صفحات
۱۴۰۴ آبان ۹, جمعه
ما شیر پنگوئن می خواهیم! ـ بازپخشش
۱۴۰۴ آبان ۸, پنجشنبه
چنانچه بارگاه الله نیز به همین خر تو خری بود، چه می شد؟! ـ بازپخشش
شمار بسیاری از توده های مردم و از آن میان، رنجدیده ترین و تنگدست ترین شان که پا به میدان نهاده بودند را به گلوله بسته یا با چاقو و سایر ابزارهای کُشنده، نابود کرده اند و آنچنان ناکس و فرومایه اند که حتا از بر زبان آوردن شمار باریک کشته شدگان خودداری می ورزند؛* هر بار، یکی بگردن دیگری می اندازد و آن دیگری به نوبه ی خود بگردن باز هم دَم و دستگاهی دیگر؛ یادآور بازی کودکانه ای همراه با چشمبندی به نام «کی بود، کی بود؟ من نبودم ...» که بازیگران آن در ولایتی سگ مذهب، نابکارترین لات و لَش های به جایگاه های کشوری و لشگری دست یافته، همه را از مردم ایران گرفته تا مردم جهان به بازی گرفته و بریش همه می خندند.
اندکی با خود بیندیشید که اگر بارگاه الله نیز به همین خر تو خری بود، چه می شد؟! به عنوانِ نمونه ای از میان سایر نمونه ها، آن فرشته ی بیکاره دیگر چشم براه پایان زمان یا همانا «روز رستاخیز» نمی ماند و هر از گاهی در بوق خویش می دمید! پیامد آن، هر بار برخاستن شماری مرده از گورهای خود و درآمیختن با زندگان بود بگونه ای که «تفکیک و تعیین تکلیف» شان، سرانجام بر دوش فرشته ای تازه گماشته شده از سوی الله به نام «حضرت فیل» می افتاد و این بیچاره نیز از پسِ چنان کارِ سنگین و دشواری برنمی آمد و در فرجام کار یا می بایستی در برابر الله زانو بزند و درخواست بخشش نماید یا با بینیِ دراز خود، «تختِ عَرش» و الله را وارونه نماید.
سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!
ب. الف. بزرگمهر ۲۹ بهمن ماه ۱۳۹۸
https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/02/blog-post_57.html
*
غلامحسین اسماعیلی در پیِ بیستمین نشست خبری خود در پاسخ
به پرسشی درباره ی شمار کشتهشدگان آشوب های آبان ماهِ گذشته، گفت:
«اینکه در مقام بیان و اظهارنظر هر یک
از مقامات، چه نکتهای میگویند یک بحث است و ما سعی داریم در چارچوب قوانین صحبت
کنیم. مستندات موجود نزد ما حکایت از این دارد که این موضوع تعیین تکلیف شده و هم
در دبیرخانه ՛شورای عالی امنیت ملی՝ و
متعاقب آن طی دو مرحله در ՛شورای امنیت کشور՝ یک مرحله در مصوبات ۱۰ دی ۹۸ و مرحله ی بعد، ۲۲ دی ۹۸
՛شورای امنیت کشور՝، مُتولّی این موضوع مشخص
شده که خودِ ՛شورای امنیت کشور՝ است.
جهتش هم این است که این آمار نیاز به جداسازی و تعیین تکلیف دارد و اینکه چند نفر
از اینها جزو نیروهای مسلح بودند و چند نفر مردم بودند که توسط اشرار و اغتشاشگران
کشه شدند و چند نفر جزو خود اغتشاشگران بودند؟ متولی این موضوع هم شورای امنیت در
سراسر کشور و شوراهای تأمین در استانداریها شدند.»
برگرفته از «تسنیم» ۲۹ بهمن ماه ۱۳۹۸ (با اندک ویرایش درخور بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)
برای چه می گویید دولت ما «دولت وفاق ملی» نیست؟ ـ بازپخشش
مبنای درستی یک حکومت تنها آن نیست که کونش درست باشد ...
برای چه می گویید دولت ما «دولت وفاق ملی» نیست؟۱ ما حتا کسی که با پیشداوری ما را ریشخند نموده و دولت مان را «دولت مسدود» خوانده بود در کابینه ی پیشنهادی به مجلس محترم جای دادیم۲ تا نشان دهیم که نه تنها «مسدود» نیستیم که بیش از آنچه شما زیاده خواهان می پندارید، گشادیم و پیرو خواست رهبر عظیم الشان در گفتگوهای خودمانی، آن را حتا بیش از دولت «حسن آقا» به «جامعه جهانی» نشان خواهیم داد تا کارها سر و سامان گرفته، بن بستی که در آن گرفتاریم نیز انشاء الله گشوده شود. شما شرم و حیا سرتان نمی شود که هنوز هیچ کاری انجام نداده پابرهنه به میدان می دوید و هر چه دل تنگ تان می خواهد، بی هیچ احساس همدلی و وقاق بر زبان کژدم گزیده تان می آورید؟! نگاه کنید: حتا قاطبه اهالی که بیش از ۹۵⸓ این کشور را پر کرده و در تنگدستی و نداری دست و پا می زنند، کسانی که در ادبیات دینی مان «عوام النّاس» خوانده می شوند، سرشان را پایین انداخته و تنها هر از گاهی شعارهایی چون «تنها کف خیابون بدست میاد حَقّمون» سر می دهند که خدا انشاء الله اجرشان دهد؛ ولی شما ناساز با آن ها که کوچک ترین پرخاش یا ریشخندی به ما روا نداشته و تک و توکی همچنان چشم امید به ما دوخته اند، چپ و راست ما را نیش می زنید و چوب لای چرخ پنچر شده مان که هنوز نتوانسته ایم سوراخ های آن را مسدود کنیم، می نهید تا ما نیز چون دولت های پیشین در درگاه خدای متعال سرافکنده شده و از چشم رهبر خورشیدنشان مان که نورش جهان را خیره کرده، بیفتیم. ننگ بر همه ی شما کاسه لیسان و مفتخواران نظام!
ب. الف. بزرگمهر ۲۷ امرداد ماه ۱۴۰۳
https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/08/blog-post_17.html
پی نوشت:
۱ ـ دولتی که امروز به مجلس معرفی شده، دولت وفاق ملی است؛ همانگونه که در روزهای تحلیف گفتم، دولت وفاق ملی دولتی است که خود را دولت همه ملت ایران می داند ... رهبر انقلاب به صراحت اعلام کردند که توفیق دولت، موفقیت نظام است. چه توفیقی بالاتر از کم کردن تهدیدها و مخاطرات برای کشور و کاستن از رنجها معیشت مردم و حفاظت از امید خلق شده در میان قشرهای مختلف مردم. ... براساس فرمایش حضرت علی (ع) مبنای درستی یک حکومت [تنها آن نیست «که کونش درست باشد»*]؛ آن چیزی است که مردم پشت آن حکومت و قدرت میگویند ... تمام بحث این است که مردم باید از ما راضی باشند و این مردم، امروز از ما ناراضیاند؛ مقصر ما هستیم؛ مقصر آمریکا و بیگانگان نیستند. این که ما باید مردم را راضی نگه داریم به کسی ربطی ندارد؛ باید با تمام وجود به مردم عشق ورزید و با آنها مهربان بود. (گزیده ای برگرفته از «دنیای اقتصاد» ۲۷ امرداد ماه ۱۴۰۳)
* واعظی در کاشان بر منبر می گفت که روز قیامت حوض کوثر به دست امیرالمومنین علی (ع) باشد و آب آن به کسی دهد که کونش درست باشد.
کاشی ای برخاست و گفت: ای مولانا مگر او در کوزه کند و هم خود بازخورَد!
جاودانه عُبید زاکانی
https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/12/blog-post_2782.html
۲ ـ «نه به دولت مرعوب، نه به دولت مسدود، سلام بر دولت کارآمد و پیشرفت» از گفته های احمد دنیامالی، وزیر پیشنهادی ورزش از سوی مسعود پزشکیان به مَهِستانِ خیمه و خرگاه نظام سگ مذهب
کشیش جوان و زن رسیده ـ بازپخشش
کشیش جوان با خود می اندیشد:
آمده ای به گناهت اعتراف کنی؟ ... چه خوب که آن خر ساده زیست* بیمار شده ... امروز، روزِ من است. از پشت پرده
ترا بهتر خواهم دید ...
ب. الف. بزرگمهر ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۶
https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/04/blog-post_21.html
* کشیش پیرِ خداترس و ساده زیستی که همیشه صندل پاره به پا می کند و چپ و راست، ایرادهای بنی اسراییلی از وی می گیرد.
