صفحات

۱۴۰۲ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

بنداز بالا! به سلامتی مولای مُتَقّیان!

ـ بسمه تعالی!

ـ بنداز بالا!

ـ کدامیک را می گویی؟ این آب شنگولی یا بیت المال؟

ـ هر دو تایش؛ مگر نگفته اند: پول را بالا کشید؛ یک آب هم رویش خورد؟ این هم همان است دیگر؛ بنداز بالا! به سلامتی مولای مُتَقّیان!

ب. الف. بزرگمهر   دهم بهمن ماه ۱۴۰۲

روز و روزگار شما را نمی دانم؛ ولی ما یخ مان نگرفت

سلام برادر دینی! روز و روزگار شما را نمی دانم؛ ولی ما یخ مان نگرفت.* همه زود دریافتند که آماج هر دو رژیم پاک و مقدس مان سرکوب بلوچ ها از یکسو و کژدیسه نمودن افکار عمومی برای کاهش تب و تاب خیز برداشته است که هم در ولایت ما و هم در ولایت شما هر کدام بگونه ای دارد بالا می گیرد. دل و روده ی اختساد هر دو کشورهای مان نیز بیش از اندازه باد کرده و بیم بیش تری برمی انگیزد؛ در میان سایر کشورهای جهان، ما در جایگاه پنجم از در عقبیم و شما هم با آنکه از در عقب هفتم هستید،** روز و روزگار چندان بهتری از ما ندارید؛ بویژه آنکه در چشم و همچشمی با هندوستان نیز سخت جا مانده اید که از چشم عوام النّاس دور نمی ماند و اگر بر زبان هم نیاورند، در دل خواهند گفت: کون تان گهی است؛ همچنانکه بی هیچ پاس و سپاسی به نظام مقدس آسمانی ـ ریسمانی ولایت مان در ایران هم می گویند. برویم بنشینیم ببینیم دیگر چه ترفندهایی می توانیم بکار گیریم که حواس عوام النّاس هر دو سو را بیش تر پرت کند و هوش از سرشان برباید؛ ما که چیزی کارآتر از یک جنگ گسترده و دامنه دار سراغ نداریم؛ بجای اینکه خودمان گُرز و موشک و اینا به سر و کله شان بزنیم؛ می فرستیم شان دَم چَکِ شما؛ شما هم می توانید درست همین کار را در آن سو بکنید. بسود بازرگانان و سوداگران مان در هر دو سو نیز هست و سرِ دولت های مان نیز بی کلاه نمی ماند.

ناگفته نماند که ما بیش تر دوست داشتیم، این کار را با «عزراییل» پی گیریم که عوام النّاس بسیار بیش تری در پی مان راه بیفتند و الله الله گویان به جنگ رهسپار شوند؛ ولی به دلایلی که خودتان هم می دانید یا می توانید حدس بزنید، شدنی نیست؛ از همه مهم تر، وجود آن یابوی نادان دوباره به قدرت رسیده در آنجاست که کارش حساب و کتاب ندارد و می ترسیم بیش از این لگدهایش را نوش جان کنیم و خدای ناکرده ناکار شویم. بچشم خود می بینید که چگونه برادران از جان گذشته مان را در سوریه و حتا در خود ولایت سر به نیست می کنند. از آن بدتر، نفوذ گسترده شان در همه ی ارکان نظام مقدس مان است؛ بگونه ای که ما به بسیاری از «سربازان گمنام امام زمان» مان نیز دیگر چون گذشته نمی توانیم اعتماد کنیم؛ زبانم لال، اگر بخواهند حتا می توانند به اندرون بیت رهبر عظیم الشان هم وارد شده، هر که دست شان رسید را بگایند؛ خدا را شکر مادر ایشان دیگر در قید حیات نیست و خواهران شان هم کون شان را کژ کرده و رفته اند. خوب! برویم ببینیم چکار می توانیم بکنیم ...

از زبان «کودک همچنان خردسال نظام»:  ب. الف. بزرگمهر   دهم بهمن ماه ۱۴۰۲

* حسین امیرعبداللهیان، وزیر «کار و بار برونمرزی نظامِ خرموش پرور» که در رأس گَلّه ای به پاکستان رهسپار شده بود، هنگام درآمدن به اسلام‌آباد با پیشواز دو تن از دستیاران «وزارت کار و بار برونمرزی جمهوری اسلامی کون پاکان هندی تبار» روبرو شد.

بنیاد داده ها برگرفته از ««چوب دو سر گُه» به تاریخ  نهم بهمن ماه ۱۴۰۲ با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

** بنگرید به پرتور پیوستِ یادداشتِ «به اندازه ای باد خواهیم کرد که دشمن از گرسنگی جان به جان آفرین بسپارد»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ دی ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/01/blog-post_84.html

کو نمونه؟! کو نمونه؟! کونمونه ... ـ بازپخشش

آقا بیشعور! می بینی چه گلی کاشتی؟! اینجا که نشسته ام، فریاد می کشم:
«رهبر ما نمونه است»؛ می خوره به تپه ماهورهای روبرو و پژواکش اینجوری برمی گرده:
کو نمونه؟! کو نمونه؟! کونمونه ...

من که سر در نمیارم. انگار گروهی جِنّ و اِنس روی دامنه های اون تپه ها تمرگیدن و شوخی شون گرفته ...

تو می فهمی چی میگن؟ چرا باورشون نمی شه رهبر ما نمونه است؟!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ بهمن ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/02/blog-post_9.html

۱۴۰۲ بهمن ۹, دوشنبه

ایمان بیاورید تا رستگار شوید! ـ بازپخشش

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ آذر ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/12/blog-post_404.html


... و در همچنان روی همان پاشنه می چرخد

... و در همچنان روی همان پاشنه می چرخد؛ «برگزیدگان، همواره درون دری گردان جابجا و بازبخش می شوند!»۱ گروهبندی های تازه ای جای گروهبندی های پیشین را می گیرند که جایی چندان دور نمی روند و از لفت و لیس شان کاسته نمی شود؛ تنها کمی به سایه می لغزند تا خورد و برد پربار خود را آسوده تر پی گیرند. در همه ی این سال ها پیشرفت های شایان درنگی نیز در لاپوشانی زد و بندها و پاسداری از حق آب و گل یکدیگر نموده اند؛ بگونه ای که دیگر کم تر نشانی از تک خوری در میان شان دیده می شود؛ تک خوری هایی که در برخی باره های سال های دورتر چون آن آخوند دزد فراری به رومانی آبروریزی رسانه ای کم و بیش گسترده ای در پی داشت و دامن پر چین و چروک نظام مقدس را کمی بالا زد. نیک دریافته اند که جان و مال و ناموس و بی ناموسی شان سخت به همدیگر گره خورده و نباید خدای ناکرده چیزی به بیرون درز کند و دل «عوام النّاس» را بسوزاند. عوام النّاسی چون خر در گل مانده که وختی به «کَفِ خیابان» نیز پا می نهند «تا حقِّ خود گیرند»، دست بالا آرنگ هایی اینچنین سر می دهند: «ما دیگه رای نمی دیم» و کیر خری کاشته شده در آن بالا که می گوید: «من اولوم، سَن آلله، بیایید پای صندوق رای!»۲ تا اندازه ای یادآورِ داستانک پندآموز جاودانه عُبید زاکانی درباره ی مردک گاگولی که در خواستگاری زنی چنان کلاهی گشاد سرش نهادند که به تیزی خشنود شد.۳

ب. الف. بزرگمهر   نهم بهمن ماه ۱۴۰۲

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از پی نوشتِ یادداشت «سیاست درهای گردان در ایران هم کاربرد یافته است!»  ب. الف. بزرگمهر    ٢٦ اسپند ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/03/blog-post_8646.html

۲ ـ برگرفته از یادداشت «من بمیرم، سَن آلله، بیایید پای صندوق رای!»  ب. الف. بزرگمهر  ۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/02/blog-post_6.html

۳ ـ شخصی زنی بخواست. شبِ اول از بینی و بغلش گندی به دماغش رسید. چون به كار مشغول شد از آنجا نیز گندی عظیم بدو رسید. گفت:
خاتون، لطفی كن؛ تیزی بده، باشد كه دماغم پاره ای خوش شود.

جاودانه عُبید زاکانی

۱۴۰۲ بهمن ۸, یکشنبه

آن ها نامیرایند ...

