صفحات

۱۴۰۲ آذر ۱, چهارشنبه

خدا پدر این یکی را بیامرزد ... ـ بازپخشش

مدتی است شب ها آنگاه که مغزم از کار می افتد، انجیل می خوانم. کسی چه می داند؟ شاید هم رستگار شدم و بهترین هنگام رستگاری هم درست همان گاه است که مغزت دیگر از کار افتاده باشد و نتوانی به چیزی بیندیشی؛ گرچه با همه ی این ها هیچ امیدی به آن نیست. من و رستگاری؟! 

به هر رو، دیشب در بخش «اعمال رسولان» از «انجیل لوقا» به گفته ای از «یحیای تعمید دهنده» برخوردم:
«مرا که می پندارید؟ من، او نیستم؛ او پس از من می آید و من حتا شایسته نیستم، بند کفشش را بگشایم.»* و با خود گفتم:
خدا پدر این یکی را بیامرزد که جوانمرد بود و خود را واپسین فرستاده یا پیامبر وی نخواند!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ تیر ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/07/blog-post_43.html

* ... پیش از آمدن عیسی، یحیا تعمیدِ توبه را به همه ی مردم اسراییل موعظه می کرد. چون یحیا دور خود را به پایان می رسانید، گفت:
«مرا که می پندارید؟ من، او نیستم؛ او پس از من می آید و من حتا شایسته نیستم، بند کفشش را بگشایم.»

برگرفته از «انجیل عیسی مسیح»، بخش «اعمال رسولان»، برگردان از «هزاره ی نو»، انتشارات ایلام، ۲۰۰۹ ترسایی

 تصویر:

نگاره ی یحیا از لئوناردو داوینچی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.