۱۴۰۴ آبان ۷, چهارشنبه
«آقا ولی»* پایش را از در بیرون نمی گذارد که ببیند مردم چگونه وی را دعا می گویند! ـ بازپخشش
به آنها که پاس خانه و خانواده ی مردم ایران را نیز زیر پا نهادند. اینک، هنگامه ی درو فرا رسیده و از آن گریزی نیست!
شاه عباس را عادت بر این بود که به قصد آگاهی از آنچه در پایتخت می گذرد، شب ها به جامه ی درویشی در کوی و برزن گردشی کند.
شبی در برزن تهیدستان به خانه ی محقری رسید و چون در را نیمه
باز یافت به درون رفت و از روزن در به اتاقی که چراغی در آن می سوخت، نظر انداخت و
پیرزنی را دید که که تیزهای پر صدا رها می کند و هر بار می گوید:
«این هم به سلامتی شاه عباس!»
شاه با خشم تمام بازگشت و دستور داد تا روز دیگر پیرزن را حاضر آرند. چون حاضر آمد، او را مورد عتابی سخت قرار داد و سرانجام پرسید:
«عجوزه ی احمق! سزای کسی که در حق شاه چنان کردار زشتی مرتکب شود، چیست؟»
پیرزن گفت:
«بی گمان سزایش مرگ است، اما تمنّا دارم پیش از آنکه به سزای خود برسم، مرخص بفرمایید یرای انجام مهمی سری به خانه ی خود بزنم.»
با خواهش او موافقت شد. بردند و پس از ساعتی بازش آوردند.
شاه از نگهبانان پرسید:
«در خانه چه کرد؟»
گفتند:
«کلنگی برداشت و دیوارهای خانه برکند.»
پرسید:
«چرا چنین کردی؟»
پیرزن گفت:
«شاها، چاردیواری که صاحبش را در آن از خود
اختیار نباشد، برکنده بهتر!»
...
از کتاب کوچه، حرف «ب»، دفتر سوم، احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، انتشارات مازیار، تهران ١٣۷۷
این داستان را اندکی ویرایش نموده ام. برنام و زیربرنام نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
* منظور «ولی فقیه» است!
https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/07/blog-post_8398.html
سگِ اینا می ارزد به هزاران سگ ولگردی چون تو سگ مذهب! ـ بازپخشش
می بینی آقا بیشعورِ بیشرف؟! اینا هم سگ نگه می دارند؛ ولی سگ های شان را بجان مردم نمی اندازند که پاچه بگیرد. به سگِ اینا یاد نداده اند تا بروی این و آن تیراندازی کند و گلوی کسی را بِدَرَد. سگِ اینا بلد نیست مانند سگ های پاکدست نظام، پول چپو کند و اگر جلوی بینی اش پول بگیرند، بجای دُم جُنباندن، پیف پیف می کند. سگِ اینا با آنکه نمازخوان نیست و خدا و اینا هم سرش نمی شود، پاک و بی آلایش است. سگِ اینا می ارزد به هزاران سگ ولگردِ پدرسوخته ای چون تو سگ مذهب!
ب. الف. بزرگمهر ۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۷
https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/06/blog-post_3.html
گل کاشتی «آقا بیشعور»! آفرین! آفرین! ـ بازپخشش
جبهه های راستین خودی و غیرخودی اینگونه است! ـ بازپخشش
نوشته است:
آیا قرآن خوانده ای؟ - امام سجاد علیه السلام
حرف اول با خودم و برخی دوستان که بدانیم هر کسی حرف مخالف زد یا حتی توهین کرد رو نباید تکفیر کرد ... چه بسا حرف حق بهش نرسیده باشه و یا غلط رسیده باشه ... ما که ادعا داریم از حق خبر دارم رفتارمون چطوره ...
حرف دوم با برخی عزیزان مخالف ... لطفاً روایت زیر با بخوانند ....
بعد از حادثه کربلا حرم پیامبر خدا(ص) را از دروازهاى که «تَوما» نامیده مىشد، وارد شهر دمشق کردند؛ پیرمردى جلو آمد و به آنان نزدیک شد و گفت:
ستایش ویژه خدایى است که شما را کُشت و هلاک تان ساخت و مردان را از آزار شما آسوده کرد و شما را در اختیار امیرمؤمنان نهاد!
امام زینالعابدین(ع) به او فرمود:
«اى پیرمرد! آیا قرآن خواندهاى؟»،
گفت:
آرى، آن را خواندهام.
فرمود: «پس این آیه را مىدانى «بگو : بر آن (رسالت)، اجرى از شما نمىطلبم، جز مهروَرزى با نزدیکانم»
پیرمرد گفت:
آن را خواندهام.
امام سجاد(ع) فرمود:
«اى پیرمرد! آن نزدیکان، ما هستیم. آیا در سوره بنىاسرائیل خواندهای: «و حقّ نزدیکان را به آنها بده»؟»
پیرمرد گفت:
آن را خواندهام.
حضرت زینالعابدین(ع) فرمود:
«اى پیرمرد! آن نزدیکان، ما هستیم. آیا این آیه را خواندهاى «و بدانید که یکْ پنجمِ آنچه به دست مىآورید، براى خداوند و پیامبر و نزدیکان است»؟
پیرمرد گفت:
آن را خواندهام.
امام(ع) فرمود: اى پیرمرد! آن نزدیکان، ما هستیم. آیا این آیه را خواندهاى: «خداوند، اراده آن دارد که آلودگى را تنها از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند»؟
پیرمرد گفت:
آن را خواندهام.
فرمود:
«ما آن اهل بیتیم و خداوند، آیه طهارت را مخصوص ما کرده است.»
پیرمرد، لحظهای خاموش و از گفته خویش پشیمان شد؛ سپس سرش را به سوى آسمان، بالا برد و گفت:
خدایا! من از آنچه گفتم و از دشمنى با این اهلبیت، توبه مىکنم. خدایا! من از دشمن محمّد و خاندان محمّد ـ جن باشد یا انسان ـ به درگاه تو بیزارى مىجویم.
سپس گفت:
آیا مىتوانم توبه کنم؟
حضرت زینالعابدین(ع) به او فرمود:
«آرى! اگر به سوى خدا باز گردى، خدا هم به سوى تو باز مىگردد و تو با ما خواهى بود.
پیرمرد گفت:
من توبهکارم!
ماجراى پیرمرد به گوش یزید بن معاویه رسید و او فرمان داد پیرمرد را بکُشند.»
از «گوگل پلاس» حمیدرضا صالحی (با ویرایش درخور بویژه در نشانه گذاری ها از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
برایش می نویسم:
با سخن نخست شما همداستانم! زیرا این دشمنان مردم ایران و بهره کشان درون و برون کشورمان هستند که از ترس از میان رفتن بهره کشی شان، دوست دارند مردم و بویژه جوان ها را به جان هم بیندازند و همچنان صف خودی، ناخودی، بیخودی و نخودی را نگه دارند. این کار به سود آنهاست.
می بینید که درست از درون همان صف خودی، به زبان شماری از آن ها که روشن نیست خودشان را چه نامی باید نهاد و برچه پایه ای خود را استوانه ی جهان می دانند، «اصحاب فتنه» و «بی بصیرت» و «گروه انحرافی» و گونه های گوناگون به اصطلاح اصلاح طلب و اصولگرای خوش بو و بدبو و هواسنج های حزب بادی و ببخشید: خوش چُس های دم خزینه نشین بیرون زده و بازهم بیرون خواهد زد.
دشمنان بیرونی میهن مان از یانکی ها و انگلیسی ها گرفته تا حکومت مافیایی ترکیه و شیخک ها و خرسک های شاخابه ی پارس هم از این وضع به بهترین صورتی بهره برداری می کنند.
صف های راستین به نظرم اینگونه است:
ـ همه ی کسانی که با نادیده گرفتن باور مذهبی یا غیرمذهبی شان خواستار برگشت اوضاع به سود توده های مردم زحمتکش و کسانی هستند که از دسترنج خود نان می خورند و بگونه ای جدی بر ضد بهره کشان درون و بیرون ایران که می خواهند کشورمان را تکه پاره کنند، پیکار می کنند یا دستِ کم با آن ها مخالفند؛ و
ـ همه ی زالوهای اجتماعی، دلال ها و
بهره کشانی که از دسترنج و نیروی کار دیگران بهره می برند؛ بی آنکه هستی شان سودی
برای اجتماع داشته باشد و همینگونه همه ی عمله اکره شان از هر صنفی، از آخوند و
ملا گرفته تا بازاری کله گنده که در جهت تحمیق مردم برای نگهداشتن وضعیت موجود
کوشش می کنند؛ همه ی آن هایی که خون مردم را توی شیشه کرده اند!