واپسین دیدار؟ چرا؟!* چون کُردند و بسان همه ی نیاکان شان از مادها گرفته تاکنون در برابر زورگویان و ستمگران تا پای جان ایستاده و رزمیده اند؛ نه آن ها و نه دیگر خلق های ایران را نمی توان با خرموش های اسلام پیشه و توسری خورِ فرآورده ی همایش امپریالیستی «گوادالوپ» که راه را برای سوار شدن این دزدان پلید بر گرده ی ایران و ایرانیان گشود و هموار کرد، سنجید؛ چنین سنجشی بی هیچ آرش و مانش و خوار شمردن همه ی این سرفرازان است که از بهترین و بنیادی ترین سرشت ایرانیان دوران کهن همچنان برخوردارند و در کنار آذری ها، گیلک ها، لُرها و دیگر خلق های ایران زمین، هوده ی بزرگ تاریخی در پایداری و پا برجا ماندن کشوری به نام ایران داشته و دارند.

درودی از ژرفای جان و روان بر آن ها که چنین پایدار بوده و همچنان هستند. آن ها نامیرایند ...

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم بهمن ماه ۱۴۰۲

* خانواده‌های چهار زندانی سیاسی کرد: پس از نوزده‌ماه بی‌خبری، امروز فرزندانمان را زنده دیدیم، به ما گفتند این آخرین‌ دیدار است!

امروز، یکشنبه برابر با هشتم بهمن‌ماه ۱۴۰۲، پس از نوزده ماه بی‌خبری به خانواده‌ی چهار زندانی سیاسی کُرد اجازه‌ی ملاقات دادند و مادران و پدران نگران، دادخواه و پریشان، فرزندان خود  را زنده دیدند. خبر نخست امیدوارکننده بود، دیدند و فهمیدند که فرزندان شان پس از گذشت بیش از یک‌سال‌ و نیم ناپدید شدن قهری زنده‌اند. خبر دوم دردناک و فاجعه‌بار است، به آن‌ها گفتند که این اولین و آخرین ملاقات و دیدار آن‌ها خواهد بود.

در این دیدار کوتاه، چهار جوان و چهار زندانی سیاسی کُرد، وصیت‌نامه‌ی خود را به خانواده اعلام کرده و تاکید کرده‌اند که این آخرین دیدار است. صبح فردا  آخرین سپیده‌دمی است که این جوانان پیشا طلوع خورشید و گرمای زندگی را خواهند دید، اگر چنین لحظاتی وجدان‌های خاموش و انسان‌های خفته را بیدار نکند، هیچ ناقوس مرگی آن‌ها را بیدار نخواهد کرد؛ و نشان خواهد داد که ما در سرزمین مردگان، ناامیدوارانه زندگی می‌کنیم.

این آخرین درخواست و چشمداشت همه‌ی آن عزیزانی است که در تمام این مدت، با ما و در کنار ما، برای لحظه به لحظه‌ی زندگی جنگیده‌اند: تلاش ما برای نجات سایر قربانیان اعدام ادامە دارد؛ اما این آخرین اقدام و قدم‌ها برای توقف اجرای حکم این چهار زندانی است؛ فردا فرصتی برای تداوم این تلاش‌ها نخواهد ماند. هر آنچه در توان دارید در راه نجات جان فرزندانتان دریغ نکنید.

کمپین دفاع از چهار زندانی سیاسی کرد    هشتم بهمن ‌ماه ۱۴۰۲

برگرفته از «تلگرام»   هشتم بهمن ماه ۱۴۰۲

دست از داغدار کردن مادران بردارید!

مادرِ جاویدنام زانیار ابوبکری، از جانباختگان انقلابِ نامور به «زن، زندگی، آزادی» در مهاباد، پیرامون بیم برانگیز بودن بدار آویخته شدنِ چهار زندانی سیاسی کُرد، می‌گوید:
من مادر جاویدنام زانیار ابوبکری به عنوان عضوی از خانواده‌های جانباختگان راه آزادی، خواستار لغو حکم اعدام پژمان فاتحی، محمد فرامرزی، وفا آذربار و محسن مظلوم هستم. احکام اعدام را متوقف کنید، اعدام جوانان کُرد، خشم مردم را شعله‌ورتر می‌کند. از شما می‌خواهم دست از داغدار کردن مادران کُرد بردارید.

برگرفته از «تلگرام»   هشتم بهمن ماه ۱۴۰۲

ویدئوی پیوست: دست از داغدار کردن مادران بردارید!

ننگ و نفرت بر رژیم پوشالی گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم بهمن ماه ۱۴۰۲



راهپیمایی پولادین در اهواز

امروز یکشنبه هشتم بهمن ماه ۱۴۰۲، کارگران دست از کار شسته ی «گروه ملی فولاد اهواز» پس از گرد آمدن در برابر استانداری خوزستان، فرمانداری اهواز و ساختمان کانونی «بانک ملی» استان در خیابان‌های شهر راهپیمایی نموده، گِرد هم آمدند.

برگرفته از «تلگرام»   هشتم بهمن ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام نیز از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)

ویدئوی پیوست: راهپیمایی پولادین در اهواز



می خواهند سر به تن کسی جز خودشان نباشد

این بار حرامزاده های نازی، نه تنها روسیه و چین که همه ی جهان را اینچنین می خواهند؛ می خواهند سر به تن کسی جز خودشان نباشد؛ انبوه توده های مردم جهان از آن میان، در کشورهای امپریالیستی و ریزه خوارانِ دنباله روی شان در اروپای باختری و کانادا تنها و تنها باری بر دوش برگزیدگانی اندک از «جانوران موبور»ند که باید گورشان را گم کنند تا این خورشیدگَردِ کوچک سبک تر شود. برای دستیابی به این آماج هر آنچه در دست دارند را بکار گرفته و می گیرند: از بهره وری های ناروا از هوش ساختگی و دستکاری های ژنتیکی گرفته تا ساخت ویروس های بس بیم برانگیز کشتارِ گروهی و راه اندازی جنگ هسته ای؛ چنانچه جایی امن برای خودشان دست و پا کرده باشند که خوشبختانه به این یکی هنوز دست نیافته، ولی سخت در پی یافتن آنند.

نابود باد سرمایه داری و همه ی فرآورده های آن از تنگدستی و بیکاری و جنگ و درگیری میان خلق ها و ملت ها گرفته تا «نازیسم» و «فاشیسم»!

مرگ بر امپریالیست ها برهبری «یانکی» ها!

پیش بسوی برپایی سوسیالیسمی پویا و دادگرانه که در آن در روندی شتابان همه ی طبقات هازمانی از میان رفته، رهبری شوراییِ راستین و نیرومند از پایین تا بالا جایگزین رهبری دیوانسالاران شده باشد! جهانی بر این پایه، نه تنها شدنی که با همه ی بیم و امیدها در چشم انداز است.

ب. الف. بزرگمهر   هشتم بهمن ماه ۱۴۰۲

پرتورهای پیوست: پیامدهای بمباران لنینگراد در جنگ جهانی دوم و ایستادگی جانانه ی مردم «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در برابر ددمنشان آلمان نازی

آموزش در کنار دبستانی ویران شده در پی بمباران لنینگراد از سوی نیروهای آلمان نازی (هشتم سپتامبر ۱۹۴۱)

سربازان پدافند هوایی ـ لنینگراد (روسیه)

گفتارنامه ی گروهی از زندانیان «زندان قزلحصار»

خطر اعدام قریب‌الوقوع محسن مظلوم، وفا آذربار، محمد فرامرزی و پژمان فاتحی، چهار زندانی سیاسی کرد جدی‌تر از همیشه شده است. جمعی از زندانیان زندان قزل‌حصار در بیانیه‌ای نوشته‌اند: «پیوسته خبر جگرسوز آخرین ملاقات داده‌شده به یکی از همبندیان و یا هم سلولی‌هایمان را می‌شنویم و به دنبال آن و با طلوع صبح صدای آمبولانس و حمل پیکرِ پاک و بی‌جان عزیزان‌مان برای تحویل به خانواده‌های‌شان.»

روزگاری می‌خواندیم و می‌شنیدیم که فقط در روزهای جمعه «خون جای بارون می‌چکد.» از دهه شصت اغلب روزها و اکنون تمام روزهای هفته است که از پیکر این سرزمین و مردمش خون می‌چکد. تمام سحرگاهان، همه بامدادان و هر بانگ نماز را به خون آغشته و رنگین کرده‌اند و ما که در زندان قزلحصار در مرکز این کشتار و قتل عام سراسری قرار داریم، همه روزه (و عموما) روزهای سه‌شنبه و چهارشنبه با اعدامِ هم سلولی‌ها و همبندی‌هایمان روز را آغاز می‌کنیم.

پیوسته خبر جگرسوز آخرین ملاقات داده‌شده به یکی از همبندیان و یا هم سلولی‌هایمان را می‌شنویم و به دنبال آن و با طلوع صبح صدای آمبولانس و حمل پیکرِ پاک و بی‌جان عزیزان‌مان برای تحویل به خانواده‌های‌شان.

