صفحات

۱۳۹۵ اسفند ۲۷, جمعه

... بگمانم به زحمتش می ارزد و بهتر از آن نامه نگاری های پوچ است

نگاه کن آقا بیشعور! در این سن و سال، چهره های شان می درخشد و خوش و خندان هستند. کار و بارشان هم سر زدن به این یا آن بازارچه، قهوه ای نوشیدن و گفتگو درباره ی چیزهایی زمینی و گاه بسیار پیش پا افتاده است. از اسلام و اینا هم بویی نبرده اند. شاید دلت لک زده، مانند نامه نگاری به کودکان و نوجوانان اروپایی، پند و اندرزی هم به این ها بدهی و به اسلام ادعایی ات دعوت شان کنی؟! ولی از آن بهتر و شاید نتیجه بخش تر، سبز شدن ناگهانی جلوی شان در آن بازارچه ی پر رفت و آمد است؛ کمی همراه با ریسک است؛ گرچه، بگمانم به زحمتش می ارزد و بهتر از آن نامه نگاری های پوچ است. بگمانم می دانی که بسیاری از آن ها هم چون توده ی مردم ایران و سایر جاها کلّه هایی انباشته از پریشانگویی های دینی و مذهبی دارند و از دو حال بیرون نیست؛ با دیدنت با آن دک و پوز و دستار و ردا و قد و قواره ای چون چناری کژ و کوله یا می پندارند که شیطان جلوی شان سبز شده و بی درنگ، چلیپای شان را چنگ زده و به خدا و عیسا مسیح پناه می برند یا واژگون آن، می پندارند از سوی خدا و پسرش به زمین فرستاده شده ای و پیامی آسمانی برای شان داری. حساب بر و بچه های شیطان خدانشناس هم که در همه جای جهان یافت می شوند را باید داشته باشی و کار را بیش از اندازه کش ندهی! به هر رو، یادت باشد، چنانچه بخت یارت بود و همه چیز بخوبی و خوشی پیش رفت، پند و اندرزهایی اینچنین که احوط بر آن است، آن بانو، گردن و سینه اش را بپوشاند یا آن دیگری ادوکلن تند و هوس انگیزی زده که مردان را برمی انگیزد و از اینگونه لاطائلات بکار نبری که ورق با همان شتاب برمی گردد و ممکن است برای رهایی از چنگ شان، ناچار به نرمش قهرمانانه نیز بشوی!

ب. الف. بزرگمهر ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۵

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.