این کار هم شوربختانه با حاکمیت تبهکار کنونی شدنی نیست؛ زیرا این حاکمیت از آنِ گروه نخست که در بالا گفتم، نیست؛ از آنِ همه ی زالوها و انگل های اجتماعی است و از مدتی پیش هم همه ی کوششش تنها «نجات بیضه اسلام» و تعامل با «شیطان بزرگ» است که البته این ها هیچ هماوندی (ارتباطی) با اسلام و باورهای از روی راستیِ توده های مردم و زحمتکشان کشورمان ندارد.
ب. الف. بزرگمهر ٢۵ آذر ماه ١٣٩١
۱۴۰۴ آبان ۶, سهشنبه
اگر آدم نیستید، دستِکم خدایی رفتار کنید ـ بازپخشش
بخشی از یک سوره ی قرآنی است که در «گوگل پلاس» چشمم را
می گیرد و با «برگردان گوگل» می کوشم، آن را به پارسی برگردانم که همین برگردان در
زیر این یادداشت آمده را بدست می دهد. نخست پنداشتم که مانند بسیاری باره های دیگر
که برگردان از زبان های اروپایی به پارسی، چیزی بی هیچ آرش و مانش و گاه بسیار
خنده دار از آب درمی آید، اینجا نیز همان داستان رخ داده و با خود می گویم:
چه چرندی گفته این خدا؟! سینه ات تنگ می شود، دیگر چیست؟!
خدا نصیب هیچ بانویی نکند! ...
جستجویی اینترنتی در برخی تارنگاشت هایی که بیش تر با
آسمان سر و کار دارند تا زمین، روشن نمود که خدا با آنکه بزبان عربی سوره و آیه و
اینا بزمین می فرستاده، چندان به این زبان چیرگی نداشته و برگردان فرمایش وی: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّك
يَضِيقُ صدْرُك بِمَا يَقُولُونَ» (آیه ۹۷ از سوره ی «حجر») به
پارسی، چنین از آب درمی آید:
«ما مى دانيم سينه تو از آنچه آنها مى گويند، تنگ مى
شود» و برای شیرفهم شدن خواننده ی پارسی زبان، درون
کمانه ای افزوده است: «و تو را سخت ناراحت مى كنند».
بگمانم آماج سخن خدا در این آیه، «تنگی نفس» بوده است:
«ما مى دانيم که تو از آنچه آنها مى گويند، تنگی نَفَس می
گیری (یا نَفَست تنگ می شود)؛ ولی از این که بگذریم، آنچه انگیزه ی نوشتن این
یادداشت شد، تفسیر آن است که سخنان باریک و پاکیزه ای دربردارد؛ بویژه آنجا که می
گوید:
«سوگند به پروردگارت كه ما بطور قطع از همه آنها سؤال
خواهيم كرد» (فو ربك لنسئلنهم اجمعين )... «از
تمام كارهائى كه انجام مى دادند» (عما كانوا يعملون). روشن است كه سؤال خداوند
براى كشف مطلب پنهان و پوشيده اى نيست؛ چرا كه او از اسرار درون و برون آگاه است و
ذره اى در آسمان و زمين از علم بى پايان او مخفى نيست. بنابراين سؤال مزبور به
خاطر تفهيم به خود طرف است تا به زشتى اعمالش پى ببرد، و يا به عنوان يكنوع مجازات
روانى است، چرا كه بازجویى از كارهاى خلاف ، آنهم تواَم با سرزنش و ملامت، آنهم در
جهانى كه انسان به حقايق نزديكتر و آگاه تر مى شود، دردناك و زجرآور است. (برجسته نمایی
های متن، همه جا از آنِ من است. ب. الف.
بزرگمهر)
با خود می اندیشم:
برخورد درست همین است دیگر. مگر بیمارید که بچه های مردم
و کارگران را بزندان می افکنید و رنج و آزار می دهید؟! حتا اگر کار بدی هم از آن
ها سر زده باشد که سر نزده، «به خاطر تفهيم به خود طرف تا به زشتى اعمالش
پى ببرد و يا به عنوان يكنوع مجازات روانى» بس است. چرا «بازجویى از
كارهاى خلاف، آنهم با سرزنش و ملامت» و پس گردنی و کشیده و مشت و لگد و
تازیانه و اینا؟! نه آن ها اَستر و گاوند که در جهان کنونی، تازیانه زدن
شان در برخی از کشورها پادافرهی سنگین دارد و نه انشاء الله ماشاء الله الحمدلله
شما! گرچه به آن، سخت بدگمانم. به هر رو، اگر آدم نیستید، دستِکم خدایی رفتار کنید!
ب. الف. بزرگمهر ۲۶ دی ماه ۱۳۹۷
https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/01/blog-post_44.html
***
آيه و ترجمه فَوَ رَبِّك لَنَسئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(۹۲) عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ(۹۳) فَاصدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِض عَنِ الْمُشرِكِينَ(۹۴) إِنَّا كَفَيْنَك الْمُستهْزِءِينَ(۹۵) الَّذِينَ يجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَسوْف يَعْلَمُونَ(۹۶) وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّك يَضِيقُ صدْرُك بِمَا يَقُولُونَ(۹۷) فَسبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك وَ كُن مِّنَ السجِدِينَ(۹۸) وَ اعْبُدْ رَبَّك حَتى يَأْتِيَك الْيَقِينُ(۹۹) ترجمه : ۹۲ - به پروردگارت سوگند از همه آنها سؤال خواهيم كرد... ۹۳ - از آنچه عمل مى كردند! ۹۴ - آشكار آنچه را ماموريت دارى بيان كن و از مشركان روى گردان (و به آنها اعتنا نكن ) ۹۵ - ما شر استهزا كنندگان را از تو دفع خواهيم كرد. ۹۶ - آنها كه با خدا معبود ديگرى قرار دادند اما به زودى مى فهمند. ۹۷ - ما مى دانيم سينه تو از آنچه آنها مى گويند تنگ مى شود (و تو را سخت ناراحت مى كنند).
تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۳۹
۹۸ـ (براى دفع ناراحتى آنان ) پروردگارت را تسبيح و حمد گو، و از سجده كنندگان باش . ۹۹ - و پروردگارت را عبادت كن تا يقين (مرگ ) فرا رسد.
تفسير :
مكتبت را آشكارا بگو! در اين آيات كه آخرين آيات سوره
«حجر» است نخست به سرنوشت «مقتسمين » (تجزيه گران ) كه در آيات قبل از آنها سخن به
ميان آمده بود مى پردازد و مى گويد: «سوگند به پروردگارت كه ما بطور قطع از همه
آنها سؤ ال خواهيم كرد» (فو ربك لنسئلنهم اجمعين )... «از تمام كارهائى كه انجام
مى دادند» (عما كانوا يعملون ). روشن است كه سؤال خداوند براى كشف مطلب پنهان و
پوشيده اى نيست ، چرا كه او از اسرار درون و برون آگاه است ، و ذره اى در آسمان و
زمين از علم بى پايان او مخفى نيست ، بنابراين سؤ ال مزبور به خاطر تفهيم به خود
طرف است تا به زشتى اعمالش پى ببرد، و يا به عنوان يكنوع مجازات روانى است ، چرا
كه بازجوئى از كارهاى خلاف ، آنهم تواءم با سرزنش و ملامت ، آنهم در جهانى كه
انسان به حقايق نزديكتر و آگاهتر مى شود، دردناك و زجرآور است ، بنابراين ، در
حقيقت اين پرسشها بخشى از مجازات آنهاست . ضمنا عموميت «عما كانوا يعملون » نشان
مى دهد كه از همه اعمال آدمى بدون استثناء سؤ ال خواهد شد و اين خود درسى است براى
همه انسانها كه لحظه اى از اعمال خود غافل نمانند، و اينكه بعضى از مفسران اين سؤ
ال را محدود مساءله توحيد و ايمان به انبياء و يا مربوط به معبودهاى مشركان دانسته
اند سخنى است بى دليل بلكه مفهوم آيه كاملا تعميم دارد.
تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۴۰
و اما اين سؤ ال كه چگونه در آيه فوق خداوند تاكيد بر مساءله
سؤ ال مى كند در حالى كه در سوره الرحمان آيه ۳۹ مى خوانيم فيومئذ لا
يسئل عن ذنبه انس و لا جان : در آن روز از هيچكس نه انسان و نه جن سؤ الى نمى شود
پاسخش را سابقا گفته ايم كه خلاصه آن اين است : در قيامت مراحلى است ، در بعضى از
مراحل ، از مردم سؤ ال مى شود، و در بعضى از مراحل سؤ ال و جوابى در كار نيست ، و
مسائل خود بخود روشن است ، و يا اينكه سؤ ال زبانى وجود ندارد، چرا كه طبق آيه ۶۵ سوره يس بر دهان
ها مهر گذارده مى شود، و تنها سؤ ال از اعضاى پيكر و حتى پوست بدن مى شود. سپس
فرمان قاطعى به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دهد و مى گويد: در برابر
هياهوى مشركان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستى به خود راه مده و ساكت مباش ،
بلكه «آشكار آنچه را ماءموريت دارى بيان كن » و حقايق دين را با صراحت برملا ساز
(فاصدع بما تؤ مر). «و از مشركان ، روى گردان و نسبت به آنها بى اعتنائى كن » (و
اعرض عن المشركين ). «فاصدع » از ماده «صدع » در لغت به معنى شكافتن به طور مطلق ،
و يا شكافتن اجسام محكم است ، و از آنجا كه با شكافتن چيزى درونش آشكار مى شود،
اين كلمه به معنى اظهار و افشا و آشكار كردن آمده است ، و به درد سر شديد هم «صداع
» مى گويند، به خاطر اينكه گوئى مى خواهد سر را از هم بشكافد!. به هر حال اعراض از
مشركان در اينجا يا به معنى بى اعتنائى است ، و با ترك مبارزه و پيكار با آنها،
زيرا در آن زمان هنوز قدرت مسلمانان به مرحله اى نرسيده بود كه در مقابل خشونت
دشمن دست به مبارزه مسلحانه بزنند.
تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۴۱
سپس خداوند براى تقويت قلب پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم ) به او اطمينان مى دهد كه در برابر استهزاء كنندگان از وى حمايت مى كند، مى
فرمايد. «ما شر استهزاء كنندگان را از تو دفع كرديم » (انا كفيناك المستهزئين ). ذكر
اين جمله بصورت فعل ماضى با اينكه مربوط به آينده است ظاهرا اشاره بر حتمى بودن
اين حمايت است ، يعنى بطور مسلم ما شر آنها را از تو دفع خواهيم كرد، و اين مساءله
اى است حتمى و تمام شده . البته بعضى از مفسران ، حديثى نقل كرده اند، كه شش گروه
(يا كمتر) هر كدام به نوعى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به باد استهزاء
مى گرفتند و هرگاه او به دعوت بر مى خاست ، با سخنان خود تلاش مى كردند كه مردم
از اطراف وى متفرق شوند، ولى خداوند هر يك از آنها را به بلائى مبتلا ساخت و
آنچنان در خود فرو رفتند كه پيامبر را فراموش كردند (شرح ابتلاى آنها در بعضى از
تفاسير آمده است ). سپس «مستهزئين » را چنين توصيف مى كند: «آنها كسانى هستند كه
با خدا معبود ديگرى قرار مى دهند، ولى به زودى از نتيجه شوم كار خود آگاه خواهند
شد» (الذين يجعلون مع الله الها آخر فسوف يعلمون ). ممكن است اين تعبير اشاره به
آن باشد كه اينها كسانى هستند كه افكار و اعمالشان خود مسخره است ، چرا كه آنقدر
نادانند كه در برابر خداوندى كه آفريننده جهان هستى است معبودى از سنگ و چوب
تراشيده اند، با اين حال مى خواهند تو را استهزاء كنند! بار ديگر به عنوان دلدارى
و تقويت هر چه بيشتر روحيه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اضافه مى كند: «ما
مى دانيم كه سخنان آنها سينه تو را تنگ و ناراحت مى سازد»
تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۴۲
(و لقد نعلم انك يضيق
صدرك بما يقولون ). روح لطيف تو و قلب حساست ، نمى تواند اينهمه بدگوئى و سخنان كفر
و شرك آميز را تحمل كند و به همين دليل ناراحت مى شوى . ولى ناراحت مباش براى
زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان «به تسبيح پروردگارت بپرداز و در برابر ذات
پاكش سجده كن » (فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين )! چرا كه اين تسبيح خداوند اولا
اثرات بد گفتار آنها را از دلهاى مشتاقان الله مى زدايد، و از آن گذشته به تو نيرو
و توان مى بخشد، نور و صفا مى دهد، روشنائى و جلا مى آفريند، پيوندت را با خدا
محكم مى كند، اراده ات را نيرومند مى سازد، و به تو قدرت تحمل بيشتر و جهاد
پيگيرتر و قدم را سختر مى بخشد. لذا در روايات از ابن عباس مى خوانيم : هنگامى كه
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) غمگين مى شد به نماز بر مى خاست و «آثار اين
حزن و اندوه را در نماز از دل مى شست » و سرانجام آخرين دستور را در اين زمينه به
او مى دهد كه دست از عبادت پروردگارت در تمام عمر بر مدار «و همواره او را بندگى
كن تا يقين فرا رسد» (و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين ). معروف و مشهور در ميان
مفسران اين است كه منظور از «يقين » در اينجا همان مرگ است و به اين جهت مرگ ،
يقين ناميده شده كه يك امر مسلم است ، و انسان در هر چيز شك كند در مرگ نمى تواند
ترديد به خود راه دهد. و يا اينكه به هنگام مرگ پرده ها كنار مى رود و حقايق در
برابر چشم انسان آشكار مى شود، و حالت يقين براى او پيدا مى گردد. در سوره مدثر
آيه ۴۶ و ۴۷ از قول دوزخيان مى خوانيم : و كنا نكذب
تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۴۳
بيوم الدين حتى اءتانا اليقين ((ما همواره روز رستاخيز را
تكذيب مى كرديم تا اينكه يقين (مرگ ما) فرا رسيد. از اينجا روشن مى شود كه آنچه از
بعضى از صوفيه نقل شده كه آيه فوق را دستاويزى براى ترك عبادت قرار داده اند و
گفته اند آيه مى گويد: عبادت كن تا زمانى كه يقين فرا رسد، بنابراين بعد از حصول
يقين نيازى به عبادت نيست ! گفتار بى اساس و بى پايه اى است ، چرا كه اولا: به
شهادت بعضى از آيات قرآن كه در بالا اشاره كرديم يقين به معنى مرگ است ، كه هم
براى مؤ منان و هم براى دوزخيان ، براى همه خواهد بود. ثانيا: مخاطب به اين سخن ،
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و مقام يقين پيامبر بر همه محرز است
آيا كسى مى تواند ادعا كند كه داراى مقام يقين از نظر ايمان نبوده است . و ثالثا:
تواريخ متواتر نشان مى دهد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تا آخر ساعات
عمرش عبادت را ترك نگفت و على (عليهالسلام ) در محراب عبادت كشته شد، و همچنين
ساير امامان .
برگرفته از «الکتاب»
بختی برای ویرایش آن نداشتم. ب. الف. بزرگمهر
۱۴۰۴ آبان ۵, دوشنبه
اینجا جمهوری عربی سوریه و همه از بیخ عرب اند ... ـ بازپخشش
ما کُرد و ترکمن و اینا نمی شناسیم؛ ما تاریخ خود را هم نمی شناسیم! اینجا جمهوری عربی سوریه و همه از بیخ عرب اند؛ آن هایی هم که عربی سخن نمی گویند، عرب هایی هستند که از سده ها پیش به کوهستان پناه برده، زبان شان را از یاد برده اند: عرب های کوهی!*
ب. الف. بزرگمهر ۲۴ خرداد ماه ۱۳۹۷
https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/06/blog-post_95.html
* درست بسان یاوه گویی های دولت کنونی و دولت های پیشین ترکیه که تا مدت ها کردهای سرزمین کردستان در خاور آن کشور را «ترک های کوهی» می نامید و با انگیزه های ملی گرایانه ی ترک برتربینی و پندار بازگشت به گذشته ی عثمانیگری، بخورد مردمی نادان نگاه داشته شده در آن کشور می دادند.