در سراسر دنیا حکومت‌ها نمادهایی چون شاهین و شیر و عقاب و غیره را بعنوان نماد قدرت و اقتدار خود برگزیده‌اند؛ ولی این حکومتِ سرداران و مشایخ اعدام «حلقه طناب دار» را به نماد قدرت خود تبدیل کرده است… و حقوق بشر را هم با طناب دار حلق‌آویز و یا به سنگسار کشیده‌اند ...؛ ولی زهی افتخار و شرف و سربلندی برای این مردم وجوانانِ پاکبازش که در چنین شرایط کشتار و اختناقی چهره‌هایی چون ژینا و سارینا، نوید افکاری و میلاد زهره‌وند، محسن شکاری، مهدی کرمی و قاسم و ایوب و حال محمد قبادلو و فرهاد سلیمی را نماد و سمبلی بر پرچم‌های خود انتخاب می‌کنند تا از این پس، چهره‌های پاک و معصوم این قهرمانان باشد که برای کوهها نماد مقاومت و ایستادگی، برای بهار سرمشق زندگی، برای مشعل الگوی شعله‌وری، برای قلب‌ها نماد عشق و برای پرچم نماد هویّت و افتخار باشند تا چهره و رخساره آنها برای فداکاری و ایثار مصداقی عینی باشد و برای همیشه تاریخ در اهتزاز.

یادشان گرامی و راهشان پر رهرو

جمعی از زندانیان زندان قزلحصار ـ بهمن ماه ۱۴۰۲

برگرفته از «تلگرام»   هشتم بهمن ماه ۱۴۰۲

۱۴۰۲ بهمن ۵, پنجشنبه

یکی هم برای آن آقا ببرید! ـ بازپخشش

فروش نشان های شایستگی در بازار تهران

بیا بابا! نوبرشِ ... مدال لیاقت داریم! از همه رقم، هسته ای، خسته ای، وین، لوزان، ژنو، مدال سخنوری، مداحی، مدالِ ...

ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ تیر ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/07/blog-post_42.html



۱۴۰۲ بهمن ۳, سه‌شنبه

با چنین رژیمی تبهکار، ایران هر روز بیش تر در باتلاق فرو خواهد رفت! ـ بازپخشش

کاریای نیروهای میهن پرست و انقلابی در چنین شرایطی، جز بسیج توده های مردم برای سرنگونی چنین رژیمی نیست و نمی تواند باشد!

در زیر تنها بخشی از یک گزارش درباره ی زخمی شدن پیرزنی دستفروش در اهواز با «شوکر» (باتون های الکتریکی)۱ را از رسانه ی رسمی رژیم دزدان اسلام پیشه آورده ام. در نگاه نخست، آن هم در کشوری که حتا روزانه دزدی ها و پولشویی های بسیار بزرگی در آن روی می دهد و بسیاری حقوق فردی و اجتماعی آدمی به بهانه و زیر پوشش شریعتی وامانده زیر پا نهاده می شود، شاید چنین رخدادی چندان چشمگیر نباشد؛ ولی بر بنیاد زبانزد «مشت نمونه ی خروار!» به اندازه ای بسنده، گویا و نمودار چگونگی برخورد رژیمی ضدملی و ضد خلقی با توده های مردمی در بند گرفتار شده است.

دروغ های آشکار «معاون خدمات شهری شهردار اهواز» که به شیوه ی احمدی نژادی و بگونه ای دوپهلو از سویی بنیاد ماجرای غم انگیز روی داده را نادیده گرفته و از سوی دیگر «جلوگیری ناپذیر بودن درگیری ها» را می پذیرد به نوبه ی خود چشمگیر و شایان درنگ است؛ گرچه در کشوری که "رهبر" نابکار و ناکارآمد آن، درباره ی کمابیش هر چیزی دروغ گفته و آنجا که گند و گه کارهایش رو می شود، می کوشد آن را به گردن این و آن بیندازد از سایرین که گاه در تبهکاری و بی چشم و رویی وی را نیز پشت سر می گذارند، چه چشمی می توان داشت؟ چه برسد به یک مامور شهرداری که او نیز دستش به روی مردمی بیچاره که هست و نیست شان را از دست داده اند، باز است و آن هم با باتون الکتریکی!

یکبار دیگر در اینجا برای هر کسی که گوشی شنوا دارد، یادآور می شوم:
ایران، کشوری از درون چنگ اندازی شده۲ است که مُشتی دزد و تبهکار بر آن فرمان می رانند!۳ کاریای نیروهای میهن پرست و انقلابی در چنین شرایطی، جز بسیج توده های مردم آن کشور برای سرنگونی چنین رژیمی نیست و نمی تواند باشد!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۰ آذر ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/12/blog-post_25.html

پی نوشت:

۱ ـ بر بنیاد آزمون های تاکنون پایور شده، شماری از مردم در کشورهای گوناگون جهان و بویژه «ایالات متحد» در پی کاربرد باتون های الکتریکی جان سپرده اند! آماری در این زمینه از کشور سگ مذهب زده مان ندارم.   ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ آذر ماه ۱۳۹۵  

۲ ـ «ایران، کشوری از درون چنگ اندازی شده!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۵ اَمرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/08/blog-post_75.html

۳ ـ «مشتی دزد و تبهکار بر ایران فرمان می رانند!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۲ مهر ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/10/blog-post_79.html 

***

ضربات شوکر بر تن دستفروش اهوازی/ مامور متخلف شهرداری اهواز مجازات می شود

اهواز - ایرنا - در پی ضرب و شتم یکی از دستفروشان توسط ماموران شهرداری اهواز، معاون فرماندار اهواز گفت: این حادثه پیگیری و با مامور خاطی برخورد می شود.

انتشار گسترده تصاویر سیلی خوردن زن دستفروش فومنی در روزهای اخیر در شبکه های اجتماعی بحث ضرب و شتم دستفروشان و حقوق آنها را دوباره مطرح کرده است.

پیش از این نیز مرگ کارگر بازیافت با ضرب و شتم ماموران شهرداری تهران نگاه ها را متوجه عملکرد ماموران شهرداری ها کرده و موجی از انتقادات را نسبت به آنها در پی داشت؛ اما آنطور که پیداست این حوادث نتوانسته مانع ادامه رفتارهای خشن ماموران شهرداری در مواجهه دستفروشان و اصلاح شیوه برخورد با آنها شود.

پیش از این شهروندان بارها شاهد برخوردهای نامتعارف ماموران شهرداری اهواز برای جمع آوری بساط دستفروشان بوده اند، اما شب گذشته انتشار تصاویری از ضرب و شتم یکی از دستفروشان به وسیله یک مامور اجرائیات شهرداری اهواز واکنش هایی را به همراه داشته است.

در این تصاویر یکی از ماموران اجرائیات شهرداری اهواز با یک دستفروش در یکی از خیابان های مرکز شهر (بازار عبدالحمید)، درگیر می شود و با شوکر او را مضروب می کند.

یکی از شاهدان عینی در این باره به ایرنا گفت: «ظهر سه شنبه سه چهار نفر از ماموران اجرائیات شهرداری برای جمع آوری بساط یکی از دستفروشان در یکی از خیابان های فرعی نادری مراجعه کرده بودند.» وی که خواست نامش فاش نشود، با بیان اینکه فرد دستفروش با ماموران درگیر نشده است، افزود: «این دستفروش قصد داشت از ضبط اموال و اجناس خود که می گفت به صورت نسیه خریداری کرده، ممانعت کند؛ اما ماموران نپذیرفتند و بعد از اصرار و فریاد زدن فرد دستفروش، با شوکر وی را مضروب کردند.»

 معاون خدمات شهری شهردار اهواز با تکذیب این حادثه گفت: «مسوول واحد اجرائیات شهرداری اهواز ظهر دیروز به تنهایی در خیابان های مرکزی مشغول گشت زنی بوده که تعدادی از دستفروشان به او حمله می کنند و او ناچار می شود که از خود دفاع کند و با آنها درگیر شود.»

علیرضا حلاج ادامه داد: «بعد از درگیری با کلانتری محل تماس گرفته شده و دستفروش بازداشت می شود.» وی نسبت به استفاده از شوکر توسط مامور اجرائیات اظهار بی اطلاعی کرد و افزود: «هیچکدام از ماموران اجرائیات شهرداری 'شوکر' در اختیار ندارند.» حلاج افزود: «دستفروشان به تذکرها و اخطارهای ماموران اجرائیات که وظیفه ممانعت از حضور آنها در خیابان نادری را دارند، بی توجهی می کنند؛ بنابراین این درگیری ها اجتناب ناپذیر است.» وی تصریح کرد: «ماموران اجرائیات شهرداری نیز بارها در این درگیری ها مجروح و مصدوم شده اند.» این مقام مسوول با بیان اینکه شهرداری اهواز برای ساماندهی دستفروشان طرحی ارائه کرده است، اظهار داشت: «دستفروشی ریشه های متعددی از جمله افزایش نرخ بیکاری دارد و ساماندهی دستفروشان همکاری همه مسوولان استان را می طلبد.» به گفته وی شهرداری اهواز پارک ربیع را برای استقرار دستفروشان هسته مرکزی شهر اهواز پیشنهاد و آماده سازی کرده بود که دستفروشان با این محل موافقت نکرده اند.

