خودپو نیست.

برپایی سامانه سوسیالیستی در پهنه ی کره زمین به گونه ای که دیگر امکان برگشت به سامانه ی سرمایه داری در آن برای همیشه بسته شده و زمینه های جامعه ی کمونیستی آینده در آن فراهم آمده باشد، نیازمند کار و کوشش توده های سترگ آدمیان، سازمان یابی و یافتن جایگزین های روشن سوسیالیستی یا با سمتگیری سوسیالیستی در کشورهای گوناگون جهان در گام نخست است. زمینه های چنین گام غول آسایی فراهم شده و به پیش می رود. با این همه، زمینگیر شدن سرمایه داری را هنور نمی توان به منزله فرارویی سوسیالیسم به شمار آورد. به نظرم، بر چنین نکته ای در برنامه باید پافشاری شود.»

برگرفته از نوشتار «نکته هایی برای بازنگری و بهبود «طرح برنامه نوین حزب توده ایران»  ب. الف. بزرگمهر سوم شهریور ماه ۱۳۹۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/08/blog-post_25.html

۷ ـ فرد همانا پَرد در زبان پارسی است که نمایی عربی یافته و بر بنیاد آن، واژه های دیگری چون مفرد، انفراد و ... ساخته و پرداخته شده اند (برگرفته از پیشنهادِ به باور من درست و درمانی از کاربری به نام ایرزاد در یکی از واژه نامه های اینترنتی):
واژه ای پارسی - اَرَبیده و هم خانواده با :
پَرده = جدا کننده ( پَرد - ه )
پاره = جدا شده ( پار - ه )
پَرد / فَرد = کسی که برای شمارش از جَم / جمع جدا می شود، طاق ، تَک
واژه های : افراد ، مفرد ، انفرادی ، تَفَرُد ، . . . در دستگاه واژه سازی اربی ساخته شده اند.

۸ ـ برای دریافتی دانشورانه تر، جُستار «ماهیت و پدیده» را از آن میان، در «ماتریالیسم دیالکتیک» نوشته ی زنده یاد هوشنگ ناظمی، نامور به «امیر نیک آیین» بکاوید.

۹ ـ بنا بر گواهی های تاریخی نه چندان کم، چیزی پایین بالای ۹۰% هازمانِ روسیه تزاری آن هنگام را روستاییان دربرمی گرفتند و طبقه کارگر صنعتی (پرولتاریا) آن نیز از سرشتی روستایی برخوردار بودند. ارزش والا و بیمانندی کار بلشویک ها برهبری فرزانه ی تیزبین انقلابی: و. ای. لنین در همین جاست که از چنین توده ی خامی که به آسانی فریب داده می شد، اهرمی نیرومند و بخوبی سمتگیری و تا اندازه ای خوب سازماندهی شده برای سرنگونی رژیم پوسیده ی تزاری در گام نخست و برپایی نخستین دولت پیروزمند سوسیالیستی جهان در گام پسین ساخت؛ کاری کارستان که چنانچه به روز و روزگار اندوهناک سازمان های سیاسی با گرایش های «سوسیال دمکراتیک» و «لیبرال دمکراتیک» کنونی نامور به «اُروکمونیست» ها برهبری شماری روشنفکران چس مرده ی خودباخته و خودفروخته در کم و بیش همه ی کشورهای اروپای باختری که همگی نیز خود را کمونیست جا می زنند، نیک بنگرید به ارزش آن بیش تر پی می برید؛ ارزشی که همچنین توانایی های پایان ناپذیر تنها طبقه ی انقلابی دوران ما: «طبقه کارگر» خوب ساز و برگ یافته در سازمان های رستایی ـ سیاسی انقلابی و خودآگاهی یافته در سازمان کمونیست های راستین را بگونه ای خیره کننده جلوی دیدگان همه نهاد.

۱۰ ـ جای گفتگو و ستیزه در این باره که چنان کاری کارستان شدنی بود یا نه در اینجا نیست؛ گرچه با بدیده گرفتن آنچه در «جنبش استخانویست ها» به انجام رسید، چنانچه سازمان پیشرویی که نخش رهبری سیاسی را بر دوش داشت از رهبران تراز بالایی چون آن فرزانه ی انقلابی برخوردار بود، روز و روزگار بگونه ای دیگر پیش می رفت.

۱۱ ـ واژه ی «آدمواره» را به مانش همپیوندی های بسیار گوناگونی از کالبد آدمی و سامانه های نرم ابزاری که در آینده برپایه دانش های گوناگون زیست فن آوری (بیوتکنولوژی) پدید خواهند آمد، بکار برده ام.

از پانوشتِ نوشتارِ «چگونه "جهان افلاتون" به واقعیت می پیوندد!»، ب. الف. بزرگمهر، سوم آبان ماه ۱۳٨٨

https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/10/blog-post_25.html

۱۲ ـ «از دیدگاه تاریخی و پیشرفت شتابان دگرگونی های شگرف دانش و فن آوری، بخت بسیار کوتاهی برای ساختمان جامعه ای آدم ـ محور و نه سود ـ محور برای همه ی آدم های روی کره ی زمین بر جای مانده است. کوشش همه ی بشریت بایسته است تا با برپایی چنین جامعه ای، خود را از چنگال نابودی رهایی بخشد.

جهانی دگر، جهانی بدون جنگ، جهانی که در آن آدم گرگ آدم و بازیچه ی ساخته های دست خود (اکنون سرمایه و در آینده آدمواره ها) نباشد، شدنی است؛ ولی هیچگونه پشتوانه ای برای آن نیست. چنین جامعه ای بگونه ای خودپو و خودکار از دل اهریمن سرمایه داری بیرون نخواهد آمد؛ حتا اگر بیش از آنچه امروز زمینگیر شده، زمینگیر شود.»

برگرفته از یادداشت «فناوری روباتیک در سال گذشته» ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ اسپند ماه ۱۳۸۹   

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/03/blog-post_1426.html

۱۳ ـ «کار بسیار درست و بجایی انجام دادی، آقای پوتین؛ درود بر شما!»  ب. الف. بزرگمهر   پنجم اسپند ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/02/blog-post_43.html