بن بست ناگزیر کنونی، چندان دیر نخواهد پایید! ـ بازپخشش
پاسخ های اقتصاددان به پرسش ها، کوتاه، روشن، بی پرگویی ها و خودنمایی های پرکاربرد در میان برخی از ویژه کاران ایرانی، بی پراندن واژه ها و عبارت های ویژه کارانه ی لاتین یا کاربرد زبانزدهایی من درآوردی و از همه برجسته تر، باریک و از دید من، دربردارنده ی درست ترین نکته هاست؛ از آن میان:
«... سقوط بیست و دو در صدی واردات به این معنی نیست که تولیدات داخلی در این دو زمینه جای واردات را گرفته. دلیلش این هست که واحدهای تولیدی پول ندارند برای سرمایهگذاری و وارد کردن تجهیزات و مواد اولیه از خارج. از طرف دیگر، مصرف هم پایین رفته به دلیل سقوط قدرت خرید مردم.»، «تعادل بین واردات و صادرات چیز خوبی است؛ ولی به شرط اینکه این تعادل از پویایی یک اقتصاد منشا بگیرد نه از زمینگیر شدن آن.» و «... به شرط اینکه جان گرفتن بازرگانی خارجی ایران با تنوع بازارهای صادراتی کشور همراه باشد و عمدتا در خدمت نوسازی واحدهای تولیدی و دستیابی آنها به کالاهای سرمایهای انجام بگیرد.» این واپسین نکته، همانا چشم اسفندیار رژیمی پوشالی و سزاوار سرنگونی است که در آن از یکسو، دولت نامور به «زهدان اجاره ای» در کل و تک تک وزیرانش، جز مترسک های سر خرمنی که هر از گاهی به بازگویی آمارهای پسرفت در این یا آن زمینه ی سیاسی و اجتماعی ـ اقتصادی بسنده نموده، بیش نیستند و از دیگرسو، دستِ بازرگانان و سوداگران و کارچاق کن های ریز و درشت، برای انجام هر کار و آهنگ شایست و ناشایستی باز بوده و فرمانروایان بی چون و چرای کشوری به خاک سیاه نشسته بشمار می روند؛ زمینه ای که در آن، امکان «نوسازی واحدهای تولیدی و دستیابی آن ها به کالاهای سرمایهای» و بگونه ای باریک تر، برپایی اقتصادی ملی، نیرومند و شکوفا نه تنها از هستی برخوردار نیست ـ و آزمون های تاریخی گذشته نیز همگی گواه آن است! ـ که زمینه ی عینیِ گریز پایدار و همیشگی سرمایه به کشورهای مادر سرمایه داری و جلوگیری از انباشت بایسته ی سرمایه برای سرمایه گذاری های زیربنایی («انباشت نخستین سرمایه») را پدید آورده و می آورد.
نیک که بنگری، بن بست رژیمِ آشکارا به تبهکاری در هر زمینه گراییده از چنان بن بست تاریخیِ راه رویش سرمایه داری در ایران سرچشمه می گیرد؛ بن بستی که به هنگام خود، فروریزی رژیم پادشاهیِ وابسته به سرمایه امپریالیستی را در پی داشت و بستری درخور و چشم اندازی پُرامید برای پیشبرد راه رویش اقتصادی ـ اجتماعی به سود توده ی کار و زحمت میهن مان (راه رویش با سمتگیری سوسیالیستی) فراهم نمود و سپس با شکستِ گام بگامِ انقلاب بزرگ توده ای بهمن ۱۳۵۷ در روندی دردناک، دگربار به بن بست ناگزیر کنونی که از دیدگاه تاریخی، چندان دیر نخواهد پایید، انجامید. بن بستی پر از بیم و هراس برای آینده ای بی چشم اندازِ هرگونه پیشرفت راستین به سود توده های مردم ایران و زمینه ای برای فروپاشی ایران زمین در چارچوب رژیم پوشالی و ورشکسته ی کنونی.
ب. الف. بزرگمهر ۱۱ دی ماه ۱۳۹۴
https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/01/blog-post.html
بازرگانی خارجی ایران: بازتاب یک اقتصاد زمینگیر شده
رادیو فردا - خبرگزاری مهر با تکیه بر تازه ترین آمار منتشر شده از سوی گمرک جمهوری اسلامی از تداوم سقوط بازرگانی خارجی ایران خبر میدهد ... آیا استفاده از واژه ی «سقوط» منعکسکننده واقعیت بازرگانی خارجی ایران است؟
فریدون خاوند : آمار گمرک، که به واردات و صادرات غیرنفتی ایران در ۹ ماه اول امسال میپردازد، بیانگر کل وضعیت اقتصادی ایران است که در حال حاضر دوره بسیار سختی را از سر میگذراند.
در این آمار میبینیم که واردات ۳۰ میلیارد دلاری کشور طی این مدت ۹ ماه، ۲۲ درصد کمتر بوده از مدت مشابه سال ۹۳، و صادرات طی همان مدت ۱۱ درصد پایینتر بوده از ۹ ماه اول سال گذشته و رسیده به ۳۲ میلیارد دلار.
کاهش بیست و دو درصدی حجم واردات، برای اقتصادی با ابعاد ایران، رقم بسیار مهمی است که از وجود یک رکود شدید در اقتصاد خبر میدهد، هم در عرصه سرمایهگذاری و هم در زمینه مصرف.
ایران بخش بسیار بزرگی از تجهیزات و کالاهای مصرفی خودش را از خارج وارد میکند. سقوط بیست و دو در صدی واردات به این معنی نیست که تولیدات داخلی در این دو زمینه جای واردات را گرفته. دلیلش این هست که واحدهای تولیدی پول ندارند برای سرمایهگذاری و وارد کردن تجهیزات و مواد اولیه از خارج. از طرف دیگر، مصرف هم پایین رفته به دلیل سقوط قدرت خرید مردم.
... ولی در آمار گمرک میبینیم که صادرات غیر نفتی دو میلیارد دلار بیشتر از واردات است. آیا مثبت شدن تراز بازرگانی خارجی ایران را نمیتوان یک رویداد مثبت برای اقتصاد ایران تلقی کرد؟
اگر به آمار صادرات غیرنفتی دقیقتر نگاه کنیم، میبینیم اقلام عمده آن گازهای نفتی است و هیدروکربورهای گازی شکل و پروپان و قیر نفت که در غیرنفتی بودن آنها تردید زیادی وجود دارد، ولی گمرک جمهوری اسلامی عادت کرده است آنها را غیرنفتی جا بزند.
از طرف دیگر شصت و پنج در صد همین صادرات به اصطلاح غیرنفتی روانه تنها پنج کشور میشود که عبارت باشند از چین و عراق و امارات و هند و افغانستان. این درجه از تمرکز شکنندگی زیادی ایجاد میکند برای بازرگانی خارجی کشور.
... و سخن آخر اینکه البته تعادل بین واردات و صادرات چیز خوبی است، ولی به شرط اینکه این تعادل از پویایی یک اقتصاد منشا بگیرد نه از زمینگیر شدن آن. تعادل فعلی در بازرگانی خارجی ایران متاسفانه ناشی از رکود شدیدی است که دامنگیر آن شده و این کشور، چون امکاناتش کم شده، به ناچار وارداتش را کم کرده، از جمله واردات کالاهای سرمایهای و واسطهای را.
البته در شرایط فعلی همه منتظرند که با پایان تحریمها بازرگانی خارجی ایران جان بگیرد ...
این انتظاری است موجه، البته به شرط اینکه جان گرفتن بازرگانی خارجی ایران با تنوع بازارهای صادراتی کشور همراه باشد و عمدتا در خدمت نوسازی واحدهای تولیدی و دستیابی آنها به کالاهای سرمایهای انجام بگیرد.
دهم دی ماه ۱۳۹۴
http://www.radiofarda.com/content/f8-iran-import-export/27460577.html
۱۴۰۴ آبان ۴, یکشنبه
«سگ اکبر شاه» یا «غلام خانه زاد»! ـ بازپخشش
«روزی نامه» ی «پیک نت»، گزارشگونه ای
با عنوان «سخنرانی مهدوی کنی در اجلاس خبرگان» درج نموده که آدم را یاد بخشی از خاطرات اردشیر زاهدی درباره ی واپسین روزهای شاه گوربگورشده می اندازد:
«ارتشبد
نصیری (رئیس ساواك) به جای پرداختن به وظایفش به یك ماشین امضاء تبدیل شده بود و
اداره ساواك با پرویز ثابتی بود.
...
شاه از او خوشش میآمد چون نصیری خودش را سگ اعلیحضرت
مینامید. اینكه او خود را چاكر مینامید از روی احترام بود و ʺچاكر“ در فرهنگ
فارسی از گذشتههای دور وجود داشته و برای عرض احترام و ارادت به كار میرفته و
اكنون هم به كار میرود. اصولاً لفظ ʺچاكر“ یك اصطلاح درباری بوده است. اما اینكه یك
نفر خود را سگ بنامد برای ما قابل قبول نبود.