...

«ایلنا»، ۱۷ آذر ماه ۱۳۹۵

http://www.irna.ir/fa/News/82337453/

این گزارش از سوی اینجانب تنها در نشانه گذاری ها ویرایش شده است. بختی برای ویرایش بیش تر آن نداشتم. برجسته نمایی های متن همه جا از آنِ من است و بخش دوم آن را که پیگیری ماسمالی نابکاری انجام شده از سوی این یا آن "مقام" رژیم سگ مذهب بود را نیز پیراسته ام.   ب. الف. بزرگمهر  ۲۰ آذر ماه ۱۳۹۴

زیرنویس تصویر:

در این تصاویر یکی از ماموران اجرائیات شهرداری اهواز با یک دستفروش در یکی از خیابان های مرکز شهر (بازار عبدالحمید)، درگیر می شود و با شوکر او را مضروب می کند.

«این دستفروش قصد داشت از ضبط اموال و اجناس خود که می گفت به صورت نسیه خریداری کرده، ممانعت کند؛ اما ماموران نپذیرفتند و بعد از اصرار و فریاد زدن فرد دستفروش، با شوکر وی را مضروب کردند.»

برگرفته از «ایلنا»، ۱۷ آذر ماه ۱۳۹۵

http://www.irna.ir/fa/News/82337453/

حتا الاغ رسول الله هم چنانچه زنده بود به گَرد ما نمی رسید ... ـ بازپخشش

شنیدی فرماندار کرمانشاه چه گفت،* کیر خر بیشرف؟! از روزگار قاجار که از آن، چندین و چند بار ستایش کرده بودی، داریم رد می شویم و بسوی دوره ی ایلخانان مُنگُل (همانا مغول!) رهسپاریم. مردم بجز دیگر بدبختی های گریبانگیرشان از توان پرداخت اجاره بهای خانه نیز ناتوان شده اند و این تنها در کرمانشاه نیست؛ در بوشهر و بسیاری شهرهای دیگر ایران نیز انبوه بزرگی از مردم تهیدست شده به چادرنشینی و کَپَرنشینی و زیستی سگی در آلونک هایی سرهمبندی شده از کارتن و حلبی رانده شده اند. اینک می توانی با دُمت گردو بشکنی و از پله های واژگون پیشرفت انقلاب اسلامی داد سخن بدهی، مردک گوزمشنگ:
بعله جان برادر! حتا الاغ رسول الله که برای خودکشی بسوی آن چاه چهارنعل تاخت، چنانچه زنده بود به گَرد ما نمی رسید ...

ب. الف. بزرگمهر   ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۸  

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/06/blog-post_54.html

* فرماندار کرمانشاه گفت:
«مردم با بیان اینکه توان پرداخت رهن و اجاره بهای تعیین شده از سوی صاحبان واحدهای مسکونی را ندارند، در مراجعات خود طلب چادر می‌کنند.» برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران» ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۸

شعارهای سر داده شده از سوی مردم ایران، یک آرش بیش ندارد ـ بازپخشش

رژیم تبهکار فرمانروا بر ایران باید گور خود را از این سرزمین باستانی گم کند!

به گزارش زیر اندکی باریک شوید! بخوبی روشن بود که پس از پشتیبانی نیرنگبازانه ی لات بی سر و پای «یانکی»: «دونالد ترامپ» از پرخاش گسترده ی مردم ایران به اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی سخت ناگوار و بیم برانگیز و گفتن نه به رژیم تبهکار دزدان اسلام پیشه که در شعارهای بگونه ای گسترده سر داده شده ای چون: «مرگ بر جمهوری اسلامی!»، «مرگ بر دیکتاتور!»، «اسلام را پله کردند، مردم را ذِلّه کردند» و «سیّدعلی حیا کن، مملکت را رها کن!» آشکارا بازتاب یافت، بهانه ای نیکو برای رژیم ضد ملی و زنهارخواه اسلام پیشگان فراهم می آورد تا سرراست و ناسرراست، جنبش توده ای مردم ایران را بکوبند و آن را به بیگانه و آنچه در همین گزارش «بدخواهان کشور» نامیده شده، هماوند نمایند؛ و ناگفته نگذارم که واکنش طوطیِ وزارت نامور به «خارجه» به گفته های آن لات بی سر و پا، نه بدترین که در سنجشی نسبی با یاوه گویی های شکمبارگانی در جایگاه «امام آدینه» ی اینجا و آنجا یا کله خرهایی دهن دریده و دیگر چابلوسان «ولایت»، شاید بهترین شان باشد؛ واکنشی که از سفسطه گویی، گزافه گویی و دروغ تهی نیست!

به هر رو، درباره ی پشتیبانی فریبکارانه ی دم و دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها از جنبش مردم ایران با بخش هایی از سخنان این طوطی گماشته در آن وزارتخانه ی سر تا پا انباشته از خبرچینان انگلیسی و «یانکی» و خدا نیز نمی داند کدام کشورهای دیگر، همداستانم؛ ولی با دروغ بزرگ بر زبان رانده شده از سوی وی در این باره که:
«قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ساختارهای دموکراتیک را برای حمایت قانونی از خواسته‌های مدنی مردم پیش بینی کرده است و امکان پیگیری این خواسته‌ها در چارچوب قانون کاملا امکان پذیر است» (گزارش زیر)، نه تنها ناهمداستانم که آن را برنمی تابم. زیرا هنگامی که در همان «قانون اساسیِ» دستبرد زده شده، «ولایت فقیه» از چنان جایگاه خداگونه، بی هیچ پاسخگویی به مردم که بس فراتر از «شاهنشاهی» است، برخوردار شده و سرراست با الله تازی در آسمان هفتم سر و کار دارد، دیگر سخن سرایی درباره ی «قانون اساسی» و هر قانون دیگری و بگونه دربرگیرنده: «قانون»، کاری بیهوده خواهد بود. این نیز بماند و در اینجا به آن نمی پردازم که چنان دستبردی به نخستین «قانون اساسی» برآمده از انقلاب بهمن ۵۷ با همه ی نارسایی ها، کاستی ها و دوپهلوگویی هایش که در پی، «ولایت فقیه» به «ولایت مطلق فقیه» فرارویید، در کردار به ولایتی ایلخانی دگردیسه می شود که در آن هر کُرّه بزی در جایگاه خود، اگر خدا هم نباشد، نیمه خدایی بیشرم و آبرو از آب درمی آید که به دلخواه خویش می بُرّد و می دوزد؛ تا اندازه ای همان «آتش به اختیار» که «ولی سفیه» کنونی بر زبان کژدم گزیده اش رانده بود! نزدیک ترین و زشت ترین نمونه ی آن نیز بگمانم، بُریدن ۶۳ سال زندان از سوی یکی از برادران تازی ـ انگلیسی در جایگاه ریاست «قوه [نامور به] قضایی» برای "زبان درازی" یکی از هموندانِ «گروه جن گیران امام زمانی» است:
۶۳ حساب بانکی ام را برُخ می کشی؟ برایت ۶۳ سال زندان می بُرّم تا در آنجا کفن بپوسانی!

امیدوارم برداشت نابجا نیز نشود. آماج سخنم پشتیبانی از آن بخت برگشته یا گروه وی نیست که به نوبه ی خویش، بزرگ ترین زیان ها را برای ایران به بار آوردند.

این نکته نیز بگمانم برای همگی از آن میان، دست اندر کاران رژیم باید روشن باشد که برجسته ترین شعارهای سر داده شده از سوی مردم ایران، یک آرش بیش ندارد:
رژیم تبهکار فرمانروا بر ایران با همه ی عمله و اکره اش باید گور خود را از این سرزمین باستانی که آن را به گند و گُه کشیده و بوته ای نشاشیده بر جای ننهاده اند، گم کند! گم و گور شدنی که چنانچه بهنگام بدست همچنان توانای مردم ایران انجام نپذیرد، دیر یا زود، در شرایطی بسیار بدتر از امروز که توده ی مردم شاید دیگر توان برخاستن و نای پرخاش کردن را نیز از دست داده باشد، بدست کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها رخ خواهد داد. چنین مباد!

ب. الف. بزرگمهر    نهم دی ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/12/blog-post_609.html 

***

سخنگوی وزارت خارجه: مردم ایران حمایت فریبکارانه مقامات آمریکایی از تجمعات اخیر را چیزی جز ریاکاری نمی دانند

تهران - ایرنا – سخنگوی وزارت امور خارجه اظهار داشت : مردم بزرگ ایران حمایت فرصت‌طلبانه و فریبکارانه مقامات آمریکایی از برخی تجمعات در روزهای اخیر در بعضی از شهرهای ایران را چیزی جز نیرنگ و ریاکاری دولت آمریکا نمی‌دانند.

