صفحات

۱۳۹۴ دی ۱۲, شنبه

گاهی یادم میره بزرگ شدم ...

گاهی یادم میره بزرگ شدم ... شاید یادم میره چند سالمه .لباسای بچگی برام کوچیک شدن ...

رویا نبوده، نه نبود؛ ولی انگار واقعی هم نبوده روزها و شبهایی که گذشتند و به من فهموندند برای کودک وار زیستن دیگه دیر شده و برای بلند خندیدن، دویدن ...حرف زدن ...حرف زدن ...

دیگه شب ها رازدار بودند و روزها آبستن رازهای شب .

نپرسیدند از من؛ خودم هم دیر فهمیدم. برای بزرگ شدن دیر نبود و برای گم شدن در خاطرات مبهم کودکی ...

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.