من در طول زندگیم دو نفر را به كلی فاقد كارآكتر دیدهام. اولی همین ارتشبد نصیری بود كه خود را ʺسگ شاهنشاه“ مینامید و دومی دكتر اقبال بود كه میگفت ʺغلام خانهزاد“ شاهنشاه است.
جالب اینكه چندین بار میان اسدالله عَلَم و دكتر اقبال بر سر به كار بردن این اصطلاح دعوا و درگیری شده بود و اقبال میگفت او اصطلاح ʺغلام خانهزاد“ را ابداع كرده و عَلَم مدعی بود كه قبل از وی پدرش هم ʺغلام خانهزاد“ اعلیحضرت رضاشاه و محمدرضاشاه بوده است!»۱
پیشینه ی «پیک نت» در تبلیغ به سود هاشمی رفسنجانی و بزرگنمایی محاسن۲ وی، دستِ کم برای بسیاری از آگاهان سیاسی تا آن اندازه روشن است که نیازی به بازگویی آن نباشد؛ با این همه، یادآوری برخی از نمونه های چنین تبلیغاتی نه تنها تهی از فایده نیست که لبخند به لب می آورد و به گفته ی کهن سال ترها: سبب انبساط خاطر می شود! برای من البته، افزون بر اینها، زنگ تفریح خوبی است که چیزی درباره ی آن بنویسم.
در اینجا، منظورم بویژه آن نمونه های مشخصی
(کاراکتریستیک) است که زیاده روی در بزرگنمایی «عالیجناب بوقلمون»۳،
آنچنان درازا و پهنایی یافته که نوشته را به یک فکاهی یا فیلم «کارتون» مانند می کند.
این، یکی از آنهاست:
«دهمین اجلاس مجلس خبرگان روز گذشته در
تهران کار سه روزه خود را شروع کرد. این اجلاس، با سخنرانی آیت الله مهدوی کنی کار
خود را زمانی رسما آغاز کرد که هاشمی رفسنجانی وارد سالن محل برگزاری مجلس
شده و در کنار دیگر نمایندگان نشست. خبرگزاری های داخلی گزارش داده اند که آیت
الله کنی، سخنرانی افتتاحیه خود را زمانی آغاز کرد که هاشمی به مجلس آمد ...
به محض ورود او به جلسه، تقریبا تمام نمایندگان به احترام او به
پا خاستند و سپس مهدوی کنی نطق افتتاحیه مجلس را آغاز کرد ...
غایب اجلاس دیروز شیخ محمد یزدی نایب رئیس
مجلس و رئیس حکومتی حوزه علمیه قم بود که دلیل غیب او بیماری ذکر شد. این درحالیست
که وی در جلسات گذشته حتی با ویلچر هم شده درجلسات شرکت می کرد تا بلکه در انتخاب
رئیس مجلس خبرگان پیروز شده و رئیس این مجلس شود. آرزویی که در اجلاس گذشته با
مانور زیرکانه هاشمی رفسنجانی و برگزیده شدن و یا تفویض ریاست خبرگان از سوی هاشمی
به مهدوی کنی خنثی شد ...»۴
نمی خواهم چیزی بیش تر در این باره
بنویسم و تفاوتی نمی کند که بر سر «سگ اکبر شاه» یا «غلام خانه زاد» وی با هم
بستیزیم. زنگ تفریح من نیز به سر آمده و باید به کارهای دیگر بپردازم. همه چیز آن
اندازه روشن است که به گفته ی شیخ اجل:
«تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!»
ب. الف. بزرگمهر ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/09/blog-post_8718.html
برجسته نمایی ها همه جا از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر
پانوشت:
۱ ــ آخرین روزهای شاه به روایت اردشیر زاهدی
۲ ـ واژه ی «محاسن» از ریشه ی تازی دو معنی دارد؛ یک جمع واژه ی «حُسن» به معنی «خوبی ها» و دومی به معنای «ریش»!
۳ ـ «عالیجناب بوقلمون» این بار به چه رنگی در خواهد آمد؟
http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2011/03/blog-post_12.html
۴ ـ http://pyknet.net/1390/07shahrivar/16/page/32Mahdavi.php
نخیر، همینجوری هست؛ مردک همه چیز دان
از چای دبش تا برنج دبش
حضرت کیر خر! فرموده بودی:
«... در نظام اسلامی بههیچوجه اینجوری نیست؛ سرمایه محکوم نیست؛ سوء استفادهی از
سرمایه محکوم است. نمی شود هم کسی بگوید آقا سرمایه، طبیعتش سوء استفاده است.
نخیر، اینجوری نیست. می توان با مقررات درست، با مدیریت صحیح، سرمایه را در جهت
درستی هدایت کرد و راه برد. بنابراین، آنچه که ما در سیاستهای اصل ۴۴ مطرح کردیم، بههیچوجه
با اقتصاد عدالت محور منافاتی ندارد؛ بلکه به یک معنا مکمل و متمم آن است.»١
به گفته های
یکی از هموندانِ «نمایندگی اُتاک ِبازرگانی» در ویدئوی پیوست گوش فرا بده تا ببینی
آن سرمایه داری که از آن پشتیبانی می کردی و هنوز هم می کنی، تنها در یک نمونه از
کالاها، آنهم نه در «اختساد نامور به بالادستی» که در «اختساد پایین دستی»، چگونه پوست
توده های مردم ایران را می کَنند. بهانه هم نتراش که ما به ریز و شپش کارها یا
باریک تر بگویم: کارهای ریز و شپش، کاری نداریم ... این خورد و خوراک ناچیز مردمی
بجان آمده است که تو الدنگِ نادان تر از «لویی شانزدهم»٢ چیزی در این مایه خواهی گفت:
بگذار جان
شان درآید! اینجوری نیست که می میرند، نه! از بهشت زمینی ولایت مان به بهشت آسمانی
پر می کشند تا دیگر برای هر ریز و شپشی جوش نزنند.
ب. الف. بزرگمهر چهارم آبان ماه ١۴٠۴
پی نوشت:
١ ـ «سعی کنیم نگاه سوسیالیستی و مارکسیستی بر تفکر اقتصادی ما غلبه پیدا
نکند. آنها نگاه شان نگاه دیگری است. در نظام سوسیالیستی، نفس سرمایه محکوم است؛
در نظام اسلامی بههیچوجه اینجوری نیست؛ سرمایه محکوم نیست؛ سوء استفادهی از
سرمایه محکوم است. نمی شود هم کسی بگوید آقا سرمایه، طبیعتش سوء استفاده است.
نخیر، اینجوری نیست. می توان با مقررات درست، با مدیریت صحیح، سرمایه را در جهت
درستی هدایت کرد و راه برد. بنابراین، آنچه که ما در سیاستهای اصل ۴۴ مطرح کردیم، بههیچوجه
با اقتصاد عدالت محور منافاتی ندارد؛ بلکه به یک معنا مکمل و متمم آن است.» «بیانات در دیدار
دانشجویان»، ۱۶ امرداد ماه ۱۳۹۱
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=20686
٢ ـ «... وقتی بهش [«لویی شانزدهم»] گفتند: مردم نان ندارند و دسته دسته از گرسنگی دارند می میرند، گفت: خو! شیرینی بخورند!» برگرفته از یادداشت «نمی دانم چرا ...» ب. الف. بزرگمهر ۱۱ آبان ماه ۱۳۹۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/11/blog-post_4219.html
ویدئوی پیوست: نخیر، همینجوری هست؛ مردک همه چیز دان
۱۴۰۴ آبان ۳, شنبه
ما هم خورد و خوراک مان را در اینجا می جوییم
ما هم خورد و خوراک مان را در اینجا می جوییم؛ ولی از ترس پاسبانِ آسمانی و نمایندگان ریز و درشتش در این ولایت که به هر چیزی بند می کنند، جیک نمی زنیم. یادم نیست چرا ١٠میلیون را ۶ میلیون گفتیم؛ انشاء الله به بزرگی خودتان مرا ببخشید. از بس پرچانگی می کنیم، گاهی پرت و پلا می بافیم. این عکس را هم آدم نانجیبی از ما برداشت تا آبروی مان را پبش کَس و ناکس بِبَرد؛ ولی بحمدلله بخیر گذشت. می دانید هم که گُل پشت و رو ندارد.
از زبان خاله خان باجی پرچانه ی ولایت: ب. الف. بزرگمهر سوم آبان ماه ١۴٠۴
***
هم اکنون ۴۰ میلیون تومان هم برای گذران زندگی یک خانواده ۳ یا ۴ تَن کم است! آیا هزینههای آموزش و مسکن و پوشاک را بدیده گرفتهاند؟ اگر یک هموندِ خانواده بیمار شود چه؟ سال پیش هزینه ی خوراک به تنهایی، برای هر کس بیش از ۶ میلیون تومان بود و هم اکنون از ۱۰ میلیون تومان هم بیشتر شده است.