سخنگوی وزارت خارجه: مردم ایران حمایت فریبکارانه مقامات آمریکایی از تجمعات اخیر را چیزی جز ریاکاری نمی دانند

به گزارش روز شنبه ایرنا از مرکز دیپلماسی رسانه ای وزارت امور خارجه، بهرام قاسمی ضمن محکوم کردن این اظهارات سخیف، بی‌ارزش و فاقد اعتبار، گفت: مردم ایران هیچ ارزش و اعتباری برای ادعاهای فرصت‌طلبانه مقامات آمریکایی و شخص آقای ترامپ، قائل نیستند.

رئیس مرکز دیپلماسی عمومی و رسانه ای وزارت امور خارجه تصریح کرد: مردم ایران بزرگترین پشتوانه امنیت و پیشرفت کشور هستند.

وی افزود: مشارکت مردم در انتخابات برای تعیین سرنوشت شان و حضور فعال آحاد ملت در نظارت و نقد دستگاه‌های اداره کشور ضامن شکوفایی و بالندگی کشور و انقلاب اسلامی است و حضور هوشمندانه همین مردم مهمترین عامل مقاومت در برابر بدخواهان کشور و مردم است که دولت آقای ترامپ ثابت کرده در راس این بدخواهان قراردارد.

قاسمی تاکید کرد: مردم ایران هیچ ارزش و اعتباری برای ادعاهای فرصت‌طلبانه مقامات آمریکایی و شخص آقای ترامپ، قائل نیستند.

سخنگوی وزارت امور خارجه ادامه داد: مردم بزرگ ایران قطعا مشارکت فعال آقای ترامپ در نقض حقوق بشر مردم فلسطین و یمن و بحرین را از نزدیک پیگیری کرده و محدودیت‌های اعمالی و خصومت‌های کینه‌توزانه رئیس جمهور آمریکا با مردم فرهیخته ایران در ممانعت از ورود آنان به خاک آمریکا و بازداشت تعدادی زیادی از ایرانیان مقیم در این کشور به بهانه‌های واهی را به یاد دارند.

وی افزود: به همین دلیل، حمایت فرصت‌طلبانه و فریبکارانه همین مقامات از برخی تجمعات در روزهای اخیر در برخی از شهرهای ایران را چیزی جز نیرنگ و ریاکاری دولت آمریکا نمی‌دانند.

قاسمی خاطرنشان کرد: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ساختارهای دموکراتیک را برای حمایت قانونی از خواسته‌های مدنی مردم پیش بینی کرده است و امکان پیگیری این خواسته‌ها در چارچوب قانون کاملا امکان پذیر است.

سخنگوی وزارت خارجه کشورمان با یادآوری قریب به 70 سال مداخلات دولت‌های مختلف آمریکا در امور داخلی کشورمان از جمله مدیریت و رهبری کودتا علیه دولت ملی و قانونی در ایران، حمایت‌های بیدریغ از سرکوب و ارعاب رژیم منحوس پهلوی در سرکوب آزادیخواهان ایران و حمایت تمام عیار از رژیم جنایتکار صدام حسین در دوران 8 ساله جنگ تحمیلی؛ تاکید کرد: مقامات آمریکا در موضعی نیستند که برای ملت بزرگ و فهیم ایران دلسوزی کنند.

«ایرنا»  نهم دی ماه ۱۳۹۶

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.   ب. الف. بزرگمهر

۱۴۰۲ بهمن ۱, یکشنبه

سروده ای بسیار زیبا از بیدل دهلوی ـ بازپخشش

مُلک هستی تا عدم لبریزِ غفلت های ماست
گر بفهمد کس همین دنیاست،‌ عُقبایی که‌ نیست

بیش از آن‌ کز وهمِ دی آیینه زنگاری‌ کنید
در نظرها روشن است امروز، فردایی‌ که نیست.

بیدل دهلوی

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/01/blog-post_5671.html

آیا سرانجام ناگزیر خواهیم شد شاهرگِ زندگی شما نفتخواران بی همه چیز را ببندیم؟

از کار دست شستن های کارگری در سامان های نفتخیز پی گرفته می شوند.

کارگران پالایشگاه های اول، سوم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم، نهم، دهم و دوازدهم پارس جنوبی روز شنبه دست به تجمع های اعتراضی زدند.

این کارگران در پیامهایی اعلام نمودند تا رسیدن به خواسته های خود و پاسخگویی مسؤلان و مدیران بر ساعات و روزهای تجمعات خود خواهند افزود.

طبق گزارش ها، تلاش های مدیران داخلی و حراست پالایشگاه ها برای متفرق نمودن کارگران با شکست مواجه شده و کارگران در برابر آن ایستادگی نمودند.

خواسته های این کارگران علاوه بر حذف شرکتهای پیمانکاری، اجرای کامل طرح طبقه مشاغل، بهره مندی از نفت-گاز کارت، بن کارت و اعمال مرخصی ۲ به ۲ برای کارگران پشتیبانی و…می‌باشد. همچنین کانال گروه «اتحاد بازنشستگان» گزارش کرده است: صبح امروز سی دیماه ۱۴۰۲ صدها تن از کارگران قرارداد موقت صنعت نفت شاغل در شرکت های مناطق نفت خیز جنوب و شرکت ملی حفاری برطبق فراخوان قبلی، مقابل درب ورودی شرکت مناطق نفت خیز جنوب در شهر اهواز، تجمع اعتراضی بزرگی برپا کردند.

انبوهی از مزدوران امنیتی و نیروهای حراست به محل اعزام شده بودند که از ورود کارگران به محوطه داخل شرکت ممانعت کردند. کارگران به سه گروه تقسیم شده و از درهای فرعی خود را به داخل شرکت رسانده و درب اصلی را گشوده و وارد شرکت شدند. کارگران متحد و یکپارچه شعار می دادند اگر به خواست هایشان رسیدگی نشود تولید را متوقف خواهند کرد.

شایان ذکر است که کارگران شرکت پیرا حفاری نیز با اعلام همبستگی به این تجمع پیوستند.

افزون بر این، همزمان با تجمع گسترده کارگران در اهواز، بسیاری از نیروهای قرارداد موقت در محل کار خود نیز تجمعاتی برپا کردند.

جمعه ۲۹ دی ماه ۱۴۰۲ جمع کثیری از کارکنان شریف شرکت نفت فلات قاره ایران منطقه عملیاتی لاوان با تجمع خود خواستار رسیدگی عاجل به مطالبات به حق خود شدند. اهم مطالبات آنان عبارت است از:

برکناری مدیران نالایق؛ حذف محدودیت حق سنوات؛ سقف حقوق و تفکیک اقماری برابر است با بی انگیزگی و نام امیدی کارکنان، کار در مناطق عملیاتی سقف ندارد، تفکیک مشاغل به تخصصی و پشتیبانی مساوی است با ایجاد تفرقه، تحقیر کارکنان و توهین به آنها، پرداخت کامل سنوات بازنشستگی مطابق با سالهای خدمت، سقف حقوق، بی منطق و ناعادلانه است، اصلی ترین سختی کار در مناطق عملیاتی دوری از خانواده و زندگی عادی است، عدم ادغام صندوق بازنشستگی صنعت نفت با سایر صندوق های ورشکسته بازنشستگی، عودت کسورات مازاد مالیات، اجرای کامل مفاد ماده ۱۰.

