صفحات

۱۳۹۹ آبان ۲۶, دوشنبه

پرده ی پایانی نمایش

سكانس آخر اين فيلم
خيلی غم‌انگيز است
مرد كم می‌آورد
دست‌هايش را در كارخانه جا می‌گذارد
و زن هرچه شب را به روز می‌دوزد
صبح نمی شود
بچه ها
بايد بزرگ شوند
هرطور كه شده
پشت ميز و نيمكت‌ها
حروف را هجی كنند
تاريخ ادبيات بخوانند
و هيچ وقت نفهمند
ليلی همان مادرشان است
كه آينه هم
خطوط چهره‌اش را نمی‌شناسد

غزال مرادی

برگرفته از «تلگرام»   ۲۲ آبان ماه ۱۳۹۹ (برنام را از متن برگزیده و پارسی نویسی نموده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.