۲۹ مهرماه، فاطمه مهاجرانی [بخوان: خاله
خان باجی پرچانه در جایگاه توتی دولت «ملیجک نظام»!] با پشتیبانی از سیاست
یارانه و کالابرگ با این آماج که پشتیبانی های دولت بسنده بوده و توانسته چاله
چولههای زندگی مردم را بخوبی پُر کند، در جریان یک نشست رسانه ای چشم در چشم دوربینها
دوخت و درباره ی خط و مرز تنگدستی گفت:
«خط فقر در سال ۱۴۰۳ به ازای هر
فرد ۶
میلیون و ۱۲۸ هزار و ۷۳۹ تومان برآورد شده است.»
گزیده ای از یک گزارش در خبرنگاری «ایل و اینا» به تاریخِ یکم آبان ماه ١۴٠۴ (برگرفته از «تلگرام» دوم آبان ماه ١۴٠۴) (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی های بوم نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)
۱۴۰۴ آبان ۲, جمعه
توده ای همین نیست! ـ بازپخشش
شاعر در این زندان شدم ...
تودهای همین است دیگر. نجس است. نامش به زبانت جاری شود، باید دهانت را آب بکشی. درست همانطور که در کمیته ی مشترک وقتی بازجو میخواست او را ببرد تا شلاقش بزند، برای آنکه نجس نشود یا سر یک لوله ی کاغذی را به دستش میداد یا گوشه ی لباس زندانش را میگرفت تا او را که چشمبند داشت به سمت اتاق تمشیت هدایت کند.نه اینکه تو به خودت شک داشته باشی. نه، اما دهان مردم را که نمیتوان بست. اگر شبهه رَوَد کلامی به سود یک تودهای گفتهای، حالا میخواهد سالها حرفهایی زده و فعالیتهایی کرده باشد که تو خودت هم همانها را میزدی و میکردی؛ میخواهد سالها با شرافت در زندان جمهوری اسلامی بهسر برده باشد؛ توسط جمهوری اسلامی اعدام شده باشد؛ هر که میخواهد باشد، خیلی بد میشود. آنوقت همه یکجور دیگر به تو نگاه میکنند؛ آنقدر نگاه میکنند، تا حیا کنی؛ تا به رفع شبهه بپردازی؛ تا از او برائت بجویی. راه رفع شبهه و برائت جستن را نیز همه میدانند. اگر خودت هم ندانی به تو یاد میدهند. همانطور که به آقای اسد سیف یاد دادند.
ماجرا این است که آقای اسد
سیف ظاهراً دلش به حال مظلومیت یک همفکر سابقش میسوزد که توسط جمهوری اسلامی به
شهادت رسیده، اما هیچکس از او یادی نمیکند و حزبش حتی اسم او را نیز جزو شهدا
نمیآورد و حتی اسم او را به طور کامل نیز نمیداند. خب، وجدانش میگوید باید این
اشتباه را اصلاح کرد. اما چگونه؟ تودهای که نمیتواند شهید شود. تودهای باید یا
از پشتبام بیفتد و بمیرد یا به مرگ طبیعی و در حضیض ذلت جان به جانآفرین تسلیم
کند. اما افخمی توسط جمهوری اسلامی زندانی شده و در همان زندان در سال ۶۷ اعدام شده است. برای آنکه ذکر این واقعیت،
گَردی به دامان آقای سیف ننشاند، ایشان لازم میداند از خود با ذکر برخی توضیحات
تکمیلی درباره ی افخم رفع اتهام کند:
افخم اما جز شکم هیچ چیزی را مقدس نمیدانست. برای دستیابی به یک غذای لذیذ حاضر
بود به هر خفتی تن دهد. کم و بیش از خود و بعدها از دیگران{!} شنیدم که مشروبخواری
قهار بوده و هیچ روزش بیمشروب نمیگذشته است. («آرش»، ۱۰۴، اسد سیف، «با احترام به حقوق انسانی یک روزنامهنگار»)
بعد هم چون ظاهراً این را کافی نمیبیند، تخیل خود را به کار میاندازد تا نقاط
ضعف این برائت از تودهای را تکمیل کند:
این ظاهر زندگی افخم بود. اینکه جز این به کارهای دیگر مشغول بود را نمیدانم. {آخر}
بسیاری از مهاجرین بازگشته از شوروی، از جمله رهبران حزب توده، زندگی دوگانهای در
ایران داشتهاند. (همانجا)
... و این یعنی دست جمهوری اسلامی را در پروندهسازی از پشت بستن. این حرفها یعنی
هر چه دلتان میخواهد به آشی که آقای سیف پخته است، اضافه کنید. خب، آقای سیف،
رهبران حزب توده (یعنی همانها که جملگی از پشتبام افتادند و مردند!) چه نوع
زندگی دوگانهای داشتند؟ مثلاً قاچاق میکردند؟ مواد مخدر خرید و فروش میکردند؟
یا خیلی کارهای زشت دیگر؟ چرا رویتان نمیشود همه ی حقایق را در مورد رهبران حزب
توده بگویید تا همگان بدانند و بیش از این در گمراهی نمانند؟ اما هنوز کافی نیست.
باید دهانت را هفت بار با هفت آب بشویی تا شاید پاک شود. اصلاً این تودهایها اگر
هم تصادفاً به دست جمهوری اسلامی کشته شده باشند، حقشان بوده است. جمهوری اسلامی
که اصلاً الکی کسی را نمیکشد:
حدس میزنم(!) با اطلاعاتی که رژیم از او داشت(!)، پس از بازداشت با شکنجه و
نخستین تهدیدها، سفره ی دل باز شده باشد و حقایقی دیگر آشکار و همین باعث شده (!)
تا اعدام گردد. (همانجا)
حالا شما بگویید چرا نباید مسئولان جمهوری اسلامی از سر تا پای امثال آقای سیف را
غرق بوسه کنند. اصلاً مگر ممکن است جمهوری اسلامی کسی را آنهم یک تودهای را به
خاطر عقیدهاش کشته باشد؟! این تودهایهایی هم که کشته شدند، همگی یا زندگی
دوگانه داشتند یا شرابخوار یا شکمپرست بودند یا با اطلاعاتی که از آنها در دست
جمهوری اسلامی بود، حقشان این بود که کشته شوند!
آخر این چه قافیهای است که خورشید را خر میکند؟!
بامزه آن است که آقای سیف یا ویراستار مقاله ی ایشان برای درج در" آرش" همینها را هم کافی نمیداند و از آنجایی که بالاخره هرچه قسم بخوری که بابا یارو اصلاً مردنی و کشتنی بود، اصلاً آنقدر مشروب خورده بود که اگر هم اعدامش نمی کردند، خودش میمرد یا بگویند آنقدر شکمپرست بود که به زودی میترکید یا اصلاً آن زندگی دیگرش کلکش را میکند؛ درآن زندگی کارهایی کرده بود که اصلاً سیاسی نبود ... بازهم این تصور ممکن است باقی باشد که تو از یک تودهای سخن به میان آوردی که جمهوری اسلامی اعدامش کرده، ابتکاری به ذهن آقای سیف میرسد که دیگر کار را تمام میکند و آن این است که از عمو افخم "ایدئولوژیزدایی" (همانجا) بکند. باور کنید! عین همین کلمه و همین کار را در انتهای مقاله ی ایشان مشاهده میکنید. ایشان از عمو افخم "ایدئولوژیزدایی" میکند؛ یعنی لباس نجس و چرکین تودهای را از پیکر ایشان بیرون میآورد و به دور میاندازد و آنگاه خیالش که راحت شد "به افتخار او " که دیگر هویتی ندارد، از جا برمیخیزد و یاد او را گرامی میدارد. باور کنید این ابتکار بیبدیل به عقل جن هم نمیرسید.
همه ی آن دشنامها و پروندهسازیها و لجنپراکنیها یکطرف، اینکه هویت سیاسی فرد را از او بگیرند تا خود با آرامش کامل و وجدان راحت برای کسی که دیگر کسی نیست و موجب رنج آنها هم نمیتواند بشود و پیکان اتهام را متوجه آنها بسازد، کف بزنند، طرف دیگر. جالب است همینها که در تمامی مقالهشان تلاش شان مصروف تبرئه ی جمهوری اسلامی از قتل امثال عمو افخم شده است، در انتهای مقاله کف بر لب میآورند و دشنامی نیز نثار همین رژیم میکنند. گربه ی مرتضی علی به همین میگویند دیگر!