برگرفته از «تلگرام»   ۳۰ دی ماه ۱۴۰۲

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  برنام و زیربرنام از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر

 

پیام رُک و پوست کنده ی بیماران دردمند را می شنوی؟

می شنوی کیر خر مادربخطا؟ این پیام رُک و پوست کنده ی بیماران دردمند و رنجور یا بزبان کژدم گزیده و کژ و کوله ی تو و تازی تباران دیگر: «معلولین» است که می دانم اگر در میان شان بیماران آسیب دیده ی مغزی هم باشند، هیچکدام به اندازه تو موش حقیر بیشرف از این سویه آسیب ندیده اند. می شنوی یا شاید گوش هایت را می پوشانی تا نشنوی:
وخت رفتن یا بهتر بگویم، گور خود گم کردن تو و رژیم پوشالی، لرزان و هرجایی ات مدت هاست رسیده و بگفته ای باریک به یاری «دیرکرد بازه» یا همانا «تاخیر فاز» همچنان از این ستون به آن ستون می پرید و پشتوانه هایی در هر چارسوی جهان می جویید تا زیست ننگین انگلوار خود را پی گیرید؛ اگر نمی دانی یا نمی خواهی بدانی نیز بوی بیم برانگیز آن به هر رو آزارت می دهد. چگونگی آن را نمی توان پیشاپیش گمانه زد؛ گرچه روشن است (دستِکم برای من) که بدون آسیب رساندن های باز هم بیش تر به میهن ارژمندِ باستانی مان در همدستی با گروهک های تروریستی که خود پرورده اید، گورتان را به آسانی گم نخواهید کرد. با این همه، امیدوارم و روند همبستگی میان خلق های های میهن مان و سازماندهی فزاینده و پیگیر طبقه کارگر دلاور و جانفشان ایران با همه ی آسیب هایی که به آن رسانده و برومندترین های شان را به کنج زندان ها فرستاده یا سر به نیست کرده اید، نشانگر و نویدبخش آن است، چنان آسیبی تا اندازه ای بسیار کاهش یابد و ایران ارژمندمان از چنگ تبهکارترین و بی آبروترین رژیم تاریخ خود رهایی یابد.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ب. الف. بزرگمهر   یکم بهمن ماه ۱۴۰۲

 ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام» به تاریخ یکم بهمن ماه ۱۴۰۲):

پیام رُک و پوست کنده ی بیماران دردمند را می شنوی؟



۱۴۰۲ دی ۳۰, شنبه

روباه تبهکار اروپایی، تنها نیمی از هستینگی شناخته شده ی تاریخی را بازگو نمود

روباه تبهکار اروپایی، تنها نیمی از هستینگی شناخته شده ی تاریخی را بازگو نمود* و دانسته و آگاهانه یادش رفت بگوید که «تشکیلات خودگردان پلستین» برهبری زنهارخواری به نام «محمود عباس» که وی و دیگر همپالکی های بکار گماشته ی امپریالیست ها می خواهند وی را به همه ی مردم پلستین در آن دو تکه سرزمین کوجک سر تا پا وابسته به «عزراییل» گرانبار کنند، زمین تا آسمان از «سازمان آزادیبخش پلستین» برهبری زنده یاد یاسر عرفات دور است. این روشنفکر مزدور تبهکار بخوبی می داند ـ و نمی تواند نداند ـ که تنها گزینه ی درست و کارآ برای گشودن گره کور تاریخی دسته گل به آب داده ی امپریالیست های انگلیسی و خریت «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در هنجارمند نمودن (برسمیت شناختن) کشور ساختگی «عزراییل»، کوشش برای همزیستی آشتی آمیز میان یهودیان و عرب ها و دیگر باشندگان آن سرزمین تاریخی است که همه ی زمینه های درخورِ هازمانی و تاریخی دنباله ی کار «سازمان آزادیبخش پلستین» در کالبد نخستین آن را دربر دارد. پرتور پیوست، تنها گواهی کوچک از آن است.

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ دی ماه ۱۴۰۲

بنیاد داده ها برگرفته از «تلگرام» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون کمانه از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

* جوزپ بورل، نماینده عالی سیاست خارجی و امنیت اتحادیه اروپا گفت:
اسرائیل پیشتر جنبش پلستینی حماس را برای تضعیف تشکیلات خودگردان پلستین تحت رهبری رقیبشان، جنبش آزادیبخش ملی پلستین (فتح) تامین مالی کرده بود.

بورل در یک سخنرانی در اسپانیا گفت:
«بله، حماس از سوی دولت اسرائیل که در تلاش برای تضعیف تشکیلات خودگردان پلستین به رهبری فتح بود، تامین مالی شد.»

جنبش حماس بر بنیاد شاخه ی پلستینی «جنبش اخوان المسلمین» پدید آمد. در پایان دهه ۱۹۷۰، «حزب لیکود» که در اسرائیل به قدرت رسید از «اخوان المسلمین پلستین» پشتیبانی کرد تا خود را چون همچشم «فتح» بشناساند.

برگرفته از «چوب دو سر گُه»   ۲۹ دی ماه ۱۴۰۲

بختی برای ویرایش گسترده ی این نیمچه گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر

زیرنویس پرتور:

پرخاشگران سرگرم باز کردن یک بَنِر بزرگ برای کناره گیری و بدادگاه کشاندن «بنیامین نتانیاهو»، نخست وزیر عزراییل در جریان پرخاش های گسترده ی خیابانی در رویارویی با «برنامه ی بازنگری قضایی دولت عزراییل» در نزدیکی «کانون خرید آزریلی» در تل آویو ـ ۲۳ سپتامبر ۲۰۲۳ (پیش از آغاز یورش بس گمان برانگیز «حماس» و درگیری های در پی آن که به مرگ شمار بسیاری از شهروندان بویژه زنان و کودکان عرب پلستینی انجامید).

بذار بهت بگم؛ حرفامُ آخر نزنم. من نمی خوام رای بدم

ریشخندی جانانه و دلنشین درباره ی برگماری های دوره ای رژیم دزدسالار سگ مذهب زیر نام «انتخابات»

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ دی ماه ۱۴۰۲

ویدئوی پیوست برگرفته از «تلگرام» (برنام برگرفته از بوم ویدئو):

بذار بهت بگم؛ حرفامُ آخر نزنم. من نمی خوام رای بدم



چگونگی حقوق فردی و اجتماعی زن، نمودار روشن مانش آزادی در چارچوب طبقاتی و اجتماعی است! ـ بازپخشش

برخی نام آن را شوخی و خوشمزگی گذاشته اند و برخی دیگر با گواه گرفتن چنین "شوخی" خُنک و ناجوانمردانه، خود را و توده ی مردم ایران را خوار و کوچک می شمارند. منظورم، آب پاشی به زنان و دختران است که بسان اسیدپاشی نه در یک شهر که در شهرهای گوناگون رخ داده و می دهد.

از دید من، هم اسیدپاشی به روی زنان و هم آب پاشی در پی آن، اگر از برخی موردهای خوشمزگی های ناجوانمردانه ی آن بگذریم، کاری حساب شده و سازماندهی شده از درون حاکمیت جمهوری اسلامی با آماج های گوناگون بوده و هست. مهم ترین آماج آن، کژدیسه کردن افکار عمومی از مهم ترین دشواری های جامعه است که دولت برگمارده شده ی حسن فریدون روحانی تا همین جای کار بروشنی نشان داده از خواست و توان سمتگیری اقتصادی ـ اجتماعی به سود توده های مردم برخوردار نیست تا گرهی از دشواری های سترگ پدیدآمده از نابخردی ها و نابکاری های تلمبار شده به درازای دهه ها را بگشاید. سیاست های سرمایه داری نولیبرال به سود کشورهای امپریالیستی و بزرگ سرمایه داران جهان که روندی آشکارتر و پرشتاب تر از گذشته یافته و می یابد، بیکاری و تنگدستی گسترده تر توده های مردم ایران را در پی داشته و بازهم خواهد داشت. به این ترتیب، برافروختگی و برانگیختگی توده های مردم که زمینه ی عینی نیرومندی دارد، هرچه بیش تر و باید گفت: خوشبختانه از زمینه ی ذهنی و همراه با افزایش بیش از پیش آگاهی نسبت به ماهیت تبهکارانه رژیم جمهوری اسلامی نیز برخوردار می شود. به این نکته، نزدیک شدن پایان مهلت گفتگوهای به اصطلاح هسته ای و تعهداتی که رژیم خوار و سرشکسته در «قرارداد ژنو» بر دوش گرفته و بخش عمده ای از آن، همچنان زیر برنام «بسته شفاهی» لاپوشانی می شود را نیز باید افزود.

رژیم جمهوری اسلامی می داند که با همه ی پافشاری در پنهانکاری ها، بسیاری از ناگفته ها و آنچه پنهان از چشم توده های مردم ایران بر دوش گرفته، خواه ناخواه از پرده برون خواهد افتاد و بی آبرویی بازهم بیش تر دزدان و فرومایگان فرمانروا بر کشورمان را رقم خواهد زد. همچنین نیک می دانند که ساز و برگ یافتن به پیشرفته ترین ابزارهای ضد شورش شهری نیز آنگاه که جنبشی کم و بیش سازمان یافته و یکپارچه در کار باشد، کارآمد نخواهد بود. همه ی این ها به همراه با رویدادهای پیرامون ایران، رویهمرفته، رژیم را بیش از پیش از سرنوشت خود نگران و بیمناک نموده، وادارش می کند تا هر بار جُستارهای حاشیه ای تازه ای که هیچگونه هماوندی با چالش های اجتماعی ـ اقتصادی دامنگیر توده های مردم ندارد، بیافریند تا هم نیروی توده ها را هرز برده از سمتگیری طبقاتی و یگانگی آن بکاهد و هم آمادگی پذیرش و زیر بار رفتن شان را در این یا آن باره بیازماید.

از دید من، کنشگران اجتماعی می توانند از همین چالش ها بگونه ای باریک بینانه در جهت سازماندهی هرچه بیش تر اعتراض ها و جنبش ها سود برده، بسته به بزرگی و کوچکی و اهمیت هر جُستار و نیز اندازه ی آگاهی و توان جنبش، پاسخ درخور و چنانکه باید دندان شکن به رژیمی که کم و بیش دیگر از هیچگونه پشتوانه ی اجتماعی در میان توده های مردم کشورمان برخوردار نیست و بر بنیاد سرشت طبقاتی خود، هرچه بیش تر به  فرمانبرداری از کشورهای امپریالیستی سر می سپارد، بدهند.

حقوق زنان که جلوترین سنگرِ آزادی های اجتماعی بگونه ای کلی نیز هست و شوربختانه از همان سال های آغاز انقلاب تاکنون از سوی سیاهکارترین نیروهای ضدانقلابی زیر پوشش دین و مذهب پایمال شده، یکی از جُستارهای بنیادین در میان سایر جُستارها و چالش های اجتماعی میهن مان است و چگونگی برخورد با آن، اهمیتی تعیین کننده در سرنوشت ایران دارد. ناگفته نماند که زنان کشورمان با همه ی دشواری ها و چالش هایی که در همه ی این سال ها با آن ها دست به گریبان بوده اند، کارنامه ای رویهمرفته نیکو و پربار در پشت سر دارند و درست از همین روست که واپسگرایان درون و پشتیبانان امپریالیست آن با همه ی اداهای دروغین دمکراسی و حقوق بشری شان به همین سنگر، بیش از سنگرهای دیگر یورش برده و می برند. پشتیبانی از حقوق فردی و مدنی زنان و بازپس گرفتن حقوق اجتماعی از دست رفته شان، پشتیبانی از حقوق همه ی جامعه است. حقوق فردی و اجتماعی زن، نمودار روشن مانش آزادی در چارچوب طبقاتی و اجتماعی در هر کشوری است.

باید همه ی نیرو را برای رویارویی با واپسگرایان و تاریک اندیشان بسیجید و آن ها را به عقب نشینی واداشت.

ب. الف. بزرگمهر    یکم آبان ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/10/blog-post_728.html

۱۴۰۲ دی ۲۹, جمعه

الاغ بودن هم بد دردی است! ـ بازپخشش

فرورفته در اندیشه های الاغ منشانه:
الاغ بودن هم بد دردی است! سُم مان را هر جا فرومی کنیم، کارخرابی به بار می آورد. البته ما به جزئیات چندان توجهی نداریم ...

ب. الف. بزرگمهر ۱۳ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵




۱۴۰۲ دی ۲۷, چهارشنبه

بله! اعتراف می کنم ... ـ بازپخشش

چند شب پیش، پریشب پاره ای از یک فیلم با زیرنویس پارسی بدستم رسید که چند سال پیش آن را دیده بودم. نام آن را فراموش نموده ام. با آنکه بر بنیاد یکی دو آزمون پیشین با «یوتیوب»، پیشاپیش می دانستم که جلوی انتشار ویدئویی ساخته و پرداخته شده بر پایه ی آن فیلم، گرفته خواهد شد با خود گفتم: به آزمودن آن می ارزد؛ شاید هم چیزی رخ نداد و ویدئویی با برنام « بله! اعتراف می کنم؛ هر چه شما بفرمایید ...»* ساختم که با متن اعترافنامه ی آن پاره فیلم، آنجا که «پدر لورنزو»، برخلاف داوِ (ادعا) خود، ناگزیر دست نوشته ی از پیش آماده شده ی: «بله! اعتراف می کنم که من، «نام» و «نام خانوادگی»، فرزندِ حرامزاده ی یک شامپانزه و یک اورانگ اوتانم» را دستینه می کند، آغاز می شد و با تصویر شومِ «کیرِ خرِ نظام» به پایان می رسید. به هر رو، جلوی آن گرفته شد؛ ولی مرا از انجام کار که درونمایه ی آن را به نوشتار درآورم، بازنداشت.

کمابیش، همه ی پاره فیلم از گفتگوهای میزبانان: پدر، مادر و دو فرزند جوان و نوجوان پسر با دو مهمان خود که یکی شان از بلندپایه ترین جایگاه در کلیسای شهرشان («اُسقُفِ بزرگ»)، جایی در اسپانیا، برخوردار و همه کاره ی آنجاست و دور میزی پاکیزه شام می خورند، می آغازد و همانجا به پایان می رسد. دو نوکر خانه نیز پیرامون میز دیده می شوند (تصویر پیوست). حال و هوا نشان از خانواده ای توانگر و آسوده دارد و زمانِ گفتگو بگمان نیرومند، دوره ی «نوزایی فرهنگی اروپا» («رُنسانس») در کشوری است که هنوز رگه هایِ آشکار یکی از تاریک ترین دوران های تاریخ اروپا و جهان: «انگیزیسیون»** در آن دیده می شود؛ دورانی کم و بیش دراز که در آن بسیاری از دانشمندان، هنرمندان و آدم های پیشرو به پادافره ناگرویدگی (کُفر) به کیش چیره بر آن «بزرگ خشکی»: «مسیحیت کاتولیک» بکام آتش سپرده می شدند و دَم و دستگاه تاریک اندیشی کلیسا بر همه ی پهنه های زندگی آدمی چیره بود. دختر خانواده از سوی کلیسا دستگیر شده و زندانی است؛ و خانواده از روز و روزگار وی آگاهی ندارد.

پدر خانواده رو به «اُسقُفِ بزرگ»، تمرگیده در سوی چپ وی:
کی می تونیم چشم براه برگشتنش به خانه باشیم؟

«اُسقُفِ بزرگ»:
نمی تونم بگم. نخست باید محاکمه بشه.

پدر خانواده:
محاکمه؟ چرا؟!

«اُسقُفِ بزرگ»:
برای اعترافی که کرده

مادر خانواده در سوی دیگر میز:
به چی اعتراف کرده؟

«اُسقُفِ بزرگ»:
اعتراف کرده که پنهانی فرمان های کیش بهودی نیاکانش را بکار می بندد

مادر خانواده:
ولی این شدنی نیست. ما یک خانواده ی کهن مسیحی هستیم

«اُسقُفِ بزرگ» رو به پدر خانواده:
اگر درست نمی گویم، آن را درست کنید؛ ولی برادران مسوول در بخش بایگانی به آگاهی من رسانده اند که نیای مادر بزرگ شما هنگامی که در سال ۱۶۲۴ از آمستردام به اسپانیا آمد، آیینش را از یهودی به مسیحی دگر کرد؛ حقیقت داره؟

پدر خانواده (با چهره ای که دلاوری از آن می بارد و لبخندی کمرنگ نیز بر لبانش نقش بسته، در حالیکه شگفتی دیگر هموندان خانواده را نیز برانگیخته است):
بله! ولی من تنها آدم خانواده ام که این را می دانم.

«اُسقُفِ بزرگ»:
پس چرا دخترتون به آن اعتراف کرده؟

پدر خانواده:
«اینس» [دختر زندانی شده] نمی تونه به چیزی که نمی دونه، اعتراف کرده باشه

پسر بزرگ خانواده:
ببخشید! از خواهرم اعتراف گیری شده؟

«اُسقُفِ بزرگ»:
بله! انجام شده

مادر خانواده (با چهره ای ترسیده و شگفت زده):
دخترم رنج و آزار (شکنجه) دیده؟!

«اُسقُفِ بزرگ» (با لبخندی پوزشخواهانه):
از وی اعتراف گرفته اند.

پدر خانواده:
می پنداشتم این شیوه بازجویی سال هاست که کنار نهاده شده

«اُسقُفِ بزرگ» (در حالی که دست هایش را بدو سو می گشاید):
بله! کنار نهاده شده بود؛ ولی هم اکنون، در این اوضاع بحرانی، کلیسا برای یافتن حقیقت این روش را بازگردانده

پسر نوجوان خانواده، نشسته در کنار پدر:
پس ... شما می داوید (ادعا می کنید) که بزبان آوری (اقرار) با سود بردن از این روش که نامش را اعتراف گیری گذاشتید، گواه ارزشمندی برای هر چیزیه؟

«اُسقُفِ بزرگ» (با لبخندی پوزشخواهانه در حالیکه خود را تا جایگاه هیربُدی ساده کوچک می کند):
این تنها دیدگاه یک هیربُد (راهب) ساده نیست؛ این یکی از بنیان های کلیساست که به ما یاد می ده یک بزبان آوری که از راه اعتراف گیری بدست اومده، بی چون و چرا پایدار شده است.