حرفهایی که از آقای سیف و گردانندگان نشریه ی «آرش» نقل کردیم، به اندازه ی کافی
گویا هستند و شرح و تفسیر بیشتری بر آنها لازم نیست. کسی نمیداند این آقایان که میخواهند
جامعه ی تازهای در کشور ما ایران برپا کنند که این بار دیگر واقعاً بنیادی
دمکراتیک داشته باشد و برای دفاع از آزادی بیان و دفاع از حقیقت گلو پاره میکنند،
چرا وقتی نام یک تودهای به میان میآید، ناگهان به تته پته میافتند؛ لرزه به
اندامشان میافتد؛ زبان انصافشان لال میشود و جوری حرف میزنند که آدمهایی که
دچار عقبماندگی ذهنی هستند، سخن میگویند؛ اما اگر زبالهها و لجنها را در مقاله
ی آقای اسد سیف کنار بزنید و با استفاده از مطالب این مقاله و نیز «گوگل» و گفتوگوی
کوتاهی با حتی یکی از بچههای جان به در برده ی بند ۲۰ که یافتن آنها در خارج از ایران و طرح پرسش از آنها
کار بسیار سادهای است، میتوان مطلب زیر را درباره ی میروهاب افخمی (که
بین بچههای زندان به عمو افخم معروف
بود)، نوشت و حداقل انصاف و شهامت سیاسی را نیز درباره ی یک زندانی سیاسی که جان
بر سر باور خود نهاد، رعایت کرد:
میر وهاب افخمی (عمو افخم) از جمله افراد بسیار بسیار معدود فرقه ی
دمکرات آذربایجان بود که با فراخوان حزب توده ایران و پس از انقلاب برای فعالیت در
کشور به ایران آمد. او برای مشارکت در گرداندن روزنامه ی «آذربایجان»، ارگان فرقه
ی دمکرات آذربایجان ـ سازمان ایالتی حزب توده ی ایران در آذربایجان ـ به ایران
آمد. او زندگی مرفهی در آذربایجان شوروی داشت و به عنوان یک روزنامهنویس درآمدش
بسیار بالا بود. اما در شرایطی که به عنوان کادر حرفهای حزب در ایران فعالیت میکرد،
حقوق اندکی میگرفت که به زور شکم را سیر میکرد. پس از توقیف روزنامه ی
«آذربایجان» افخم به آذربایجان رفت؛ اما دوباره برگشت تا اینبار در روزنامه ی
«مردم به زبان آذربایجانی» کار کند. با توقیف روزنامه ی «مردم» افخم نیز در عمل
بیکار شد؛ اما به دلیل توقیف گذرنامه، نتوانست به آذربایجان، نزد زن و فرزندانش
بازگردد. حزب هنگامی که افخم نتوانست از کشور خارج شود، او را به تهران آورد. او
در زیرزمین خانهای در تهران که طبقه ی بالای آن را صفرخان در اختیار داشت، مسکن
گزید. در آنجا او خاطرات صفرخان را بر نوار ضبط کرد و بعد آنها را در اختیار یکی از
دوستان جهت انتشار در خارج از کشور قرار داد. سال ١٣٦١، آنگاه که نوبت سرکوب
نیروهای مخالف و معترض، به حزب توده ایران رسید، بسیاری از تودهایها بازداشت
شدند. عدهای نیز از کشور گریختند. افخم نیز قصد خروج از کشور و بازگشت به شوروی
را در سر داشت. یک بار تا اردبیل به همراه کسی آمد؛ اما موفق نشد. بار دوم قصد
عبور از مرز را داشت که از قرار معلوم در مرز آستارا دستگیر شد.
افخم قلمی زیبا و با احساس و سبکی روان داشت. انگار آبشار واژهها را به چشم میبینی. این را کسانی که در «جمعیت نویسندگان و شاعران آذربایجان» («آذربایجان یازیچیلار جمعیتی») بودند و یا در جلسات آن شرکت داشتند، به خوبی میدانند. افخم خود در شمار بانیان و فعالین این جمعیت بود.
عمو افخم یکی از اعضای بند ۲۰ گوهردشت را تشکیل میداد که تقریباً همگی تودهای
بودند و رژیم آنها را از میان زندانیان چپ گلچین کرده بود تا در اولین موج تسویه
کشتار شوند. او و دیگر همبندیهایش میدانستند که رژیم قصد کشتار آنها را دارد؛
اما از باورهایشان دست نکشیدند و کوتاه نیامدند. عمو افخم جملهای داشت که همه ی
همبندیهایش آن را به یاد دارند:
«شاعر در این زیندان شدم».
او قصیدهای طولانی سروده بود موسوم به «قصیده ی اعدامیه» که از ارانی و روزبه شروع میشد و ادامه مییافت؛ قصیدهای که آخرین بندش را خودش تشکیل داد.
روزی که بند ۲۰ را برای دادگاههای کشتار بردند، عمو افخم یکی
از نخستین افرادی بود که به دادگاه رفت؛ دادگاهی که چند ثانیه بیشتر به طول
نکشید. بچهها تردید نداشتند که عمو افخم با افتخار از آرمانهایش دفاع کرده است و
مرگ زانوهای او را به لرزه درنخواهد آورد. عمو افخم یکی از افراد نخستین صف اعدامیهای
بچههای چپ در ۵ شهریور ۱٣۶۷ در
گوهردشت بود که بچهها دیدند با قدمهای استوار به سوی قتلگاه حسینیه رفت.
بجز دو پاراگراف آخر، بقیه ی مطلب عین نوشته ی مقاله ی آقای اسد سیف است. فکر میکنم
راه و رسم یاد کردن از یک زندانی سیاسی که جان بر سر دفاع شجاعانه از باورهای خود
گذاشت، یکجورهایی در این قالب باشد، گیرم برخلاف آقای سیف و پرویزخان، به مشروب و
غذای خوشمزه و زندگی راحت هم مختصر علاقهای داشته باشد!
مرضیه توانگر
این نوشته در برخی جاها بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است. برجسته نمایی ها نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
اگر دعای بچه مکتبی ها اثر داشت، یک ملّا زنده نمی ماند! ـ بازپخشش
«جمعی به دعای باران بیرون رفتند و همه اطفال مکتب ها را نیز با خود بردند.
ظریفی پرسید: این طفلان را کجا می برید؟
گفتند: تا دعا کنند؛ که ایشان بی گناهانند و دعای بی گناهان مستجاب است.
گفت: اگر دعای ایشان مستجاب شدی، یک مکتبدار در همه عالم زنده نماندی!»
فخرالدین علی صفی، لطائف الطوائف
برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف الف، دفتر سوم، زنده یاد احمد شاملو، چاپ دوم، تابستان ۱۹۹۵
https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/11/blog-post_75.html
دور و زمانه ی یاقوت! ـ بازپخشش
«هدف اصلاح است؛ اما وقتی با جمعیت انبوه در زندانها مواجه می شویم، اهداف قانونی و شرعی تربیت فرد با رعایت کرامت انسانی محقق نمی شود ... ما در نظام جمهوری اسلامی به نمایندگی از امام زمان (عج) و به نمایندگی از خدا در امور مردم دخالت می کنیم. اگر فردی در زمان طاغوت در زندان بود، حبسش از مجازات اُخروی او کم نمی کرد؛ اما امروز اگر این تحمل کیفر یا قصاص و شلاق و دیگر احکام توسط حکام اسلامی و شرعی انجام می شوند، یکی از آثار اُخروی آن، برای محکومان این است که این مجازات در آخرت از آنها برداشته می شود.»*
دنباله ی سخنانِ آسمانی ریسمانی «نمودار اسلام والمُفسدین»:
ما حدیث و مدیث و پیامبر و ائمه اطهار را دور زدیم و چون امام زمان را نیز نیافتیم، سرراست از خود خدا پرسیدیم! بخدا خودش گفت:
هر کس دست تان رسید را بزندان بیفکنید؛ تازیانه بزنید و
دیگر فرمان های خدا را بر آن ها جاری کنید تا بار گناهان شان کم تر شود و سبکبار
نزد ما بیایند.
ب. الف. بزرگمهر ۱۹ دی ماه ۱۳۹۷
https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/01/blog-post_96.html
* گفته های «نمودار اسلام» علی مظفری، رییس کل دادگستری «خراسان رضوی»، مشهد، «خبرگزاری ایرنا» ۱۸ دی ماه ۱۳۹۷