مهمان دیگر که همراه با «اُسقُفِ بزرگ» به مهمانی آمده و روبروی وی نشسته است:
پوزش می خواهم «لورنزو» (نام کوچک «اُسقُف»)؛ ولی اینگونه اعتراف ها چگونه می تونه پایداری سفت و سختی داشته باشه؟ اگر من رنج و آزار ببینم به هر چیزی اعتراف می کنم. اعتراف می کنم که شاه (سلطان) ترکی بوده ام (برانگیختن خنده ی همه)

«اُسقُفِ بزرگ»:
نه این کار را نمی کنید.

مهمان دیگر:
من به هر چیزی اعتراف می کنم تا درد نکشم.

«اُسقُفِ بزرگ» (در حالیکه خنده از لبانش پریده و چهره ای ترش بخود گرفته):
نه این کار را نمی کنید. گویا شما مرد خداترسی هستید، درسته؟

مهمان دیگر:
روشنه که هستم.

«اُسقُفِ بزرگ»:
بنابراین، ترس شما از خدا انگیزه ای می شه که اعتراف نادرست نکنید.

مهمان دیگر:
ولی اگه ترس بر من چیره بشه، چی؟ یا اینکه ترسم از درد، بزرگ تر از ترسم از خدا بشه؟

«اُسقُفِ بزرگ»:
اگر شما بیگناه باشید، خدا به شما این نیرو را می دهد تا درد را برتابید.

پدر خانواده:
آیا در این باره دل آسوده اید (مطمئن هستید)؟

«اُسقُفِ بزرگ» (با چهره ای درهم کشیده):
بله!

پدر خانواده:
مرا ببخشید «پدر لورنزو»؛ ولی آیا تاکنون از خودتان هم اعتراف گیری انجام شده؟

«اُسقُفِ بزرگ» (همچنان با همان چهره):
از من؟!

پدر خانواده:
بله! تاکنون ازتون اعتراف گرفته اند؟

«اُسقُفِ بزرگ»:
روشنه که نه!

پدر خانواده:
می اندیشید که اگر این کار را با شما بکنند و ازتون بخواهند که به چیزی پوچ و شگفت انگیز اعتراف کنید، بگویید ... اگر به شما بگویند باید به این اعتراف کنید که در حقیقت یک میمون هستید (برانگیختن خنده ی همه) ... دل آسوده اید که خدا به شما شکیبایی و تاب و توان ناروا دانستن آن را میده؟ یا اینکه اعتراف به میمون بودن را برتر می شمرید تا از درد رها بشید؟

مهمان دیگر:
من که اعتراف می کردم.

پدر خانواده:
می دونم که می کردی. من هم همین کار را می کردم.

پدر خانواده رو به «اُسقُفِ بزرگ»:
شما چی؟ اعتراف می کردید؟

مهمان دیگر به یاری «اُسقُفِ بزرگ» که لال مانده چه پاسخی بدهد و تنها لبخند می زند، می شتابد:
این کارها چیه؟ با مهمونت یه بازی کودنوار پیش گرفته ای؟! هیچکس دل این را نداره که از «پدر لورنزو» بخواد به چنین جُستار پوچی اعتراف کنه.

پدر خانواده:
من این کار را می کنم.

سپس برمی خیزد و در حالیکه آشکارا حال و هوای پرسش برانگیزی از شوخی یا راست بودن گفته ی وی بر دیگران فرمانروا شده و مادر خانواده می کوشد تا کمی هم شده از آن حال و هوا بکاهد به اتاق دیگری می رود و با نوشته ای بازمی گردد. بسوی «اُسقُفِ بزرگ» می رود و متن نوشته را برایش می خواند؛
من، «لورنزو کاسامارز»، بدینوسیله اعتراف می کنم که برخلاف چهره ی انسانگونه ام، در حقیقت، فرزندِ حرامزاده ی یک شامپانزه و یک اورانگ اوتان هستم و نقشه کشیده ام تا با پیوستن به کلیسا به «دادگاه الهی» آسیب بزنم!

اینک، آن حال و هوای پرسش برانگیز و آمیخته با خنده یا لبخند ساختگی یا زورکی این و آن، جای خود را به ترسِ آمیخته با شگفتی می دهد. پدر خانواده در جای خود پشت میز شام باز می گردد و با استواری بیمانندی در سخن رو به «اُسقُفِ بزرگ» می گوید:
دستینه کن!

مهمان دیگر دوباره می کوشد به یاری «اُسقُفِ بزرگ» که نشانه های کمرنگی از ترس بر چهره اش سایه افکنده بیاید و با خنده ای آمیخته به تندخویی رو به پدر خانواده و میزبان خود می گوید:
«توماس»، داری شوخی می کنی؛ آره؟

پدر خانواده با نگاهی که کم ترین دودلی در آن نیست، رو به «اُسقُفِ بزرگ»، خواستش را پی می گیرد:
دستینه کن!

«اُسقُفِ بزرگ» از جایش برمی خیزد تا از خانه بیرون برود که بدستور پدر، پسر نوجوان در را می بندد. «اُسقُفِ بزرگ» از مهمان دیگر: «فرانسیسکو» می خواهد تا وی را از خانه بیرون ببرد که این بار با دستور پدر، نوکران خانه جلوی وی را می گیرند و پدر خانواده از وی می خواهد گه پایش را از ماجرا بیرون بکشد و در پاسخ به خواست وی برای بیرون رفتن از خانه می گوید:
تو می تونی بری

پرسش سرسختانه ی مهمان دیگر که می پرسد:
«پدر لورنزو» پس چی؟» واکنش تند پدر خانواده را در پی دارد که می پرسد:
مگه اون گذاشت دختر من بره؟

... و دوباره با برآشفتگی هرچه بیش تر همان پرسش را رو به «اُسقُفِ بزرگ» در میان می نهد:
گذاشتی دختر بیگناه من بره؟

... و سپس به نوکران و پسرانش دستور می دهد:
این را همینجا نگه دارید! بگذارید آقای گویا («فرانسیسکو») برود.

واپسین کوشش جانکاهانه ی مهمان دیگر برای بزور بیرون بردن «اُسقُفِ بزرگ» بجایی نمی رسد و نوکران خانه وی را به بیرون خانه هُل می دهند.

پدر خانواده، سرسختانه از «اُسقُفِ بزرگ» می پرسد:
آماده ای تا اعتراف را دستینه کنی؟

واکنش منفی «اُسقُفِ بزرگ» کار را به فرجام می رساند. ریسمان را پیشاپیش آماده نموده اند. دستان «اُسقُفِ بزرگ» را همانجا روی میز شام از پشت می بندند و به یکی از همان شیوه هایی که کلیسا زندانیان خود را رنج و آزاری سخت جانکاه می دهد با دستان بسته از پشت، وی را بسوی آسمانه ی اتاق بالا می کشند. پایداری «اُسقُفِ بزرگ» چندان نمی پاید و روشن می شود که یا چندان خداترس و یا چندان بیگناه نیست که خدا به یاریش بشتابد تا درد را برتابد.

پایان کار روشن است:
اُسقُفِ در هم شکسته، متن نوشته را دستینه می کند:
من، «لورنزو کاسامارز»، بدینوسیله اعتراف می کنم که برخلاف چهره ی انسانگونه ام، در حقیقت، فرزندِ حرامزاده ی یک شامپانزه و یک اورانگ اوتان هستم و نقشه کشیده ام تا با پیوستن به کلیسا به «دادگاه الهی» آسیب بزنم!

و پدر خانواده رو به وی می گوید:
هر وقت دخترم برگرده خونه، این کاغذ را می سوزونم؛ ولی تا ابد هم شکیبایی نخواهم داشت. باید این را دریابی! خوب! دیگه می تونی بری

ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ دی ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/01/blog-post_13.html

* «بله! اعتراف می کنم؛ هر چه شما بفرمایید ...»

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/01/blog-post_40.html

** در سال ۱۴۹۲ در اسپانیا، پیگردِ یهودیان از سوی «دستگاه بازرسی باورها» نامور به «انگیزیسیون» با بیرون راندن یهودیان آن کشور بالا گرفت. پیامد آن، جابجایی کانون زندگی یهودیان از اروپای باختری به ترکیه، لهستان و روسیه بود. (از خاستگاهی اینترنتی با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

«با نخستین جوانه های سرمایه داری در اروپای سده های پانزده و شانزده ترسایی، پایان دوره ی انگیزیسیون، انگاره های دینی و مذهبی که دیگر در آن هنگام نه تنها هیچگونه نقش پیشرویی نداشتند که به سدّی در برابر پیشرفت آدمی دگردیسه شده بودند، شکسته شدند و دانش های گوناگون از هر باره جای بینش مذهبی درباره ی چگونگی پیدایش گیتی، آدمی و ... را گرفتند.»

برگرفته از یادداشتِ «باور کن! خودِ تو جانِ جهانی»، ب. الف. بزرگمهر    ١٢ آذر ماه ١٣٩١

بازانتشار در پیوند زیر:

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/01/blog-post_668.html